۱۵خرداد سال ۱۳۴۲ را اگر نقطه عطف در تاریخ ایران میدانند به این اعتبار است که تاریخ ما را به دوران جدیدی میبرد. این چرخشگاه تقویمی حاکی از آن است که ایران ضمن نگاه به گذشته، دور تازهای از تاریخ را آغاز کرده است که نهضت ۱۵خرداد نقطه گسست آن از گذشته میباشد. شاید عدهای بگویند که سالهای ۱۳۴۲ و ۱۳۵۷ شمسی در قیاس با تاریخهایی چون ۱۳۲۴ قمری (سال پیروزی مشروطیت) و ۱۳۳۲ شمسی (سال ناکامی جنبش نفت) معنای متفاوتی ندارد تا نقطه عطف در تاریخ ایران باشند. علاوه بر آن که این گونه تقطیع تقویمی غالباً تداوم روزهای ادامهدار اجتماعی را که بسیاری از آنها پیش از سال ۴۲ شروع شدهاند و هنوز هم تداوم دارند از نظرها پنهان میکند و این برای تداوم تاریخی ملت کهنسالی چون ایران مطلوب نیست.
اگرچه این تصور در ظاهر بیوجه نشان نمیدهد و کسانی که میخواهند از سال ۴۲ و رخدادهای بعد از آن چهرهنگاری نمایند باید از ضربآهنگهای بلندی که پیش از آن علیالخصوص از جنبش باشکوه تحریم و نهضت مشروطه شروع شده و به ۱۵خرداد۴۲ کشیده شد، یاد کنند اما با همه این تفاصیل ۱۵خرداد از این جهت برای ملت ایران بیش از دیگر رخدادها جاذبه دارد چون پندار غلیان انبوه مردم را بدون سازمان حزبی و گروهی و جریانی تداعی میکند.
تغییر ساختاری در نظام مبارزه و ظهور اسلوبهایی از جنس قیامهای مردمی که عملاً جایی برای سهمخواهی گروههای مدعی پیشرو بودن باقی نمیگذارد در طول یک قرن گذشته تنها در جنبش ۱۵خرداد متبلور گشت. فرآیندهای دگرگونی اجتماعی که دنباله آن از قرن نوزدهم و دوره قاجاری به قرن بیستم رسید فقط میتواند به طور نارسا به ما بگوید که آنچه از یک صد سال پیش در ایران شروع شد به معنی واقعی کلمه چه بود. مورخان نهضت تنباکو، نهضت مشروطه و نهضت ملی شدن نفت با همه نقاط ضعف و قوت بیشتر میل داشتند که رخدادهای تاریخی گذشته را با حوادث رقم بزنند نه با روندها، فرآیندها و تحولات ساختاری. اما نهضت ۱۵خرداد توانست تمامی آن رخدادها را با روندها و فرآیندهای تحولات ساختاری ایران که منجر به انقلاب اسلامی شد پیوند بزند.
جنبشهای اجتماعی تا قبل از ۱۵خرداد مسیر سرراستی را طی نکردند بلکه تنها به یک سلسله اقدامات نافرجام بسنده کردند. میراثخواران نهضت مشروطه به رغم تمامی شعارهای جذابی که میدادند خیلی زود به نبردی بنیانافکن علیه آزادی، استقلال، باورها و ارزشهای تاریخی ملی روی آوردند و پشت سر دیکتاتور حقیری چون رضاخان، عقدههای فروهیده خود را تحقق بخشیدند. از سال ۱۳۰۰ شمسی مشروطه سلطنتی ماجراجوییهای خود را در نبرد با مردم آغاز کرد و در سال ۱۳۲۰ وقتی دیکتاتور سیاه نتایج خیانتهای خود به ملت ایران را دید هیچ ارزشی حتی برای اربابان خود نیز نداشت و با حقارت به بیرون از ایران پرتاب شد.
سال ۱۳۲۹ که آغاز جنبش نفت بود، ملت ایران فکر میکرد با کوتاه شدن دست استعمار انگلیس از ذخایر ملی در آیندهای نه چندان دور رنگ آسایش را خواهد دید اما چیزی نگذشت که به دست بخشی از رهبران جنبش، امریکا جایگزین انگلیس شد و مفهوم منافع ملی، منافع مردم و… رنگ باخت.
قرار بود دهه پنجاه در ایران به گونهای آغاز شود که همه چیز در محاط انقلاب شاه بدون ملت به پیش رود و ملت ایران به یقین برسد که یک عصر تاریخی جدیدی در ایران آغاز شده است که کسی چیزی درباره آن نمیداند. اما تمام هارت و پورتهای اصلاحگرایانه شاه در کمتر از یک سال با مسئلهای مواجه شد که ظاهراً در سیاستهای تقسیم ارضی و انقلاب سفید همه فکر میکردند به کلی حل و فصل شده باشد.
نهضت ۱۵خرداد فرا رسید و به نابودی منظومه تاریخیای انجامید که قرار بود پایههای رژیم شاه را در میان تودههای مردم مستحکم کند. نهضت ۱۵خرداد سیاهه معضلات ساختاری رژیم شاه را به دستور کار سیاسی برای قشرهای مردم تبدیل کرد؛ مردمی که بهرغم تمایلات گروههای سیاسی، به تغییر آگاهانه جامعه باور داشتند و بر اساس همین باور خودجوش وارد صحنه جنبش ۱۵خرداد شدند. سیاهه آسیبشناختی مناقشات اجتماعی که توسط امام به سیاهه چالشهای سیاسی رژیم شاه بدل شد با مفروضات دیگری که بر بنیاد تمایلات اسلامخواهانه، عدالتطلبانه و آزادیخواهانه ملت ایران رابطه نزدیکی داشت چنان شرایطی ایجاد کرد که مردم باور کردند برای سازماندهی و تغییر شرایط نیازی به گروههای سیاسی و دستورات حزبی ندارند.
جنبش ۱۵خرداد اعتمادی در مردم ایران ایجاد کرد که ترس از آثار زیانبار مقابله با اصل نظام شاهنشاهی را به کلی محو کرد و انگاره خدایان سرزمینی پادشاهان را که قدرت مهار بر قلمرو خود را هیچگاه از کف نمیدهند، ویران ساخت.
شاه به کمک امریکا خیلی تلاش کرد که این حرکت رهاییبخش به یک معضل اجتماعی تبدیل نشود و رژیم به باتلاق گسست از بستگیهای تاریخی فرو نغلتد اما جنبش ۱۵خرداد ضربه نهایی را درست بر جایی وارد آورد که برای نظام پادشاهی مجال گستردهای برای انتساب بازاندیشانه به سنتهای هویتبخش باقی نگذاشت. تجربه باشکوه رهاییبخشی به شیوه ۱۵خرداد تمامی جریانهای مدافع بقای سلطنت را در هر شکلی از بدنه نهضت امام خمینی خارج کرد و مرز محکمی بین نهضت و این جریانها حتی در حوزههای علمیه کشید.
با ورود امام به صحنه سیاسی ایران دیگر عمل موفق سیاسی لزوماً پیروی از روشهای سنتی مبارزه در قالب احزاب و گروههای سیاسی برای گرفتن امتیازات ناچیز از رژیم نبود. امام ملت و مردم را به عنوان فاعلان اصلی و اساسی تغییر، مستقیماً و بلاواسطه وارد حوزه سیاست کرد و هدف نهضت را تغییر ساختاری رژیم شاهنشاهی اعلام کرد. این دریافت از مبارزه که میراث جنبش ۱۵خرداد بود با درک تقلیلیافته گروههای سیاسی از مبارزه که خلاصه میشد به تجمعات قلیل محفلی و نشر شبنامه و گرفتن امتیاز روزنامههای بیخاصیت و در نهایت کسب یکی، دو کرسی از کرسیهای مجلس به کلی متفاوت بود. ارزش استفاده از مبارزه در سنت گروههای سیاسی ایران تا قبل از ۱۵خرداد به هیچ عنوان حاوی بهرهمندی از استقلال، خودسامانی و حق انتخاب نوع حکومت و نظام سیاسی توسط مردم نبود.
تساهل، بیتفاوتی نسبت به ارزشهای ملی و دینی و بدبینی نسبت به توانایی مردم در تأسیس یک نظام سیاسی مقتدر، شرط اصلی گروههای سیاسی در سنت مبارزاتی تا قبل از ۱۵خرداد بود. امام خمینی صورت زیبای تکیه بر مردم را به عنوان تنها صورت هویت جمعی در قیام ۱۵خرداد به نمایش گذاشت. بسیاری از مردم مثل مردم شهر پیشوای ورامین و مردم شهر آران و بیدگل کاشان نه خمینی را دیده بودند و نه ایشان را میشناختند اما به دلیل پیوند عقیدتی و تاریخی که با راه و مرام حسینی خمینی داشتند به نهضت پیوستند.
مفهوم اصلی ملت در ایران با نهضت امام خمینی معنا شد. در منطق گروههای سیاسی متأثر از مبانی فلسفه سیاسی غرب، سوژههای اجتماعی کنشگر در تحولات و تغییرات اجتماعی، که در قالب تودهها، انبوه خلق، قشرها و طبقه تعریف میشوند، به طور سنتی و عقیدتی دارای وحدت و هویت یکپارچه نیستند بلکه از جهت منافع مشترکی که در تحولات اجتماعی نصیب آنها میشود در کنار یکدیگر قرار میگیرند و بهظاهر با هم متحد میشوند و این اتحاد تا وقتی استمرار دارد که آن منافع تأمین شود. اما در منطق سیاسی و اسلامی امام، مفهوم ملت از جنبه فرهنگی و اعتقادی دارای هویت واحد است و افراد لزوماً در این اتحاد به منافع خودشان نمیاندیشند و هر کسی نهضت را به سمت منافع خودش سوق نمیدهد.
در مقاله حاضر نویسنده تلاش کرده است برآمدن مفهوم ملت یا مردم و ارزش آن در صورتبندی اندیشه سیاسی امام خمینی و شیوه پایهریزی سنت مبارزه با نظام شاهنشاهی با تکیه بر این مفهوم و مقاومت و ایستادگی در مقابل ترفندهای استکبار و استبداد را در سرآغاز نهضت امام خمینی نشان دهد. در دورانی که اغلب گروههای سیاسی با انگیزههای متفاوت و متضاد، اعتقادی به تکیه بر مردم برای مبارزه با استعمار و استبداد نداشتند و باور نمیکردند که قدرت مردم اگر با عنصر آگاهی عجین شود اثرات تخریبی آن در فرو ریختن نظامهای ظلم و ستم به مراتب بیشتر از سازمانهای عریض و طویل حزبی، گروههای چریکی، مبارزه مسلحانه و اقدامات تروریستی خواهد بود؛ امام خمینی باور عمیق به ملت را تنها سلاح مؤثر و کارآمد در منطق مبارزاتی خود اعلام کرد و تا روزی که به دیدار حق شتافت لحظهای در این باور تردید نکرد.
فصلنامه پانزده خرداد