«بخشی از خاطرات منتشرنشده آیتالله العظمی امام خامنهای در مورد ۱۵خرداد سال ۴۲»
و اعلم یا بنی…
استدلّ على ما لم یکن بما قد کان، فإنّ الأمور أشباه و لا تکوننّ ممّن لا تنفعه العظه إلا إذا بالغت فی إیلامه، فإنّ العاقل یتّعظ بالاداب، و البهائم لا تتّعظ إلا بالضّرب…
امام علی(ع)
براى امور واقع نشده به آنچه واقع شده است استدلال نما (با مطالعه رخدادها آینده را پیشبینى کن) زیرا امور جهان، همانند یکدیگرند، از آن اشخاص نباش که موعظه سودش ندهد، مگر توأم با آزار و رنج باشد؛ زیرا انسان عاقل، از راه آموزش و ادب پند میپذیرد، این بهائم هستند که جز با کتک، تعلیم نمىبینند.
تاریخ برای ما مسلمانان، لزوماً گذشته نیست، اگر چه گذشته هم میتواند ماهیت تاریخی داشته باشد اما تاریخ هر آنچه در گذشته اتفاق افتاده باشد، نیست. تاریخ مانند تمامی دانشها در فرهنگ اسلامی، جریانی عقلانی است که میتواند در حال و آینده جاری باشد. مورخ در نگاه اسلامی به تاریخ، همت خویش را تنها صرف درک خالص رخدادها، یعنی درکی فارغ از ارزشها، اخلاق و… نمیکند. چون چنین درکی افسانهای بیش نیست. بلکه در خدمت فرآیند انسانی رخدادهاست. بنابراین از نظر ما تاریخ در خدمت مذهب، اخلاق، مقدرات ملی، هویت انسانی و اعتباربخشی به نهادهای اجتماعی است.
این برخلاف فرآیندی است که غربیها مدعی هستند، در فهم تاریخ دارند. زیرا عموماً متفکرین غربی برای آن که وارستگی، بصیرت و معرفت عالمانهای را بر داستان بشری تحمیل نمایند، میگویند رخدادها را باید چنان که هست مشاهده کرد. یعنی مانند فلاسفه طبیعت، نخست در مطالعه عالم خارج باید پدیدارها را ورای تمایلات اخلاقی، مذهبی، علائق و سلائق محقق مشاهده کرد. ما مسلمانها چنین تاریخی را اولاً، افسانه و فاقد مستندات تاریخی میدانیم و معتقدیم که این نوع تاریخ تحت تأثیر تخیل و ابداعات مورخ و خالی از تجربههای بشری است. ثانیاً، چنین تاریخی فاقد نشانه است و مسیری که این تاریخ ترسیم میکند مانند مسیری است که در آن هیچ راهنما و تابلو و نشانهای برای تنبه و آگاهی انسان وجود ندارد.
اگر چه موضوع این یادداشت تبیین این تفاوتها نیست ولی مهمترین دلیل برای اثبات افسانه بودن این تاریخ آن است که بشر از میلیونها رخداد و میلیونها انسان در گذشته، همه آنها را ثبت و ضبط نکرده است بلکه بر اساس تجربههایی که مقدم بر رخدادها است (البته این تقدم، تقدم معرفتی است نه تقدم زمانی) تعدادی از رخدادها و تعدادی از افراد را ثبت و ضبط کرده و آنچه ما به نام تاریخ با آن سر و کار داریم همین ثبت و ضبطهاست و چیزی فراتر از اینها وجود ندارد که متن تاریخ نامیده شود. تجربههایی که این رخدادها و افراد را ثبت و ضبط کرده است یا تحت تأثیر مذهب، یا تحت تأثیر اخلاق و یا تحت تأثیر سایر علایق و سلایق انسانها بودند. پس آن که میگوید مورخ باید هم خویش را تنها مصروف درک خالص نفس وقایع کند و در خدمت مذهب، اخلاقیات، مقدرات ملی و تقدس بخشیدن به نهادهای اجتماعی در نیاید، دانسته یا نادانسته تقدس مذهب، اخلاق و نهادهای اجتماعی را به مورخ منتقل میکند و آرزو دارد که مورخ مقدس باشد تا بتواند نفس وقایع را ورای علایق و سلایق خود ثبت و ضبط کند. وجه افسانهای بودن چنین تاریخی همین است. زیرا امور انسانی را که بسیار پیچیده، متنوع، متکثر، متغیر و مملو از احساسات و شائبههای انسانی است به طبیعت صامت و ایستا شبیهسازی میکند و مورخی که نمیتواند فارغ از علایق و سلایق خود به ثبت و ضبط رخدادها بنشیند را آنچنان مقدس تصور میکند که گویی روایتهای او از رخدادها، به دور از شائبههای ایدئولوژیک، مذهبی، مقدرات ملی و اخلاقی است.
با تفاصیل مذکور در غرب معنای تاریخی شامل سه ساحت متمایز است: ۱. تاریخ به مثابه خاطره، ۲. تاریخ به مثابه پیوستگی، ۳. تاریخ به مثابه شناخت.
در تبارشناسی تاریخی و مبانی فلسفی آن سه مفهوم در ساحات متمایز تاریخ تولید معنا میکند: مفهوم واقعیت، مفهوم هویت و مفهوم حقیقت. متفکران غربی عموماً معتقدند که هر سه مفهوم کاربردی با ساحتهای متمایز تاریخ در غرب در تقابل با هم هستند؛ یعنی به نظر آنها نخستین کاربرد که عبارت است از کاربرد تمسخرآمیز و ویرانگر واقعیت، در تقابل با درونمایه تاریخ به منزله خاطره قرار دارد. دومین کاربرد تجزیهکننده و ویرانگر یعنی هویت در تقابل با تاریخ به مثابه پیوستگی و یا سنتها قرار دارد و سومین کاربرد قربانیکننده و ویرانگر یعنی حقیقت در تقابل با تاریخ به مثابه شناخت قرار میگیرد.
از نظر فوکو کاربرد اول به ما هویتهای یدکی ارزانی میکند. هویتهایی که به ظاهر فردیتیافتهتر و واقعیتر از هویت اصلی است اما فریبی بیش نیست و این جایگزینی فقط یک تغییر چهره کاذب است. کاربرد دوم تاریخ چیزی جز تجزیه سیستماتیک هویتمان و سومین کاربرد تاریخ نیز چیزی جز قربانی کردن سوژه شناخت در پای حقیقت نیست. همان طور که ملاحظه میشود، هدف تبارشناسی تاریخی در غرب به هیچ عنوان بازیابی هویتها نیست بلکه بر عکس سرسختی در امحای این هویتهاست. این تاریخ به تعبیر فوکو در پی آن نیست که کانونهای یگانهای را که از آن میآییم و وجدان ما از آن ارتزاق میکند دریابد، بلکه به دنبال آن است که ناپیوستگیهایی را که ما را درمینوردند آشکار کند.
به عبارت دیگر در این تاریخ وجدانی وجود ندارد که با تکیه بر مبانی فلسفی آن، گذشته و حال مورد بازخوانی قرار گیرد. غربیها از تاریخی که ما را حواله به وجدان عمومی میدهد، تحت عنوان تاریخ «عتیقهجو» یاد میکنند. تاریخ عتیقهجو پیوستگیهایی را بازشناسی میکند که اکنون در ما ریشه دارد. پیوستگی سرزمین، پیوستگی زبان، پیوستگی شهر و مکان و هر نوعی از پیوستگی که ما را در خود حفظ و تعریف میکند. این تاریخ از نظر غربیها به نام پایبندی و وفاداری به وجدان عمومی و قوانین متصل به این وجدان، جلوی هر آفرینشی را میگیرد. یکی از دلایل عمده تأخیر تاریخی وجدان عمومی در غرب، همین گسستی است که در مفهوم تاریخ در فلسفه غربی وجود دارد و تاریخ نسبتی با واقعیت، حقیقت و عدالت ندارد.
تاریخ از نظر فرهنگ اسلامی متعلق به ساختی است که عرصهاش را نه زمانی همگن و تهی، بلکه زمانی آکنده از لحظههای اکنون و آینده پیریزی میکند. تاریخ حکم گذشتهای را دارد که معرفتی از لحظه اکنون و آینده، آن را از پیوستار گذشته جدا میکند و در زمان حال و حتی پیشبینی رخدادهای احتمالی آینده معناآفرین میسازد. این آن معنایی است که میتوان از کلام مولا علی(ع) در وصیت به فرزندش امام حسن مجتبی(ع) استنباط کرد. آنجایی که میفرماید: برای امور واقعنشده به آنچه واقع شده استدلال نما زیرا امور جهان همانند یکدیگرند. برای ما اگر چه هر گذشتهای تاریخ نیست اما تمام گذشته نیز تنها حدیث کنجکاوی، آرزومندی و یا امری احساساتی نمیباشد. و تاریخ همیشه زنده و معناآفرین است.
برای ما مسلمانها، تاریخ پایبندی و وفاداری به وجدان عمومی و قوانین متصل به این وجدان است و آفرینش جدید در تاریخ از همین معنا نشئت میگیرد. رخدادها به همین اعتبار پیوسته بازخوانی میشوند و این بازخوانیهای مستمر باعث میشود که رخدادهای متصل به این وجدان، از نو وارد صیرورت زندگی در زمان حال و فهم امکان دگرگونیهای آینده شود. تاریخ به این دلیل واقعی است که پیوستگی و هدفداری حیات و سنتهای حاکم بر آن را در وجود اجتماعی ما وارد میکند و دانشی دارای چشمانداز است. یعنی خاستگاه تبارشناسی ارزشها، اخلاق، فراز و فرود جوامع، خدمتها و خیانتها، عظمت و شکوه فرهنگها و علل زوال و انحطاط تمدنها و فرهنگهاست. پارهای اوقات بازخوانی بعضی از رخدادها به ما امکان میدهد که در زیر شکل واحد بعضی از ویژگیها، کثرت و تکرارپذیری رویدادها را بازیابیم و از نتایج آنها عبرت بگیریم و با امکانات آنها، گشودگیهای جدیدی ایجاد کنیم.
پارهای اوقات تحول یک گونه از رخدادها به سرنوشت یک ملت پیوند میخورد و با دنبال کردن خط سیر پیچیده بعضی از رخدادها از پراکندگی پیشامدها، انحرافات، دگرگونیها، خطاها و حتی اشتباهات محاسبهها و ارزیابیها جلوگیری به عمل میآید. قیام ۱۵خرداد سال ۱۳۴۲ از این جهت برای ملت ایران، مبدأ تبارشناسی تحولات سیاسی اجتماعی دوران معاصر است. بازخوانی این رخداد از زوایای مختلف و از دیدگاه شخصیتهایی که خود به نوعی در بروز و ظهور و تداوم آن نقش داشتهاند همیشه لذتبخش و معناآفرین است.
آنچه در دنباله این یادداشت ارایه میشود بخشی از خاطرات شخصیتی است که از ابتدا در شکلگیری این رخداد و تأثیراتش بر دگرگونیهای تاریخ معاصر ایران حضوری زنده و فعال داشته است و اکنون خود نگهبان درخت ستبر و تنومندی است که از نهال قیام ۱۵خرداد به وجود آمد. نهالی که وقتی خمینی کبیر در شورهزار نظام مشروطه سلطنتی در جامعه ایران غرس میکرد شاید کسی امیدی نداشت که روزی این نهال درخت تنومند و سر به فلک کشیدهای شود.
حضرت آیتاللهالعظمی امام خامنهای در این خاطرات شرایط سخت و نفسگیر نضجگیری نهضت امام خمینی را در جای جای فضای سنگین و تیره نظام شاهنشاهی به زیبایی ترسیم میکند. شاید امروز نسل جوان ما نتواند به درستی تصویر کند که زنده نگه داشتن روزنههای امید در قلب ملتی که سالها رنج تحقیر و سرافکندگی را تجربه کرده و از تمامی گروهها و جریانهایی که وعده تغییر را داده ولی خود به نحوی کارگزار رسمی و غیر رسمی این شرایط نفسگیر شدهاند، چه کار طاقتفرسایی بود. اما رهبر عزیز ما در این خاطرات نشان میدهد چگونه با دست خالی و بدون پشتوانه حزبی و گروهی و سازمانی نفسهای گرم و پیامبرگونه امام خمینی و یاران او حتی لانه امن گرگهای درنده سلطنت پهلوی در جایی مثل بیرجند و قائنات را که ملک خصوصی نخستوزیر شاه، یعنی اسدالله علم تصور میشد را از هم میپاشد و دل جوانان بیرجندی را با انقلاب خمینی پیوند میزند.
خاطرات زیر بخشی از مصاحبه اختصاصی حجتالاسلام والمسلمین سید حمید روحانی با رهبر عظیمالشأن انقلاب اسلامی حضرت آیتالله خامنهای در دوران ریاستجمهوری در دهه ۶۰ انقلاب اسلامی است که برای اولینبار منتشر میشود و امیدواریم که نکات ظریف و دقیق این مصاحبه برای جوانان این مرز و بوم و برای دولتمردانی که هنوز به داشتهها، تواناییها و استعدادهای این ملت و نصرت الهی اعتماد ندارند و تصور میکنند کلید گشودگی زندگی مردم در خارج از مرزهای کشور قرار دارد، عبرتآموز و راهگشا باشد.
فصلنامه پانزده خرداد
نسخه کامل PDF