سخنرانی حجت الاسلام دکتر سید حمید روحانی در جمع همکاران بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر (۲۶/۱۲/۸۸)
بسم الله الرحمن الرحیم
میلاد مسعود حضرت رسول اکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» و حضرت امام صادق«صلوات الله و سلامه علیه» را به پیشگاه مقدس حضرت ولی عصر امام زمان«عجل الله تعالی فرجه الشریف»، مقام معظم رهبری«اطالالله عمره»، ملت قهرمانپرور ایران و به شما سروران عزیز، اساتید معظم، خواهران گرامی، برادران محترم و همه همکاران اندیشمند تبریک عرض میکنم. بنا بر این بود این جلسه قبل از میلاد مسعود برگزار شود اما متأُسفانه به دلیل مشکلاتی که وجود داشت تأخیر صورت گرفت که از این جهت عذر میخواهم.
در آستانه رسیدن سال ۱۳۸۹ هستیم امیدوارم به همان اندازه که در جهت پاکسازی زندگی تلاش و کوشش میکنیم در جهت تهذیب نفس و خودسازی نیز گام برداریم و در جهت اصلاح خودمان بکوشیم که واقعاً تمام مصیبتهایی که امروز کشور ما با آن مواجه و دست به گریبان است برمیگردد به غرور، خودخواهی و نفسانیاتی که وجود دارد و مملکت را به استیصال کشیده است؛ غرور و خودخواهی مسئله بسیار حساس و خطرناکی است. ما باید در جهت اصلاح خودمان بکوشیم زیرا ممکن است هر کداممان در آینده مسئولیتی داشته باشیم و مورد امتحان الهی قرار بگیریم و از این امتحان سربلند بیرون نیاییم. اینکه حضرت امام در اکثر نامههایشان مینوشتند «از جنابعالی برای حسن عاقبت خودم التماس دعای خیر دارم» برای این است که عاقبتبخیری خیلی سخت است و معلوم نیست من که اینجا نشستهام فردا چه سرنوشتی داشته باشم و با چه لغزشها و انحرافاتی مواجه شوم.
مسئلهای که الان در کشور ما بسیار حساس است و باید به آن توجه کرد مسئله تبلیغات است. به نظر من آن مقداری که تبلیغات میتواند در پیشرفت و موفقیت دشمن مؤثر باشد هیچ قدرت نظامیای نمیتواند چنین بردی داشته باشد. شما اگر در تاریخ اسلام مطالعه کنید میبینید آنچه که توانست حضرت علی(علیهالسلام) و اهل بیت نبوت را خانهنشین کند و به شکست بکشاند همین جنگ روانی بود؛ تبلیغات به حدی صورت گرفت که وقتی حضرت علی(علیهالسلام) در محراب عبادت به شهادت رسیدند و خبر آن منعکس شد بسیاری از مردم شام سؤال میکردند که علی در مسجد چهکار میکرد و برای چه به محراب رفته بود که در آنجا کشته شد. یعنی تبلیغات تا این حد توانست در شکست آن حضرت مؤثر باشد که مردم اصلاً او را نمازخوان و اهل مسجد نمیپنداشتند و تعجب میکردند که علی در مسجد و محراب چه کار داشته است. این تبلیغات و جنگ روانی همیشه در طول تاریخ برای دشمن کارساز بوده است و کارایی عمیقی داشته است. در جریان نهضت مشروطه آنچه که باعث شد شیخ فضلالله سر به دار شود همین جنگ روانی بود. تبلیغات علیه او به حدی شدید بود که آن شهید اصولا به عنوان یک انسان مستبد، طرفدار استبداد و ضدآزادی معرفی شد که گویا اصولا نمیخواهد کسی در کشور آزاد باشد و میخواهد استبداد حاکم باشد. در جریان آیتالله کاشانی با جنگ روانی کاری کردند که به تعبیر خودش در نامهای که در عصر ۲۷ مرداد ۱۳۳۲ به مصدق مینویسد «مرا لکه ننگی کردی!» در سال ۱۳۴۲ من میخواستم به اتفاق یکی از روحانیانی که از علاقهمندان به آیتالله کاشانی بود به خدمت ایشان بروم. سوار تاکسی شدیم وقتی در خانه آنها رسیدیم دوست همراه من نگاه کرد و گفت: «ماشین جلوی خانه است مثل اینکه آقا تشریف دارند.» راننده تاکسی گفت: «میخواهید به خانه این آخوند انگلیسی بروید؟ این را ولش کنید!» با جنگ روانی کاشانی نستوه ضدانگلیسی، آن مقام مبارزی که عمرش را در مبارزه با انگلیس گذاشته بود، به گونهای کوبیدند و بیآبرو کردند که دیگر نتوانست کمر راست کند.
قریب ۱۵ سالی که من در عراق بودم مسائلی را دیدم که واقعاً برایم شگفتآور است. سرزمین فلسطینیها اشغال شد، مردم فلسطین از سرزمین خودشان بیرون رانده شدند و ناگزیر شدند برای دفاع از کشورشان، بازگشت به آن و برای دفاع از جانشان به مبارزاتی دست بزنند. ملت عرب در جهت آزادی فلسطین گاهی فعالیتهای نظامی داشت. خدا میداند که دشمن با جنگ روانی چه بساطی به راه انداخت! یکی از شگردهایی که دشمن بهکار گرفت این بود که به دولتهای عربی بباوراند که اگر حرکت خشنی انجام بدهند در دنیا منفور میشوند و افکار جهانی علیه آنها تحریک میشود و آنها منزوی میشوند. دفاع از وطن، ناموس و ملت از نظر جهانخواران خشونتطلبی نشان داده میشد. اسراییل شدیداً بمباران میکرد حتی مدرسهای را در مصر بمباران کرد که بچههای دانشآموز کشته شدند اما وقتی مصر میخواست با این قضیه برخورد کند به او میگفتند «آبرویت میرود و افکار جهانی علیه تو تحریک میشود. شما چیزی نگویید و بگذارید اسراییل در دنیا بیآبرو بشود!» اینها به همین دلخوش بودند که افکار جهانی علیه اسراییل تحریک میشود. در مقطعی فلسطینیها عرصه را بر رژیم صهیونیستی به گونهای تنگ کرده بودند که عوامل آن رژیم در هیچجا امنیت نداشتند؛ نه در کشورهای اروپایی و نه در کشورهای خاورمیانه. فلسطینیها هواپیماربایی میکردند، به سفارتخانهها حمله میکردند، ورزشکاران اسراییلی را به گروگان میگرفتند و این اقدامات آنها موجودیت رژیم صهیونیستی را در دنیا با خطر جدی مواجه کرده بود. استکبار جهانی با بهراه انداختن جنگ روانی و تبلیغات علیه مردم فلسطین توانست جو را دگرگون سازد به نحوی که فلسطینیها در شرایطی قرار گرفتند که دیدند جو جامعهشان اقتضای چنین کارهایی را ندارد مردم عرب در برابر جوسازیها روحیه خود را باختند و دیدند آمادگی فعالیتهای قهرآمیز را ندارند و به ناچار از این کارها دست برداشتند در نتیجه دنیا برای اسراییل امن و برای فلسطینیها ناامن شد. حالا میبینیم که رژیم صهیونیستی به راحتی هم در خاک فلسطین قتلعام میکند و یا دست به ترور فلسطینیها و آدمربایی میزند. شیطان بزرگ حدود ده نفر از دانشمندان ایرانی را دزدیده است که هیچ خبری از آنها در دست نیست لیکن مردم مسلمان حق ندارند به اقدامات آنها جواب بدهند زیرا افکار جهانی اقتضا نمیکند!! دنیا چنین حرکتهایی را محکوم میکند. این تبلیغات شدیدی که صورت گرفت و بیان اینکه این مسائل با افکار جهانی همخوانی ندارد، تروریست معرفی میشوید، خشونتطلب معرفی میشوید، منزوی میشوید ایرانیها، فلسطینیها و دیگر مردم مسلمان منطقه را واقعاً خلع سلاح کردند به گونهای که اگر کسی در کشورهای عربی یک حرکت قاطع انقلابی از خودش نشان بدهد هم از نظر مردم آن کشور محکوم است و هم از نظر افکار جهانی. الان در لبنان آنطور که خبرگزاریها منعکس کردهاند بیش از هفتاد تن از جاسوسهای اسراییلی دستگیر شدهاند. از این هفتاد و چند نفر، دو نفرشان را محکوم به اعدام کردهاند. استکبار جهانی و صهیونیسم بینالملل تبلیغات عظیمی در پشتیبانی از این دو جاسوس بهراه انداخته است تا لبنان آن دو را اعدام نکند. در چنین شرایطی سرکردههای تروریستها مثل امریکا، رژیم صهیونیستی و انگلستان بدترین جنایات را در کشورهای اسلامی انجام میدهند؛ در افغانستان و عراق حمام خون بهراه انداختهاند. در زندانهایی که در اختیار دارند برخوردهای وحشیانه و شکنجههای واقعاً غیرانسانی صورت میدهند، هیچکس هم حرفی نمیزند؛ اینها به اصطلاح آزادیخواه هستند، ضدتروریسم هستند، هر جنایتی هم بکنند در دنیا کوچکترین انعکاسی ندارد لیکن میبینید که این تبلیغات چگونه لبنان، فلسطین، مصر و عراق را خلع سلاح کرده است. جورج بوش در همان زمانی که برجهای دوقلو مورد حمله قرار گرفت گفت: «جنگ صلیبی شروع شد!» البته بعداً به ظاهر حرفش را پس گرفت حتی از مسجدی هم بازدید کرد ولی میبینیم که عملاً جنگ صلیبی را تجدید کردهاند. آنها در افغانستان، پاکستان، یمن، عراق و فلسطین مسلمانها را قتلعام میکنند، طالبان درست کردند، القاعده پدید آوردند، به اسم مبارزه با تروریسم تروریستپروری میکنند و به دست این تروریستها مسلمانها را میکشند و هیچکس هم نمیتواند حرفی بزند. حالا اگر در چنین شرایطی که جوانان فلسطینی، زنها و کودکان غزه تکه پاره میشوند و هزاران نفر در عراق و افغانستان به خاک و خون کشیده شوند اگر یک نفر در ایران به اتهام جاسوسی اعدام شود ببینید چه خبر میشود! این جنگ روانی در کشور ما هم به شدت تأثیرگذار بوده است و خیلیها را تحت تأثیر قرار داده است به گونهای که به خود جرئت نمیدهند از جهاد، شهادت، قصاص و مجازات سخن بگویند یعنی واقعاً اندیشه لیبرالیستی و تسلیمطلبی به اسم اصلاحطلبی و سازشکاری به حدی قوی شده است که ما میبینیم دارد مثل سرطان افراد را به خودش جذب میکند. نکته درخور توجه این است که امروز لیبرالیسم در غرب و در دنیای استکباری جایگاهی ندارد. سران استکبار که مروجان و مدعیان لیبرال- دموکراسی هستند به این تز پشت کردهاند و فاشیستیترین حکومت پلیسی را در کشورشان حاکم کردهاند؛ در خانههای مردم شنود میگذارند، تلفنها را کنترل میکنند، افراد را بدون محاکمه و تفهیم اتهام، سالیان طولانی در زندان نگاه میدارند، زندانیان را مورد شکنجه قرار میدهند و آن را علنا اعلام میکنند، ترور انسانها و آدمدزدی را آشکارا انجام میدهند. در کشورهای غرب آزادی در چارچوب منافع هیئت حاکمه مفهوم پیدا می کند، مردم آن کشورها در بی بند و باری و افسار گسیختگی جنسی آزادند لیکن در اظهار عقیده در صورتی که با منافع زور مداران حاکم مغایرت نداشته باشد آزادی دارند. در جهان غرب اهانت به مقدسات اسلامی آزاد است لیکن نادیده گرفتن هولوکاست و انتقاد از رژیم صهیونیستی ممنوع می باشد.اما برای فریب آزادیخواهان جهان از لیبرالیسم دم میزنند تا آزادیخواهان را کنترل کنند و از خیزش و خروش و انتقام بازدارند. زمانی یک شیخ حسینعلی منتظری بود که تحت تأثیر اندیشههای لیبرالیستی قرار گرفت و داد و فریاد به راه انداخت که «چرا جاسوسها اعدام میشوند؟ چرا آدمکشها اعدام میشوند؟» الان میبینیم این فکر کاملاً در کشور ما رواج و گسترش پیدا کرده است. ما اگر آن روز یک منتظری داشتیم الان منتظریها درست شدهاند. من در اردیبهشت ۱۳۶۸ نامهای به امام نوشتم و همین نکته را به ایشان یادآوری کردم که با این وضعی که دارد پیش میرود ما در آینده «منتظری»هایی خواهیم داشت و امروز متأسفانه به این روز رسیدهایم و میبینیم که امروز کسانی راه افتادهاند و به عنوان دلسوزی برای امام میگویند: «وای! امام را خشونتطلب معرفی نکنید، امام رئوف بود، رأفت داشت» اولا باید دانست اگر قرار بود امام با موضعگیری من خشونت طلب معرفی شود، با موضعگیری شخص دیگری به عنوان یک انسان رئوف معرفی شود، او امام نمیشد. مردم امامی را که بر قلبها حکومت میکند شناختهاند. دنیا او را شناخته است و نه کسی میتواند امام را خشونتطلب معرفی کند نه میتواند او را به عنوان یک آدم تسلیمطلب وانمود کند. مردم امام را شناختهاند به همین جهت سر در راه او گذاشتند و با همه وجود در راه او همهگونه فداکاری کردند؛ امام به دلسوزیهای این و آن نیازی ندارد. این آقایان در واقع به نام دلسوزی برای امام سنگ خود را به سینه میزنند اینها میدانند که اگر قرار باشد راه و فکر امام در جامعه رواج داشته باشد با منافع خیلی از آنها تضاد پیدا میکند. اندیشه امام باعث میشود منافع بسیاری در خطر قرار بگیرد پس باید یک کاری کرد که به اسم دفاع از امام خط امام را کور، نابود و دفن کرد. امروز به دنبال این هستند که به اسم دفاع از امام، اندیشه لیبرالیستی را در جامعه رواج بدهند و هرگونه حرکت قانونی، انقلابی و منطقی را بکوبند. با این وضعی که دارد پیش میرود ممکن است کار به جایی برسد که کشور ما جاسوسخانه بشود چنانکه برخی از کشورها مانند لبنان جاسوسخانه شده است چون در قصاص و مجازات را بستند. با جار و جنجال، قانون قصاص را تعطیل کردند. امروز نیز دنبال این هستند که جاسوسهای امریکایی و فتنهگرانی را که میخواستند کشور ما را به آتش بکشند، آنهایی که با بودجه کلان مصوبه در کنگره امریکا آن بساط بعد از انتخابات را به راه انداختند اینها مصون بمانند تا بتوانند در مرحله دیگر باز توطئه را پیش ببرند. دستگاه قضایی ما متأسفانه همیشه ضعیف بوده است. از روزی که انقلاب پیروز شد به خاطر همین جنگ روانیای که شروع شد دستگاه قضایی ما به وظایف خود درست عمل نکرد. در روزهای نخست پیروزی انقلاب، عوامل رژیم شاه، جنایتکاران و آدمکشهایی مثل ارتشبد نصیری که دستشان تا مرفق به خون این ملت آغشته بود اعدام شدند و جنگ روانی در دنیا به حدی علیه ایران شدید شد که یکباره دستگاه قضایی ما جا زد و تا به امروز در همان حالت باقی ماند و کار به جایی رسید که برای اعدام یک قاتل مثل مهدی هاشمی (که دستور داده بود آیتالله شمسآبادی را به قتل برسانند، بنابر اعتراف خودش به آیتالله ربانی املشی گرد سرطانزا خورانده بودند و جوانان بیگناهی مثل بچههای حشمت را در نجفآباد به دستور او دستگیر کرده، کشته و در چاه انداخته بودند) باید از امام خرج بشود. امام نامه نوشتند، تأکید کردند و فشار آوردند تا او به جزای عملش برسد. هادی هاشمی، داماد منتظری، آن همه خیانت کرد و خیانت او محرز است اما امام نامه نوشت که او را دستگیر و تبعید کنند. اگر واقعاً دستگاه قضایی ما یک دستگاه قضایی اسلامی بود و به قانون عمل میکرد چرا باید این همه از امام خرج میشد؟ عدهای از منافقین با تاکتیک و دروغ اعلام توبه کرده بودند وقتی که منافقین از خارج کشور به ایران هجوم آوردند همان به اصطلاح توابین فکر کردند که کار انقلاب تمام شده است و سرکردههایشان دارند از عراق به سوی ایران میآیند آنها هم زندان را به آتش کشیدند که به اصطلاح هماهنگی بکنند و کشور را بگیرند؛ ماهیت آنها معلوم شد و خود دستگاه قضایی به این نتیجه رسید و اعلام کرد که منافقین محارب هستند و حکم محارب اعدام است اما دست روی دست گذاشتند تا امام نامه بنویسد و بگوید حکم خدا را درباره محاربینی که بر سر موضع هستند اجرا کنید. اگر واقعاً در کشور ما دستگاه قضایی به وظیفه خودش عمل میکرد نه لازم بود امام برای اعدام مهدی هاشمی قاتل نامه بنویسد و برای منافقینی که به اسم توابین از اعدام و مجازات رهیده بودند، هم نیاز به توصیه و تأکید امام نبود. متأسفانه دستگاه قضایی ما سستی کرد؛ این حرف را من امروز نمیزنم، کتاب شریعتمداری در دادگاه تاریخ را در سال ۱۳۶۰ نوشتم. در آنجا آوردهام:
«رابطه قصاص و حیات رابطهای ضروری و جبری است. اگر تیغ دادگاهها زنگ زد و قصاص درست انجام نشد حیات جامعه متزلزل میشود در این اصل هیچگونه تردید نمیشود کرد. اصل عقلی که قرآن آن را تأکید کرده است همین را میگوید ولکم فیالقصاص حیات یا اولیالالباب خطاب در آیه قصاص، به خردمندان است یعنی آنانی که ضرورت این رابطه را درمییابند. در این زمینه تعبیرهای دیگری از بنیانگذاران اسلام داریم در حدیثی پیامبر فرمود: خیر و نیکی زیر سایه شمشیر نهاده شده است الخیر کلهم فی السیف. پیامبر رحمت، پیامبر آموزگار بزرگ اخلاق که میگوید برای تتمیم مکارم اخلاق بر انگیخته شدهام چنین میگوید که اگر نیکی میخواهید زیر سایه شمشیر قرار دارد… یکی از اشکالات اصولی انقلاب ما این است که رأفت و بخشش در آن زیاد است؛ انتقام، مجازات و قصاص کم است درست عکس آنچه در داخل و خارج تبلیغ میشود و دست بر قضا این همه تبلیغ علیه انقلاب و اتهام به خونریزی و خونباری همه برای همین است که رهبران ما جا بزنند و مجبور بشوند جانب عفو و بخشش و سهلانگاری را پیش بگیرند و در نتیجه سازمانهای جاسوسی غرب به مقصد اصلی خود برسند و مقصد اصلی این است که اولاً عناصر وابسته، فراماسونرها و توطئهگرها را حفظ کنند و بدون بیم و ترس از مجازات به توطئه وادارند نیز برای تکمیل همین مقصد بتوانند با کمترین سرمایهگذاری بیشترین تخریب، فتنه و آشوب را پدید آورند. اگر دادگاه فعال نبود، رحم و شفقت بر نظامی حاکم بود و قصاص آنطور که باید و شاید اجرا نشد ضد انقلاب با دریافت کمترین نفر و نیرو بیشترین ضرر را می تواند وارد کند و این است هدف آن همه تبلیغات علیه دادگاهها و اعدامها… بر اثر کند بودن تیغ دادگاه کار به آنجا رسید که ضدانقلاب جرئت پیدا کرد تا به جایی رسید که ساواکیها تظاهرات بهراه انداختند و کمالی، شکنجهگر معروف ساواک، تا این اندازه تیغ قصاص و قضاوت را کند و زنگزده دید که بدون هراس آمد و حقوق خواست.»
این را در سال ۱۳۶۰ نوشتهام و هنوز هم روی این اندیشه ایستادهام و موضعم عوض نشده است. امروز گاهی مطرح میکنند که آقای روحانی تندروی پیشه کرده و افراطی شده است؛ من نه افراطی شده ام و نه تندرویی پیشه کردهام حرف ما همین بوده است «ولکم فی القصاص حیات یا اولی الالباب»
سال ۱۳۶۰ این حرف را زدم امروز هم همین حرف را تکرار میکنم. اخیرا با نشریه سپیدار مصاحبهای داشتم که در آنجا از من سؤال شد برای پایان دادن به این فتنهگریها چهکار باید کرد. من هم گفتم همان برنامهای را که در سال ۶۷ در مورد منافقین انجام گرفت باید دوباره تکرار بشود و عوامل فتنه که از جاسوسهای امریکا و رژیم صهیونیستی هستند مجازات شوند. یک جار و جنجال عظیمی بهراه انداختند که آقای روحانی گفته است مخالفان را اعدام کنید! من نگفتهام مخالفان را اعدام کنید؛ مخالفان راه امام مانند انجمن حجتیه، «نهضت آزادی» و دیگر گروهکها بیش از سی سال است در این کشور دارند زندگی میکنند و پیوسته تیشه به ریشه انقلاب میزنند و کسی کاری به آنها ندارد. من طبق اصول اسلامی و موازین انسانی و عقلایی خواهان مجازات قاتلها، جاسوسها و فتنه گرانی هستم که از امریکا و رژیم صهیونیستی پول گرفتند و آشوب و بلوای پس از انتخابات را بهراه انداختند. این جار و جنجالی که به دنبال مصاحبه من با «سپیدار» بهراه افتاد، نمایانگر این واقعیت است که دشمن و ایادی آن از چه میترسند، آنها نگرانند این پیشنهاد جامه عمل بپوشد و مسئولان به فکر بیفتند جاسوسها، قاتلها و آدمکشها را به جزای عمل خودشان برسانند. این جنگ روانی برای این است که ما دوباره جا بزنیم و کسی نفس نکشد این خطری است که متأسفانه جدی است. خود این تبلیغات نشان میدهد که دشمن از چه میترسد ولی در داخل هم کسانی به اسم دفاع از امام جار و جنجال بهراه انداختند که آقای روحانی امام را خشونتطلب معرفی کرده است. اینطور معرفی کرده که امام مخالفان خودش را اعدام میکرد. من عین عبارتی را که در نشریه «سپیدار» گفته بودم برایتان میخوانم که ببینید هرگز چنین مسئلهای نبوده است که بگوییم امام خشونتطلب است:
اگر بخواهیم زندگی امام را بازشناسیم باید زندگی حضرت علی(علیهالسلام) را مطالعه کنیم. حضرت علی(علیهالسلام) تا آنجا دارای رأفت و محبت است که وقتی یک خلخال از پای یک زن اهل ذمه میکشند میگوید: «جا دارد انسان از این غصه بمیرد» و از آن طرف هم وقتی با خوارج نهروان مواجه میشود ده هزار نفرشان را از دم تیغ میگذراند. انسانهای قاتل و فتنهگر حکم دمل چرکین را دارند؛ همانطور که اگر دمل چرکین در بدن انسان رشد کند و این دمل جراحی نشود و بیرون آورده نشود بدن را آلوده میکند، در جامعه هم اگر انسانهای فتنهگر و آشوبگر به جزای عملشان نرسند جامعه را چرکین و آلوده میکنند و به فساد میکشانند؛ مصداق بارز یک انسان کامل همانی است که قرآن میگوید محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) اشداء علی الکفار رحماء بینهم؛ این معیار کلی ما است. امام همینطور بود. از یک طرف رأفت و محبت عظیمی را که در امام وجود داشت در هیچکس ندیدم زیرا ایشان حتی از کشتن مگس خودداری میکرد و پیف پاف در منزل امام مصرف نمیشد. یادم است در نوفل لوشاتو که بودیم یک خبرنگاری از من سؤال کرد: «درباره صفات آیتالله خمینی بگویید؟» من همین نکته را گفتم که بزرگترین ویژگی ایشان همین است که خیلی رئوف و بامحبت است و حتی از کشتن مگس و پشه خودداری میکند. مرحوم حاج آقا مصطفی تعریف میکرد: «امام دچار بیخوابی شده بود. بعدازظهر با زحمت مگسها را بیرون کردیم و در را بستیم و با مادر به حیاط رفتیم و نشستیم که شاید امام بتواند بخوابد. یک مگس در اتاق مانده بود بعد از مدتی دیدیم امام در را باز کرد و دست امام بیرون آمد و مگس را بیرون انداخت. با چه زحمتی این مگس را گرفته بود آورده از در بیرون انداخته بود که آن را نکشد.»
خبرنگار یکدفعه گفت: «ایشان که اینقدر رئوف است پس چطور اجازه میدهد در ایران این همه کشت و کشتار بشود؟ شاه دارد در ایران کشت و کشتار میکند، خمینی اگر آدم رئوفی است چرا اجازه میدهد در ایران کشت و کشتار شود؟» یعنی انگار شاه برای کشت و کشتار از امام اجازه میگرفت. من اول به او توضیح دادم که اولاً امام کشت و کشتار نمیکند و آنها دارند کشت و کشتار میکنند و امام میخواهد جلوی کشت و کشتار را بگیرد. او میگوید باید عدالت در کشور حاکم باشد، آزادی باشد، کشور آلت دست دیگران نباشد. آن خبرنگار گفت: «بالاخره ایشان تحمل این همه کشتار را دارد!» مثالی برای او زدم و گفتم: «اگر من از یک پزشک خیلی تعریف بکنم و بگویم که او رئوف، مهربان و دلسوز است پس چرا جراحی میکند، چشم در میآورد، پا و دست قطع میکند، مسلماً وقتی که انسان رئوف و مهربان میبیند این چشم اگر تخلیه نشود چشم دیگر را فاسد میکند، بدن را فاسد میکند ناچار است این را دربیاورد معنایش این نیست که او رئوف نیست و جلاد است. امام هم رئوف و مهربان بود و هم در جای خودش قاطع بود. امام همان روش حضرت علی(علیهالسلام) را دنبال میکرد. ایشان مثل بعضیها نبود که آقازادهها و نورچشمیها هر غلطی کردند بگوید اشکالی ندارد. امام در اجرای قانون میان خود و بیگانه تفاوت نمیگذاشت. در دوران بلواآفرینی بنیصدر یک شب از مشهد به دفتر امام زنگ زدند و گفتند که حسین خمینی، نوه امام، مشغول سخنرانی به نفع بنیصدر بوده است که وسط سخنرانی او مخالفان بنیصدر وسط مجلس ریختند و صحبت او به هم ریخت اما از پشت تریبون کنار نمیرود. دست او روی اسلحه کمریاش است و خطر این وجود دارد که به سوی آنهایی که هجوم آوردند تیراندازی کند. آقای اشراقی در آنجا بود. او به اندرون رفت و قضیه را به امام گفت. امام گفت: «به مشهد تلفن بزنید و بگویید همین الان او را دستگیر کنند و تحتالحفظ به تهران بفرستند و اگر هم خواست از اسلحه استفاده کند درنگ نکنند و او را بزنند» آقای اشراقی آمد و گفت: «امام میفرماید دستگیر کنید و تحتالحفظ بفرستید تهران!» خب امام آدم هوشیاری بود وقتی او خدمت امام برگشت امام از او پرسید: «گفتی؟» آقای اشراقی گفت: «بله» امام پرسید: «گفتید که اگر خواست تیراندازی کند مهلت ندهند و او را بزنند؟» آقای اشراقی که نمیتوانست دروغ بگوید گفت: «نخیر این را نگفتم.» امام گفت: «برگرد برو دوباره زنگ بزن بگو اگر خواست از اسلحه استفاده کند مهلت ندهند قبل از اینکه او تیراندازی کند به خودش بزنند!» خب به نظر میآید او چه آدم سنگدلی است اما امام خیلی حسین را دوست داشت چون یادگار حاج آقا مصطفی بود. در نوفللوشاتو که بودیم خبرنگاران آمدند و از حسین عکس گرفتند. او این عکس را برده بود و به امام نشان داده بود. امام عکس را گرفته بود و گفته بود: «این عکس پیش من باشد.» حسین آنجا در خانه امام بود اما در عین حال امام عکس او را گرفته بود و نگهداشته بود. امام حسین را خیلی دوست داشت اما ببینید حکمش، نظرش، حکم خداست. من یقین دارم، قسم میخورم که لحظهای که امام آن دستور را داد جگرش هم برای حسین کباب بود اما او پیرو مرد بزرگی است که به دخترش میگوید: «اگر این عاریه مضمونه نبود اولین هاشمیهای بودی که دستت را قطع میکردم!» ببینید کسی که پیرو اسلام است این است. خود حضرت علی در نهجالبلاغه میفرماید:
«عقیل بچههای گرسنهاش را آورد جلوی من ردیف کرد و نشاند که من را بر آن دارد که یک چیزی بیشتر از حد و حقش از بیت المال به او بدهم» بعد میفرماید: «من آن آهن داغ را به دستش گذاشتم وقتی مثل شتر مست نعره کشید گفتم: مادر به عزای تو بنشیند تو از این آهنی که به دست یک انسان داغ شده است اینجور جزع و فزع میکنی چگونه من از آتش جهنم نترسم و بیش از حق تو به تو بدهم» امام خمینی پیرو این امام است و رفتارش آنگونه است. حالا لیبرالیستهای کشور ما اسم این را خشونت بگذارند، هر چه اسمش را بگذارند این روش، روش الهی و انسانی است. امام میتوانست مثل بعضی افراد دیگر اگر نوهاش جرمی مرتکب شد، او را فراری دهد و به لندن یا دبی بفرستد تا به اسم اینکه آنجا درس میخواند از قانون فرار کند اما امام پیرو اسلام است اگر امام غیر از این بود امام نمیشد و اینقدر عشق در دل مردم بهوجود نمیآمد و بر دلها و قلبها حکومت نمیکرد. ما متأسفانه راه امام و اسلام را گم کردهایم و به اصطلاح با دم زدن از رأفت و محبت امام به اصطلاح میخواهیم به او آبرو بدهیم و پیوسته دم میگیریم که «امام را خشونتطلب معرفی نکنید و امام رئوف بود.» اینها بازیهای سیاسی است که در کشور ما به راه افتاده است ولی زنگ خطر را بهصدا درمیآورد یعنی نشان میدهد که دشمن تا چه حدی بیدار است و متوجه است. کلمه از دهان ما درآمد که فتنهگرهایی که آشوب بهپا کردند زندگی و امنیت مردم را در معرض خطر قرار دادند باید مجازات بشوند ببینید چه کار میکنند حالا در چنین شرایطی این دستگاه قضایی ما میتواند جنایتکاران و قاتلین و جاسوسها را اعدام کند؟ مسلماً تا وقتی اینها اعدام نشدهاند باید منتظر فاجعه بزرگتری باشیم و مسلماً فتنهگران و توطئهگرها با امنیت بیشتری این مملکت را دستخوش هوسبازیهای اربابانشان قرار میدهند. من بار دیگر تأکید میکنم بارها هم در مصاحبهها و سخنرانیها این را گفتهام عوامل فتنه این ورشکستههای انتخاباتی نیستند این چهار تا بچه فریبخوردهای که میآیند در خیابانها شلوغ میکنند اینها عوامل فتنه نیستند، عوامل فتنه آنهایی هستند که بودجه کلان امریکا را که در کنگره تصویب شد گرفتهاند و این بساطها را راه انداختهاند و میلیونها خرج کردهاند تا روی شعار مرگ بر اسراییل خط زده شود اینها عامل فتنه هستند، عامل فتنه آنهایی هستند که ندا آقا سلطان را کشتند تا نظام جمهوری را بدنام کنند تا به اصطلاح چهلمهای زنجیرهای درست کنند اینها باید دستگیر بشوند و مجازات شوند و مسلماً اگر اینها شناخته و اعدام نشوند فتنه و بلوا ادامه پیدا خواهد کرد.
راه چاره
امروز ملت انقلابی ایران در برابر این توطئهها و ترفندهای شیطانی وظایفی دارد که نبایستی از آن غافل بماند، بزرگترین وظیفه همانگونه که مقام معظم رهبری بر آن تأکید دارند، کسب بصیرت است. اگر ملت ما به حد کافی آگاهی پیدا کند، جنگ روانی نمیتواند مؤثر واقع شود و اندیشههای زهرآگین لیبرالیستی نمیتواند همانند سرطان گسترش یابد. البته ملت ما بحمدالله از رشد سیاسی کافی برخوردار است، این برخی خواص هستند که به خاطر رفاهطلبی، سادهلوحی و یا مصالح باندی و نفسانی در گنداب غربزدگی و لیبرالیسم سقوط کردهاند که باید ملت ما تکلیف خود را با آنان روشن کند.
موضوع دوم مقابله با استکبار جهانی و صهیونیسم بینالمللی است. امام هشدار داد که اگر جهانخواران نخواهند دین ما را از ما بگیرند ما دنیایشان را از آنان خواهیم گرفت (نزدیک به این مضامین) امروز استکبار جهانی و در رأس آن شیطان بزرگ همه نیروی خود را برای شکست اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه و آله و سلم) بهکار گرفته است. نیروهای حزباللهی و فرزندان انقلابی امام خمینی باید منافع امریکا و صهیونیستها را در سراسر جهان مورد حمله قرار دهند و امنیت جاسوسان صهیونیستی و امریکایی را در سراسر جهان به خطر بیندازند و آرامش و آسایش مقامات صهیونیستی و امریکایی را در سراسر جهان از آنان سلب کنند. امام فرمود: تا ظلم هست و تا مبارزه هست ما هستیم.(نزدیک به این مضامین)
وظیفه دیگر ما شناخت خط و راه و اندیشه امام است، همه ما مکلفیم در راه شناخت اهداف و آرمانهای امام بیش از گذشته مطالعه کنیم و خط امام را در همه ابعاد بشناسیم تا دشمن نتواند امام را به ما یکبعدی بنمایاند.
من در اینجا به آن کسانی که در باند تسلیمطلبان قرار گرفتهاند و با دم زدن از رحمت و محبت امام میکوشند راه و خط امام را مخدوش سازند و امام را انسانی یکبعدی بنمایانند و بعد انقلابی، سازشناپذیری و «اشدایی» امام را که خطر سهمگینی برای استکبار جهانی و صهیونیسم بینالملل میباشد، کمرنگ سازند و پنهان دارند، هشدار میدهم که اگر از این توطئه دست برندارند، به همان سرنوشتی دچار میشوند که پیشکسوتانشان امروز دچار شدهاند که از ترس مردم نمیتوانند سر از خانه بیرون کنند. مردم، امام را به درستی شناختهاند و نیازی ندارند که برخی از نورسیدهها که خود امام را نشتاختهاند و از راه امام فاصله گرفتهاند، امام را برای مردم تفسیر کنند. از اینکه سر شما را درد آوردم عذر میخواهم.