انقلاب اسلامی شاید تنها انقلابی در دوران مدرن باشد که در آن نسبت میان کنش های جمعی، آیین مذهبی و بیان حقوق عمومی در شکل یک جنبش بزرگ اجتماعی تجلی کرده است. تا قبل از این هیچ انقلابی را سراغ نداریم که در آن حقوق عمومی با زبان مذهب و در قالب یک جنبش اجتماعی به سرنگونی یک نظم کهنه و پایه ریزی یک نظم جدید منجر شود.
انقلاب اسلامی بازگشت به تجربه ای عقلی، شرعی و معنوی در قالب یک نگرش جدید به خود، جامعه، مردم، خدا، دین و تاریخ بود. هیچ مفهومی گویاتر از آن نخواهد بود که بگوییم انقلاب اسلامی، «انقلاب دانش شریعت اندیش» در مقابل «دانش طبیعت اندیش» بود. دانش شریعت اندیش، دانش سلوک انسانی، زندگی مبتنی بر عقل و شرع، دانش آزادی و امنیت و صلح است. در مقابل دانش طبیعت اندیش، دانش مبتنی بر معرفت شناختی ناشی از نخبگان و سوژه های برتر است. نخبگانی که همیشه خود را بر فراز مردم می بینند و آدمیان را جاهل، صغیر، استبداد زده و گلّه انسانی تصور می کنند که همیشه باید تحت هدایت و سرپرستی نخبگان باشند. در این مقاله نویسنده به دنبال تبیین و واکاوی ویژگی های انقلاب اسلامی بر پایه دانش شریعت محور، در تقابل با انقلاب های مبتنی بر دانش طبیعت محور است.