حدوث خیزشهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا، افکار عمومی و فضای بینالمللی را به میزان قابل توجهی تحت تأثیر قرار داد. خودسوزی محمد بوعزیزی، جوان تونسی در شهر سیدی بوزید آتشی فراگیر را در تونس و دیگر کشورهای همجوار برافروخت. به نظر میرسد انباشت مطالبات و حقوق تضییعشده و تحقیر مستمر به همراه ارتقای آگاهی عمومی از شرایط کنونی سببساز انفجار خشم تودههای مردمی به صورت قیامهای فراگیر در منطقه گردید.
اعتراض به وضعیت موجود و نظم مستقر در مقام نخست، گریبان استبداد مطلقه و حکومتهای توتالیتر را گرفت و شعار «الشعب یرید اسقاط النظام» ناظر بر نفی خودکامگی عریان این حکومتهاست.
به نظر پیوند ارگانیک استبداد منطقه و استعمار غرب و تحقیری که در دویست سال اخیر از ناحیه این پیوند شوم دامن جهان اسلام را گرفت، از عوامل مهم وقوع خیزشهای منطقه بوده و نمایانگر کارکرد اصلی رژیمهای وابسته منطقه در حفظ منافع راهبردی غرب و در واقع حفظ وضع موجود است.
در مجموع تبعیضها، تحدید آزادیهای سیاسی و اجتماعی، ستیز با تعلقات مذهبی مردم- ایجاد و فراگیر نمودن جو اختناق، تحقیر هویتی و فرهنگی مسلمانان و… سرانجام به طغیان خشم عمومی ملتها انجامید تا فرایند آزادشده انرژی متراکم و انباشته ملتها پدید آید. مقام معظم رهبری پیرامون این حوادث میفرمایند:
وابستگان و حکام دستنشانده امریکا و غرب با این ملتها کاری کردند که این ملتها احساس کردند که جز قیام، جز حرکت عظیم عمومی، جز انقلاب، راهی در مقابل آنها نیست لذا قدم در این راه گذاشتند…
گمانهزنیها و تحلیلها و توصیفهای گوناگونی پیرامون حوادث منطقه صورت گرفته است که از جمله آنها میتوان به بهار عربی، تئوری دومینو، انقلاب جوانان، انقلاب شبکههای اجتماعی، آنفولانزای تونسی و… اشاره نمود. مهمتر از همه اطلاق نظریه بیداری اسلامی در توصیف این حوادث است که ناظر به صبغه و ماهیت این خیزشهاست.
در تبیین کلی حوادث منطقه، منازعه راهبردی دو گفتمان مقاومت و سازش اهمیت بسزایی دارد.
با در نظر گرفتن مطالب ذکرشده و در تحلیل نسبتاً جامع، این نوشتار سعی دارد که نخست عناوین، توصیفها و تحلیلهای متعدد پیرامون حوادث منطقه را برشمارد. و سپس به تبیین تئوریک نظریه اسلامی پرداخته و در نهایت دو گفتمان مقاومت و سازش را تشریح نموده و تأثیر حوادث منطقه را در این دو گفتمان مورد بررسی قرار دهد.
نسخه کامل PDF