مصاحبه حجتالاسلام والمسلمین دکتر سید حمید روحانی
با خبرنگار سایت خبری جهان نیوز
سؤال: آقای روحانی! چند سالی است که از فعالیتهای سیاسی دوری میکنید .قبلا” در مجمع روحانیون عضویت داشتید. الان دیگر نیستید؟
پاسخ: اینجانب از سال ۱۳۵۱ که در نجف خدمت امام(ره) بودم ، با توجه به شرایط موجود تصمیم گرفتم که به تدوین تاریخ بپردازم و این تصمیم به خاطر این بود که تاریخ را بر خلاف واقع مینوشتند. این جمله امام را هیچگاه از یاد نمیبرم که فرموده «تاریخ غالبا” به دست دشمن نوشته شده است امیدوارم نگذارید تاریخ این نهضت به وسیله دشمن نوشته شود» از همان زمان تصمیم گرفتم هیچ کاری نکنم به جز نگارش تاریخ.
به همین دلیل بعد از پیروزی انقلاب که مسئولیتهای اجرایی و پستهای کلیدی خیلی جاذبه داشت به من پیشنهاد میشد و پیشنهادات هم زیاد بود اما مقاومت کردم و وارد کار اجرایی نشدم و در این ۲۸ سال مسئولیت اجرایی نپذیرفتم جز در سال ۶۱ که به دستور امام ریاست مرکز اسناد ساواک را پذیرفتم آن هم به خاطر دغدغه امام از حضور انجمن حجتیه در این مرکز بود.
اما در خصوص حضور در مجمع روحانیون مبارز ، من خبر نداشتم که نام مرا در جمع بانیان مجمع گذاشتهاند. ایام عید بود و من مسافرت بودم. پس از بازگشت از سفر باخبر شدم که نام مرا در این مجمع قرار داده اند. در ابتدا درصدد تکذیب برآمدم اما به خاطر احترامی که برای آقای کروبی قائل بودم و هستم نظر وی را رد نکردم. چند جلسهای هم در مجمع حضور پیدا کردم. از طرفی هم وقتی آقای ری شهری خدمت امام رسیدند و از ایشان درخواست کردند که دستور بدهند تا این مجمع با روحانیت یکی شود امام فرمودند که صلاح بر این است که این دو مجموعه از هم جدا کار کنند. بنا بر احترام به نظر امام(ره) مدتی با مجمع همکاری کردم اما پس از مدتی به دلیل ضربهای که حضور من در مجمع به کارهای تاریخی من میزد، به طور کلی از این مجمع جدا شدم.
سؤال: صرفا” به خاطر اینکه فعالیتهای تاریخی شما دچار خدشه نشود از حضور در مجمع پرهیز کردید یا دلایل دیگری هم داشت؟
پاسخ: عمدتا” به همین دلیل. البته اگر هم بر کار تاریخی من لطمه وارد نمیکرد به دلایلی که فعلا” نمیتوانم بیان کنم در مجمع روحانیون باقی نمیماندم.
سؤال: در جریان هستید که اخیرا” جلد سوم کتاب آقای هاشمی رفسنجانی منتشر شده که در برخی موضوعات مثل شعار «مرگ بر آمریکا» مطالبی در این کتاب آمده که موجب واکنش های مختلف شده است. به نظر شما خاطرات نقل شده از آقای هاشمی در شرایط کنونی چه پیامی دارد؟ ایا این خاطرات سندیت تاریخی دارد؟
پاسخ: این نکته قابل تأمل است که خاطره نویسی در کشور ما به صورت مهار گسیختهای پیش میرود و هر کس هر چه را که میخواهد مینویسد و سعی میکند کارهای خود و شخصیت خودش را برجسته کند و در نتیجه تاریخ تحریف میشود و خاطره نویسی در کشور ارزش و اعتبار خود را از دست میدهد. افرادی که با اغراق گویی و خلافگویی و تحریف حقایق خاطره مینویسند هم اعتبار نوشتههای خودشان را به زیر سؤال میبرند و هم خاطره نویسی را به کلی بیاعتبار میکنند.
اصولا” در خاطرات آقای هاشمی مسائل بسیار زیادی وجود دارد که جای نقد و بررسی دارد و من به یاری خداوند طبق وظیفه اسلامی به نقد خاطرات او خواهم نشست. اما اجمالا” در نقد خاطره ایشان مبنی بر موافقت امام با حذف شعار مرگ بر آمریکا دلایلی وجود دارد که به بعضی ها اشاره می کنم:
۱- در مورد ادعای آقای هاشمی مبنی بر حذف شعار «مرگ بر امریکا» و موافقت امام، باید گفت این ادعا به یک شوخی نزدیکتر است، چرا که اولا موضع امام در برابر شیطان بزرگ تا آن پایه ریشهای، مبنایی و منطقی بود که نمیتوان تصور کرد که امام در مقطعی در این موضع الهی ـ انقلابی خویش تجدید نظر کرده باشند. وقتی به زندگی سیاسی امام نگاه میکنیم، میبینیم از روزی که امام نهضت را آغاز میکنند تا روزی که دیده از جهان فرو میبندند، نسبت به استکبار جهانی، به ویژه امریکا، یک خط مستقیم، مشخص و روشنی دارند که هیچگونه تغییری در آن پدید نیامد و تا آخر عمر موضع قاطع خود را در قبال امریکا حفظ کردند و امریکا را منفورترین افراد بشر میدانستند.
۲- به فرض اگر امام مصلحت اسلام و ایران را در حذف شعار «مرگ بر امریکا» تشخیص میدادند، بیدرنگ آن را اعلام میکردند و در اعلام آن کوچکترین تردیدی به خود راه نمیدادند. امام از آن کسانی نبودند که در راه مصالح اسلام و ملت، مجامله کار و متزلزل باشند و این دست، آن دستکنند و دچار تردید شوند. امام به مصداق «لا تأخذه فی الله لومه لائم» بیپروا نظر خود را اعلام میکردند. امام(ره) مرد وظیفه بودند و در انجام وظیفه، قاطع، صریح و سریع عمل میکردند.
۳- امام(ره) پنج سال پس از آنچه در خاطره آقای هاشمی آمده است در قید حیات بودند. با نگاهی به سخنرانیها، پیامها و نوشتههای امام میبینیم که نه تنها کوچکترین نشانهای از تغییر مشی امام نسبت به شیطان بزرگ پدید نیامد، بلکه استوارتر و پایدارتر از گذشته بر ضد آن شیطان جهانخوار موضعگیری داشتند و دیگران را به خطر امریکا متوجه میساختند و هشدار میدادند. در یادداشت شادروان مرحوم حاج سید احمد خمینی(ره) به حاج آقای ریشهری میخوانیم:
« … حضرت امام فرمودند در جریان فریب امریکا چند مسأله باید کاملا روشن شود:
باید همیشه در دل همه دست اندرکاران به خصوص شما که مسئولیت این فریب را بر عهده گرفته اید، بغض و کینه امریکا محفوظ باشد چرا که آنها و سایر ابرقدرتها و قدرتها تنها چیزی که فکر میکنند نابودی اسلام و قرآن و انقلاب اسلامی است.»
امام تا آن پایه نسبت به شیطان بزرگ حساسیت داشتند که نگران بودند مبادا برخی از مسئولان نظام جمهوری اسلامی که روی تاکتیکی به امریکا نزدیک میشوند، از خطر این شیطان شرور و دشمن بشریت غافل بمانند و به آن به عنوان یک انسان بنگرند. امام در پیام خود نوید میدهد:« امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار و جنگ پابرهنهها و مرفهین بیدرد شروع شده است.» (صحیفه امام، ج۲۱، ص۸۵)
ایا جنگ استضعاف و استکبار و جنگ حق و باطل بدون استنکار از شیطان بزرگ و شعار کاخ برانداز «مرگ بر امریکا» امکان پذیر است. امام در پیام دیگری آرزو میکنند: «… از خدا میخواهیم که این قدرت را به ما ارزانی دارد که نه تنها از کعبه مسلمین، که از کلیساهای جهان نیز ناقوس مرگ امریکا و شوروی را به صدا درآوریم…» (صحیفه امام، ج۲۱، ص۸۷)
راستی این موضعگیریهای الهی ـ انقلابی با آن ادعای کذایی که در خاطره آقای هاشمی آمده است چگونه با هم همخوانی دارد؟ ایا این نشان از این واقعیت ندارد که حذف این شعار، نظر شخصی آقای هاشمی و برخی از راحتطلبانی بوده است که در پستهای کلیدی نظام جا خوش کرده بودند و نامشان در کتاب خاطرات آقای هاشمی آمده است؟!
۴- در خاطرات آقای هاشمی ، تاریخ گفتگو با امام(ره) و جلب به اصطلاح موافقت ایشان بازگو نشده است. آقای هاشمی که خاطرات خود را به صورت روزانه و لحظه به لحظه یادداشت میکند، چگونه آن روز و ساعتی را که با امام پیرامون حذف شعار «مرگ بر امریکا» گفتگو کرده است یادداشت نکرده و در کتاب خاطرات نیاورده است؟ حالا ممکن است بازگو کردن علل و عواملی که او را به این تصمیم واداشته که شعار مرگ بر امریکا و مرگ بر شوروی حذف شود اکنون به مصلحت نباشد اما لااقل میتوانست تاریخ مذاکره با امام در این مورد را بازگو کند. البته من نمیخواهم بگویم که این موضوع اصولا” با امام مطرح نشده است. من رد نمیکنم که ممکن است آقای هاشمی چنین موضوعی را با امام در میان گذاشته باشد، اما این سؤال برای من مطرح است که چگونه تاریخ آن در کتاب خاطرات نیامده است؟
۵- ادعای موافقت امام با حذف شعار «مرگ بر امریکا» با آنچه در ۱۱ اسفند همان سال در خاطرات ایشان آمده که «نظر من این است که در صورت پیروزی در عملیات بدر، امام دستور بدهند شعار «مرگ بر امریکا» و «مرگ بر شوروی» از موضع قدرت حذف شود» چگونه همخوانی دارد؟ ایا این خاطره نیز تایید نمیکند که جریان حذف شعار مرگ بر امریکا نظر شخصی آقای هاشمی بوده و به امام ارتباطی نداشته است؟
۶- با شناختی که اینجانب از امام دارم و قریب ۱۵ سال در نجف اشرف در خدمت ایشان بودهام میدانم که دأب امام این بود که در برابر بسیاری از پیشنهادات و نظریات افراد سکوت میکردند و پاسخی نمیدادند. این سکوت معانی متفاوتی داشت. گاهی پیشنهاد مطرح شده را تا آن پایه مبتذل و بیهوده میدیدند که اصولا” لزومی نمیدیدند که آن را رد کنند و به مصداق «و اذا مروا باللغو مروا کراما» از کنار برخی پیشنهادها و نظریات بیتفاوت میگذشتند. گاهی سکوت امام(ره) برای این بود که اصولا” مصلحت نمیدیدند درباره پیشنهاد مطرح شده نفیا” یا اثباتا” سخنی بگویند و اعلام موضع کنند. گاهی بر آن بودند روی پیشنهاد مطرح شده تأمل کنند و سپس تصمیمی بگیرند.
من بعید نمیدانم که آقای هاشمی چنین پیشنهادی را با امام مطرح کرده باشد لیکن احتمالا” با سکوت امام(ره) مواجه شده و از سکوت امام برداشت موافقت کرده اند.
۷- امام در وصیتنامه خود تأکید میکنند: اکنون که من حاضرم بعضی نسبتهای غیر واقعی به من داده میشود و ممکن است در نبود من بر حجم آن افزوده شود. آنچه به من نسبت داده شد و یا میشود مورد تصدیق من نیست مگر آنکه صدای من یا خط و امضای من باشد و یا تصدیق کارشناسان و یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم.
بنابراین طبق این سفارش امام خاطره آقای هاشمی را با همه احترامی که برای او قائل هستیم، نمیتوانیم بپذیریم.
سؤال: برخی افراد و رسانه ها که بعضا” از نیروهای انقلابی هم به شمار می آیند بر این اعتقادند که غیر مستند دانستن خاطرات آقای هاشمی ممکن است گذشته نظام جمهوری اسلامی را با تردید بسیاری مواجه کند و حتی به اساسیترین رکن نظام جمهوری اسلامی لطمه وارد نماید. و اصولا” آیا خدشه وارد کردن به سندیت خاطرات آقای هاشمی با توجه به جایگاهش در نظام و انقلاب خیلی دیگر از نقل قول ها و مطالب وی را که در راستای تایید و تقویت نظام و انقلاب بوده خدشه دار نمی کند؟
پاسخ: به نظر من یکی از مشکلات انقلاب ما همین است که برخی میکوشند به دیگران بباورانند که همه کارهای برجسته و رویدادهای خارق العاده در کشور از سر انگشت زرریز آنان به انجام رسیده است و اگر آنها نبودند، اسلام نبود، انقلاب نبود و اصولا امام، امام نمیشد.
شما اگر کتاب خاطراتی را که به نام آقای منتظری نوشتهاند بخوانید، میبینید که در آن وانمود شده است که این آقای منتظری بود که علما و مراجع را در سال ۴۱ گرد آورد و به مبارزه واداشت و در مقاطع مختلف به داد امام(ره) رسید و به ایشان رهنمودهایی داد. و اصولا” او بود که امام را مرجع کرد و به مقام رهبری رسانید. اما کیست که نداند آنچه امام(ره) را به مسند مرجعیت نشانید و به مقام رهبری بلا منازع جهان تشیع رسانید علم امام و ویژگیهای منحصر به فرد ایشان بود که اگر آن علم و آن ویژگیهای برجسته را نداشتند تبلیغات و تلاشهای دیگران نمیتوانست راه به جایی ببرد.
در مورد رهبری ایتالله خامنهای نیز باید دانست که این خصوصیات منحصر به فرد ایشان بود که خبرگان را به معرفی ایشان به عنوان رهبر انقلاب واداشت نه خاطره گویی این و آن. باید پرسید اگر آن روز مجلس خبرگان به رهبری ایتالله خامنهای رای نمیداد ، به چه مقام دیگری میتوانست توجه کند و آن شخص را برای این مقام لایق و مناسب ببیند؟ حتی امروز که نزدیک ۲۰ سال از آن روز و روزگار میگذرد، مجلس خبرگان چه مقامی را میتواند لایقتر و مدبرتر از ایشان برای رهبری نظام جمهوری اسلامی معرفی کند؟
ثانیا اگر در یک مورد خبری را از مقامی طبق قراینی که وجود داشت، پذیرفتیم ایا ناگزیریم که همه گفتهها، گزارشها و روایتهایی را که او بازگو میکند ـ حتی اگر قراین بر خلاف آن باشد ـ بپذیریم؟ شاید او اشتباه کرده باشد.
ثالثا” ما نمیخواهیم آقای هاشمی را تکذیب کنیم و به او خدا نخواسته نسبت دروغ بدهیم، بلکه طبق آنچه در وصیتنامه امام(ره) آمده است و دیگر قراینی که در بالا آمد، نمیتوانیم خاطره او را در مورد موافقت امام مطابق با واقع بدانیم و احتمال نزدیک به یقین میدهیم که برداشت آقای هاشمی این بوده که امام موافقت کردهاند اما این برداشت با روش و منش امام(ره) تا روز آخر حیات ایشان همخوانی ندارد و نمیتواند مطابق با واقع باشد.
اما آنهایی که با یک سلسله سفسطه کوشیدهاند وانمود کنند که رد نقل کسی که در بالاترین سطح این نظام قرار دارد، خطرهایی به همراه دارد، در واقع اشکال به امام(ره) دارند که چرا در وصیتنامه خود یادآور نشده اند که آنچه به من نسبت داده شده و یا میشود مورد تصدیق من نیست مگر اینکه راوی «از بزرگانی باشد که با من حشر و نشر خصوصی داشته است»!
همچنین باید به مجلس شورای اسلامی اعتراض کنند که مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره) را مرجع قانونی برای تایید روایتها و نقل قولها از امام دانسته و تبصره نزده که اگر راوی از بزرگان بود مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام و عموم مردم باید چشم و گوش بسته و بدون چون و چرا آنچه را که او از امام نقل میکند بپذیرند و دم نیاورند!
البته اگر چنین تبصرهای در کار بود و یا امام در وصیتنامه خود روایت بزرگانی را که با ایشان حشر و نشر خصوصی داشتند معتبر میشمردند مشکل دوچندان میشد. برخی از بزرگانی که اکنون در شورای نگهبان و دیگر نهادها و مراکز حضور دارند حدود ۱۵ سال در نجف اشرف با امام حشر و نشر خصوصی (خیلی خصوصیتر از کسانی که در ایران میتوانستند با امام داشته باشند) داشتهاند. ایا اگر امروز از امام روایتی آوردند نیز به همین دلیل که آقایان دارند، بیچون و چرا باید پذیرفت و هیچ مرجع قانونی حق ندارد روی روایت آنان از امام چون و چرا کند؟ اگر این نقل قولها و ادعاهای «بزرگان» از زبان امام با هم متناقض بود چه باید کرد و به چه مرجعی باید برای حل آن متوسل شد؟ ایا اگر چنین تبصرهای در کار بود، خیلیها مدعی نمیشدند که «از بزرگانی هستند که با امام حشر و نشر خصوصی داشتهاند»؟
سؤال: آقای روحانی! مهدی هاشمی پسر آقای هاشمی رفسنجانی گفته اند «دعواهای حاج آقا از سال ۶۳ به بعد شروع میشود» در این رابطه چه نظری دارید؟
پاسخ: این مسأله را باید از خود ایشان پرسید. اما امیدوارم که آقای هاشمی نسبت به اطرافیان خودشان مقداری هوشیار باشند که عوامل مرموز باعث ایجاد مشکل برای ایشان نشوند. چون این خاطرات چیزی نیست که برای نظام و انقلاب اسلامی خطر جدی باشد. انقلاب اسلامی ریشهدارتر از این است که به فرد وابسته باشد و یک فرد یا گروه بتواند به آن آسیب برساند. اما آنچه که مایه نگرانی است این است که شخصیتهای روحانی ما بر اثر یک سلسله موضعگیریهای نابجا و ادعاهای ناروا و اغراقآمیز به زیر سؤال بروند و زحمات طولانی آنها در مبارزه به هدر برود.
ملت ایران، ملت دوران مشروطه یا نهضت ملی نیستند که با یک جوسازی و عوامفریبی بشود آنها را از مسیر منحرف کرد. ملت ایران یک ملت بیداری است، رشد یافته است و بر رسالت دینی خود آگاه است و راه خود را گم نمیکند. مقام معظم رهبری هم به عنوان یک دیدهبان همیشه بیدار مراقب اوضاع هستند و از آرمانهای انقلاب و امام دفاع میکنند. اما آنچه مایه نگرانی است این است که برخی از بزرگان با موضعگیریهای نابجا و وسوسهها آسیب ببینند و بیش از پیش اعتبار خود را در میان ملت از دست بدهند که امیدواریم چنین مباد.
سؤال: آقای روحانی چرا در مقطعی که چهره امام(ره) مورد تخریب یا سوء استفاده قرار میگرفت حضور فعال نداشتید؟ و اصولا”چرا مبانی امام(ره) از سوی برخی یاران قدیمی امام مورد تعرض قرار گرفته و می گیرد؟
پاسخ: وقتی دشمنان انقلاب اسلامی نتوانستند انقلاب را در نطفه خفه کنند تنها امیدشان تخریب چهره امام(ره) و انقلاب بود. استکبار جهانی و فراماسونری در تمام دوران به هنگام ایجاد یک نهضت و انقلاب سعی داشتهاند در درجه اول آن نهضت را در هم بشکنند اما وقتی موفق نمیشدند سعی میکردند آن نهضت را به گونهای به انحراف بکشانند که نسلهای بعدی نتوانند آن راه را ادامه دهند. این تخریب در خصوص امام از سوی جریانهای استعماری دنبال میشود و سعی میکنند یا راه امام را یک راه به بن بست رسیده و غیر قابل اجرا جلوه دهند و یا به گونهای چهره ایشان را مخدوش کنند که مردم نسبت به ایشان ذهنیت منفی پیدا کنند. به گونهای که نسلهای اینده نسبت به امام این تصور را داشته باشند که ایشان سیاستمداری همانند دیگر سیاستمداران فرصتطلب بودهاند!
جریانهای داخلی نیز به این تخریبها دامن میزنند که در ۲ دسته خلاصه میشوند: یک دسته افرادی هستند که دنبالهروی کاخ سفید هستند و تمام حرفهایی که از آنجا صادر میشود را تکرار میکنند و فکر میکنند اگر بتوانند امام را به زیر سؤال ببرند نانشان تو روغن است اما اینها صد در صد اشتباه میکنند، همانطور که مصدق اشتباه کرد. مصدق هم نسبت به امریکا دید مثبت داشت اما امریکا نسبت به او وفادار نبود.افرادی که الان دنباله روی سیاست امریکا هستند فکر میکنند اگر روحانیت و نظام جمهوری اسلامی از بین رفت اینها در رأس قدرت قرار میگیرند! اما غافل از این مطلب که امریکا تنها از این افراد به عنوان پیاده نظام استفاده میکند و تنها از قلم و جوسازی آنها در جهت اهداف خود بهره میگیرد. اما قدرت را به مزدوران خودفروختهای میسپارد که در آستین دارد و پرورش داده است.
دسته دوم افرادی هستند که خودشان را وابسته به امام(ره) میدانند سعی میکنند از موقعیت امام به نفع خودشان سوء استفاده کنند. اگر به کتابهای خاطراتی که در حال حاضر منتشر میشود نگاه کنید، چیزی نمانده که بگویند ما با امام کشتی میگرفتیم! و به گونهای صحبت میکنند که انگار یار گلخانه، گلستان امام بوده و شبانه روز با امام بودهاند. این از بدبختی این افراد است. این افراد در خاطرات خود در مصاحبههای خود به گونهای از شخصیت و جایگاه امام هزینه میکنند که حتی اگر بتوانند اعلام کنند که رهبر ما بودیم و امام(ره) هم به عنوان یک مرجع نظر ما را اجرا میکرد. اینها به عقدههای درونی این افراد بر میگردد که احساس میکنند پایگاههای مردمیشان متزلزل است یا موقعیت مردمی ندارند و از این طریق میخواهند برای خود پایگاه کسب کنند.
اگر واقعا” در مقابل اینگونه خلافگوییها کسانی و نهادهایی بودند که مقابله میکردند و در برابر دروغ پردازیها و تحریف گریها میایستادند. این افراد اینقدر گستاخ نمیشدند اما اینکه سؤال کردید که چرا در مقابله با سوء استفاده از چهره و مقام امام حضوری فعال ندارید باید عرض کنم که من در دوره دوم فصلنامه ۱۵ خرداد درباره توطئه امام زدایی اعلام خطر کردم و به مسئولان نظام هشدار دادم لیکن امروز شرایط به گونهای است که حرف حق در مسلخ باندبازی و جناح بندی ذبح میشود و به محض رویارویی با یک خاطره و یا ادعای خلاف واقع فورا أنگ و برچسب باندی به انسان میزنن.، میگویند به راست غلتید یا به چپگرایش پیدا کرد و یا اینکه اهداف سیاسی و مطامع شخصی در کار است. سخن حق را آلوده میکنند و در چنین شرایطی «آنچه هرگز به جایی نرسد فریاد است».
سؤال: بالاخره کدام سازمان و نهاد وظیفه مقابله با این خلافگوییها را دارد؟
پاسخ: در مورد حضرت امام(ره) ، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام این مسئولیت را بر عهده دارد. اما در مورد خاطراتی که به امام نسبت داده میشود به علت وسعت و تعداد این خاطرات، مقابله، دشوار و نفسگیر است.
سؤال: آقای روحانی در خصوص فصلنامه ۱۵ خرداد بگویید؟ چرا فصلنامه چند سالی تعطیل شد؟
پاسخ: فصلنامه ۱۵ خرداد ۳ دوره دارد: دوره اول آن در نجف بود که به صورت ماهنامه منتشر میشد. مرحله دوم بعد از پیروزی انقلاب در ایران منتشر شد که تا سال ۷۶ ادامه داشت و در مقابل تحریفها و خلافگویی بسیار فعال برخورد کرد لیکن در پی نفوذ دگراندیشان در مرکز اسناد انقلاب اسلامی متأسفانه تعطیل شد و در دوره سوم هم که در پی تأسیس بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر از سال ۱۳۸۳ آغاز شد.
سؤال: آیا گروه های سیاسی هم در تعطیلی فصلنامه نقش داشتند؟
پاسخ: اگر نقش مستقیم نداشتهاند، بیتردید با جوسازی علیه فصلنامه در تعطیلی آن بسیار مؤثر بودند.
سؤال: چرا پاسخ به خاطرات آقای منتظری از سوی شما اینقدر دیر آغاز شد؟
پاسخ: وقتی کتاب خاطرات آقای منتظری چاپ شد بسیاری از سازمانها و نهادها برای پاسخ گفتن به آن حرکت کردند. من هم با خوش بینی به اینکه بسیاری از نهادها و اشخاص به نقد و بررسی آن اقدام میکنند، دست به کار نشدم اما هر چه منتظر ماندیم خبری نشد، و به همین دلیل خودم شروع کردم.
سؤال: به نظر می رسد موضع خیلیها در مقابل خاطرات آقای منتظری موضع منفعلانه است؟
پاسخ: این افراد یا گروهکهایی هستند که نسبت به امام(ره) ذهنیت منفی دارند و میخواهند که امام به زیر سؤال بروند و فکر میکنند که این فرصت خوبی برای تحقق این غرض است. برخی از این افراد که اصل تقلید را مسخره میکردند، پس از به انحراف کشیده شدن آقای منتظری، مدعی شدند که از مقلدین آقای منتظری هستند! همین افراد هنگام قائم مقامی آقای منتظری او را مسخره میکردند. دسته دوم کسانی بودند که خاطرات منتظری را اصلا” نخوانده بودند و فکر میکردند چیز نامربوطی در آن نیست. دسته سوم هم افرادی بودند که بینش سیاسی لازم را برای درک این مسأله نداشتند. چون منتظری به طور صریح شخصیت امام را مورد هجوم قرار نداده است. یک دید تاریخی و سیاسی لازم است که غرضورزیها و نارواگوییهای خاطرات نامبرده مکشوف شود. دسته چهارم افرادی هستند که دچار کشمکشهای سیاسی میباشند و در مقابل نظام، در مقابل مقام معظم رهبری ، فکر میکنند تقویت آقای منتظری موجب تضعیف مسئولان نظام میشود. از این رو از تضعیف و نقد خاطرات منتظری ناراحت هستند و فعلا” از او به عنوان یک چماق استفاده میکنند.
سؤال: آقای روحانی! اصولا” برای خیلی ها جای سئوال است که موضوع آقای منتظری چیست و چرا او ار قائم مقامی کنار گذاشته شد. سئوال دیگر این است که آیا واقعا” در حال حاضر چیزی تحت عنوان جریان آقای منتظری وجود دارد و اگر هست در کدام طیف سیاسی می گنجد؟
پاسخ: آقای منتظری شخصیتی بود که خدمات بسیار ارزندهای در دوران نهضت امام(ره) داشتند. وقتی نهضت امام در سال ۴۱ آغاز شد یکی از حربههای دشمنان این بود که ادعا میکردند تعدادی بچه در اطراف امام حضور دارند. در این شرایط حضور آقای منتظری در کنار پیروان امام نقش مؤثری داشت و فعالیت ایشان برای مبارزین بسیار ارزشمند بود به همین دلیل افرادی که از یاران امام محسوب میشدند حساب ویژهای برای او قائل بودند.
حتی در نجف وقتی از شهید ایتالله صدر(ره) برای بعد از امام سخنی به میان میآمد ما و بسیاری از یاران امام به خاطر آقای منتظری از آقای صدر حمایت نمیکردیم تا آقای منتظری تحت الشعاع قرار نگیرد. حتی در آن شبی که امام میخواست نامه ۶/۱/۶۸ مربوط به منتظری از رسانهها پخش شود آقای هاشمی گریه کرد و با التماس از امام خواست که این نامه را منتشر نکنند. دسته دیگر کسانی بودند که سالیان درازی نسبت به آقای منتظری شناخت و ارتباط داشتند. امثال آقای مهدی هاشمی که از سال۴۲ نسبت به آقای آقای منتظری به تدریج شناخت پیدا کردند. نقاط ضعف، قوت، روحیات و اخلاقیاتش، اینکه چطور میتوان او را تحت تأثیر قرار داد، چگونه میتوان از او استفاده کرد و به خاطر این شناخت عمیق خیلی راحت میتوانستند اغراض و امیال خودشان را از طریق او انجام بدهند و به صورت یک شبکه بسیار قوی در بیت منتظری حضور داشتند و خیلی راحت حرفهای خودشان را به او القاء میکردند و نظر او را تغییر میدادند.
حتی یادم هست زمانی که در سال ۶۱ سرپرست مرکز اسناد ساواک شدم سید هادی هاشمی چند نفر را به من معرفی کرد که یکی از آنها آقای عمادالدین باقی بود که به عنوان محقق معرفی شد. فرد دیگری که معرفی شد ابوشریف بود. وقتی اینها را نپذیرفتم برخورد آقای منتظری با من عوض شد. از سوی دیگر دشمنان نظام هم که به دنبال نفوذ بودند در خصوص امام(ره) به دلیل شخصیت غیر قابل نفوذ ایشان ناکام ماندند. برای بعد از امام به سراغ شخصیتهای دست دوم مثل بنی صدر، بازرگان و منتظری رفتند.
مثلا” پس از قائم مقامی منتظری آقای منوچهر قربانیفر از عوامل سازمان سیا ارتباطات عمیقی با منتظری داشت. این شبکه به صورت وسیع در بیت منتظری نفوذ کردند و برای دوران بعد از امام نقشههای عمیقی طراحی کرده بودند. اما امام یکباره تمام این نقشهها را خنثی کرد و تمام این تشکیلات را بهت زده ساخت. اما شبکهای که در بیت منتظری فعال بود در حال حاضر هم به شدت فعال است. مثلا خاطراتی که از سوی منتظری نوشته شده و نقل شده کاملا” مشخص است که حرف او نیست و شاید حتی نتوانست بخواند که کدام یک از این مطالب حرف خودش است و کدام یک از مطالب را به نام او جا زدهاند. در حال حاضر هم از راههای متعدد سعی میکنند از وجود او برای ضربه زدن به نظام استفاده کنند و متأسفانه این شبکه در جریانهای اجرایی کشور نفوذ دارند.
سؤال: فکر می کنید چه عاملی موجب شد تا آقای منتظری با آن سوابق و به عنوان یکی از یاران امام در مقابل ایشان قرار گیرد؟
پاسخ: امام (ره) اولین چیزی را که از خودشان دور کردند خودخواهی و نفسانیات بود و به حدی از این جهت وارسته شده بودند که اگر جایی از ایشان ستایش و تعریفی میشد به شدت ناراحت میشدند. وقتی به زندگی آقای منتظری نگاه میکنید میبینید که خصوصیاتی خطرناک در ایشان وجود داشت که یکی از آنها ساده لوحی وی بود. در طول تاریخ اسلام هم افراد ساده لوح بیشترین ضربه را به اسلام زدند. علاوه بر این آقای منتظری روحیه معنوی بسیار اندکی داشته است. خودش تعریف میکند که من حوصله خواندن نماز شب نداشتم، بهانه میگرفتم که چشم من تراخم دارد و باید با آب رودخانه وضو بگیرم و به همین دلیل یک شب آقای مطهری از کنار رودخانه آب آورد و گفت بلند شو! نماز شب بخوان.
سؤال: از موضوع آقای منتظری عبور کنیم. الان در برخی طیف های داخل نظام و دارای سابقه در انقلاب گرایش به «ایسم» ها زیاد شده و ولع عجیبی در برخی جریان ها و گروه ها وجود دارد تا خود را ذیل یکی از مکاتب غربی نظیر لیبرالیسم ، سوسیالیسم یا ترکیبی از این دو تعریف کنند. علت این تمایل چیست و آیا قبل از انقلاب هم چنین تمایلاتی در نیروهای مذهبی وجود داشت؟
پاسخ: اصولا، انسانهای ضعیف النفس زود جو زده میشوند. یکی از بزرگترین ویژگیهای امام(ره) این بود که تحت تأثیر فضا قرار نمیگرفت و نفوذ ناپذیر بود. حمایت بعضی از روحانیون از سازمان منافقین و حرکت مسلحانه در سال های قبل از پیروزی انقلاب ، نتیجه همین جوزدگی بود. مرحوم سید احمد خمینی در رنجنامه خود مینویسد که وقتی به نجف میرفتم یکی از بزرگان به من گفت که به امام بگویید که هر چه زودتر گروه مجاهدین خلق را تایید کنید که اگر این کار را نکنید ما عقب میمانیم اما امام فرمودند که من حاضرم در این آخر عمری در کنج ویرانهای غریبانه بمیرم و بر خلاف وظیفهام عمل نکنم.
در حال حاضر هم این افراد انسجام فکری ندارند. یک روز طرفدار امام هستند، یک روز طرفدار دموکراسی غربی هستند، یک روز سوسیالیست میشوند، یک روز ناسیونالیست میشوند، یک روز دم از مبارزه با امریکا میزنند و روز دیگر از تشنج زدایی و گفتگوی تمدنها سخن میگویند. احساس میکنند پایگاه مردمی آنها متزلزل است و اگر همراه جو حرکت کنند، اعتبار و وجههای خاص کسب میکنند تا از این طریق به قدرت برسند. این جنگ قدرت موجب شده تا افرادی که خودساخته نیستند دچار این مخمصه شوند و هر روز با گروهی خاص همراه شوند.
یک روز با یکی از اعضای مجمع روحانیون مبارز صحبت میکردم که چه عاملی باعث شد تا این مجمع پس از به قدرت رسیدن با اینکه خود را طلایه دار مبارزه با آمریکا میدانست و در این موضوع ادعای پیشتازی داشت، یکباره شعار تشنج زدایی و گفتگوی تمدنها را مطرح کند؟ پاسخ داد که «احساس کردیم که اینگونه شعارها در جامعه برد ندارد» . اینها گمان میکردند که راه رسیدن به قدرت ، دنبالهروی از جو میباشد. من نامهای را خدمت امام نوشتم که آخرین نامه من به ایشان بود که به دست ایشان هم نرسید. در آن نامه این موضوع را به ایشان یادآوری کردم که من نگران این هستم که ما در اینده منتظریهایی داشته باشیم. امروز عدهای فکر میکنند که اگر علیه یک عالم دینی سمپاشی کنند، قهرمان میشوند چون چند نفری که اطراف آنها را گرفتهاند بهبه و چهچه می کنند. آنها گمان میکنند که این مردم هستند که بهبه و چهچه میکنند.
سؤال: آقای روحانی! چه کسانی در نیمه شعبان سال ۵۶ بر خلاف دستور امام(ره) عمل کردند و در مقابل ایشان که اعلام کردند شیعیان به خاطر ظلم های شاه ، عید ندارند ، موضع گرفتند و چراغانی نیمه شعبان به راه انداختند؟
پاسخ: امام(ره) در پیامشان بعد از انقلاب تأکید میکنند که انجمن حجتیه در آن زمان که ما جشن را منع کردیم با همکاری رژیم سعی کردند با برگزاری جشن به انقلاب ضربه بزنند. انجمن حجتیه از یک سو اعتقاد داشت که دین از سیاست جداست، از سوی دیگر در جریاناتی که به منافع سیاسی شاه و غرب مربوط میشد موضعگیری میکرد.
سؤال: فعالیت انجمن حجتیه را در حال حاضر در چه سطحی میبینید؟ اگر فعال است استراتژی آن چیست و به چه سمت و سویی است؟
پاسخ: وقتی انگلیس در دوران رضاخان نتوانست اسلام را محو کند و از رسمیت بیندازد بعد از شهریور ۱۳۲۰ دو جریان سر بلند میکنند که هر دو با مبانی اسلامی مغایر است. یک جریان، شعارش این است که اسلام دین سیاست است و تأکید دارد که در قرن بیستم صحبت از احکام عبادی، زشت و ناپسند است و باید دین اسلام را دین انقلاب معرفی کنیم که گروه «سوسیالیستهای خداپرست» را تشکیل میدهند که دکتر شریعتی هم عضو همین جریان بوده است. در مقابل این جریان گروهی سر بلند میکنند که دین را کاملا” از سیاست جدا میدانند و تکلیف را تنها عبادت و اصلاح شخصی میدانند. جریان اول به نهضت آزادی ختم شد و جریان دوم به انجمن حجتیه رسید و نکته جالب این است که هر دو جریان ضد روحانی بودند و تز استعماری «اسلام منهای روحانیت» را دنبال میکردند.
گروه انجمن حجتیه وقتی نهضت امام آغاز شد به شدت با اندیشه امام مبارزه میکرد. انجمن حجتیه به شیوههای متفاوت حضرت امام را به زیر سؤال میبرد. این گروه بعد از انقلاب سعی کردند در مراکز حساس نفوذ کنند. از جمله نفوذ در مرکز اسناد ساواک بود که طی ۴ سال حضور خود ، پروندهها را پالایش کردند و اسنادی که ارتباط آنها با رژیم را تایید میکرد از بین بردند. از کارهای نامطلوب آنها حضور در آموزش و پرورش بود و سعی در بدبین کردن مردم از انقلاب داشتند. از جمله سختگیریهایی بیجا و توانفرسا که مایه بدبینی جوانها نسبت به نظام بلکه از اسلام شد. در حال حاضر هم فعالیتهای شدید و گستردهای دارند. به طور مثال در مراکز اهل تسنن به ایجاد اختلاف شیعه و سنی و قومی دامن میزنند و جالبتر اینکه این انجمن که زمانی دشمن قسم خورده نهضت آزادی به شمار میرفت جلسات و همفکریهای زیادی با نهضت آزادی دارد. در بعضی از مراکز کلیدی نیز ذی نفوذ است و نقشههای تخریبی و شکننده خود را دنبال میکند.
سؤال: آقای روحانی! برخی جریان ها و افرادی که در دایره انقلاب حضور دارند و سوابقی هم با امام (ره) دارند بر این اعتقادند که آیت الله مصباح یزدی قبل از انقلاب با امام(ره) و نهضت ایشان همراه نبوده و حتی به نوعی مخالف نهضت بوده و پس از انقلاب خود را موافق جلوه داده است؟ نظر شما در این باره چیست؟ آیا این موضوع را تایید می کنید یا دیدگاهتان خلاف این است؟
پاسخ: ایتالله مصباح از شاگردان امام(ره) بودند. من هم از سال ۱۳۴۰ با ایشان آشنا بوده ام و از همان ابتدا نه تنها نسبت به امام(ره) علاقهمند بودند که ارتباط ایشان با امام جنبه مرید و مرادی داشت. از عرفان امام لذت میبردند. ایشان یکی از افرادی بودند که موجب آشنایی و ارادت من به امام شدند و پس از فوت ایتالله بروجردی در آن شرایطی که حرمت شکنیها و بیبند و باریها در قم داشت آغاز میشد، آقای مصباح متنی خطاب به مراجع تهیه کردند که به صورت تومار از فضلا و طلاب امضا گرفتیم و برای مراجع فرستادیم. در پی آغاز نهضت امام (ره) نیز ایشان با توجه به موقعیت علمیشان با نشریه بعثت همکاری میکردند اما چون دیدند که این نشریه با تفکرات امام (ره) هماهنگی کامل ندارد، جدا شدند و خودشان نشریه انتقام را بیرون میآوردند.
اما عاملی که برخی مبارزین قبل از انقلاب را نسبت به آقای مصباح ناراحت کرد این بود که چرا آقای مصباح در جریان تایید سازمان مجاهدین خلق با آنها همراه نکردند. آقای مصباح منافقین را زودتر از دیگران شناختند و به پیروی از امام، از آنها حمایت نکردند و حرکتی که به نفع منافقین تمام میشد را محکوم میکردند. تمام این بساطی که علیه ایشان به راه انداختهاند برای این است که چرا ایشان نیز همانند برخی از آخوندها آلت دست منافقین نشدند.