دکتر مظفر نامدار

چشم انداز آینده

نظم سکولار و بازتولید نظریه خیزش تاریخ از جهان مردگان![۱]

«جستارهایی در فهم افراط‌گرایی‌های نظم سکولار در تاریخ معاصر ایران»

دادم به چشم او، دل اندوه‌پیشه را

غافل که مست می‌شکند زود شیشه را

عرفی شیرازی

انقلاب اسلامی انقلاب علیه نظم سکولار

اگر از من خواسته شود مشخصه وضع دوران پهلوی را بیان کنم آن را دوران افراط در سرسپردگی و نوکری استعمار می‌نامم. دوران افراط در تاریخ ایران مقطعی بود که در آن پدیده‌ای به نام نظم سکولار، در قامت تجدد و ترقی یا به قول غربی‌ها و غرب‌پرستان، در قالب مدرنیته به ما هجوم آورد. دورانی که در آن آزادی از مذهب، اخلاق، عقل و تفکر در همه حوزه‌ها حاکم بود. آزادی جنسی، آزادی بی‌بند و باری، آزادی تقلید، آزادی وطن‌فروشی، آزادی بدن‌فروشی، آزادی در وابستگی، آزادی شکنجه، آزادی سرکوب مردم، آزادی اختناق، آزادی سانسور، آزادی در غارت منابع ملی و ثروت عمومی، آزادی تبعید انسان‌های مصلح و… این نهایت افراط در سرسپردگی و نوکری بود.

اگرچه این تهاجم از دوران قاجاریه آغاز شد، اما قاجارها با همه نام و ننگشان، به دلیل وابستگی به مناسبات درون‌فرهنگی ایلات ایران از یک طرف و ساختار ضعیف فرهنگی، نه خواستند و نه توانستند این مأموریت را انجام دهند. یکی از دلایل اصلی و اساسی کودتای سیاه انگلیسی‌ها و انگلوفیل‌ها علیه قاجارها و آوردن رضاخان و جابه‌جایی قدرت در ایران، همین بود. رضاخان و غرب‌پرستان برپادارنده سلطه وی، مأموریت داشتند این نظم را در ایران نهادینه کنند و به نام دیکتاتوری منور و تجدد آمرانه که شکلی از اشکال متنوع و متناقض مدرنیته در شیوه حکمرانی مخصوصاً در انقلاب فرانسه بود، ایران را یکی از اقمار نظم سکولار در جهان کنند. رژیم پهلوی از ابتدای کودتای سیاه در ۳اسفند۱۲۹۹ تا ساقط شدن به دست ملت ایران در ۲۲بهمن۱۳۵۷، همه راه‌های سرکوب استقلال، آزادی انسانی، عدالت، معنویت و عقلانیت را درنوردید. انقلاب اسلامی پاسخی به تمام افراط‌گرایی‌های نظم سکولار در ایران بود. ما با انقلاب اسلامی وارد دوران «پساافراط» شدیم. اکنون مهمترین پرسش برای ما این است که آیا می‌توانیم با مفاهیم «دوران افراط» این دوره را تبیین کرده و عمیق و دقیق درک کنیم؟

اتفاقات گام اول انقلاب اسلامی نشان داده است که نباید پدیده نظم سکولار را که در ذات خود ماهیت تخریب و تهاجمی دارد، ساده انگاشت. اگرچه انقلاب اسلامی بسیاری از کمینگاه‌های این نظم در ایران را تخریب کرد اما نباید به این میزان بسنده کرد. ما نیاز به بازنگری مفاهیم داریم. ما ملزم به جراحی فرهنگی، سیاسی و تربیتی برای خارج کردن ویژگی‌های مخرب و منفی نظم سکولار در جامعه هستیم. اگر این جراحی انجام نگیرد باید منتظر بازگشت دوران افراط‌گرایی‌های نظم سکولار باشیم. اکنون صدای پای این افراط‌گرایی در حوزه تعلیم و تربیت، اقتصاد، سیاست و از همه مهم‌تر فرهنگ عمومی شنیده می‌شود. به عنوان نمونه هنگامی که آزادی جنسی که یکی از اهداف غیرانسانی نظم سکولار در جهان بود، در دستور کار رژیم منحوس پهلوی قرار داشت شعار این بود: رابطه جنسی را آزاد و به حداکثر و تولیدمثل و فرزندآوری را به حداقل برسانید. هنوز شعار «فرزند کمتر زندگی بهتر» از حافظه تاریخی ملت ایران پاک نشده است. اتفاقات اخیر نشان داده است که ما در جراحی غده‌های سرطانی نظم سکولار مخصوصاً در حوزه‌های فرهنگی و اقتصادی و حتی تعلیم و تربیت چندان موفق نبودیم. شاید یکی از دلایل اصلی این ناکامی آن باشد که ما هنوز نتوانستیم خودمان را از سیطره مفاهیم نظم سکولار رها کنیم. برای این که از سیطره این نظم رهایی یابیم باید ارکان این نظم را بشناسیم. آنچه خطرناک است توهم جمعی پیروزی مطلق بر این نظم است. ما اکنون با پدیده به‌ظاهر جدیدی به نام «خیزش تاریخ از جهان مردگان» روبه‌رو هستیم. باید مراقب این پدیده بود و به دقت آن را تبیین کرد. نظم سکولار به خاطر شکست سنگینی که از انقلاب اسلامی خورد، از تمامی ابزار انسانی و غیرانسانی برای بازگشت مجدد به ایران بهره می‌گیرد.

نظم سکولار و خیزش تاریخ از جهان مردگان!

انقلاب اسلامی برای ملت ایران و حتی جهان رویداد بزرگی بود. همه ناگهان با ظهور این پدیده در ایرانی که زیر چرخ‌دنده‌های نظم سکولار در حال له شدن بود، نفس راحتی کشیدند. تاریخ ایران که اندک‌زمانی زیر فشار ایدئولوژی دیکتاتوری نظم سکولار، دچار خفقان شده بود با برداشتن دیواری که به دور استقلال و آزادی ملت کشیده شده بود، مسیر جدیدی را از سر گرفت. حوزه تاریخ سرانجام پس از یک قرن مبارزه بی‌امان با استبداد و استعمار به روی کنش اسلامی مردم مسلمان ایران برای آزادی و استقلال، گشوده شد. دو دهه پایانی قرن بیستم برای ما طلیعه حرکت درخشان زایش دوباره امید و بازگشت به کرامت انسانی بود.

اما از همان ابتدا مشخص بود که گشودگی این فضای بسته و بهره‌گیری از رها شدن سرمایه‌ها و استعدادهای ملت ایران چندان با مزاج مدافعان نظم سکولار سازگاری ندارد. انقلاب اسلامی از ابتدای پیروزی تا به امروز در میدان‌های وسیعی با سرسپردگان و حامیان نظم پوسیده سکولاریسم در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی درگیر بود. با وجود استمرار این درگیری مزمن، ما هنوز همه ابعاد آشکار و پنهان این مقاومت را نمی‌شناسیم. شور و حرارت این رویارویی تا حدودی برای ما فریبنده بود و همین فریبندگی باعث شد که متوجه لایه‌های پنهان این تقابل نشویم. مثلاً یکی از روش‌های این نظم در تقابل با انقلاب اسلامی، روش خیزش تاریخ از جهان مردگان و بازتولید مفاهیم کهنه در قالب‌های جدید است. به عنوان مثال به بازتولید سطحی و صوری دموکراسی و حقوق بشر یا تقابل سنت و مدرنیته در ایران بعد از انقلاب اسلامی بنگرید. جنگ و دعوای بیهوده بر سر ابزار نخ‌نمای دموکراسی و حقوق بشر یا نزاع سنت و تجدد بعد از انقلاب اسلامی، به خودی خود فاقد اهمیت فلسفی و نشانه ضعف تفکر کسانی است که ناتوان از یافتن انگیزه‌های جدید، تلاش می‌کنند به نقاط ارجاع خود بازگردند. آنها با از دست دادن قدرت بازتولید اندیشه در عصر انقلاب اسلامی به شکلی دردناک و ساده‌لوحانه‌ صحنه‌های دوران کودکی اندیشه در عصر قاجاری و پهلوی را احیاء می‌کنند و این نشان‌دهنده جنون جمعی جریان «جوشنفکری» برای احیای دوران جاهلیت است. اگر می‌بینیم که در بعضی از مراکز دانشگاهی کشور، ما شاهد علاقه مجدد بعضی از مدرسان دانشگاهی در تطهیر عنصری مثل رضاخان هستیم، این فریبکاری‌های واپس‌گرا و ارتجاعی نشان از آن دارد که قدرت تفکر و تخیل این افراد در وضعیت ضعیف و اسفناکی قرار دارد. برای این افراد ارایه مدرک و دلیل بی‌فایده است زیرا نوشته‌ها و گفته‌های آنها فاقد گفتمان تاریخی است. این افراد برای این که رضاخان را به اسطوره تبدیل کنند باید واقعیت تاریخی را ریشه‌کن کنند. حسرت برای دیکتاتور جنایتکاری مثل رضاخان خطرناک نیست. آنچه خطرناک است تکرار آسیب‌شناسانه گذشته‌ای است که اینها در آن نقش بازی کردند و به طور مؤثری در آن مشارکت داشتند و اکنون برای آن که این گذشته را توجیه کنند چاره‌ای جز تطهیر عنصری مثل رضاخان ندارند.

این نمونه بسیار کوچکی از استفاده از روش خیزش تاریخ از جهان مردگان است. نمونه دیگر این است که گفته‌اند: تقابل سوسیالیسم و سرمایه‌داری در دوران معاصر، تقابل «افسانه بازار» با «افسانه برنامه‌ریزی» بود. این دو افسانه، دو اسطوره «نظمِ سکولار» در جهان معاصر بودند که پشت سنگر آزادی، حقوق بشر و توسعه، موضع گرفته و از ملت‌های آزادی که نمی‌خواستند سلطه و سیطره این نظم را بپذیرند تا به امروز، تاوان سنگینی گرفتند. اکنون بعد از چهل سال این افسانه کهنه از جهان مردگان به میدان مبارزه آورده شده است و به یک گفتمان به‌ظاهر جدید در دیوانسالاری ایران تبدیل شده است.

این تقابل با خیزش تاریخ از جهان مردگان ما را به یاد یک حکمت قدیمی در ادبیات اسلامی ایران می‌اندازد. وقتی منصور دوانیقی خلیفه ظالم عباسی به قدرت رسید به یک اعرابی شامی گفت: بروید خدا را شکر کنید که پس از حکومت من، خداوند بلای طاعون را از شما دور کرد. اعرابی پاسخ داد: خداوند عادل‌تر از آن است که دو مصیبت و بلا را یک‌جا به بنده خود نازل کند. اما بشر معاصر، به خاطر پذیرش زندگی در زیر سلطه و سیطره نظم سکولار این «ذنب لایغفر» (گناه نابخشودنی) را مرتکب شده است! نمونه‌های زیادی برای تبیین شیوه‌های بازتولید خیزش تاریخ از جهان مردگان وجود دارد که نظم سکولار برای تداوم سلطه و سیطره خود از آن بهره می‌گیرد که ذکر همه آنها در این یادداشت ممکن نیست. آگاهی از این شیوه‌ها نیاز به تبیین دقیق ماهیت نظم سکولار و بنیادهای فکری آن دارد.

نگارنده قبلاً در مقاله «درس‌گفتارهای ولایت فقیه، منشوری (مانیفست) علیه نظم سکولار»،[۲] به بنیادهای فکری این نظم و تضاد آشتی‌ناپذیر آن با انقلاب اسلامی پرداخته است. هدف این یادداشت آن است که نشان دهیم: اولاً، اگر به اهمیت فزآینده وضعیت استثنایی نظم سکولار در حیات سیاسی غرب توجه نکنیم و ثانیاً، تحول ریشه‌ای الگوی شناخته‌شده شیوه سیطره این نظم در دوران جدید را متوجه نشویم، نمی‌توانیم صف‌آرایی تمام‌عیار حافظان این نظم در خارج و داخل کشور را در تقابل با انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی درک کنیم و به خاطر همین غفلت در آینده دور و نزدیک با خیزش لشکری از جهان مردگان روبه‌رو خواهیم شد.

در این یادداشت فقط به ارکان نظم سکولار و تضاد آن با آرمان‌های انقلاب اسلامی به شکل اجمالی اشاره می‌شود و از همه پژوهشگرانی که دل در گرو آرمان‌های امام خمینی دارند انتظار می‌رود خارج از قالب‌های فرعی‌ای که سرسپردگان این نظم می‌تراشند تا ذهن ما را از ارکان و اهداف اصلی این نظم دور سازند، از جمله: تقابل مصنوعی سنت و مدرنیته، تجدد و ترقی، توسعه‌یافته و عقب‌مانده و غیره، به بنیاد اساسی این تقابل توجه داشته باشند. چارلز تیلور در کتاب عصر سکولار خمیرمایه این نظم را این گونه تعریف می‌کند:

در جوامع سکولار می‌توان درگیر سیاست بود بدون این که با خدا روبه‌رو شد… بنابراین یکی از درک‌ها از مفهوم سکولار بر مبنای فضاهای همگانی است. این فضاها از مفهوم خدا و هر ارجاعی به واقعیتی غائی تهی شده‌اند… چنانکه در حوزه‌های متفاوتی مانند اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، تحصیلی، حرفه‌ای و تفریحی فعالیت می‌کنیم، هنجارها و اصولی که از آنها پیروی می‌کنیم و سنجش‌هایی که درگیر آن می‌شویم، عموماً ما را به خدا یا هیچ یک از باورهای مذهبی ارجاع نمی‌دهد.[۳]

این ساده‌ترین و در عین حال دقیق‌ترین تعریف از نظم سکولار و نقطه عزیمت تقابل ارکان این نظم با انقلاب اسلامی است. هر ارجاع دیگری، ارجاع به مسیرهای فرعی و انحرافی است.

نظم سکولار اگرچه امروز شعار اعتقادی می‌دهد، مثل شعارهایی که بعضی از گروه‌ها و جریان‌های مدافع این نظم مانند نهضت آزادی، جنبش مسلمانان مبارز، جبهه مشارکت، حزب کارگزاران، حزب توحید و تعاون و… در ایران می‌دهند؛ اما بنیادهای آن بر پایه گریز از باورها و اعتقادات و دل سپردن به رخدادها استوار است. شبیه کسانی که رؤیای سیر شدن خود را با شکم گرسنه تعریف می‌کنند. رؤیایی که بیش از هر چیز فرم‌های ناآشکار و پنهانی خود را با زبان چالاک رسانه، در قالب رخدادهایی مثل صدور اعلامیه، انتشار اطلاعیه، تکثیر بروشورها و مقاله‌های مطبوعاتی به دیگران القا می‌کند. نظم سکولار اکنون شرایطی برای ملت‌ها رقم زده است که ساختار زندگی ما انسان‌ها بیش از آن که متأثر از باورها و اعتقادات انسانی باشد در ید قدرت رخدادهایی است که هیچ‌گاه و در هیچ دوره‌ای بشر این رخدادها را اساس باورها و اعتقادات قرار نداده است. در چنین شرایطی، جوامعی که می‌خواهند بر اساس باورها و اعتقادات انسانی زندگی کنند، باید هزینه‌های سنگینی پرداخت نمایند. اکنون بیش از یک قرن است که ملت بزرگ ایران برای بازگشت به زندگی انسانی و گریز از سیطره رخدادهایی که نظم سکولار در دو حکومت واپسگرای قاجاری و پهلوی بر وی تحمیل کرده است، با سرسپردگان داخلی و خارجی این نظم در ستیز است. و چه دقیق خمینی کبیر ویژگی‌های سرسپردگان این نظم را تبیین کرده است:

ما از شر رضاخان و محمدرضا خلاص شدیم؛ اما از شر تربیت‌یافتگان غرب و شرق به این زودی‌ها نجات نخواهیم یافت. اینان برپادارندگان سلطه ابرقدرت‌ها هستند و سرسپردگانی هستند که با هیچ منطقی خلع سلاح نمی‌شوند و هم‌اکنون با تمام ورشکستگی‌ها، دست از توطئه علیه جمهوری اسلامی و شکستن این سد عظیم الهی برنمی‌دارند. ملت عزیز ایران و سایر کشورهای مستضعف جهان اگر بخواهند از دام‌های شیطنت‌آمیز قدرت‌های بزرگ تا آخر نجات پیدا کنند چاره‌ای جز اصلاح فرهنگ و استقلال آن ندارند.[۴]

از آغاز نهضت امام خمینی و پیروزی انقلاب اسلامی این ایده که نظم سکولار تقابل با انقلاب اسلامی و اندیشه‌های امام خمینی را به الگوی معمول حکومت‌های حافظ این نظم بدل کرده است، واقعیتی بدیهی است و هیچ تحلیل سیاسی جدی نمی‌تواند انکارش کند.

غربی‌ها و غرب‌پرستان داخلی با القای الگوی تقابل سنت و تجدد و پیشرفته و عقب‌افتاده، فضای اندیشه و فهم را دو قطبی می‌کنند. در فضای دوقطبی‌شده کنش انتخابگری بسیار بسته و محدود و غیرواقعی است.

به قول امین معلوف: «یک عمر نویسندگی به من آموخته است که به کلمه‌ها بدگمان باشم. آنهایی که خیلی شفاف و زلال به نظر می‌رسند اکثراً فریبنده‌ترند.»[۵] ما در تاریخ معاصر ایران به شکل افراطی با این کلمات فریبنده و حیله‌گرانه سر و کار داشتیم. سنت و تجدد، توسعه‌یافته و عقب‌مانده، آزادی و حقوق بشر، استبداد و دموکراسی و… فکر می‌کنیم معانی این کلمه‌ها را می‌دانیم و به آن اعتماد می‌کنیم؛ حتی زمانی که حیله‌گرانه خلاف آن را عمل می‌کنند ما هیچ تلاش نمی‌کنیم که بفهمیم چرا امروزه کشورهایی که داعیه آزادی و حقوق بشر دارند بیشترین خیانت و جنایت را به نام این دو واژه مقدس علیه انسان‌ها مرتکب می‌شوند.

برای رهایی از خیزش تاریخ از دنیای مردگان! باید ارکان این نظم و دوره‌های تاریخی آن در ایران را بشناسیم. آیا تا به امروز به این مسئله اندیشیده‌ایم که چرا در تقابل با انقلاب اسلامی، ملت ایران همیشه در پیشانی این تقابل با چهار کشور روبه‌رو می‌شود؟ چرا در همه میدان‌های مناقشات، ما با چهره ناساز فرانسه، انگلیس، آلمان و امریکا روبه‌رو هستیم؟ اگر دلایل تاریخی زیادی برای ناسازی انگلیس و امریکا با ایران وجود دارد، چرا فرانسه و آلمان در این مناقشات حضور دارند؟ سوابق تاریخی مناسبات ایران با این دو کشور چه در دوران قاجاری و پهلوی و حتی جمهوری اسلامی به وخامت درگیری ایران با انگلیس و امریکا نیست ولی چرا خوش‌رقصی‌های این دو کشور بیش از دشمنان دیرینه ایران یعنی امریکا و انگلیس است؟ به نظر می‌رسد راز و رمز این تقابل چهارجانبه را باید در بنیادهای نظم سکولار جست‌وجو کرد.

بنیادهای نظم سکولار

نظم سکولار چهار پایه بنیادی دارد که از یکدیگر قابل تفکیک نیست. اگرچه در ظاهر گاهی اوقات مناقشاتی میان این چهار پایه اتفاق می‌افتد و هر پایه‌ای تلاش می‌کند فراگیری نظم سکولار در جهان را مدیون تأملات خود معرفی کند، اما از بعد جنگ دوم غربی‌ها که از آن به عنوان جنگ دوم جهانی یاد می‌شود، این چهار پایه بنیادی از هم تفکیک‌ناپذیر شده است. مخصوصاً اگر این نظم با نیروی مخالف روبه‌رو شود این چهار پایه بنیادین بدون هیچ ملاحظه‌ای در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند.

الف. پایه فکری فلسفی

ب. پایه فرهنگی و حقوقی

پ. پایه سیاسی و تجربی

ت. پایه پراگماتیستی و امپریالیستی

پایه‌های فکری و فلسفی نظم سکولار

نماینده پایه‌های فکری و فلسفی نظم سکولار، عموماً متفکران آلمانی هستند و افکار شخصیت‌هایی چون هگل، مارکس، کانت، فیشته، نیچه، ماکس وبر، هانا آرنت، هایدگر، کارل اشمیت، فویرباخ، آدرنو، بلومنبرگ، والتر بنیامین، گادامر، کاسیرر، شلایر ماخر، شوپنهاور، زیمل، لوگزامبورگ، مارکوزه، هابرماس، هورکهایمر، یاسپرس، هوسرل و دیگران، بزک‌کنندگان اصلی و مشهور این پایه فکری هستند. طیف فکری و فلسفی نظم سکولار چند وظیفه اساسی دارند:

– عقلی نشان دادن این نظم

– ضروری نشان دادن این نظم

– عمیق و دقیق نشان دادن این نظم

– اخلاقی نشان دادن این نظم و مقدس نشان دادن این نظم

و …

پایه‌های فرهنگی و حقوقی نظم سکولار

نماینده جهانی این نظم عموماً متفکران فرانسوی هستند. افکار و اندیشه‌های شخصیت‌هایی چون بودن، دکارت، گاسندی، مالبرانش، دولباخ، دالامبر، فرانسوا کنه، دو مستر، مونتسکیو، ولتر، هلوسیوس، برگسون، شارتیه، پروست، پوانکاره، دوتوکویل، دورکیم، رنان، سورل، کنت، گنون، موس، برونشویگ، کامو، لویناس، دریدا، دوبوار، لاکان، سارتر، دلوز، کربن، فوکو، بورژیو، آلتوسر، فروند، بدیو، کریستوا، بارت، باشلار، بودریار، بلانشو، مارسل، رانسیر، وال، ژیلسون، سورل، ریکور و… بزک‌کنندگان اصلی و مشهور این چهره از نظم سکولار هستند.

مهم‌ترین وظایف این طیف در سطح جهانی عبارت‌اند از:

– آرمانی نشان دادن این نظم

– قابل دسترس نشان دادن این نظم

– منسجم نشان دادن این نظم

– حقوقی نشان دادن این نظم

– فرهنگی نشان دادن این نظم

و …

پایه‌های سیاسی و تجربی نظم سکولار

نماینده جهانی این نظم انگلیسی‌ها هستند و افکار شخصیت‌هایی چون: فرانسیس بیکن، لاک، میلتون، هابز، پتی، راسل، برلین، اسپنسر، اسکروتن، اکام، الیوت، اورول، اوکشات، ایگلتون، ماندویل، بنتام، راجر بیکن، هیل گرین، گری، کالینگوود، هیک، وینچ، وارنوک، ادوارد مور، کاپلستون، فیلمر، لاسکی، اسکینر، پوپر و… بزک‌کنندگان اصلی این وجه از وجوه نظم سکولار هستند.

وظیفه اصلی این چهره از برپادارندگان سلطه نظم سکولار در جهان عبارت است از:

– تجربی نشان دادن این نظم

– فنی و تکنیکی نشان دادن این نظم

– اخلاقی نشان دادن این نظم

– علمی نشان دادن این نظم

پایه‌های پراگماتیستی و امپریالیستی نظم سکولار

امریکایی‌ها را باید سردمدار این وجه از نظم سکولار دانست. افکار شخصیت‌هایی چون: همیلتون، فرانکلین، جفرسون، رالز، پین، دیوید ثورو، هاسپرز، آدامز، سندل، فوکویاما، آرنت، میلبنک، والتز، فولر، دوروکین، هارت، نوزیک، والزر، فروم، اشتراوس، رورتی، برمن، کارناپ، کوهن، مورگانتا، وایتهد و…، بزک‌کنندگان کلیدی این نظم در جهان هستند.

وظیفه اصلی این طیف در القای اهداف نظم سکولار عبارت است از:

– جهانی نشان دادن این نظم

– حفاظت از ارکان این نظم در جهان

– سرکوب مخالفان این نظم در جهان

و …

امریکا کدخدا و کلانتر نظم سکولار در جهان است و وظیفه دارد هر فرد، هر جریان، هر نظام، هر جنبش و هر حکومتی که علیه این نظم در جهان فعالیت می‌کند را سرکوب نماید. بنابراین در نظم سکولار آزادی و حقوق بشر جاده یک‌طرفه است که به غرب منتهی می‌شود. اگر می‌بینیم که در پیشانی تمام مناقشات علیه انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی این چهار کشور قرار دارند هیچ دلیلی جز در نطفه خفه کردن جریان‌های مخالف نظم سکولار در جهان ندارد و آوردن هر دلیلی غیر از این، انحرافی و سرگرم‌کننده است.

اگر می‌بینیم که دود دموکراسی و حقوق بشر بعد از انقلاب اسلامی، چشم ملت ایران را آزار می‌دهد و حلقوم ما را می‌خراشد و به کشورهای فقیر منطقه لشکر جرار و خونریز خود را گسیل می‌دارد، به این دلیل نیست که انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی با جهان سر ستیز دارد؛ یا انقلاب اسلامی ضد آزادی و حقوق بشر است بلکه به این دلیل است که انقلاب اسلامی با پیروزی خود در ایران، ارکان نظم سکولار در منطقه و جهان را به خطر انداخته است.

این که می‌گویند هر چه برای یادآوری گذشته گفته می‌شود پیامی برای آیندگان به همراه دارد، حقیقتی انکار‌ناپذیر است. متأسفانه تواضع کاذب مدافعان شریعت در تعامل با نظم سکولار، که از دوره قاجاریه در ایران شروع شد و امروزه در آثار بعضی از چهره‌های به‌ظاهر مذهبی مثل بازرگان، شریعتی، عبدالکریم سروش، فیرحی، خاتمی، سروش محلاتی، ایازی، هاشمی رفسنجانی و دیگران و حتی بعضی از فقهای مشهور مثل میرزای نائینی، نمودار شد برای دین و به تبع آن انقلاب اسلامی یک بیماری مهلک به ارمغان آورد و آن این بود که به تعبیر خمینی کبیر، دین جایگاه گفتارها و انتقاد از گفتارها را آرام آرام از دست داد و عقب‌نشینی کرد و میدان را برای یکه‌تازی ویرانگر نظم سکولار باز گذاشت. نتیجه این عقب‌نشینی از پیش مشخص بود. به قول جان میلبنک، الهیاتی را که عقل سکولار جایگاهش را تعیین کند بی‌تردید دچار محدودیت خواهد شد.[۶]

متأسفانه اغلب علمای بزرگ ما از دوره قاجاریه در تعیین جایگاه شریعت توسط نظم سکولار چون و چرای قابل توجهی نداشتند. این تنها امام خمینی بود که بدون هیچ ملاحظه‌ای اعلام کرد نظم سکولار صلاحیت تعیین هیچ جایگاهی برای شریعت را ندارد. تمام دعوی و دعوت امام بر اساس مخالفت با تعمیم و پذیرش این صلاحیت بود. این مقاومت در زمانی صورت پذیرفت که اغلب چهره‌های مذهبی که داعیه دین‌داری داشتند راغب شدند که هر سه گفتمان علمی و اومانیستی و سیاسی نظم سکولار را تأیید کنند. میرزای نائینی، طالقانی، بازرگان، شریعتی و در این اواخر حتی منتظری که زمانی سقف حکمرانی را به شکل افراطی بر ستون شریعت حتی در جزئی‌ترین مسائل در حوزه عمومی استوار کرده بود به مرجعیت عقل سکولار و نظم برآمده از این عقل تن داد و چه خسارت‌های سنگینی از انقلاب اسلامی گرفت.

کلام آخر

اکنون حتی کسانی که دست‌پرورده نظم سکولار هستند اذعان دارند که فرض برتری وضع مدرن (در حیطه نظم سکولار) ریشه در اندیشه پیشرفت دارد که دست‌کم از سده هجدهم بر اندیشه غربی مسلط بوده است. این دیدگاه به رغم هر آنچه که ممکن است در دفاع از آن گفته شود هیچ جایگاهی درون چهارچوب ارزیابی اجتماعی، علم تجربی و علم تاریخ ندارد؛ پیشرفت و ترقی را نمی‌توان به طور تجربی اثبات کرد.[۷]

آنهایی که با این توهم به جنگ با انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی آمده‌اند تا راه را برای سیطره و سلطه مجدد نظم سکولار در ایران باز کنند، نقاب از چهره برگیرند و بدون این نقاب به دگرگونی‌های ایران و جهان نظر افکنند. ژان بودریار یکی از سرسپردگان نظم سکولار می‌نویسد: سرچشمه آزادی در غرب آن قدر خشک شده است (گواه این امر یادبود انقلاب فرانسه است)که کاری نمی‌توان کرد، جز این که امید خود را به ذخایر شرق ببندیم که به تازگی کشف و درهایش بر روی ما گشوده شده است. اما هنگامی که این ذخیره آزادی رها شد (ایده آزادی در واقع مانند منابع طبیعی کمیاب شده است) انتظار وقوع چه چیزی را می‌توان داشت؟ او می‌گوید: بازسازی، بازگشت، نوسازی و احیای مرزها، تمایزات، اختصاصات و عقاید مذهبی قدیمی در همه جا، حتی در سطح آداب و رسوم اجتماعی و تغییر عقیده دیده می‌شود. ظاهراً جلوه‌های آزادی که در قرن گذشته کسب شده بود اینک در حال محو شدن هستند و شاید مقدر باشد که همه آنها یکی پس از دیگری ناپدید شوند. ما در بحبوحه فرآیند عظیم تجدیدنظرطلبی قرار داریم.[۸]

کسانی که به خاطر دفاع انقلاب اسلامی از آزادی و استقلال ایران و آزاد کردن راه‌های فروبسته از چنگال اهریمنی نظم سکولار، خصومت حق به جانبی نسبت به این انقلاب و مردم ایران دارند خوب است چرخش کنونی تاریخ را آن‌گونه که تحولات کشور گواه می‌دهد (با اذعان به تمامی عیب‌ها و کاستی‌هایی که داریم) نه آن‌گونه که خود می‌پندارند، مدنظر قرار دهند. بازگشت به عصر جاهلیت نظام پادشاهی و نوکری استبداد و استعمار در ایران به سر آمده است. به همت و بصیرت ملت ایران انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی به بن‌بست یک‌طرفه آزادی و حقوق بشر نظم سکولار باز نخواهد گشت و این رؤیا برای دل‌سپردگان به این نظم تبدیل به تاریخ نخواهد شد.

آورده‌اند روزی سگی در پی آهویی می‌دوید. آهو روی در عقب کرده و گفت: ای سگ، رنج بیهوده به خود راه مده که به من نخواهی رسید. زیرا که تو در پی استخوان می‌دوی و من در پی جان. طلب استخوان به طلب جان هرگز نخواهد رسید. حکایت ملت ایران با سرسپردگان نظم سکولار چنین است. نظم سکولار در ایران عزیز در پی استخوان است ولی ملت ایران در پی جان، جانان، عفت، حیا، کرامت، عزت، شرف و در یک کلمه استقلال و آزادی است.

[۱]. نگارنده در این یادداشت از فضا و برخی تعابیر و اصطلاحات دو اثر زیر بهره گرفته است:

والتر بنیامین، خیابان یک طرفه، ترجمه حمید فرازنده، تهران، مرکز، ۱۳۸۰؛ ژان بودریار، شفافیت شیطانی، ترجمه پیروز ایزدی، تهران، ثالث، ۱۳۹۷.

[۲]. ۱۵خرداد، دوره سوم، س۱۷، زمستان ۱۳۹۸، ش۶۲، ص۲۴-۹.

[۳]. چارلز تیلور، عصر سکولار، ترجمه علیرضا پاک‌نژاد، تهران، پگاه روزگار نو، ۱۴۰۰، ص۱۸.

[۴]. صحیفه امام، ج۱۵، ص۴۴۷-۴۴۶، پیام به فرهنگیان، ۷دی۱۳۶۰.

[۵]. امین معلوف، هویت‌های مرگبار، ترجمه عبدالحسین نیک‌گهر، تهران، نی، ۱۳۸۹، ص۱۷.

[۶]. جان میلبنک، الهیات و نظریه اجتماعی، فراسوی عقل سکولار، ترجمه شهناز مسمی‌پرست و شهرزاد قانونی، تهران، ترجمان علوم انسانی، ۱۳۹۶، ص۴۶.

[۷]. پیتر برگر و دیگران، ذهن بی‌خانمان، نوسازی و آگاهی، ترجمه محمد ساوجی، تهران، نی، ۱۳۸۱، ص۱۷.

[۸]. ژان بودریار، همان، ص۱۲۳-۱۲۲ و ۱۲۵.

نسخه PDF
ut eget quis, Donec id Aenean elit. eleifend mattis