هجوم همهجانبه استعمارگران در سدههای شانزدهم و هفدهم میلادی به سرزمین پهناور اسلامی و توطئه گسترده آنان برای سلطه بر منابع و داراییهای سرشار خاورمیانه، با واکش تند و توفنده پیشوایان اسلامی و عالمان دینی روبهرو شد و درگیری شدید و عمیقی میان فرهنگ عدالتپرور اسلام و فرهنگ زور و تجاوز و قلدری و کشورگشایی پدید آمد که دامنه آن طی قرون و اعصار ادامه یافته و تا به امروز کشیده شده است.
جهانخواران به رغم به کارگیری ترفندها، توطئهها، نقشهها و نیرنگهای گوناگون و رنگارنگ هیچگاه نتوانستند بر فرهنگ عدالت و شهادت چیره شوند و این سد استوار را از سر راه آز و نیاز استعماری خود کنار زنند و کشورهای اسلامی و منابع زرخیز آن را بیدغدغه و به آسانی ببلعند.
استعمارگران از روزی که آهنگ خاوران کردند، در گام نخست، خود را با مقاومت و مخالفت پیروان اسلام روبهرو دیدند که چند قرن جنگهای صلیبی نمونه بارز این پایداری و مقاومت دلیرانه بود که تجاوزگران درندهخوی فرنگ را زمینگیر کرد و ناکام و سرخورده همراه با تلفات و خسارات سنگین به عقبنشینی واداشت.
استعمار صلیبی که از راه هجوم و تجاوز نتوانسته بود بر جهان اسلام چیره شود، کوشید از راه هجوم فرهنگی و ترویج اندیشههای ضد اسلامی و تکیه بر این دروغ که دینباوری و اسلامخواهی مایه عقبماندگی و واپسگرایی است و غربگرایی و فرنگیمآبی زمینهساز پیشرفت، ترقی و سعادت جامعه است، زمینه را برای سلطه بر کشورهای مسلمان و دستیابی بر منابع این کشورها هموار سازد.
اینجا بود که فراماسونها بازیگر صحنه شدند و در نخستین گام تنی چند از جوانان ساده، نادان و چشم و گوش بسته را به دیار غرب کشاندند، آنان را شستوشوی مغزی دادند، اصالتها را از آنان گرفتند، ریشه غیرت، حمیت، وطنخواهی و خوی انسانی را در آنان خشکانیدند و به آنان باوراندند که «باید از مغز سر تا نوک پا فرنگی شد» تا به پیشرفت و ترقی رسید و بدینگونه آنان را به سازمان فراماسونری وابسته کردند و با عنوان «روشنفکر» به ایران بازگرداندند.
از نخستین «روشنفکران» وابسته به سازمان فراماسونری سرهنگ آخوندف و میرزا آقاخان کرمانی بودند که به ترتیب در سالهای ۱۲۶۲-۱۲۹۵ه.ق و ۱۳۱۳-۱۳۰۰ه.ق در راه پیشبرد توطئههای اسلامزدایی و کشاندن ملت ایران به فرنگیمآبی و بیگانهپرستی تلاشهای فراوانی کردند و به نگارش کتابها و نشریاتی دست زدند و با ناسزاگویی به اسلام و عالمان دینی و نکوهش تقلید از مجتهد جامعالشرایط و پیشنهاد پرتستانتیزم اسلامی و ترویج تز استعماری «اسلام منهای روحانیت» کوشیدند راه سلطه و استیلای استعمارگران بر کشورهای اسلامی را هموار سازند.
همزمان با تلاش و توطئه گسترده سرهنگ آخوندف و میرزا آقاخان کرمانی در راه ترویج فرهنگ غربی، ماسونی دیگری به نام میرزا ملکمخان که از پادوها، دلالها و وطنفروشهای بیمانند دوران خود به شمار میرفت به تشکیل «فراموشخانه و فراماسونری» در ایران دست زد تا هجوم فرهنگی را به شکل سازمانیافته و تشکیلاتی پی گیرد و اندیشههای غربی و لیبرالیستی و فرهنگ برهنگی و بیبندوباری را در جامعه ایران گسترش دهد.
سازمان «فراموشخانه و فراماسونری» با اینکه به دروغ شعار آزادی، برادری و برابری سر داده بود، اما از نخستین چهرههایی که به این سازمان سر سپردند و عضویت آن را پذیرفتند، شاهزادهها، درباریها و رجال سیاسی ایران بودند که اصولاً از برابری و برادری بویی نبرده بودند. از دیگر کسانی که در آن روز به این سازمان پیوستند، عناصری از پیروان مسیحیت- که در خدمت استکبار جهانی قرار داشتند- و شماری از باند دراویش بودند که تأثیر مرموزانهای در ترویج فرهنگ غرب داشتند.
در پی هجوم فرهنگی فرنگیها به ایران و بنیاد «فراموشخانه و فراماسونری» در تهران، علمای اسلامی و پیشوایان روحانی هوشیارانه به رویارویی با آن برخاستند و به افشاگری بر ضد آن توطئهها دست زدند. مرجع بزرگ آن روز، آیتالله ملاعلی کنی، حکم تکفیر ماسونها را در سال ۱۳۳۸ه.ش صادر کرد. اهالی تهران دلاورانه به پا خاستند و به مرکز فراماسونها یورش بردند و آن کانون فساد و توطئه را به آتش کشیدند و بدینگونه رویارویی میان فرهنگ پویا و پایدار اسلام و فرهنگ غرب، وارد مرحله نوینی شد و مقابله با هجومهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی استعمارگران به صورت نهضت سیاسی و حرکت حماسی پدید آمد و ضربههای سنگینی بر آز و نیاز استعماری فرنگیها وارد کرد. در مواردی خواستههای آنان را ناکام گذاشت و نقشههای آنان را نقش بر آب ساخت.
اعتراض توفانزای علما بر ضد قرارداد رویتر که به الغای این قرارداد و سقوط دولت ماسونی میرزا حسین خان سپه سالار کشیده شد در سال ۱۲۵۲ه.ش، حرکت سید جمالالدین اسدآبادی در دهه ۱۲۶۰ه.ش، قیام علیه قرارداد رژی در سال ۱۲۷۰، نهضت عدالتخواهی در سال ۱۲۸۵، حرکت شهید مدرس در سالهای پایانی سده ۱۲۰۰ و دهه آغازین سده ۱۳۰۰، قیام علمای خراسان، آذربایجان، اصفهان و قم بر ضد رضاخان در سال ۱۳۰۶، جنبش قهرآمیز فدائیان اسلام و حرکت در راه ملی کردن صنعت نفت پس از شهریور ۱۳۲۰ و سرانجام قیام خونین ۱۵خرداد در دفاع از اسلام و مرجعیت در سال ۱۳۴۲، نشان از مقاومت دلیرانه فرهنگ عدالت و شهادت در برابر فرهنگ زورمداری، فزونخواهی، کشورگشایی و جهانخواری دارد که بر تارک تاریخ ایران میدرخشد.
موضوعی که در این فرگرد مورد نظر و بحث ما است، نه بررسی نهضتهای سده پیشین، بلکه مقایسه تطبیقی میان آن نهضتها و قیام ۱۵خرداد ۴۲ میباشد و بررسی این نکته که چرا هیچ کدام از نهضتهای سده پیشین به فروپاشی نظام حاکم و قطع دست بیگانگان از سرنوشت کشور و ملت کشیده نشد لیکن قیام ۱۵خرداد به عنوان نقطه عطفی در مبارزات گذشته زمینهساز انقلاب اسلامی گردید.
باید دید قیام ۱۵خرداد چه ویژگیهایی داشت که توانست چنین دگرگونی ژرفی در کشور پدید آورد و نظام ۲۵۰۰ساله را به سقوط بکشاند و دست تبهکاران جهانی را از سرنوست ایران کوتاه کند؟
برای یافتن پاسخ این پرسش، بایسته است که مشابهتها و تفاوتهای قیام ۱۵خرداد با نهضتهای پیشین مورد بررسی قرار گیرد و ویژگیها و شاخصههای قیام ۱۵خرداد نمایان شود.
نسخه کامل PDF