پاسخ به یک شبهه (۱۳۸۶/۱۲/۱)
خوانندگان فرهیخته حتما به یاد دارند که در شماره ۸ فصلنامه ۱۵ خرداد در پاسخ به حجتالاسلام آقای رضوی افتخاری که پیشنهاد داده بودند: «… اگر موافقت مینمودید که جواب آقای منتظری هم در فصلنامه درج شود واقعا حرف نداشت و اتمام حجت برای همه بود…» صریحا اعلام کردیم: … فصلنامه ۱۵ خرداد برای چاپ پاسخهای علمی و منطقی از جانب نامبرده آمادگی کامل دارد، لیکن تا آنجا که تجربه نشان داده است، او و شبکه حاکم در بیت او و اصولا همه کسانی که به بیراهه میروند، هیچگاه به خود رخصت نمیدهند با استدلال علمی و منطقی با اهل علم و قلم روبهرو شوند. آنها به کاستیها و ضعفهای خود بهتر از دیگران واقفاند و میدانند اگر به گفتگو، مناظره، مباحثه و تضارب افکار با اهل نظر بپردازند، واقعیتها آشکار شده و تحریفات آنها نمایان میشود، از این رو، از هر گونه پاسخ به اشکالات و انتقادات گریزانند… (۱)
* * *
ما به حق میدانستیم که باند مهدی هاشمی، جز زور و ترور، هوچیگری و بهتانتراشی هنری ندارند و کاری بلد نیستند، در برابر نقد علمی و اشکال و ایراد منطقی اگر عرضه و جربزه داشته باشند، به قتل و ترور دست میزنند و آدم میکشند و اگر جرأت و جسارت اینگونه کارها را نداشته باشند، هر گونه نقد و نظر و اشکال و ایراد را با اتهام و افترا پاسخ میگویند و به ترور سفید روی میآورند. اکنون به مصداق «گواه شاهد صادق در آستین باشد» بخشی از نامه آقای مصطفی ایزدی به حجتالاسلام دکتر سید حمید روحانی را در پی میآوریم تا این ادعای ما برای همه ـ حتی برای دیرباوران ـ نیز به درستی ثابت شود و خوی و سرشت شبکه حاکم در بیت آقای منتظری بیش از پیش آشکار گردد؛ آقای ایزدی خطاب به دکتر سید حمید روحانی مینویسد: … راستش را بخواهید من از دو دهه قبل به شما مشکوک شدم، از همان وقتی که شنیدم جلد اول نهضت امام خمینی که یک کار مشترک بین تعدادی از طلاب جوان ایرانی مقیم نجف اشرف بوده و در روزهای پر مشغله طلاب در سفر امام خمینی به پاریس و اوجگیری قیام مردمی، جناب عالی سوء استفاده کرده و آن را به نام خود چاپ کردهاید (مشروع (۲) این سـوء استفاده فرهنگی و ضد اخلاقی را سایر شرکایتـان در تـدوین کتاب فوق در خاطرات خود خواهند نوشت، همانگونه که بخشی از آن را گفته و خیلیها شنیدهاند). وقتی که جلد دوم «نهضت امام خمینی» منتشر شد و من حجم انبوهی از اهانتهای قلم خارج از ادب و نزاکت شما به مراجع و علمای حوزه نجف را در آن دیدم، این شک افزوده شد، تا اینکه نامهای به امام خمینی نوشتید و در آن نسبتهایی به نویسندگان کتابهای درسی دبیرستانی تاریخ معاصر دادید و آن حضرت نیز آن را در فضای تبلیغاتی دامنهدار ـ که دوستانتان در جراید و رسانه ملی سامان داده بودند ـ برای رسیدگی و برخورد با نویسندگان فوق به رئیس جمهور وقت آیتالله خامنهای ارجاع دادند و پس از رسیدگی معلوم شد ادعای شما بیاساس است، شک من بیشتر شد و پنداشتم که جناب عالی مأموریتی دارید که در اجرای آن ناموفق هستید…!!
آقای مصطفی ایزدی در پی مطالعه نقد خاطرات منسوب به آقای منتظری در ۱۲ شماره فصلنامه ۱۵ خرداد، تنها پاسخی که برای دفاع از خاطرات منسوب به او یافته این است که در بالا آمد و میبینید که این پاسخ چقدر منطقی، علمی، محققانه و اندیشمندانه است!! زیرا اولا آقای ایزدی و در واقع باند مهدی هاشمی پس از گذشت درست ۳۰ سال از چاپ جلد اول کتاب «نهضت امام خمینی» خوابنما شدهاند که این کتاب «یک کار مشترک بین تعدادی از طلاب جوان… بوده»! نه تألیف دکتر سید حمید روحانی! ثانیا «… در روزهای پرمشغله طلاب در سفر امام خمینی به پاریس و اوجگیری قیام مردمی» آقای روحانی «سوء استفاده کرده و آن را به نام خود چاپ کرده» است! ثالثا «مشروع!! این سوء استفاده» را «سایر شرکا! خواهند نوشت» (خط و نشان کاسبکارانه!) و قس علی هذا… آیا به اشکالات و انتقادات دکتر سید حمید روحانی به خاطرات منسوب به آقای منتظری، پاسخی مستدلتر، مستندتر، علمیتر و منطقیتر از این میتوان داد؟!
پیش از بیان هر موضوعی بایستی خداوند منان را سپاس گوییم که به فرموده حضرت امام سجاد(ع) دشمنان ما را از این سنخ افراد قرار داد (الحمد لله الذی جعل اعدائنا من الحمقا) پیرامون این نامه و ادعاهای آقای ایزدی به چند توضیح واضحات ناگزیریم:
۱. کتاب نهضت، امام جلد اول، در سال ۱۳۵۶ به چاپ رسیده است، و هجرت امام به پاریس در ۱۳ مهرماه ۱۳۵۷ بوده است. آقای ایزدی اگر اهل منطق نیست، کاش اهل تحقیق بود و نیم نگاهی به تاریخ نخستین چاپ این کتاب میکرد و میدید که چاپ آن در سال ۱۳۵۶ در بیروت بوده و در پایان کتاب هم آمده است: … در آن برهه که چاپ این کتاب به پایان نزدیک میشد ناگهان خبر رسید که یزید زمان، ضحاک دوران، و کوتوال پیر ایران، بار دیگر چنگال از آستین جنایت به درآورد و به طور مرموزی ریشه حیات فرزند شجاع و انقلابی اسلام، مجتهد مجاهد آقای حاج آقا مصطفی خمینی را که از بهار عمرش بیش از ۴۷ سال نمیگذشت، قطع کرد… (۳) و همه میدانند که شهادت حاج سید مصطفی در اول آبان ۱۳۵۶ بود و آن روز که امام به پاریس هجرت کرد و انقلاب اسلامی ایران اوج گرفت، نزدیک یک سال از چاپ کتاب نهضت امام میگذشت و این کتاب به ایران رسیده بود و دست به دست میگشت.
۲. اگر تدوین کتاب نهضت امام، جلد اول، «یک کار مشترک بین تعدادی از طلاب بوده» و با چاپ آن به نام دکتر سید حمید روحانی حقی از کسی ضایع شده است، چرا پس از انتشار آن صدای اعتراض از کسی بلند نشد؟ چرا طلابی که در این کتاب ذی نقش بودند موضوع را با امام در میان نگذاشتند؟ و احقاق حق نکردند؟ چرا از آن تاریخ تا کنون هیچ کدام از دست اندرکاران تألیف و تدوین این کتاب در خاطرات خود، در مذاکرات خود در این مورد حرفی نزدند و سخنی بر زبان نیاوردند؟! چرا این دروغ را به صورت سر گوشی تنها به باند مهدی هاشمی قاتل گفتند؟ و به مصداق «إن الشیاطین لیوحون الی اولیائهم» این دروغ رسوا را تنها در گوش آنان زمزمه کردند؟
آقای ایزدی اگر اهل منطق و تحقیق نیستند کاش اهل اندیشه، خرد و تأمل بودند و این واقعیت را در مییافتند که حوزه نجف مانند دهکدهای بود که هر رویداد و جریانی که در آن اتفاق میافتاد، بیدرنگ در جو حوزه انعکاس مییافت و به گوش همگان میرسید. اگر در زمینه جلد اول کتاب نهضت امام «سوء استفاده»ای شده بود، مانند توپ در حوزه صدا میکرد و همه از آن اطلاع مییافتند و با در نظر گرفتن دشمنیهای دیرینهای که نسبت به مؤلف کتاب نهضت امام ـ به جرم راستگویی و درز نگرفتن واقعیتهای تاریخی ـ وجود دارد، چنین جریانی امکان نداشت پوشیده بماند و پس از گذشت ۳۰ سال آزگار، از آن روز و روزگار، تازه زمزمه آن از سوی دار و دسته مهدی هاشمی قاتل به گوش برسد. این ادعا در واقع از استیصال و درماندگی شبکه حاکم در بیت آقای منتظری حکایت دارد که چون در برابر انتقادهای منطقی آقای دکتر روحانی به کتاب خاطرات منسوب به نامبرده پاسخی ندارند به جوسازی و دروغپراکنی و خط و نشان کشیدن چنگ زدهاند که بله «مشروع!! این سوء استفاده… را سایر شرکایتان… در خاطرات خواهند نوشت»!! تا از این راه او را از رسالت تاریخی که بر دوش دارد باز بدارند و به سازش و کرنش وادارند، غافل از اینکه تنها «عرض خود میبرند» و حتی «زحمت ما هم نمیدارند» و خود را بیش از پیش رسوا میکنند و سرشت زشت و پلید خود را به نمایش میگذارند، اینگونه «تشبثات» نابخردانه و حرکات مذبوحانه نمیتواند مردان حق را از رسالت مقدسی که بر عهده دارند باز بدارد و بر «دامانشان گردی بنشاند.»
بزرگ مردان کجا و آستان ظلم بوسیدن چنان کاری ندارد عقل از آزادگان باور
۳. آقای ایزدی مینویسد: «نامهای به امام نوشتید و در آن نسبتهایی به نویسندگان کتابهای درسی دبیرستانی تاریخ معاصر دادید… و پس از رسیدگی معلوم شد ادعای شما بیاساس است»!!
باید دانست که نامه دکتر سید حمید روحانی در صحیفه امام به چاپ رسیده و پاسخ مقام معظم رهبری به پیام امام نیز در روزنامههای کثیرالانتشار آن روز انعکاس یافته است. ما اکنون نخست به نامه آقای روحانی به امام گذر میکنیم و آن بخشی را که ایشان در مورد کتابهای درسی روی آن انگشت گذاشتهاند در پی میآوریم:
… محضر مبارک مرجع عالیقدر جهان تشیع، رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت آیتالله العظمی امام خمینی متع الله المسلمین بطول بقاء وجوده الشریف
با اهدای سلام و لثم انا ملکم الشریف
عطف به نامه مورخه ۱۱ بهمن ۶۷ معروض میدارد: برداشتها و تحلیلهای لیبرالیستی و ماتریالیستی در بسیاری از کتابهای تاریخی که در پی پیروزی انقلاب اسلامی منتشر شده و میشود و نیز برخی نوشتههای دور از حقیقت و تحریف شده در کتابهای درسی مدارس و دانشگاهها در زمینه تاریخ به شدت نگران کننده و رنجآور است. اینجانب ضمن پوزش از تصدیع اوقات گرانبهای آن امام عزیز به نمونههایی از آن اشاره میکنم:
۱. کتاب «تاریخ معاصر ایران» که برای دورههای متوسط دبیرستانها تدوین شده است درباره کشیده شدن مردم به سفارت انگلستان در پی نهضت مشروطه که بنا بر شواهد موجود با نقشه فراماسونهای کافر و بیگانهپرستان از خدا بیخبر انجام گرفت، در ص۷۷ چنین مینویسد:
بهبهانی از میانه راه برای مردم پیغام فرستاد که میتوانند در سفارت انگلستان متحصن شوند به این ترتیب در حدود بیست هزار نفر به باغ سفارت بیگانه پناه بردند و…
این اظهار نظر در کتاب درسی آموزش و پرورش نظام جمهوری اسلامی با این قاطعیت در شرایطی صورت میگیرد که اساسا موضوع از دید تاریخنویسان مورد اختلاف است و کسروی ضد اسلام در کتاب «تاریخ مشروطه» ص۱۰۹ در این باره آورده است: این گمان هرگز نمیرود که بهبهانی یا طباطبایی به پناهیدن مردم به سفارتخانه، خرسندی دادهاند و یا چنین گفتگویی در بودن ایشان میرفته، چو ما خود دیدیم که آنان با چه سختیها و بیمها روبهرو بودند و با این همه از مسجد بیرون نیامدند و سرانجام ناگزیر شدند، روانه قم گردیدند، آن رفتار دلیرانه و جانبازانه آنان کجا و خرسندی به پناهیدن مردم به سفارتخانه یک دولت بیگانه کجا…
۲. در کتاب «تحلیلی از انقلاب اسلامی ایران» که در سال ۱۳۶۴ برای برخی از دانشگاهها منتشر شده است… ماجرای کاخ مرمر و حمله به شاه را که از سوی سرباز پرشور و از جان گذشتهای به نام «رضا شمسآبادی» انجام گرفت، حرکتی کمونیستی وانمود کرده و در ص۹۵ چنین آورده است: شمس آبادی در ارتباط نزدیک با یکی از گروههای مارکسیستی ـ مائوئیستی فعالیت داشت. وی امکان ترور شاه را به گروه خود خبر داده بود و…
در صورتی که طبق اسناد و مدارک موجود در ساواک و شواهد و دلایل دیگری که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در دست بوده که در جلد اول کتاب «نهضت امام خمینی» آن را آوردهام نامبرده انگیزه اسلامی داشته و هیچگونه ارتباطی با کمونیستها نداشته است… (۴)
* * *
بنابراین، ایراد و اشکال جناب دکتر روحانی به کتابهای درسی در دو مورد بوده است:
الف. نسبت ناروا به آیتالله بهبهانی و ادعای اینکه مردم به دستور او به سفارت انگلستان کوچ کردهاند.
ب. اتهام ناروا به رضا شمسآبادی و ادعای اینکه نامبرده «با یکی از گروههای مارکسیستی ـ مائوئیستی در ارتباط بوده است.»
ما اکنون نیازی نمیبینیم که جریان دیدار آقایان حداد عادل، عطاءالله مهاجرانی، اکرمی، زرگرنژاد و جمعی دیگر از دست اندرکاران کتب درسی را با دکتر سید حمید روحانی و تصدیق و تأیید اشکال و انتقادی که آقای روحانی به کتابهای درسی داشتند، از جانب آنان، بازگو کنیم. ما تنها به آوردن پاسخ مقام معظم رهبری به امام (۵) بسنده میکنیم که در آن، نظریات آقای روحانی مورد تأیید قرار گرفته است:
بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی مدظله العالی
با عرض سلام و تحیت
در اجرای دستور کتبی آن حضرت مورخ ۴/۱۲/۶۷ درباره پیگیری برخی خطاها در کتاب تاریخ معاصر ایران و لزوم بررسی کتابهای تاریخ مدارس به نظر رسید که کار باید در دو بخش تقسیم شود:
اول بررسی مواردی که در گزارش حجتالاسلام سید حمید روحانی به آن پرداخته شده و سپس ایجاد نظارت مستمر در کلیه نوشتههای تاریخ در مدارس.
۱. در بخش اول مقرر گشت که جلسهای با حضور مسئولان امر کتب درسی و کتاب مورد بحث و آقای روحانی و آقای عطاءالله مهاجرانی، نماینده اینجانب تشکیل شود و بررسی و مذاکره لازم پیرامون مواردی که به حضرت عالی گزارش شده انجام گیرد.
نتیجه جلسه مزبور که در روز ۱۰/۱۲/۶۷ تشکیل گشت این شد که آنچه به مرحوم آیتالله بهبهانی نسبت داده شده مورد اختلاف عیان مورخان است و هیچ نظر قاطعی در آن وجود ندارد و هیچ قرینه و شاهدی نیز بر آنچه به آن بزرگوار نسبت داده شده نیست.
علیهذا ذکر مطلبی مشکوک و بیدلیل در کتاب درسی که سند فرهنگی جمهوری اسلامی است ناروا و ناشی از سهو و قصور است. قرار شد که این موضوع در چاپهای بعدی مورد توجه قرار گیرد و اصلاح گردد و توضیح کافی نیز داده شود.
آنچه درباره مرحوم شمسآبادی عامل تیراندازی به شاه مخلوع و ارتباط وی با گروههای مائوئیست ذکر شده بر اساس اسناد قطعی و تحقیقات محلی خلاف واقع است و نامبرده فردی متشرع و مسلمان بوده و باید این مطلب از کتاب حذف شود…
چنانکه ملاحظه میکنید در نامه مقام معظم رهبری به امام اشکال و انتقاد جناب دکتر روحانی مورد تأیید قرار گرفته و این دو ایراد در کتب درسی اصلاح گردیده است. اکنون باید دید این ادعای جناب آقای ایزدی مبنی بر اینکه «… پس از رسیدگی معلوم شد ادعای شما بیاساس بوده است» ریشه در چه جریانی دارد و نامبرده از چه مسألهای رنج میبرد و درد میکشد که به چنین دروغ شاخداری دست زده و به وارونه نمایاندن واقعیتها پرداخته است؟ آیا مشکل اصلی آقای ایزدی این است که جناب روحانی در نامه خود به امام که در صفحه پیش گذشت لیبرالها را مورد حمله قرار داده و فراماسونها را کافر خوانده است؟! آیا دفاع از واقعیتهای تاریخی و رویارویی با تحریفگریها و تحریفگران در کتابهای درسی، آقای ایزدی را به خشم آورده است؟ یا اصولا آنچه در این زمینهها بافته و آورده است بهانهای بیش نیست و مشکل اصلی او با آقای روحانی ریشه در موضعگیریها و افشاگریهای محققانه ایشان بر ضد باند مهدی هاشمی قاتل دارد؟! که آقای ایزدی را تا سر حد هذیان گفتن از خود بیخود ساخته است؟!
۴. در نامه آقای ایزدی آمده است: «… وقتی که جلد دوم «نهضت امام خمینی» منتشر شد و من حجم انبوهی از اهانتهای قلم خارج از ادب و نزاکت شما به مراجع و علمای حوزه نجف را در آن دیدم، این شک افزوده شد…»!!
به نظر نمیرسد در این ادعای آقای ایزدی نیز جز بازار گرمی، خلط مبحث و پنهان کردن درد اصلی خود نقشه دیگری نهفته باشد، زیرا اولا در کتاب یاد شده هیچگونه اهانتی به مراجع و علمای حوزه نجف وجود ندارد، ثانیا باند مهدی هاشمی در هتک حرمت بزرگان اسلامی و پیشوایان دینی و کوبیدن و به زیر سؤال بردن آنان نه تنها پروا نداشتهاند بلکه آن را به عنوان یک استراتژی پیوسته دنبال کردهاند، از این رو، به منظور تحقیر و بدنام کردن علمای اسلام و مراجع عظام کتاب کاوشی درباره روحانیت را نوشتند که به دستور امام این کتاب جمع شد. در خاطرات منسوب به آقای منتظری نیز بسیاری از مراجع و بزرگان مانند آیتالله بروجردی را از زبان آقای منتظری مورد استهزا و اهانت قرار داده و به زیر سؤال بردهاند و اکنون ابراز احساسات آقای ایزدی نسبت به مراجع و علمای حوزه نجف ما را به یاد این مثل معروف میاندازد که «شتره در خاک غلطیده و ادعا داشت که از حمام میآید»!!
۵. حقد و کینه آقای ایزدی را نسبت به امام میتوان در این فراز دید: «… نامهای به امام خمینی نوشتید… و آن حضرت نیز آن را در یک فضای تبلیغاتی دامنهدار… برای رسیدگی و برخورد با نویسندگان فوق به رئیس جمهور وقت آیتالله خامنهای ارجاع دادند»!!. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
۶. اگر سخن افتخارآمیزی در این نامه توان یافت همانا شک و بدبینی و ذهنیت آقای ایزدی نسبت به دکتر سید حمید روحانی میباشد که برای جناب روحانی به قاعده «تعرف الاشیاء بأضدادها» مایه مباهات است و اگر جز این بود جای تأمل داشت.
۷. اگر سخن راستی نیز در این نامه آمده باشد این است که خطاب به جناب روحانی نوشته است «… پنداشتم که جنابعالی مأموریتی دارید که در اجرای آن ناموفق هستید…»!! آری اگر دکتر سید حمید روحانی در مأموریت خویش موفق بود، آبرو و اعتبار و شخصیت آقای منتظری دستخوش امیال شیطانی باند مهدی هاشمی قاتل قرار نمیگرفت. اگر جناب روحانی در مأموریت خود شکست نخورده بود خاطرات سرا پا کذب و تحریفی به نام خاطرات فقیه عالیقدر به بازار نمیآمد و حیثیت آقای منتظری بر باد نمیرفت و صدها جلد کتاب آکنده از دروغ و تحریف در مورد تاریخ و انقلاب اسلامی به رشته نگارش کشیده نمیشد.
۸. نامه آقای ایزدی بالغ بر ۹ صفحه است، به رغم اینکه در آن جز یاوهسرایی و ادعاهای واهی مطلبی دیده نمیشود، ناگزیریم سطر سطر آن را مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم زیرا بهترین سندی است که میتواند سرشت باند مهدی هاشمی قاتل را به نمایش بگذارد و این حقیقت را آشکار سازد که این باند در دروغبافی، جوسازی، حقکشی، بهتان زدن، پیرایه بستن و… سرآمدند، بیپروا حق را باطل و روز را شب مینمایانند.
آنگاه که درباره کتابی که تاریخ چاپ آن مشخص و نویسنده آن در قید حیات است و دهها تن از روحانیان و طلابی که شاهد کوشش شبانهروزی او برای تدوین این کتاب بودهاند هنوز حضور دارند، یادداشتهای امام در مورد این کتاب که بخشی را از آن پیش از چاپ مطالعه کرده و حاشیه زده است، در اختیار جناب روحانی میباشد و یا در مورد جریان کتابهای درسی که نامه جناب روحانی در صحیفه امام به چاپ رسیده و پاسخ مقام معظم رهبری در روزنامههای کثیرالانتشار منعکس شده است و در دسترس میباشد، چنین گستاخانه و بیشرمانه حقایق را وارونه مینمایانند، دروغ میبافند و تحریف میکنند، باید دید درباره مسائلی که اثبات آن دشوار و سند و مدرک زندهای درباره آن وجود ندارد یا در دسترس نمیباشد چه خیانتی خواهند کرد و چه توطئههایی را به کار خواهند بست و چه بلایی بر سر تاریخ خواهند آورد.
ما در شماره آینده بررسی نامه آقای ایزدی را پی میگیریم تا «سیهروی شود هر که در آن غش باشد». (۶)
پاورقی:
۱. فصلنامه ۱۵ خرداد، ش۸، تابستان ۱۳۸۵، ص۲۸۹.
۲. کذا در اصل.
۳. سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، بیروت، ۱۳۵۶، ج۱، ص۹۳۰.
۴. صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۹۴.
۵. متن نامه حضرت امام به مقام معظم رهبری پیرامون ایراد و اشکال دکتر سید حمید روحانی به کتابهای درسی در صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۹۶ و نیز فصلنامه ۱۵ خرداد، ش۱۲، ص۲۷۰ آمده است.
۶. این مطلب در شماره سیزدهم فصلنامه ۱۵ خرداد چاپ گردیده و ادامه آن در شماره چهاردهم درج خواهد گردید.