در تاریخ نگاری رسمی مشروطه که هنوز هم روایت های یکسوگرایانه و تنگ نظرانه آن نوشته های تاریخی این دوره را تحت سیطره خود دارد بطور کلی در این زمینه دو رویکرد کلی وجود دارد یکی رویکرد آزادی خواهان، مشروطه طلبان، اصلاح گران و … و دیگری رویکرد مستبدان، مخالفان آزادی و قانون، حامیان عقب ماندگی و …. از این رو تاریخ نگاری رسمی مشروطیت علی الخصوص در سلطه هفتاد ساله خود بر تار و پود فرهنگ، ادبیات و پژوهش های علمی و سیاسی این کشور، به طور کلی غیر از این دو روایت هیچ روایت دیگری را بر نمی تابد.
در میان این روایت های رسمی، حماسه ستارخان مانند دهها حماسه دیگر ملت ایران که از ابتدا با آرمانگرایی، اسلام خواهی، عدالت طلبی، قانون گرایی آغاز شده بود، تاویل به همان گرایش عوامانه و مشهور سنت و تجدد گردید و علی رغم وجود مدارک و اسناد معتبر، ستارخان و امثال وی در ردیف مشروطه خواهانی قرار گرفتند که یک پا در سفارت روس و پای دیگر در سفارت انگلیس داشتند.
در این مقاله، روایت های رسمی و تاریخ نگاری های دولتی عصر مشروطه پیرامون افکار، اندیشه ها و اهداف ستارخان مورد تردید قرار خواهد گرفت چرا که ظلمی که از این ناحیه بر حقایق تاریخی تحولات سیاسی و اجتماعی ایران وارد شده است، به مراتب ناجوانمردانه تر از شهادت متفکران و منتقدانی است که بوسیله تاریخ نگاری رسمی و دولتی عصر مشروطه ترور شخصیت شدند.