وقتی نیمقرن پیش در سال ۱۳۴۲، نهضت ۱۵خرداد با شعار نفی سلطنت، نفی استعمار، نفی استبداد، نفی غربگرایی و نفی سکولاریسم در ایران آغاز شد هیچ گروه اجتماعی، حزب سیاسی و تحلیلگر مسائل فرهنگی و اجتماعی به خود جرأت نمیداد که این نهضت را آغاز پیدایی و پایایی یک دگرگونی بنیادی در ارکان اجتماعی، فلسفه سیاسی و نظریههای سیاست و از همه مهمتر تبلور نگاه توحیدی به عالم و آدم بنامد. بهخصوص از این جهت که نهضت ۱۵خرداد در بستر یک سلسله اصلاحات فریبندهای اتفاق افتاد که حتی چپترین گروهها و جریانهای سیاسی و نظریهپردازان اجتماعی نیز توانایی درک نمایشی بودن این اصلاحات را نداشتند و فریب خوردند.
در سال ۴۲ و سالهای بعد اغلب نیروهای سیاسی که خود را پیر سیاست تاریخ ایران میدانستند نه تنها هیچگاه به امکان مترقی بودن و ساختار شکنی این جنبش مذهبی – اجتماعی اعتراف نکردند بلکه آن را حتی در حد و اندازه جنبشهای نوین اجتماعی شایسته تقدیر و تحلیل ندانستند. ارزشهای فرهنگی، اسلامی و اجتماعی دیرینی که ۱۵خرداد ریشه در آنها داشت از نظر اغلب نظریهپردازان سیاسی نزدیک به یک قرن پیش، از صحنه تحولات اجتماعی خارج شده بود و کسی تصور نمیکرد در عصری که افکار و اندیشههای غیر دینی و ضد دین سیطره مطلق خود را بر تحولات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی گسترده بودند؛ مجدداً دین اسلام از پس غبارهای تحریف و تحقیر سر برآورد و الگوی راه و رسم زندگی جدید شود…
نسخه کامل PDF