دکتر سید حمید روحانی

الف لام، خدمت یا خیانت- بخش اول

الف لام، خدمت یا خیانت- بخش دوم

الف لام، خدمت یا خیانت- بخش سوم

الف لام، خدمت یا خیانت- بخش چهارم

کارگزاران استعمار آن روز که رضا پالانی را از شغل مهتری بیرون کشیدند و بر تخت سلطنت نشاندند، افسار او را به دست فراماسون‌هایی دادند که طبق قانون اساسی واحد جهانی فراماسونری، به زادگاه اصلی ماسون‌ها (انگلیس) وفادارند. از یاد نبریم که در دوران سلطنت شانزده‌ساله رضاشاه، شش تن از نخست‌وزیران او: محمدعلی فروغی (ذکاء‌الملک)، میرزا حسن‌خان مستوفی (مستوفی‌الممالک)، مهدی قلی‌خان هدایت (مخبرالسلطنه)، محمود جم (مدیرالدوله)، دکتر احمد متین‌دفتری و رجبعلی منصور از ماسون‌های ارشد به شمار می‌آمدند و با سرانگشت درایت و سیاست خود، رضاشاه را چون عروسک خیمه‌شب‌بازی می‌رقصاندند و به ویرانی ایران و تباهی و عقب‌ماندگی ملت ایران وامی‌داشتند.

از نخستین نقشه‌هایی که این صدرنشینان به دست رضاشاه اجرا کردند دگرگونی فرهنگی و رخنه و نفوذ فرهنگ غرب در میان جامعه ایرانی بود که توانست بسیاری را شست‌وشوی مغزی دهد و غرب‌زده کند. در دوران صدارت مهدی‌قلی هدایت، کمیسیونی با عنوان «کمیسیون معارف» تشکیل شد و نظارت بر تألیف و ترجمه کتاب‌ها اعم از ابتدایی، متوسطه، دانشگاهی، مدارس عالی و… بر عهده آن کمیسیون قرار گرفت و فعالیت‌های فرهنگی، هنری، ادبی، تاریخی و… باید زیر نظر آن کمیسیون می‌گذشت. بیشترین آثار فرهنگی منتشرشده در دوران رضاشاه به ویژه تاریخ، در انحصار قلم‌زنان ماسونیک بود و تا آنجا که توانستند در تخریب و تحریف تاریخ کوشیدند. کتاب‌های تاریخی که در دوران پهلوی اول و دوم به بازار آمده- جز شمار معدود که از سوی مورخان بی‌غرض و بی‌نظر نگارش یافت- آکنده از دروغ، نارواگویی، غرض‌ورزی و دور از واقعیت‌‌ها و رویدادهای تاریخی است.

در این کتاب‌ها تلاش شده است که نقش اسلام و مردم به طور کلی نادیده گرفته شود و به توده‌ها چنین بباورانند که جنبش‌ها، نهضت‌ها و حرکت‌های به‌ظاهر مردمی و اسلامی، ریشه در کارگردانی قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها دارد و این سیاستمداران و بازیگران سیاسی غرب و شرق هستند که در راه آز و نیاز استعماری و فزون‌خواهی خود حرکت می‌کنند و نهضت می‌آفرینند و در میان توده‌های مردمی جنب‌و‌جوش پدید می‌آورند!

مأموریت دیگر این قلم‌زنان ماسونی در کتاب‌هایی که به نام تاریخ بیرون می‌دادند به زیر سؤال بردن رهبران اسلامی و راست‌قامتان انقلابی بود. کتاب‌های تاریخی عصر پهلوی که با عناوین رنگارنگ تاریخ بیداری، سیاحت‌نامه، خاطرات، خاطرات و خطرات، تاریخ مشروطه، تاریخ مشروطیت، شورش بر امتیازنامه رژی و… انتشار یافت، در واقع انتقام‌نامه‌ای است که از رهبران نهضت‌های ضداستعماری گرفته‌اند. هیچ رهبر اسلامی مبارزی را نتوان یافت که از سوی تحریف‌گران تاریخ دوران پهلوی مورد اهانت و تهمت قرار نگرفته باشد و از او با بدنامی یاد نشده باشد. استعمارگران و دستیاران ماسونی آنها از اینکه رهبران اسلامی و انقلابی برای ملت‌ها در هر عصری و در میان هر نسلی الگو و اسوه باشند سخت نگران و اندیشناک‌اند. از این رو می‌بینیم که امروز پیروان خط سازش که زیر عنوان‌های کثیف «اصلاح‌طلب»، «لیبرال» «دموکرات»، «روشنفکر» و… بازیگر صحنه سیاسی و اجتماعی کشورند، با همه نیرو تلاش می‌کنند خط مقاومت، شهادت و خط امام را به وادی نسیان روانه کنند و به گفته خودشان «به موزه بفرستند»!

بهتان‌تراشی و دروغ‌پردازی ضد امام از همان روزهای آغازین نهضت آغاز شد. هنوز بیش از مدت کوتاهی از نهضت اسلامی نگذشته بود که چهره‌ها و مهره‌های دربار و ساواک با حربه بهتان به رویارویی با امام برخاستند. امیراسدالله علم که عمری در دامان دولت جزیره انگلیس درس نیرنگ‌بازی و دروغ‌پردازی گرفته بود، به عنوان نخست‌وزیر شاه به صحنه آمد و در تاریخ ۲بهمن۱۳۴۱ به مصاحبه رادیو- تلویزیونی و مطبوعاتی نشست و با اتهامی دست و پا شکسته تلاش کرد امام را این گونه زیر سؤال ببرد:

… در همان اوان یک نامه دیگری با یک مدرک دیگری به دست ما افتاد که به کلی ما در آن تاریخ سکوت کردیم و آن نامه عبارت است از این نامه[!] آقای نخست‌وزیر در حالی که نامه مزبور را ارایه می‌داد، گفت: چون این نامه به عنوان یک نفری است اسمش را نمی‌خوانم ولی عنوان این نامه به عنوان کسی است که متأسفانه باید بگویم در لباس روحانیت است. نامه‌ای است از یکی از ولایات برای یکی از این اشخاص با صد و ده هزار تومان که یک کاری بکنید… از من نخواهید که اسامی به شما بگویم چون یکی از وظایف اساسی دولت حفظ احترامات اشخاص است!![۱]

همچنین شاه در نطق خود در قم در ۴بهمن۱۳۴۱ مبارزه علیه رفراندم و لوایح ششگانه را به تحریک جمال عبدالناصر رئیس‌جمهور آن روز مصر دانست و نامبرده را لیدر کسانی خواند که ضد رفرم او به مخالفت برخاسته‌اند.[۲]

سرانجام در پی بازداشت امام در ۱۵خرداد۴۲ و قیام خونین آن روز، شاه با دستپاچگی و شتاب‌زدگی به نطق نسنجیده و بی‌خردانه‌ای دست زد. او در آن نطق تلاش کرد امام و امت به‌پا‌خاسته را با اتهام پول گرفتن از جمال عبدالناصر بدنام کند:

… باید به شما بگویم که متأسفانه کسانی که بساط ۱۵خرداد را به راه انداختند کما اینکه در میان کسانی که یا زخمی شده‌اند، یا دستگیر شده‌اند خیلی از آنها می‌گفتند ما چه کار کنیم، به ما بیست و پنج ریال پول داده بودند و می‌گفتند در کوچه‌ها بدوید و بگویید زنده‌باد فلانی… ما حالا می‌دانیم این وجوه از کجا رسیده است و به شما ملت ایران به زودی جزئیات گفته خواهد شد. فقط این موضوع اولاً از لحاظ ایرانیت یک ایرانی که پول خارجی را بگیرد و بر ضد جامعه خودش اقدام کند این را چه می‌شود گفت؛ و دوم یک نفر شیعه پول بگیرد از یک نفر مسلمان غیرشیعه این چیست؟…[۳]

شاه در کتابی که به نام انقلاب سفید نوشت یا در واقع برای او نوشتند، نغمه دیگری ساز کرد و به دروغ‌پردازی نوینی دست زد و ادعا کرد:

… این غائله به تحریک عوامل ارتجاع توسط شخصی صورت گرفت که مدعی روحانیت بود… در عوض مسلم بود که این شخص ارتباط مرموزی با عوامل بیگانه دارد، به طوری که بعداً دیدیم که رادیوهای آوارگان بی‌وطن حزب سابق توده یعنی حزبی که اصولاً با خداشناسی مخالف بود از این شخص به کرات با عنوان آیت‌الله تجلیل کردند و مقام او را به اصطلاح معروف به عرش رسانیدند ولو اینکه احیاناً تحریکات این شخص از جای دیگر آب می‌خورد…[۴]

شاه در این کتاب خود شش سطر پایین‌تر از دروغ‌پردازی بالا، اضافه کرده است:

… بلوای ۱۵خرداد۴۲ بهترین نمونه اتحاد نامقدس دو جناح ارتجاع سیاه و قوای مخرب سرخ بود که با پول دسته‌ای از ملاکین که مشمول قانون اصلاحات ارضی شده بودند، انجام گرفت…[۵]

شاه از حرکت کاخ‌برانداز امام تا آن پایه وحشت کرده بود که شتاب‌زده، نسنجیده و به دور از خرد و اندیشه نسبت‌هایی به امام می‌داد و اتهاماتی را وارد می‌کرد که با یکدیگر همخوانی نداشت. یک زمان جمال عبدالناصر را محرک قیام ۱۵خرداد وانمود می‌کرد و مدعی شد که امام از او پول دریافت کرده است؛ بار دیگر کمونیست‌ها و حزب توده را عامل قیام امام اعلام می‌کرد و همزمان ادعا می‌کرد که «پول دسته‌ای از ملاکین» به امام زمینه حرکت و نهضت او بوده است. شاه به خوبی دریافته بود که نهضت اندیشمندانه و سازنده امام شالوده انقلاب اسلامی و فروپاشی نظام پادشاهی را هموار می‌سازد. از این رو، با دستپاچگی و سراسیمگی تلاش می‌کرد با حربه تهمت و افترا با امام رویارویی کند و نهضت او را از پیشرفت باز بدارد.

شگفت‌آور اینکه برخی از گروه‌های سیاسی نیز در موضع‌گیری‌های خود درباره امام همان حربه شاه را به کار گرفتند و همان تهمت‌ها و دروغ‌های شاه را نشخوار کردند. بیژن جزنی از اعضای حزب توده درباره قیام امام و روحانیت چنین قلم زد:

… تا هنگامی که طرح اصلاحات ارضی جدی تلقی نمی‌شد، روحانیت کم و بیش مانند خود فئودال‌ها نسبت به آن بی‌اعتنا بود ولی با تشدید تضاد جناح‌های طبقات حاکم، روحانیت تقریباً بدون استثنا در برابر این طرح قرار گرفت…![۶]

سازمان منافقین این دست‌پرورده‌های جبهه ملی و نهضت آزادی نیز که خط و راه‌شان از امام جدا بود این گونه با شاه هم‌صدا شدند:

… بعضی از عناصر که درک درستی از مسائل ندارند با این طرح [اصلاحات ارضی] مخالفت کردند، همان‌ها که پیش از این نیز به دفاع از مالکیت فئودال‌ها و استثمار دهقانان پرداخته بودند…[۷]

شاه در دوران نهضت امام و انقلاب اسلامی و حتی پس از واژگونی رژیم سلطنتی و فرار او از ایران، هیچ‌گاه از تهمت، افترا و نسبت‌های ناروا به امام بازنایستاد. او از طریق روزنامه‌های وابسته به دولت و دربار در هر مناسبتی به جوسازی و سمپاشی ضد امام ادامه می‌داد و اگر خود نیز فرصتی می‌یافت از هیچ اهانت و تهمتی علیه امام دریغ نمی‌ورزید. در پی سخنرانی امام ضد جشن‌های پر هزینه دو هزار و پانصدساله شاهنشاهی، خبرنگار لوموند با شاه به گفت‌وگو نشست و از او سؤال کرد:

برخی، از شما خرده می‌گیرند که بیت‌المال را تا سر حد اسراف و ریخت و پاش در این جشن صرف کردید؟ شاه در پاسخ با خشم و خشونت بیش از حد و تندی پاسخ داد من ناچار نیستم به کسی، جز به ملتم حساب پس بدهم و این پول‌هایی را که صرف جشن کردیم نه دزدیده بودیم و نه از جیره و نفقه کسی برداشته بودیم. خبرنگار لوموند ادامه داد: اعلیحضرتا! این توضیحات شما قانع‌کننده نیست زیرا که پیشوای اپوزیسیون ایران و لیدر مذهبی آیت‌الله خمینی روی این ولخرجی‌ها انگشت گذاشته و طی پیامی از تبعید خود در عراق ملت ایران را به رویارویی با این ریخت‌و‌پاش‌های بی‌حساب فراخوانده است… شاه پاسخ داد: اصولاً خمینی و خمینی‌ها از ملت ایران بیگانه‌اند. او در هند به دنیا آمده و افزون بر این، او به میهنی که در آن مدتی زیست می‌کرده خیانت کرده است و گفته می‌شود که او نوکر بریتانیا و مزدور عراق است…[۸]

شاه حتی پس از واژگونی تاج و تخت و فرار از ایران نیز از بهتان‌تراشی و نارواگویی و یاوه‌سرایی ضد امام دست نکشید و در کتابی که برای او نوشتند، تلاش کرد امام را به حربه توهین و تهمت زیر سؤال ببرد:

… محرک آشوب و غارت و آتش‌سوزی عملاً شخص گمنامی بود به نام «آیت‌الله خمینی» که به صورت پنهانی مردم را به مخالفت با اصلاحات ارضی ما و آزادی زنان و به طور کلی با اصول انقلاب تحریک می‌کرد…[۹]

شاه تا واپسین دوران زندگی خود از این شیوه و حربه طاغوتیان و کاخ‌نشینان دست نکشید و در هر فرصت و مناسبتی به امام نسبت‌های ناروا داد و آن‌گاه که به گور رفت این حربه را دیگر طاغوتیان برون‌مرزی و درون‌مرزی و پادوها و کاسه‌لیسان دستگاه زورمداری و خیانتکاری دنبال کردند. فزون‌خواهان و حرامیان فرهنگ و اندیشه در غروب‌کده غرب برای در هم شکستن آرمان‌ها و اهداف اسلامی- مردمی امام از هیچ اتهام و افترایی ضد او دریغ نکردند و هزاران ورق در راه بدنام کردن و زیر سؤال بردن او سیاه کردند. درون ایران نیز نیروهای پیاده‌نظام غرب، به ویژه امریکا چون شرایط اقتضا نداشت که به طور مستقیم به امام بهتان بزنند و نسبت ناروا بدهند، با شایعه‌سازی، دروغ‌پردازی، افسانه‌بافی و خیال‌پردازی در راه خدشه‌دار کردن چهره او کوشیدند. گفتند و نوشتند که امام در جوانی «چماق‌دار» بوده و در مدرسه فیضیه با گردن‌کلفت‌هایی که در آن مدرسه بساط پهن کرده و جاخوش کرده بودند دست به یقه می‌شده است! از برای اینکه بتوانند سر نخی از ارتباط امام با فراماسون‌ها پدید آورند، به‌ظاهر با عنوان خیال‌پردازی و در واقع شاید به منظور خدشه‌دار کردن راه و خط و چهره امام و زیر سؤال بردن آرمان‌های او چنین بافتند:

… علت دوام نام دهخدا اخلاص او به خاندان پیامبر(ص) بوده! بعدها آقا روح‌الله علاوه بر اینکه یک دوره فرهنگ دهخدا تهیه کرد، یکبار نیز به دیدار این مرد رفت تا از نزدیک با او آشنا شود(!) دهخدا نیز او را حسابی تحویل گرفته بود و از زیر و بم‌های مشروطه برایش حکایت‌ها داشت!![۱۰]

این نویسنده خیال‌پرداز تنها ارتباط میان امام و یک فراماسون را ساخته و پرداخته نکرده بلکه کوشیده او را برای امام یک الگو و «یکی از شخصیت‌های قابل مطالعه» بنمایاند!

به نظر می‌آید وقتی روح‌الله قم رفت شخصیت دهخدا برایش یکی از شخصیت‌های قابل مطالعه شد، چه او علامه نام گرفت و روح‌الله می‌خواست بداند دخوی دیروز چگونه علامه دهخدای امروز شده است… شاید در حین بحث و گفت‌وگو، آقا روح‌الله در خطوط چهره و آهنگ کلام دهخدا تأمل می‌کرد…!![۱۱]

بگذریم از اینکه در روزگار هجرت امام به قم در سال ۱۳۰۰، علی‌اکبر دهخدا عددی به شمار نمی‌آمد تا مورد توجه باشد.

به رغم اینکه امام در دوران طلبگی با سادگی و فرودستی می‌گذراند، خیال‌بافی کرده‌اند که برای تحصیل «با کالسکه به قم رسید»![۱۲] تا وانمود شود که آقاروح‌الله، خان‌زاده و نازپرورده بوده و با وسایل نقلیه طبقات اشرافی رفت و آمد می‌کرده است!

این نویسنده خیال‌پرداز، در بافته‌ها و ساخته‌های خویش آنچه را که خود، بنابر روش غرب‌زده‌ها و روشنفکرمآب‌ها نمی‌پسندیده و باور نداشته به امام نسبت داده است:

… از آن پس مراقب بود که… وقتی به حرم پا می‌گذارد سلام کند، زیارت بخواند و بی‌آنکه بر ضریح دستی بمالد یا بوسه‌ای زند نمازی بگذارد و خارج شود…[۱۳]

در صورتی که امام تا پایان عمر، به استلام و لثم مشاهد مشرفه و عتبات عالیه مقید بود، در نجف اشرف یکبار امام را در حرم دیدم که عبا را روی ضریح قرار می‌داد و بر آن بوسه می‌زد زیرا برخی از زائران به علت لاقیدی با دست‌های نشسته بر ضریح دست می‌کشیدند، به گونه‌ای که گاهی ضریح چسبندگی پیدا می‌کرد. این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که امام در روزگار طلبگی و نوجوانی در مقامی نبود که بنا به نوشته جناب خیال‌پرداز «… عوام در بعضی کارهای سهل به اشتباه از بزرگان خود پیشی می‌گیرند»!

کتابی را که بر پایه خیال‌بافی، افسانه‌سرایی و آورده‌های دور از واقعیت به رشته نگارش کشیده شده است متأسفانه «زندگینامه امام خمینی» نام نهادند و عنوان «بر اساس اسناد» را نیز چاشنی آن کردند تا جنبه «خیال‌بافی» را نادیده انگارند و آورده‌های آن را اعتبار ببخشند و خوانندگان و پژوهشگران ساده‌اندیش و سطحی‌نگر را فریب دهند تا قادر نباشند سره را از ناسره بازشناسند و نتوانند از زندگی امام به درستی سر دربیاورند و بدتر از بد اینکه، این شیوه قلم زدن درباره امام (بر اساس خیال) چه بسا راهی باز کند برای تحریف‌گران تاریخ که فردا و فرداهایی پیرامون امام به بهتان و دروغ‌پراکنی و یاوه‌سرایی دست بزنند و عنوان (بر اساس اسناد، خاطرات و خیال) را چاشنی آن کنند.

تاکتیک این گونه نویسندگان این است که نوشته خود را در مراکزی به چاپ می‌رسانند که به‌ظاهر از جایگاه والایی برخوردار است و «به کوه ابوقبیس» تکیه دارد! تا هر آنچه را که بافته‌اند تردید‌ناپذیر بنمایانند.

دستینه پای یاوه‌گویی‌ها

چنان که پیش‌تر اشاره شد حرامیان اندیشه و فرهنگ و تحریف‌گران بی‌آذرنگ، پس از سالیان درازی افترا، ناسزا و نسبت‌های ناروا به امام، به طور عینی دریافتند که توهین و تهمت برای خدشه‌دار کردن سیمای امام کارایی لازم را ندارد. پالایش و پیرایش روحی و صفای درونی امام تا آن پایه آراسته و عمیق است که گرد و غبار بهتان، جوسازی‌ها و سمپاشی فراوان دشمنان درون‌مرزی و برون‌مرزی نمی‌تواند آن را کدر کند و نقطه سیاهی بر جبین او نشاند. از این رو، در پی درنگ و اندیشه درازمدت به این واقعیت رسیدند که بایستی با پوشش خودی و مریدی و با تاکتیک علاقه‌مندی و ارادت‌ورزی راه تخریب امام و تحریف ایده و اندیشه او را پی گرفت؛ به‌ظاهر در راه ستایش از امام قلم زد و صدها صفحه در نیکی و بزرگی و ویژگی‌های او نگاشت و در کنار آن با شیوه‌ای شیطانی پیرایه‌ای بر امام بست و نسبت ناروایی را ضد او مطرح کرد؛ به این امید که خوانندگان پس از مطالعه ده‌ها صفحه «ذکر جمیل» امام شاید باور کنند نسبتی که به امام داده شده، پیرایه و بهتان بی‌اساس نیست.

در این واپسین سال‌ها می‌بینیم که قلم‌به‌دستان مرموزی با عنوان امام‌شناسی در لابه‌لای صفحاتی ستایش و مجیزگویی از امام، نادرستی‌هایی را به نام او رقم زدند و نیز یاوه‌گویی‌ها و دروغ‌پردازی‌های برخی از دشمنان و عناد‌ورزان ورشکسته و بی‌آبرو را که علیه امام به نام خاطره یا گزارش، اینجا و آنجا به قلم آورده بودند، بازنویسی کردند و به آن اعتبار بخشیدند و بدین‌گونه آورده‌های مهره‌های گمنام و سوداپرستان بدنام را با فوت و فن شیطانی آب و تاب دادند و پای آن دروغ‌گویی‌ها دستینه گذاشتند.

به نظر می‌رسد یکی از نقشه‌ها و برنامه‌های (یا مأموریت) نویسنده کتاب الف‌لام این بوده است که هرزه‌گویی‌ها و یاوه‌سرایی‌های برخی از پادوهای بی‌سر و پای رژیم گذشته ضد امام را که در میان ملت ایران هیچ‌گاه به حساب نمی‌آیند و ارزشی ندارند، با دوباره‌نویسی همراه با بیوگرافی زنده کند و بیهوده‌گویی‌های آنان را در کتابی که از مؤسسه وابسته به وزارتخانه امنیتی- اطلاعاتی انتشار یافته است، بزک کند و برجسته سازد. از این رو می‌بینیم که در مواردی از آسمندان رژیم پهلوی یاد می‌کند و نام به خاک رفته آنها را نبش قبر کرده به بازار می‌آورد و غسل تعمید می‌دهد و یاوه‌گویی‌های بی‌مایه آنها ضد امام را این گونه نشخوار می‌کند:

همسر پاکروان در خاطراتش نوشته که امام در منزلشان ناهار صرف کرده است![۱۴]

علی‌نقی عالیخانی به نقل از همسر پاکروان گفته است که خمینی به خانه ما آمد، شام را هم آنجا با هم خوردند!![۱۵]

عمادالدین سزاوار به دیدن آیت‌الله خمینی آمد و خمینی در این دیدار وفاداری خود را به رژیم شاه و نظام سلطنتی اعلام کرد!![۱۶]

و…

در صورتی که معلوم نیست خانم پاکروان اصولاً خاطراتی نوشته باشد! چه بسا دست‌های مرموزی در پشت پرده قره‌العین‌ها، تقی‌زاده‌ها، سرهنگ آخوندف‌ها، ناظم‌الاسلام‌ها و در یک کلام تسلیم‌‌طلب‌ها را برای ما ساخته و پرداخته کردند و در صحنه به بازیگری واداشتند، تا به نام همسر پاکروان خاطرات بسازند، برای امام زندگینامه‌ای آکنده از خیال‌پردازی و افسانه‌سرایی ببافند، الف‌لام خمینی‌ها به نمایش درآورند؛ و این بافته‌ها و ساخته‌ها را در مؤسسه‌ها و ارگان‌های وابسته به نظام جمهوری اسلامی انتشار دهند و پای این بهتان مزخرف، دستینه مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، «مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی» قرار بگیرد و راستی و درستی!! آن دروغ‌های زشت و پلید را تردیدناپذیر سازد!

سمپاتی نسبت به خفیه‌نویسان ساواک

نویسنده الف‌لام تنها به این وظیفه! و مسئولیت! بسنده نکرده است که چهره‌های سیاه دم ‌دستی‌ها و دم‌ پایی‌های رژیم شاه را بزک کند و نام و یادشان را مستدام دارد و یاوه‌‌گویی‌ها و دروغ‌پردازی‌های آنان را علیه امام راست و درست بنمایاند بلکه تلاش داشته است سندهای پادوهای بی‌سواد ساواک را نیز به گونه‌ای ارزش ببخشد. او به رغم اینکه در مقدمه، ژست محققانه به خود گرفته و وانمود کرده است که زمانی را به راست‌آزمایی سندهای به‌جامانده از ساواک و شهربانی صرف کرده است، لیکن می‌بینیم که در کتاب خود کوچک‌ترین معیاری برای سندشناسی و راست‌آزمایی اسناد نداشته و هر چه را که در گزارش ساواک و شهربانی از «رطب و یابس» یافته، مورد استناد قرار داده است؛ حتی اگر آن سند، اجتهاد در مقابل نص باشد.

او در کتاب خود آورده است که امام در گفت‌وگو با سید محمد بهبهانی، انتخابات بیست و یکمین دوره مجلس شورای ملی را «انتخابات مفتضح» خواند و اعلام کرد: «… باید جلوی این انتخابات مفتضح را گرفت…»[۱۷]

نیز در این کتاب خود اذعان کرده است که امام درباره «وکلای مجلس شورای ملی (دوره بیست و یکم) اظهار داشته است: «… وکلای مجلس شورای ملی و سناتورهای مجلس سنا در زمانی که مراجع تقلید انتخابات را تحریم کرده بودند برگزیده شدند پس قانونی نیستند.»[۱۸] لابد سخنرانی و اعلامیه او را در صحیفه امام نیز دیده و خوانده است که درباره مجلس بیست و یکم اعلام کرده است:

… این مجلسی است که ارتباط به ملت ندارند، ملت ایران به اینها رأی ندادند، علمای طراز اول، مراجع- بسیارشان- تحریم کردند انتخابات را، ملت تبعیت کرد، رأی نداد لیکن زور سرنیزه اینها را آورده بر این کرسی نشاند…[۱۹]

از آنچه در فرازهای بالا آمد موضع بی‌پرده و آشکار امام پیرامون مجلس شورای ملی (بیست و یکمین دوره) پیش از برگزاری انتخابات و نیز پس از آن، واقعیت را برای هر کسی که مختصر سوادی در حد خواندن و نوشتن داشته باشد روشن و مبرهن می‌سازد. لیکن نویسنده الف‌لام از آنجا که در جستار و جست‌وجوگری و پژوهش و پژوهیدن نمونه! و سرآمد! است، چنین آورده است:

… برای دریافت موضع آیت‌الله خمینی نسبت به انتخابات پیش ‌رو، منبعی جز اسناد ساواک نیست. وی در این زمان تحت نظر نیروهای انتظامی و امنیتی به سر می‌برد… پیش از این گفته شد که مأموران هنگام گفت‌وگوی حضوری آیات خمینی و بهبهانی شنیدند که آقای خمینی صحبت از جلوگیری از انتخابات مفتضح کرده بود اما این سندها موضع دیگری نیز از او نقل کرده‌اند: «با توجه به اینکه وجود هر مجلسی با نمایندگان غیرصالح بهتر از نبودش می‌باشد هر کس به هر نحوی مانع از انجام انتخابات و تشکیل مجلس شود مسلماً برخلاف مصلحت ملت رفتار نموده است»، اگر این نقل درست منعکس شده باشد آقای خمینی بین بد و بدتر، بد را انتخاب کرده بود!![۲۰]

نویسنده الف‌لام از آنجا که نسبت به خفیه‌نویسان ساواک سمپاتی داشته، هیچ‌گاه نمی‌توانسته است باور کند که آنها چه بسا گزارش‌های دروغ و ساختگی بدهند یا به ضد و نقیض‌گویی دچار شوند. او در این کتاب خود نه تنها در هیچ موردی از گزارش‌های دروغ و خلاف واقع گزارشگران ساواک سخنی به میان نیاورده است بلکه حتی باور ندارد که آنها در گزارش‌های خود به خطا و اشتباه دچار شوند! او با زبان بی‌زبانی می‌خواهد بگوید اگر بخشی از سخنرانی‌ها یا اعلامیه‌های امام با گزارش خفیه‌نویسان ساواک همخوانی نداشت باید در آنچه از زبان امام آمده و از قلم او تراوش کرده است تردید کرد، نه اینکه گزارش مأموران ساواک را دروغ و نادرست پنداشت!! دور از اندیشه نیست که او ناهمگونی موضع امام ضد نمایندگان قلابی و انتصابی مجلس شورای ملی با گزارش ساختگی گزارشگران ساواک را نتواند درک و فهم کند! امام با صراحت اعلام می‌کند:

… علما و روحانیون که می‌گویند… وکلای پارلمان باید مبعوث از ملت باشند… برای آن است که این ننگ‌ها را بر ملت تحمیل نکنند و ما را مواجه با این مصیبت‌ها ننمایند. چرا وکلای پارلمان با آنکه به حسب قاعده انسانیت و ملیت با همچو سند اسارتی صد در صد مخالف هستند، نفس نمی‌کشند؟… برای آنکه اتکا به ملت ندارند، دست‌نشانده هستند و قدرت مخالفت ندارند، آنها را با یک اشاره بیرون می‌ریزند، به زندان می‌اندازند… وکلای مجلسین وکیل ملت نیستند، وکلای سرنیزه هستند، رأی آنها در برابر ملت و اسلام و قرآن هیچ ارزشی ندارد…[۲۱]

آیا باور کردنی است کسی این پیام امام را بر تافته باشد اما بر این باور باشد که از دید امام «وجود هر مجلسی با نمایندگان دست‌نشانده و فاسد بهتر از نبودش می‌باشد»؟!! چگونه می‌توان باور کرد انسانی از عقل سلیم برخوردار باشد و از الفبای سیاست بویی به مشامش رسیده باشد و با وجود این، مجلس شورایی را که نمایندگان آن را مشتی عناصر دست‌نشانده تشکیل داده‌اند از نبودش بهتر بداند. نویسنده الف‌لام با تمسک به گزارش پوچ و ساختگی و دور از خردمندی ساواک بر آن است چند اندیشه و نقشه را به بار بنشاند:

  1. اتهام لیبرال‌منشی به امام

لیبرال‌ها و پیروان خط سازش- همان‌گونه که آزمون نشان می‌دهد- با اقتدار ملت‌ها و برپایی حکومت مردمی سخت مخالف‌اند و هر گاه فرصت یابند و به قدرت برسند، فاشیستی‌ترین حکومت‌های ضد مردمی را استوار می‌سازند.

با شعار دموکراسی، اعتدال، اصلاح‌طلبی و عقل‌گرایی دنبال برقراری حکومتی هستند که در برابر ملت خویش فالانژ و خودکامه و در برابر بیگانگان واداده و خودباخته باشند؛ به نام مردم و با عنوان آرای مردم زمام امور را در دست بگیرند و حقوق ملت را پایمال کنند؛ همان‌گونه که دست‌نشاندگان دربار و ساواک در بیست و یکمین دوره مجلس شورای ملی انجام دادند؛ با دستاویز آرای ملت از روی جمجمه شهدای ۱۵خرداد گذشتند و بر کرسی پارلمان نشستند و با تصویب لایحه کاپیتولاسیون حقوق ملت ایران را پایمال کردند.

نویسنده الف‌لام طبق شیوه و سبک لیبرال‌ها و تسلیم‌طلب‌ها، پس از گذشت بیش از نیم‌قرن از مجلس شورای ملی دوران ستمشاهی بر آن است با استناد به یک سند دست‌ساز ساواک، امام را نیز با دستاویز بد و بدتر هوادار «وکلای سرنیزه» و خودفروخته آن مجلس غیرقانونی وانمود کرده و بدین‌گونه برای آن عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی آبرو دریوزگی کند.

  1. اتهام به مراجع از زبان امام

تحریم انتخابات آن دوره مجلس شورای ملی از سوی علما و مراجع در شرایط خفقان‌بار و پس از قیام ۱۵خرداد، بی‌تردید برای لیبرال‌ها و تسلیم‌طلب‌ها خوشایند نبود. آنها این گونه موضع‌گیری‌های انقلابی را که مخالف سیاست امریکا در ایران بود نمی‌پسندیدند. از این رو، می‌بینیم که نویسنده الف‌لام از زبان امام آن موضع مراجع را مورد نکوهش قرار می‌دهد و محکوم می‌کند: «هر کس به هر نحوی مانع از انجام انتخابات و تشکیل مجلس شود مسلماً برخلاف مصلحت ملت رفتار نموده است»!!

  1. اتهام دورنگی و دورویی به امام

به نظر می‌رسد نویسنده الف‌لام با آب و تاب دادن به دروغ ساواک مبنی بر حمایت امام از «وکلای سرنیزه» مجلس شورای ملی با دستاویز بد و بدتر، بر آن است این اندیشه غرض‌ورزانه را در خواننده زنده کند که امام ثبات سیاسی نداشته و پیرامون یک موضوع، مواضع متفاوت می‌گرفته است. یک روز «وجود نمایندگان انتصابی و قلابی را بهتر از نبود آن می‌دانسته است» و روز دیگر آنان را «وکلای سرنیزه» می‌خوانده است! روزی با اعلام اینکه «هر کس مانع از انجام انتخابات و تشکیل مجلس شود مسلماً برخلاف مصلحت ملت رفتار نموده است»، تحریم انتخابات از سوی مراجع را نکوهش می‌کرده و روز دیگر با استناد به فتوای تحریم مراجع، نمایندگان مجلس را غیرقانونی می‌خوانده است!

در پایان این بحث، بایسته یادآوری است که استناد نویسنده الف‌لام به سند ساختگی ساواک مبنی بر پشتیبانی امام از انتخابات قلابی و فرمایشی تابستان ۴۲ نشان‌دهنده این است که:

  1. جناب نویسنده از سندشناسی و تشخیص سندهایی که ساختگی و دروغ بودن آن آشکار است به کلی ناتوان بوده و نتوانسته است طبق یک معیار سندشناسی، گزارش‌های بی‌پایه و بی‌ریشه را بازشناسد. از این رو، می‌بینیم از آغاز تا پایان کتاب خود گزارش‌های ساواک را بی‌چون و چرا بدون ارزیابی و راست‌آزمایی کنار هم چیده و هیچ گونه برهانی برای درستی یا نادرستی آن سندها نشان نداده است. در واقع با گزارش‌های ساواک امام را شناخته! و شناسانده است!!

عناصری که از الفبای سیاست بویی برده باشند حتی اگر از جستار و جست‌وجو، کاوش و کنکاش بی‌بهره باشند درمی‌یابند مجلسی که از مشتی گماشتگان سفارتخانه‌های بیگانه و جیره‌خواران دربار و ساواک انباشته شده باشد نه تنها وجودی کالعدم است، بلکه زیانش بی‌شمار است. به نام نمایندگان ملت کاپیتولاسیون را احیا می‌‌کند، لوایح ضد مردمی را به تصویب می‌رساند و در یک روز ۶۰۰ لایحه رئیس دولت بی‌سواد و نوکر خانه‌زاد را مانند آب خوردن امضا و تصویب می‌کند.

  1. نویسنده الف‌لام از امام هیچ‌گونه شناختی نداشته است و دور از ذهن نیست که او را با سرکرده‌های ملی‌گرا‌ها و تسلیم‌طلبان بی‌جربزه و بی‌عرضه مقایسه می‌کرده و بر این باور بوده است او نیز مانند لیبرال‌های واداده در برابر زورمداران و قدرتمندان خود را می‌بازد و آن‌گاه که با یک مهره‌ای که عنوان نماینده را یدک می‌کشد روبه‌رو می‌شود تا کمر برای او خم می‌شود و به چاپلوسی و مجیزگویی می‌پردازد! او به علت عدم شناخت از امام و مقایسه او با خود و اربابانش می‌نویسد: «آقای خمینی نماز صبح را نخوانده بود، وضو نداشت یا مخدوش شده بود»!![۲۲] و بدین گونه قیاس به نفس کرده است.

عناصر سست‌ایمان و ضعیف‌النفس هیچ‌گاه و هرگز نمی‌توانند ویژگی‌ها و برجستگی‌های رادمردان تاریخ‌ساز و خلوت‌نشینان اهل پرواز را برتابند. آنان ملکوتیان را چون خود می‌بینند و با خود مقایسه می‌کنند. سرکرده‌ها و فرماندهان ارتش شاه که با آن یال و کوپال عاریه‌ای برای دستگیری امام به قم رفته بودند و او را دستگیر کردند و به تهران کوچ دادند نیز حال و روز لیبرال‌ها و تسلیم‌طلب‌ها را داشتند. امام در سخنرانی خود آورده است:

… والله تا حالا نترسیده‌ام آن روز هم که می‌بردندم [بامداد ۱۵خرداد۴۲] آنها می‌ترسیدند من آنها را تسلیت می‌دادم که نترسید… اگر ما… بترسیم دین نداریم… از چه چیز بترسیم؟ آن باید بترسد که غیر این عالم جایی ندارد…[۲۳]

نویسنده الف‌لام اگر کوچک‌ترین شناختی از امام داشت هرگز این دروغ شاخدار و آشکار را باور و تکرار نمی‌کرد که امام اظهار کند: «… هر کس به هر نحوی مانع از انجام انتخابات و تشکیل مجلس شود مسلماً برخلاف مصلحت ملت رفتار نموده است»!! و بدین‌ گونه ضد مراجعی که انتخابات را تحریم کردند مانند آقایان میلانی، نجفی مرعشی و شریعتمداری موضع‌گیری کند. امام در تاریخ زندگی خویش هیچ‌گاه سخنی که یک عالم اسلامی و مقام روحانی را زیر سؤال ببرد بر زبان نیاورد.

  1. سرکار نویسنده اگر از اندیشه و درایت بایسته برخوردار بود حتماً از خود می‌پرسید که چرا رژیم شاه این موضع امام در پشتیبانی از انتخابات فرمایشی مجلس بیست و یکم شورای ملی و نکوهش مراجعی را که انتخابات را تحریم کرده بودند منتشر نساخت و در لابه‌لای اوراق و اسناد دفن کرد؟ پخش این موضع امام- اگر چنین موضع جاهلانه و بی‌خردانه‌ای گرفته بود- می‌توانست نمایندگان قلابی و «وکلای سرنیزه» را که از روی جمجمه شهدای ۱۵خرداد گذشته بودند، آبرو و اعتبار ببخشد؛ رژیم شاه را از مخمصه برهاند و استواری دهد و از همه مهم‌تر آن که اختلاف شدید و شکننده‌ای میان امام و علمایی که انتخابات را تحریم کرده بودند پدید آورد که هیچ‌گاه التیام نیابد.

چقدر ناروا و زیان‌بار است کسانی که از تاریخ و تحقیق بیگانه‌اند و بینش سیاسی بایسته ندارند قلم دست بگیرند و به بررسی جریان‌های تاریخی بپردازند که دوغ و دوشاب را نمی‌توانند بازشناسند و یک اشتر گاو پلنگ می‌سازند و اندیشمندان و دانشمندان را به زحمت می‌اندازند.

بسی جای تأسف است که اکنون وقت گرانبهای این نگارنده که بایستی در راه تدوین و نگارش کتاب نهضت امام خمینی صرف شود، از روی ناچاری به رویارویی با مشتی خزعبلات، مزخرفات و لاطائلاتی بگذرد که روشن نیست روی عناد از امام به میان کشیده شده یا از روی بی‌سوادی و جهل و نادانی مطرح شده است. چقدر زجرآور است که شماری از خدا بی‌خبران و از همه‌جا رانده و از همه‌جا مانده، به نام پرطمطراق مؤسسه پژوهش‌های سیاسی و مطالعات تاریخی و در واقع برای شغل پر نان و آب، دکه زده و به کاری که از عهده آن برنمی‌آیند پرداخته و تاریخ انقلاب و امام را دستخوش ندانم‌کاری‌های خود قرار داده‌اند و چه بسا ندانسته و ساده‌اندیشانه آلت دست فرهنگ‌سوزان ماسونیک و دشمنان دیرینه رهبران و طلایه‌داران اسلامی و مردمی قرار بگیرند و به کژراهه‌ای روان شوند که ناظم‌الاسلام کرمانی‌ها، دولت‌آبادی‌ها، حاج‌سیاح‌ها، کسروی‌ها و فریدون آدمیت‌ها رفتند و تاریخ را به گنداب کشیدند.

تفاوت مورخ صاحب‌نظر و گردآورنده بی‌هنر

هواداری نویسنده الف‌لام تنها محدود به گزارشگران ساواک نیست. با نگاهی گذرا به آورده‌های او می‌بینیم که نسبت به مهره‌های دربار و نوکرمآبان بی‌عار رژیم شاه گرایش زیرکانه‌ای دارد و در جای جای کتاب تلاش کرده است که آنها را به نوعی بزک کند. آورده است که:

… راننده، سروان حسین عصار بود.[۲۴] وقتی چند دنده چاق کرد و به جاده اصلی افتاد در دل گوسفندی برای حضرت ابوالفضل علیه السلام نذر کرد که بتواند آقای خمینی را به تهران برساند. دو نفر چپ و راست او نشسته بودند. از زبان امام افزوده است: یک نفر یک طرف من نشسته بود که از اول تا آخر سرش را گذاشته بود کنار دست من و به بازویم تکیه داده بود و گریه می‌کرد!! یکی دیگر هم طرف دیگر من نشسته بود و مرتب شانه‌ام را می‌بوسید![۲۵]

تفاوت یک مورخ کارآزموده و ورزیده با یک گردآورنده مطالب از اینجا و آنجا در این نکته باریک‌تر ز مو نهفته است که مورخ اندیشمند پیرامون دوران گذشته و گذشتگان نام‌آور، به گونه‌ای غور و بررسی می‌کند و شناخت شایسته دارد که انگار خود، در آن روزگار به سر می‌برده و با مردمان و حماسه‌آفرینان آن روز همنشین بوده است. از این رو، هر آنچه را که درباره گذشته و گذشتگان می‌خواند و می‌شنود، درستی و نادرستی آن را به خوبی باز می‌شناسد و با شناخت ژرف از تاریخ، ارزیابی و راست‌آزمایی می‌کند و نادرستی‌ها و یاوه‌گویی‌ها را رد می‌کند. لیکن یک گردآورنده ناآشنا به تاریخ و تاریخ‌سازان، هر آنچه را که می‌خواند و می‌شنود چشم و گوش بسته می‌پذیرد و روایت‌های درست و نادرست را در هم می‌آمیزد.

نویسنده الف‌لام اگر از دوران خفقان‌بار و نفس‌گیر حکومت شاه به درستی آگاهی داشت، درمی‌یافت که هیچ مقام ارتشی، نظامی و انتظامی و حتی دولتی به خود رخصت و جرئت نمی‌داد که کوچک‌ترین کرنش و گرایش نسبت به امام ابراز کند، چه رسد اینکه سر بر شانه امام بگذارد و از قم تا تهران اشک بریزد یا شانه‌های امام را ببوسد! مأموران نظامی به سبب جوی که شاه پدید آورده بود همه نسبت به یکدیگر بدگمان بودند و از بیم گزارش دیگر همراهان و هم‌قطاران دست از پا خطا نمی‌کردند و آنچه را که در دل داشتند هیچ‌گاه و هرگز بر زبان نمی‌آوردند. افزون بر این، آنها می‌دانستند که ماشین سرهنگ مولوی پشت سر ماشین آنها در حرکت است و ریز رفتارشان را زیر نظر دارد. و اگر به راستی چنین رفتاری از آنها سر می‌زد بیش از ساعتی نمی‌گذشت که در میدان تیر به جوخه اعدام سپرده می‌شدند.

جناب نویسنده از آنجا که از تاریخ و جو خفقان‌بار دوران ستمشاهی ناآگاه بوده و از آن بدتر اینکه قدرت و توان تشخیص گزارش‌ها و روایت‌های درست از نادرست را نیز نداشته است هر آنچه خفیه‌نویسان ساواک و شهربانی گزارش داده‌اند یا آنچه را که از زبان همسر امام خوانده است «وحی منزل» پنداشته و کتابی آکنده از بافته‌ها و ساخته‌های این و آن گرد آورده و نام آن را الف‌لام خمینی گذاشته است.

مورخ صاحب‌نظر و کارشناس که از رویدادها و جریان‌ها و از شخصیت‌ها و ابرمردها شناخت دارد آنگاه که گزارشی را می‌بیند و می‌خواند، خواه از همسر امام، برادر امام و حتی از خود امام[۲۶] باشد با منقاش عقلی و معیار تاریخ‌شناسی، مورد ارزیابی قرار می‌دهد و آنچه را با استنباط و دید کارشناسانه او همخوانی نداشته باشد حتی اگر دست‌خط امام باشد، رد می‌کند؛ زیرا او، امام، خط امام، مرام و مکتب امام را می‌شناسد و آن دست‌خطی را که با مرام و اندیشه امام همخوانی ندارد، بی‌تردید جعلی و ساختگی می‌داند.

نویسنده الف‌لام در دنباله خلاف‌گویی و گزارش‌های دروغ و نادرست از زبان امام افزوده است:

وقتی چشمم به منابع نفت قم افتاد گفتم تمام و یا بسیاری از بدبختی‌های این مملکت ناشی از نفت است… آنها به حدی تحت تأثیر قرار گرفتند که یکی از آنها گفت آقا ما باید شما را برگردانیم، ما خودمان را مقصر می‌دانیم ولی برگشتن همان و تیرباران ما… همان. این را گفت و بعد گریست![۲۷]

باید دانست مأمورانی که در شب ۱۵خرداد۴۲ برای دستگیری امام به قم گسیل شدند از افسران و درجه‌داران زبده و برگزیده ساواک بودند و از آن گونه مهره‌های ناآزموده و ساده‌اندیشی نبودند که ندانند چه مأموریتی دارند و به چه کار مهمی گماشته شده‌اند. سروان حسین عصار که رانندگی ماشینی را که امام را به تهران آورد بر عهده داشت، از آن کارپردازان دوره‌دیده، ورزیده و سرسپرده‌ای بود که می‌بینیم در جریان بردن و آوردن و جابه جایی امام در همه مرحله حضوری فعال داشت. او روزی که امام را از زندان به خانه‌ای در داودیه بردند و نیز در دورانی که امام در قیطریه ده ماهی زیر نظر و در محاصره بودند مسئولیت نیروهای امنیت مستقر در خانه امام را بر دوش داشت. آن روز که تیمسار نصیری فرمانده نظامی تهران احضار سید مصطفی خمینی را دستور داد سروان عصار او را به دیدار نصیری برد. همچنین در آبان ۴۳ که امام را برای تبعید به ترکیه در قم دستگیر کردند نامبرده نیز به قم آمده بود و برای بازداشت سید مصطفی در بیت آیت‌الله نجفی مرعشی او بود که از دیوار خانه آن مرجع بزرگ بالا رفت و سید مصطفی را دستگیر کرد. با این وصف سؤال این است آیا آن درجه‌دارانی که در بامداد ۱۵خرداد با امام از قم به تهران همسفر بودند در حضور سروان عصار- به ادعای او- آن عجز و لابه را صورت دادند و از دستگیری امام اظهار پشیمانی و پریشانی کردند؟! آیا او همه آن زاری و لابه‌گری را دید و شنید و به مقامات بالاتر خیانت کرد و هم‌قطاران را خود را لو نداد؟! کسانی که از دوران خفقان‌بار و پلیسی رژیم شاه آگاهی داشته باشند این‌گونه پندارها و بافته‌ها را افسانه می‌دانند و اراجیف می‌خوانند و به نظر می‌رسد این‌گونه بافتنی‌ها و یاوه‌گویی‌ها به نام همسر امام کار آن عناصر مرموز و نابکار است که در مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام نفوذ دارند؛ روزی به نام خیال‌بافی و روز دیگر به نام خاطره‌گویی (به نام همسر امام) و با دستاویزهای دیگر به تحریف تاریخ می‌کوشند.

گرایش ویژه به دروغ‌گویی‌ها

بایسته یادآوری است که یک سلسله خلاف‌گویی‌ها و وارونه‌نویسی‌ها در کتاب الف‌لام، به نظر می‌رسد که ریشه در غرض‌ورزی‌ها و سوءنیت نویسنده الف‌لام دارد (نمونه‌هایی از آن در بخش‌های گذشته آمد). البته ناتوانی جناب نویسنده از جستار و جست‌وجو و کاوش و تلاش برای به دست آوردن واقعیت‌های تاریخی نیز در این تحریف و تخریب و استناد به دروغ‌پردازی‌ها و یاوه‌سرایی‌ها نقشی مؤثر دارد. یک مورخ راستین به هر خبر و گزارشی بدون بررسی و پژوهش و راست‌آزمایی اعتبار نمی‌دهد و به آن استناد نمی‌کند و برای رسیدن به درستی و نادرستی یک گزارش به ریشه‌یابی و پیگیری همه‌جانبه دست می‌زند و تا به واقعیت نرسد آرام نمی‌ماند لیکن عناصری که از تاریخ و تحقیق بیگانه‌اند و نوشته‌هایشان خالی از غرض‌ورزی، عناد و خودنمایی نیست و دنبال به دست آوردن عناوینی مانند تاریخ‌نگار، استادیار، مورخی والاتبار و… هستند، طبیعی است که مشتی اراجیف سرهم‌بندی کنند.

نویسنده الف‌لام پیرامون واکنش امام به انتشار خبر تصویبنامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی در روزنامه‌های عصر تهران در روز ۱۶مهر۴۱ بافته‌های شایعه‌سازان و یاوه‌گویان را چنین بازنویسی کرده است:

آیت‌الله خمینی همان شب پس از آگاهی از موضوعات یادشده بسیار گرفته و ناراحت شد. دامادش حال او را دگرگون یافت. وقتی علت را پرسید شنید که امشب باید با آقایان ملاقات کنم، موضوع مهمی پیش آمده است. دیر وقت بود. از اشراقی خواست به خانه آقایان گلپایگانی، مرعشی نجفی[۲۸] و شریعتمداری رفته آنان را برای نشستی به خانه مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی دعوت کند![۲۹]

اولاً خانه آیت‌الله حائری یزدی صاحب داشت. حاج شیخ مرتضی حائری مالک آن خانه بود. اگر قرار بود از آقایان به آن خانه دعوتی به عمل آید باید صاحب آن خانه از آنها دعوت کند، نه از طرف کسانی دیگر (چنان‌که عملاً نیز چنین شد. امام به خانه حاج آقا مرتضی حائری رفت و از او خواست مراجع را به آن منزل فرا خواند). ثانیاً برای دعوت آنان نیازی به فرستادن آقای اشراقی به در خانه این و آن نبود. موضوع با تلفن حل می‌شد (چنان‌که آقا مرتضی حائری نیز با تلفن از آنان دعوت به عمل آورد). ثالثاً نشست آقایان در خانه آقا مرتضی حائری بی‌درنگ پس از نماز مغرب و عشا آغاز شد. نه پس از گذشت پاسی از شب و دیروقت. شادروان علی دوانی در این باره نوشته است:

… روزنامه عصر تهران که تصویبنامه دولت و قیود تغییریافته آن را منتشر ساختند نزدیک غروب به قم رسید… آن روز بعد از نماز مغرب و عشا… در منزل آیت‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری… سه تن از آیات عظام قم: آیت‌الله خمینی و آیت‌الله گلپایگانی و آیت‌الله شریعتمداری و با حضور فرزند بزرگ آن مرحوم آیت‌الله آقای مرتضی حائری نظر به ضیق وقت به طور فوق‌العاده جلسه تشکیل داده.[۳۰]

نگارنده به یاد دارد که عصر روز ۱۶مهرماه ۱۳۴۱ با آقای سید حسن معین شیرازی از درس برمی‌گشتیم. در میدان آستانه جلوی دکه روزنامه‌فروشی تیتر روزنامه کیهان نظر ما را جلب کرد که آورده بود: «حق رأی به زنان داده شد»! نماز مغرب و عشا را در مدرسه فیضیه به جا آوردیم. در بازگشت از نماز که بیش از نیم ساعت و حداکثر ۴۵ دقیقه از مغرب نگذشته بود آقای خسروشاهی را در راه دیدیم. او خبر داد که آقایان مراجع (امام- گلپایگانی- شریعتمداری) در بیت حاج شیخ عبدالکریم (رحمت‌الله علیه) اجتماع کرده‌اند. بعد هم خبردار شدیم امام با آگاهی از تصویبنامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی بی‌درنگ به بیت بنیانگذار حوزه قم رفته و از فرزندشان آیت‌الله مرتضی حائری خواسته که مراجع را به حضور در آنجا فرا خواند. این نگارنده در کتاب نهضت امام خمینی، دفتر نخست که در سال ۱۳۵۶ در لبنان به چاپ رسید، از اجتماع علما در روز ۱۶مهر۱۳۴۱ چنین یاد کرده است:

… به دنبال اعلام تصویبنامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی در جراید عصر تهران در روز ۱۶مهر۱۳۴۱ امام خمینی بی‌درنگ علمای طراز اول قم را به نشست و گفت‌وگو پیرامون این تصویبنامه دعوت کرد و ساعتی بعد اولین نشست علمای قم در منزل حاج شیخ عبدالکریم حائری تشکیل شد. شرکت‌کنندگان در آن، علاوه بر آیت‌الله‌ زاده حائری (حاج آقا مرتضی) که جنبه میزبانی داشت، امام خمینی، آقایان گلپایگانی و شریعتمداری بودند…[۳۱]

بنابراین قصه ساختگی که در کتاب الف‌لام آمده است که «آیت‌الله خمینی همان شب پس از آگاهی از موضوعات یادشده بسیار گرفته و ناراحت شد و…» از واقعیت به دور است که امام تا پاسی از شب بنشیند و زانوی غم در بغل بگیرد و بعد…! به نظر می‌رسد نویسندگان مرموزی برآن‌اند با گردآوری مشتی اراجیف از عناصر مرموز یا بی‌خبر، کار و کردار امام را نسنجیده و ناشیانه بنمایانند.

او آورده است که آیت‌الله خمینی متن پیام به شاه را «توسط صادق خلخالی به تهران فرستاد»! در صورتی که پیام امام به صورت تلگرام به تهران مخابره شد. این آورده او نیز مانند فرستادن آقای اشراقی در آخر شب به خانه این و آن، دور از تدبیر و اندیشه است که با روش و رفتار حکیمانه امام همخوانی ندارد.

نویسنده الف‌لام با آن دید محققانه! دومین تلگرام امام به شاه و علم در جریان تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی را این گونه تحلیل و تفسیر کرده است!

… نکته جالب در این دو تلگرام تأکید نکردن بر آزادی انتخاب کردن و انتخاب شدن زنان و متقابلاً هشدار رسمیت انداختن کتاب آسمانی مسلمانان قرآن مجید است. آیت‌الله سید محمدرضا گلپایگانی نیز که فردای آن شانزدهم آبان دو تلگرام برای شاه و نخست‌وزیر مخابره کرد، همین موضع را با ادبیاتی دیگر بیان نمود. روز بعد هفدهم آبان تلگرام‌های آقایان مرعشی نجفی و شریعتمداری نیز با چنین مضمونی تنظیم گردید. این استنباط ممکن است درست باشد که رؤسای روحانی حوزه علمیه قم در تجزیه و تحلیل‌های مشترک خود به این نتیجه رسیده باشند که یکی از هدف‌های هیئت حاکمه چه بسا رو در رو قرار دادن نیمی از جمعیت ایران/ بانوان با روحانیت است. از این رو تصمیم گرفته شد مغایرت انتخاب کردن و انتخاب شدن زنان در انجمن‌های ایالتی و ولایتی با اشاره به مفاد قانون اساسی بیان شود و از دادن مستمسک تبلیغی به دست حاکمان خودداری گردد![۳۲]

این تحلیل مشعشعانه نشان از این واقعیت دارد که نویسنده الف‌لام هیچ گونه شناختی از ملت ایران نداشته و از شخصیت، حریت و آزادمنشی امام نیز به کلی بی‌خبر بوده است. او به قول خودش «بانوان» ایران را همان چند مشت زنان غرب‌زده پرفیس و افاده‌ای می‌بیند که زیر عنوان «سازمان زنان به امید فردا» بساطی راه انداخته بودند و جز فریبندگی و بی‌بند‌و‌باری و خودنمایی هدف و اندیشه‌ای نداشتند. آن نیمی از جمعیت ایران که او از آنها یاد کرده است، پرورش‌یافته مکتب فاطمه و زینب بودند- و هستند- و در همان برهه که شاه و علم به اصطلاح برای آزادی آنها سنگ به سینه می‌زدند، آنها با صدور اعلامیه‌هایی از تصویبنامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی ابراز انزجار نموده و به اسلام و علمای مجاهد اعلام وفاداری کردند در روز ۱۵خرداد۴۲ در تهران و قم شهید دادند و در سال ۵۷-۵۶ به فرموده امام، رهبری انقلاب اسلامی را بر دوش داشتند. ناآشنایی و عدم شناخت از جامعه ایران برای تسلیم‌طلبان و لیبرال‌های غرب‌زده همیشه مایه بیراهه‌پویی و بیگانگی از مردم بوده است.

او بر این پندار است که اگر بر فرض محال نیمی از جمعیت ایران (زنان مسلمان) دنبال خواسته‌ای ناروا و زیان‌بار بودند لابد امام عقب‌نشینی می‌کرد و به اصطلاح نان را به نرخ روز می‌خورد و از بازگو کردن احکام اسلام و مصالح ملت و کشور خودداری می‌ورزید و تسلیم جو می‌شد.

از بزرگترین ویژگی‌های امام رویارویی با جو مسموم و آلوده بود. آن روز که جریان «اصلاحات ارضی و تقسیم اراضی شاه» موج کاذب و فریبنده‌ای پدید آورده بود، امام مانند کوهی استوار در برابر آن موج آلوده ایستاد و نظر اسلام را پیرامون آن طرح، دلیرانه و آزادمنشانه بدون کوچکترین واهمه‌ای چنین اعلام کرد:

بسم الله الرحمن الرحیم

آنچه به اسم قانون اصلاحات ارضی درصدد اجرای آن هستند مخالف عقل و شرع و مصالح مملکت و مباین موازین عدل و فقه اسلامی است و آنچه بسیاری از مالکین بزرگ عمل کرده و می‌کنند و از عمل به قوانین اسلام راجع به حق فقرا خودداری می‌کنند مخالف عقل و شرع و مصالح مملکت و مباین موازین عدل و فقه اسلامی است. اصل مالکیت در اسلام محترم است و هیچ مقامی حق ندارد ملک دیگری را بدون رضایت و طیب نفس او تصرف کند یا به دیگری انتقال دهد و تصرف در اموال غیر بدون رضایت او حرام و نماز خواندن در املاکی به این نحو از مالک سلب شود باطل است و اصل حفظ حقوق فقرا و اجرای آن در اسلام محترم است و هیچ مالکی نمی‌تواند در آن تصرف کند و اگر حق فقرا را به طوری که شرع مطاع تعیین فرموده به آنها ندهند مرتکب گناه کبیره شده‌اند. اگر با آن اموال چیزی بخرند مالک نمی‌شوند و نماز آنها در آنچه حق فقرا به آن تعلق گرفته باطل است و فقیه جامع‌الشرایط فتوی می‌تواند حق فقرا را از آنها بگیرد و به محل مقرر شرعی آن برساند.

والسلام علی من اتبع الهدی

روح‌الله الموسوی الخمینی

این فتوای امام ضد «اصلاحات ارضی شاه» نه تنها نزدیک نیمی از جمعیت کشور (کشاورزان و دهقانان) را علیه امام نشوراند، بلکه بسیاری از کشاورزان را که از راه تقسیم اراضی صاحب زمین شده و سند مالکیت گرفته بودند بر آن داشت که سند مالکیت خود را به اداره کشاورزی پس دهند و اعلام کنند طبق نظر مراجع، ما مالک این زمین‌ها نیستیم. گزارش ساواک در این مورد چنین است:

… پس از وصول این نشریات و دستور مراجع تقلید به دهات و شهرستان‌ها کشاورزان که اسناد مالکیت اخذ نموده بودند از قبیل رشت، بابل، ساری، قزوین به ادارات کشاورزی رفته و اسناد مالکیت خود را ارایه و گفته‌اند که ما مسلمانیم و به استناد این دستور مراجع تا رضایت آنها (مالکان) فراهم نشود نمی‌توانیم خود را مالک این اراضی بدانیم…

نویسنده الف‌لام به سبب عدم آگاهی و احاطه به رویدادهای تاریخی و موضع‌گیری‌های گوناگون امام گمان کرده است که مخالفت امام و علما با تصویبنامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، کشاورزان را از پذیرفتن زمین‌های تقسیم‌شده پشیمان کرده و به پس دادن اسناد مالکیت واداشته است.[۳۳]

این نکته نیز در خور یادآوریست که برخلاف تحلیل مشعشعانه نویسنده الف‌لام مبنی بر اینکه امام و علما از بیم واکنش منفی نیمی از جمعیت ایران، مخالفت با حق رأی دادن و رأی گرفتن زنان را با صراحت بیشتر دنبال نکردند! بزرگان روحانی در مخالفت با این جریان جدی، قاطع و تردیدناپذیر بودند و کشیده شدن زنان به موضوع انتخابات را برخلاف مصلحت آنها می‌دانستند لیکن آن‌گاه که دریافتند رژیم شاه با پیش کشیدن حق رأی زنان و برجسته کردن آن بر آن است که خیانت خود را در حذف قید اسلام و جایگزین کردن کتاب آسمانی به جای قرآن مجید در مراسم تحلیف، تحت‌الشعاع قرار دهد و علما را از آن خیانت غافل سازد، مخالفت خود با این دو جریان را استوارتر و صریح‌تر دنبال کردند و در برابر آن توطئه با صراحت بیشتری واکنش نشان دادند.

در راستای چهره‌سازی و گندزدایی

نویسنده الف‌لام در کتاب خود برخی گزارش‌هایی را به عنوان رویدادهای تاریخی ردیف کرده که به اصطلاح عربی «یضحک به الثکلی»؛ مادر داغ‌دیده را به خنده می‌اندازد! او روایت کرده است:

… ساواک تصمیم گرفت مصطفی را دستگیر کند. با وجود محاصره بودن خانه آیت‌الله مرعشی نجفی، او از بیراهه و پوشیده از مأموران خود را بدانجا رساند. موضوع لو رفت و دستور داده شد همانجا دستگیر شود. مأموران مسلح از پشت‌بام و دیوار وارد خانه شده با فریاد پرسیدند پسر خمینی کجاست؟ آیت‌الله مرعشی نجفی پیش آمد و گفت او میهمان من است. مرا بگیرید اما با او کاری نداشته باشید، پیرمرد روحانی را هل دادند، روی کتاب‌ها افتاد! برخاست، بار دیگر حرف‌هایش را تکرار کرد. این بار با لگد آقای مرعشی را پس زدند!! روی پله‌ها افتاد!! مصطفی را گرفته از خانه خارج شدند.[۳۴]

باید دانست که ملت ایران نان بی‌غیرتی نخورده و لباس تسلیم‌طلبی بر تن نکرده بودند تا اجازه دهند که مأموران رژیم به یک مرجع تقلید این اهانت را بکنند و آب از آب تکان نخورد.

نیز نویسنده در دروغ دیگری آورده است:

… آقای خمینی جز خواندن قرآن، ادای نماز و… کار دیگری نمی‌توانست انجام دهد. لابد حوصله‌اش سر رفت(!) که شنبه ۱۶آبان از افضلی خواست که او را به خیابان‌های آنکارا برده شهر را نشانش دهد. افضلی باقلوای ترک خرید اما آقای خمینی مزه‌اش را نپسندید!!…[۳۵]

جناب نویسنده گزارش معتبر خود را تکمیل نکرده است که آیا امام آن باقلوا را در گوشه خیابان ایستاده صرف کرد، یا در کناری نشست!! باید دانست اصولاً خوی و خصلت امام اجازه نمی‌داد که بی‌حوصلگی، دلتنگی و غربت و تنهایی بر او چیره شود.

گزارش دیگری که ساواک ساخته و جناب نویسنده الف‌لام آن را پرداخت کرده است:

… نگرانی من از این است که یک عده مردم که با چند روز ناراحتی روبه‌رو شدند (منظورشان طلاب و وعاظ بود)[۳۶] زود متفرق شدند. نباید به این افراد سست‌نهاد تکیه کرد و از آنها کمک بخواهیم و این امتحانی برای من بود که خداوند خواست به من بفهماند که به قول و گفته مردم نباید دل بست و اعتماد نمود…[۳۷]

از دروغ‌های آشکار دیگر اینکه:

… خبرهای قم می‌گفت اوضاع طلبه‌هایی که از آقای خمینی شهریه می‌گرفتند خوب نیست. برخی به زادگاه خود برگشته‌اند و بعضی به واسطه بی‌پولی سرگردان هستند…![۳۸]

طلاب در حوزه‌های علمی از همه مراجع شهریه می‌گرفتند و «طلبه‌هایی که تنها از آقای خمینی شهریه بگیرند» نداشتیم. علاوه بر این، شهریه امام پس از تبعید او ادامه یافت. پادوهای ساواک این گزارش را برای دلخوشی مقامات بالا ساخته‌اند و در نمک خوابانده‌اند تا روزی شیفتگان بی‌اراده خفیه‌نویسان ساواک که گزارش‌های آنها را مانند آیات قرآن می‌دانند از آن بهره بگیرند و برای خود و آن دروغ‌پردازان شایعه‌ساز «باقیات صالحات»! به یادگار بگذارند!!

پیش‌تر اشاره کردم که نویسنده الف‌لام به نظر می‌رسد که نسبت به رژیم شاه نوعی سمپاتی دارد! گزارش‌های خفیه‌نویسان آن رژیم را بدون استثنا ارج می‌نهد و عوامل و مهره‌های آن را مهربان، دل‌رحم و آزادمنش می‌نمایاند!

با زبان بی‌زبانی به آزادی و دموکراسی که در آن رژیم حاکم! بود اشاره می‌کند!

… هاشمی [یکی از مقامات ساواک] زیر بار این پرونده ساختگی نرفت و در دیدار با حسین فردوست قائم‌مقام ریاست ساواک گفت که از امضای پرونده برای ارسال به دادرسی ارتش خودداری می‌کند! کار که به اینجا رسید طراحان نقشه، با توجه به اینکه آن را در معرض افکار عمومی قرار داده، بنابر تکذیب نداشتند از خیر و شر افزودن این اتهام به پرونده آیت‌الله خمینی گذشتند…![۳۹]

از دید نویسنده الف‌لام آزادی و دموکراسی تا آن پایه در رژیم شاه گسترش داشته است که وقتی امام برای بار دوم جهت تبعید به ترکیه دستگیر می‌شود یکی از دو مأموری که در کنار امام نشسته بودند «تا فرودگاه گریه می‌کند! و امام او را دلداری می‌دهد! او متأثر است که چرا وارد شغلی شده است که باید با مردی مثل امام آن‌گونه رفتار کند»![۴۰]

جناب نویسنده با هدف چهره‌سازی و گندزدایی از رژیم شاه، روایت امام را که ۲۴ساعت در یک سلول انفرادی گذرانده است[۴۱] تکذیب کرده و آورده است: «… آقای خمینی را نه در سلول مخصوص زندانیان بلکه در اتاق بزرگی در حیاط پادگان عشرت‌آباد زندانی کرده بودند. جلوی اتاق را هم با پرده حصیری پوشانده بودند…»[۴۲]

گواه و شاهد او در این دروغ‌پردازی دو عنصر مجهول‌الهویه یا معلوم‌الحال به نام‌های مرادی‌نیا و عزت سحابی‌اند که از نظر جناب نویسنده اعتبار ادعایشان از روایت امام بیشتر است بلکه روایت امام را بی‌اعتبار می‌سازد!!

نویسنده الف‌لام در راه بزک کردن چهره شاه تنها به گزارش‌های دروغ این و آن و پادوهای ساواک بسنده نکرده است، بلکه پای امام را نیز به میان کشیده و گزارش دروغ یکی از مقامات ساواک را از زبان امام چنین آورده است:

… آخرین جمله‌ای که نشاط از قول آقای خمینی نقل کرد این بود: ایمان مردم و علما به شاه، شاه را تقویت می‌کند… سر موفقیت و بازگشت شاه در سال ۱۳۳۲ به کشور همین علاقه و ایمان… علما و مردم به شاه بوده است. بنابراین علما همواره سنگر مطمئنی برای سلطنت بوده و هستند…[۴۳]

در بخش‌های پیشین این نکته را یادآور شدم که رژیم شاه از موضع ساختارشکنانه و ضد سلطنتی امام سخت آسیب دیده بود و از اینکه نهضت امام تز انگلیسی- استعماری جدایی دین از سیاست را به زباله‌دان تاریخ افکنده است، احساس خطر می‌کرد. از این رو، پیوسته درصدد بود که از زبان امام در زندان یا در دوران حصر جمله‌ای بگیرد که از پشیمانی امام از موضع گذشته نشان داشته باشد تا بتواند به مردم بباوراند که امام از نهضت و حرکت، دخالت در سیاست و موضع‌گیری ضد سلطنت به کلی پشیمان شده است. از این رو، می‌بینیم که یک جمله امام را در پاسخ پاکروان که «ما در سیاستی که شما معنا می‌کنید از اول دخالت نداشته‌ایم»،[۴۴] چگونه بازتاب دادند و درباره آن مقاله نوشتند و تحلیل و تفسیر کردند.[۴۵] اکنون باید دید آنچه را که نویسنده الف‌لام در چند جای کتاب خود ادعا کرده که امام در دوران حصر وفاداری خود را به شاه و رژیم سلطنتی اعلام داشته است، چرا و چگونه از سوی رژیم شاه و دستگاه جاسوسی و تبلیغاتی آن بازتاب نیافته و منتشر نشده و به کلی پنهان مانده است؟! آیا اگر از امام چنین سخنانی در پشتیبانی از شاه و رژیم پادشاهی بازگو شده بود دستگاه جاسوسی و تبلیغاتی آن رژیم آن را با بوق و کرنا برملا نمی‌کرد؟! و از کنار آن بی‌تفاوت می‌گذشت؟ و دیگر اینکه نویسنده الف‌لام باید توضیح دهد که این گزارش‌هایی را که حمایت امام از شاه و رژیم او را در بردارد از کجا آورده است؟ چرا این گزارش‌ها در پرونده‌های امام نیست؟ شاید جناب نویسنده پاسخ در خوری برای روز دادگاه داشته باشد!

 

 

لطفاً این سوتیترها به ترتیب در مقاله حاضر کار شوند:

پیروان خط سازش که زیر عنوان‌های کثیف «اصلاح‌طلب»، «لیبرال» «دموکرات»، «روشنفکر» و… بازیگر صحنه سیاسی و اجتماعی کشورند، با همه نیرو تلاش می‌کنند خط مقاومت، شهادت و خط امام را به وادی نسیان روانه کنند و به گفته خودشان «به موزه بفرستند»!

شاه تا واپسین دوران زندگی خود از این شیوه و حربه طاغوتیان و کاخ‌نشینان دست نکشید و در هر فرصت و مناسبتی به امام نسبت‌های ناروا داد و آن‌گاه که به گور رفت این حربه را دیگر طاغوتیان برون‌مرزی و درون‌مرزی و پادوها و کاسه‌لیسان دستگاه زورمداری و خیانتکاری دنبال کردند

نیروهای پیاده‌نظام غرب، به ویژه امریکا چون شرایط اقتضا نداشت که به طور مستقیم به امام بهتان بزنند و نسبت ناروا بدهند، با شایعه‌سازی، دروغ‌پردازی، افسانه‌بافی و خیال‌پردازی در راه خدشه‌دار کردن چهره او کوشیدند

نویسنده خیال‌پرداز، در بافته‌ها و ساخته‌های خویش آنچه را که خود، بنابر روش غرب‌زده‌ها و روشنفکرمآب‌ها نمی‌پسندیده و باور نداشته به امام نسبت داده است

کتابی را که بر پایه خیال‌بافی، افسانه‌سرایی و آورده‌های دور از واقعیت به رشته نگارش کشیده شده است متأسفانه «زندگینامه امام خمینی» نام نهادند و عنوان «بر اساس اسناد» را نیز چاشنی آن کردند تا جنبه «خیال‌بافی» را نادیده انگارند و آورده‌های آن را اعتبار ببخشند و خوانندگان و پژوهشگران ساده‌اندیش و سطحی‌نگر را فریب دهند

این شیوه قلم زدن درباره امام (بر اساس خیال) چه بسا راهی باز کند برای تحریف‌گران تاریخ که فردا و فرداهایی پیرامون امام به بهتان و دروغ‌پراکنی و یاوه‌سرایی دست بزنند و عنوان (بر اساس اسناد، خاطرات و خیال) را چاشنی آن کنند

حرامیان اندیشه و فرهنگ و تحریف‌گران بی‌آذرنگ، پس از سالیان درازی افترا، ناسزا و نسبت‌های ناروا به امام، به طور عینی دریافتند که توهین و تهمت برای خدشه‌دار کردن سیمای امام کارایی لازم را ندارد

در این واپسین سال‌ها می‌بینیم که قلم‌به‌دستان مرموزی با عنوان امام‌شناسی در لابه‌لای صفحاتی ستایش و مجیزگویی از امام، نادرستی‌هایی را به نام او رقم زدند و نیز یاوه‌گویی‌ها و دروغ‌پردازی‌های برخی از دشمنان و عناد‌ورزان ورشکسته و بی‌آبرو را که علیه امام به نام خاطره یا گزارش، اینجا و آنجا به قلم آورده بودند، بازنویسی کردند

به نظر می‌رسد یکی از نقشه‌ها و برنامه‌های (یا مأموریت) نویسنده کتاب الف‌لام این بوده است که هرزه‌گویی‌ها و یاوه‌سرایی‌های برخی از پادوهای بی‌سر و پای رژیم گذشته ضد امام را که در میان ملت ایران هیچ‌گاه به حساب نمی‌آیند و ارزشی ندارند، با دوباره‌نویسی همراه با بیوگرافی زنده کند

چه بسا دست‌های مرموزی در پشت پرده قره‌العین‌ها، تقی‌زاده‌ها، سرهنگ آخوندف‌ها، ناظم‌الاسلام‌ها و در یک کلام تسلیم‌‌طلب‌ها را برای ما ساخته و پرداخته کردند و در صحنه به بازیگری واداشتند

نویسنده الف‌لام از آنجا که نسبت به خفیه‌نویسان ساواک سمپاتی داشته، هیچ‌گاه نمی‌توانسته است باور کند که آنها چه بسا گزارش‌های دروغ و ساختگی بدهند یا به ضد و نقیض‌گویی دچار شوند

لیبرال‌ها و پیروان خط سازش- همان‌گونه که آزمون نشان می‌دهد- با اقتدار ملت‌ها و برپایی حکومت مردمی سخت مخالف‌اند و هر گاه فرصت یابند و به قدرت برسند، فاشیستی‌ترین حکومت‌های ضد مردمی را استوار می‌سازند

نویسنده الف‌لام طبق شیوه و سبک لیبرال‌ها و تسلیم‌طلب‌ها، پس از گذشت بیش از نیم‌قرن از مجلس شورای ملی دوران ستمشاهی بر آن است با استناد به یک سند دست‌ساز ساواک، امام را نیز با دستاویز بد و بدتر هوادار «وکلای سرنیزه» و خودفروخته آن مجلس غیرقانونی وانمود کرده و بدین‌گونه برای آن عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی آبرو دریوزگی کند

تحریم انتخابات آن دوره مجلس شورای ملی از سوی علما و مراجع در شرایط خفقان‌بار و پس از قیام ۱۵خرداد، بی‌تردید برای لیبرال‌ها و تسلیم‌طلب‌ها خوشایند نبود. آنها این گونه موضع‌گیری‌های انقلابی را که مخالف سیاست امریکا در ایران بود نمی‌پسندیدند

جناب نویسنده از سندشناسی و تشخیص سندهایی که ساختگی و دروغ بودن آن آشکار است به کلی ناتوان بوده و نتوانسته است طبق یک معیار سندشناسی، گزارش‌های بی‌پایه و بی‌ریشه را بازشناسد. از این رو، می‌بینیم از آغاز تا پایان کتاب خود گزارش‌های ساواک را بی‌چون و چرا بدون ارزیابی و راست‌آزمایی کنار هم چیده

عناصر سست‌ایمان و ضعیف‌النفس هیچ‌گاه و هرگز نمی‌توانند ویژگی‌ها و برجستگی‌های رادمردان تاریخ‌ساز و خلوت‌نشینان اهل پرواز را برتابند. آنان ملکوتیان را چون خود می‌بینند و با خود مقایسه می‌کنند

چقدر ناروا و زیان‌بار است کسانی که از تاریخ و تحقیق بیگانه‌اند و بینش سیاسی بایسته ندارند قلم دست بگیرند و به بررسی جریان‌های تاریخی بپردازند که دوغ و دوشاب را نمی‌توانند بازشناسند و یک اشتر گاو پلنگ می‌سازند و اندیشمندان و دانشمندان را به زحمت می‌اندازند

بسی جای تأسف است که اکنون وقت گرانبهای این نگارنده که بایستی در راه تدوین و نگارش کتاب نهضت امام خمینی صرف شود، از روی ناچاری به رویارویی با مشتی خزعبلات، مزخرفات و لاطائلاتی بگذرد که روشن نیست روی عناد از امام به میان کشیده شده یا از روی بی‌سوادی و جهل و نادانی مطرح شده است

یک مورخ راستین به هر خبر و گزارشی بدون بررسی و پژوهش و راست‌آزمایی اعتبار نمی‌دهد و به آن استناد نمی‌کند و برای رسیدن به درستی و نادرستی یک گزارش به ریشه‌یابی و پیگیری همه‌جانبه دست می‌زند و تا به واقعیت نرسد آرام نمی‌ماند

ناآشنایی و عدم شناخت از جامعه ایران برای تسلیم‌طلبان و لیبرال‌های غرب‌زده همیشه مایه بیراهه‌پویی و بیگانگی از مردم بوده است

باید دانست که ملت ایران نان بی‌غیرتی نخورده و لباس تسلیم‌طلبی بر تن نکرده بودند تا اجازه دهند که مأموران رژیم به یک مرجع تقلید این اهانت را بکنند و آب از آب تکان نخورد

نویسنده الف‌لام به نظر می‌رسد که نسبت به رژیم شاه نوعی سمپاتی دارد! گزارش‌های خفیه‌نویسان آن رژیم را بدون استثنا ارج می‌نهد و عوامل و مهره‌های آن را مهربان، دل‌رحم و آزادمنش می‌نمایاند!

جناب نویسنده با هدف چهره‌سازی و گندزدایی از رژیم شاه، روایت امام را که ۲۴ساعت در یک سلول انفرادی گذرانده است تکذیب کرده و آورده است: «… آقای خمینی را نه در سلول مخصوص زندانیان بلکه در اتاق بزرگی در حیاط پادگان عشرت‌آباد زندانی کرده بودند

رژیم شاه از موضع ساختارشکنانه و ضد سلطنتی امام سخت آسیب دیده بود و از اینکه نهضت امام تز انگلیسی- استعماری جدایی دین از سیاست را به زباله‌دان تاریخ افکنده است، احساس خطر می‌کرد

 

[۱]. اطلاعات، کیهان، ۳/۱۱/۱۳۴۱.

[۲]. کیهان، اطلاعات، ۶/۱۱/۱۳۴۱.

[۳]. همان، ۱۸/۳/۱۳۴۲.

[۴]. محمدرضا پهلوی، انقلاب سفید، چاپخانه بانک ملی، ۱۳۴۵، ص۴۶-۴۵.

[۵]. همان.

[۶]. بیژن جزنی، وقایع سی‌ساله اخیر ایران؛ تئوری جمع‌بندی مبارزات سی‌ساله اخیر در ایران، بی‌جا، ثریا آبادان، بی‌تا، ص۸۱.

[۷]. ۱۵خرداد، نقطه عطف مبارزات قهرمانانه خلق ایران، تهران، سازمان مجاهدین خلق ایران، ۱۳۵۸، ص۱۳.

[۸]. سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، تهران، عروج، دفتر سوم، ۱۳۸۲، ص۸۸۹-۸۸۸.

[۹]. محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، چاپ رخ، ۱۳۷۱، ص۱۷۸.

[۱۰]. علی قادری، خمینی، روح‌الله (زندگینامه امام خمینی بر اساس اسناد و خاطرات و خیال)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، عروج، ۱۳۷۸، ج۱، ص۱۶۶.

[۱۱]. همان، ص۱۶۷.

[۱۲]. همان، ص۳۷۴.

[۱۳]. همان، ص۳۷۴.

[۱۴]. هدایت‌الله بهبودی، الف‌لام خمینی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ۱۳۹۶، ص۳۶۰.

[۱۵]. همان، ص۳۶۱.

[۱۶]. همان، ص۳۶۸.

[۱۷]. همان، ص۳۴۸.

[۱۸]. همان، ص۴۵۸.

[۱۹]. صحیفه امام، ج۱، ص۴۱۷.

[۲۰]. هدایت‌الله بهبودی، همان، ص۳۵۵.

[۲۱]. صحیفه امام، همان، ص۴۱۰.

[۲۲]. هدایت‌الله بهبودی، همان، ص۳۱۹.

[۲۳]. صحیفه امام، همان، ص۲۹۳؛ حضرت حاج آقا مجتبی تهرانی از امام روایت می‌کرد که روز ۱۵خرداد که او را از قم دستگیر کردند و به تهران باشگاه افسران بردند، به احتمال اینکه مبادا وضع مزاجی او به علت هجوم و دستگیری ناگهانی به هم خورده باشد، ناهار برای او کته ماست آوردند. امام به محض اینکه چشمش به آن غذا افتاد، اظهار کرد این غذا مناسب آقایانی است که امروز مرا از قم آوردند!!

[۲۴]. راننده ماشینی که در بامداد ۱۵خرداد۴۲ امام را پس از دستگیری در قم به تهران می‌برد.

[۲۵].هدایت‌الله بهبودی، همان، ص۳۱۸.

[۲۶]. خاطره‌گویان و خاطره‌نویسان خودخواه پس از عروج ملکوتی امام از فرصت بهره گرفته و در راه خودنمایی دروغ‌هایی را درباره خود به امام نسبت می‌دهند؛ به گونه‌ای که انگار با امام یار گلخانه و گرمابه بوده‌اند! این تنها کارشناسان تاریخ هستند که می‌توانند درباره درستی و نادرستی ادعاهایی که در خاطرات افراد آمده است نظر دهند و سره را از ناسره بازشناسند.

[۲۷]. همان، ص۳۱۹.

[۲۸]. در آن ایام آقای نجفی به علت بیماری در یکی از بیمارستان‌های تهران بستری بود.

[۲۹]. همان، ص۲۰۲.

[۳۰]. علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۷، ج۳ و ۴، ص۴۳.

[۳۱]. سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، تهران، عروج، ۱۳۸۶، دفتر اول، ص۱۷۲.

[۳۲]. هدایت‌‌الله بهبودی، همان، ص۲۱۳-۲۱۲.

[۳۳]. همان، ص۲۰۷.

[۳۴]. همان، ص۴۶۴.

[۳۵]. همان، ص۴۶۵.

[۳۶]. جناب نویسنده این جمله را افزوده است تا زهر افترا به امام را بگیرد و مورد هجمه و اعتراض کسانی که از عشق او به مردم خبر دارند قرار نگیرد. طلاب از نور چشمان امام بودند و سر در راه امام گذاشته بودند و رفتار ناشایستی از آنها سر نمی‌زد تا مورد انتقاد امام قرار بگیرند.

[۳۷]. همان، ص۴۲۶.

[۳۸]. همان، ص۴۷۱.

[۳۹]. همان، ص۳۲۸.

[۴۰]. همان، ص۴۶۲.

[۴۱]. رک: سید حمید روحانی، همان، ص۶۸۰.

[۴۲]. هدایت‌الله بهبودی، همان، ص۳۳۹.

[۴۳]. همان، ص۳۶۳-۳۶۲.

[۴۴]. سید حمید روحانی، همان، ص۶۹۹.

[۴۵]. همان، ص۷۱۶-۷۱۷.

 

نسخه کامل PDF

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *