مُّذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذَلِکَ لاَ إِلَى هَـؤُلاء وَلاَ إِلَى هَـؤُلاء وَمَن یُضْلِلِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً.
سرگشتگان میان کفر و ایماناند؛ نه با اینان و نه با آنان، آنکه خدا گمراهش کند هیچ راهی برای او نخواهی یافت.
دکتر عماد افروغ یکی از نمایندگان وقت مجلس شورای اسلامی در مصاحبهای با روزنامه کیهان در ۶تیرماه۱۳۸۴ گفت:
عدهای توقع نداشتند کسانی که یک روز هاشمی (رفسنجانی) را مظهر استبداد و اقتدارگرایی و خودکامگی معرفی میکردند دفعتاً در دور دوم انتخابات او را مظهر اصلاحطلبی، آزادمنشی و آزادگرایی معرفی کنند. کسی که از بیرون قضاوت میکند میگوید: این چه روشنفکری در کشور است؟ این چه گروههای سیاسی است که دیروز آن گونه علیه کسی شبنامه، مطلب و کتاب چاپ میکنند اما یک دفعه تغییر موضع میدهند و پشت سرش میایستند. اتفاقی که ما شاهدش بودیم و آن را یک بیماری و ضعف نظری برای روشنفکری میدانیم از تنعم آنها از شبکه قدرت و ثروت سرچشمه میگیرد…
این یک واقعیت تلخ تاریخی است؛ جریانی که در ایران خود را روشنفکری میخواند چه در لباس روحانیت و چه در قالبهای مدرن از ابتدای تولد تا به امروز گرفتار بیماری مزمن «تذبذب» بوده است و دلیل عمده این بیماری مزمن و ریشهدار نیز به درستی ارتزاق این جریان از شبکه قدرت و ثروت در کشور میباشد؛ شبکهای که پیوسته با تلاطم قدرت و ثروت همراه میگردد؛ تلاطمی که مشحون از بیشفعالی مخرب، سستی عقیده، فقدان مبانی نظری، عملگرایی فاقد اندیشه، سرسپردگی به تقلید، غش کردن پیوسته به سمت دشمنان دین و ملت و از همه بدتر خیانت به آرمانهای ملت ایران میباشد. این تمام کارنامه جریان، گروهها، احزاب و افرادی است که در تاریخ معاصر ایران خود را روشنفکر میخوانند…
نسخه کامل PDF