محمد طاهری خسروشاهی

استاد شهریار

استاد سیدمحمدحسین شهریار، یکی از کهن‌سرایان نامی و پرآوازه شعر معاصر ایران است که چندین دهه پس از افول درخشش غزل فارسی، جانی دوباره به کالبد شعر ایران دمید؛ کسی که نفس گیرای حافظ شیرازی را از ورای قرن‌ها در کلمات جادویی خود زنده کرد و نه‌تنها در این راستا قلمروهای کشف‌نشده زبان شکرین فارسی را به تسخیر قلم درآورد، بلکه با اعجاز زبان مادری در منظومه حیدربابا، شگفتی‌ها و شیرینی‌های ازیادرفته‌ را بر کام و جان همزبانان خویش ریخت. شهریار، «این تُرک پارسی گوی» همانند بسیاری از شاعران، در عمر خود ناهمواری‌ها را طی کرد و شعرش نیز بنا به تحول و تغییر حادثه‌های زندگانی‌اش، ادوار مختلفی را تجربه کرد.

آنچه در یک نگاه از تورق دیوان شهریار در دل و جان خواننده به‌دست می‌آید، غزل‌واره‌های سهل و ممتنع اما زلال و روان شاعر است که حاصل عشقی سرکش و ناکام می‌باشد که از اوان جوانی دامنگیر روح خام عاشقی دلشکسته می‌شود و رفته‌رفته، دم شعرهایش را آتشین‌تر می‌کند. با این همه شگفت اینجاست که امواج سرکش این عشق به وصال نارسیده، نه‌تنها شهریار را به ورطه نومیدی و دل شستن از زندگانی نمی‌کشاند، بلکه از صورت به معنا می‌رود و در واقع از رهگذر این عشق، گوهرهای نابی در جان او تلألو می‌یابد و روزنی از نور و معرفت برای وصال حضرت ابدی بر رویش گشوده می‌شود؛ شاعر خام و دلشکسته به پختگی می‌رسد و روحش صیقل می‌خورد.

این دوران آغاز گشایش روزنه‌ تازه‌ای در برابر شهریار است. در این مرحله، آنچه شاعر درمی‌یابد، طریقه رسیدن به معرفت و حقیقتی است که به‌واسطه ذوق و اشراق و شهود و نه تعقل و فکر عارضش می‌گردد. خود در این زمینه می‌گوید: «اگرچه یاد آن عشق [مجازی] با من بود، اما دیگر آن عشق نبود چیز دیگری شده بود؛ عشق الهی. شاعر عرفانی می‌بایست الهام داشته باشد و الهام تشعشعی از نور الهی است چیزی مثل وحی.» جذبه این نور الهی جان و تن شهریار را می‌لرزاند و به شوق مراد آسمانی‌اش سر به سجاده‌ معرفت و عرفان خدایی می‌زند، تا آنجا که از ارواح مقدس مدد می‌یابد…

نسخه کامل PDF

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *