هادی رستمی‌مراد

اسراییل

استراتژی اسراییل در طول چند دهه اخیر در رهیافت تأمین امنیت برای این رژیم خلاصه شده است. این رهیافت به عنوان اصلی خدشه‌ناپذیر در تمامی کابینه‌های روی کار آمده در اسراییل مورد مداقه دولت‌مردان این رژیم بوده است. اگرچه نوسانات در عرصه‌های سیاسی (به دلیل تغییر مکرر دولت‌ها) موجب فراز و نشیب این موضوع در مقاطع مختلف گردیده، لکن هیچ‌گاه این اصل از اولویت اصلی و برنامه‌های این رژیم خارج نشده است. در واقع تأمین امنیت برای اسراییل با توجه به مرزهای ناامن در تار و پود جامعه اسراییلی تنیده است و هر فرد یا جریانی که هدایت سکان این رژیم را در اختیار گرفته لاجرم موظف به اجرایی نمودن اصل مورد اشاره بوده است.

با توجه به رهیافت فوق، رفتار سیاست خارجی اسراییل در خصوص کشورهای پیرامونی از ابتدای تأسیس(۱۹۴۸) با هدف هژمونی بر همسایگان در حوزه امنیت ملی طراحی شده است. اگرچه سیاست موصوف در ادوار مختلف حاکمیت دو حزب کارگر و لیکود (دو جریان اصلی و تأثیرگذار حزبی) دچار فراز و نشیب گردیده ولی هیچ‌گاه از اولویت اصلی تصمیم‌گیران این رژیم خارج نشده است. اتخاذ این رویکرد از تفکر دولت‌مردان اسراییلی که عمدتاً دارای خاستگاه نظامی بوده‌اند، نشأت گرفته است. وجود متغیرهایی، تسریع‌کننده این روند بوده است:

نداشتن عمق استراتژیک، تهدید دائمی از سوی همسایگان، نداشتن مشروعیت در منطقه از جمله این موارد می‌باشد. وضعیت ژئواستراتژیک اسراییل به‌ویژه نداشتن عمق راهبردی حتی توانایی‌های تاکتیکی دشمن را به تهدیدی راهبردی تبدیل می‌کند و به دشمن امکان می‌دهد که اقدام مورد نظر خود را علیه اسراییل انجام دهد. بنابراین اسراییل باید توانمندی‌های عملیاتی و نظامی دشمن را هدف قرار دهد و یا دست‌کم فرصت‌های اقدام علیه خود را محدود سازد.

این روند سبب گردیده تا تأمین امنیت و رفع تهدیدات متصوره در این حوزه، دغدغه اصلی دولت‌مردان اسراییلی را از ابتدای تشکیل این رژیم تشکیل دهد. می‌توان گفت حل این مشکل تنها از یک طریق امکان‌پذیر می‌باشد و آن بالا بردن توان نظامی از یک‌سو و جلوگیری از ارتقای توان نظامی کشورهای پیرامونی از سوی دیگر بوده است.
در واقع باید گفت توجه به برتری‌جویی نظامی ناشی از اصل اقدام به حمله بازدارنده به محض احساس خطر و همچنین اصل انتقال جنگ به عمق سرزمین دشمن استوار است. می‌توان اهداف استراتژی اسراییل در این زمینه را در چند مورد ذیل جست‌وجو نمود:

– اصل غافلگیری

– انتقال جنگ به داخل سرزمین دشمن

– اصل ابتکار عمل

– استراتژی تهاجم غیر مستقیم: این اصل بر عملیات نفوذی و دور زدن دشمن از یک‌سو یا تهاجم از پشت سر، تأکید ورزیده و در درجه اول تضعیف روحیه دشمن را مدنظر دارد.

این مقوله در رفتار و گفتار مقامات صهیونیستی به خوبی عیان می‌باشد. در این رابطه یکی از مقامات اسراییلی عنوان می‌دارد:

بقای اسراییل به‌ طور جدی ناشی از شکاف تکنولوژیک بین این رژیم و همسایگان اوست. برای آنکه بتوانیم حیات خویش را در آینده تضمین کنیم نباید اجازه دهیم که این شکاف ذره‌ای کاهش یابد.

با بیان مقدمه فوق و در نظر گرفتن سیاست تهاجمی اسراییل در خصوص کشورهای پیرامونی‌اش، این سؤال مطرح است که چرا اسراییل در برخورد با کشورهای پیرامونی که به دنبال افزایش توان بازدارندگی دفاعی از روش‌های مختلف به‌ویژه توان اتمی می‌باشند، روشی خصمانه را در پیش گرفته است؟

فرضیه‌ای که در پاسخ به این سؤال می‌توان مطرح کرد این است: اسراییل بر اساس استراتژی بگین در هیچ برهه تاریخی حاضر به پذیرش قدرت نظامی برتر از سوی کشورهای منطقه نبوده است. 

با توجه به فرضیه مطرح شده، ساختار مقاله حاضر مشتمل بر چند بخش می‌باشد. در ابتدا به تبیین استراتژی بگین پرداخته می‌شود و در ادامه جهت انطباق این استراتژی در عرصه اجرا به بیان مصادیق موردی شامل کشورهای مصر، سوریه، عراق و ایران خواهیم پرداخت و در پایان از مباحث مطروحه نتیجه‌گیری خواهد شد.

نسخه کامل PDF

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *