هاشمی رفسنجانى و اعلان جنگ به نظام ـ سخنرانی دکتر سید حمید روحانی در شهرستان خمین (۵/۵/۸۸)

…تمام این مصیبت‌هایی که در جریان انتخابات بر سر این کشور آمد از آن نامه سرگشاده‌ای بود که ایشان نوشت، جرقه را از آنجا زد. آتش نفاق و اختلاف را از آنجا روشن کرد و نسل جوان و مردم را به جان هم انداخت…

***

… اگر می‌خواهد دعوت به وحدت کند اول باید از آن نامه سرگشاده توبه کند. باید اعلام کند آن نامه خیانت بود، من از آن نامه پشیمانم، بعد نسبت به رهبری اظهار وفاداری کند و رسماً اعلام نماید که اطاعت از ولایت و رهبری بر همگان واجب است…

***

… تمام این مشکلات از همان قدرت‌طلبی نشأت می‌گیرد، از قوم و خویش‌پروری منشأ می‌گیرد. این آقازاده‌ها او را به روز سیاه نشاندند ولی او نفهمید. ای کاش او از سرنوشت آقای منتظری عبرت می‌گرفت. او دید که آقای منتظری خودش را قربانی مهدی هاشمی کرد. متأسفانه ایشان هم همین راه را رفت. ایشان هم دارد قربانی مهدی هاشمی خویش می‌شود….

***

… در جریان این انتخابات کسانی را دیدیم که اگر از دستشان برمی‌آمد، اگر قدرت داشتند حاضر بودند ایران به یک ویرانه جغدنشین بدل شود تا خودشان به قدرت برسند، حاضر بودند این کشور را به خاک و خون بکشند تا به قدرت برسند…

***

…به اسم قانون قانون را زیر پا گذاشتند، به نام مبارزه با دروغ‌گویی به این ملت دروغ گفتند… هنوز رأی‌گیری تمام نشده بود، هنوز مردم پای صندوق رأی بودند که اینها آمدند اعلام کردند «من رییس جمهور شدم»! و به مردم دهن‌کجی کردند…

***

…با اینکه نتوانستند کوچک‌ترین سندی ارائه دهند که در انتخابات تقلب شده است، با حیثیت نظام، با حیثیت انقلاب،‌ با حیثیت اسلام بازی کردند و در بوق و کرنا دمیدند که در انتخابات تقلب شده است و آب به آسیاب دشمن ریختند…

***

دوم خرداد با سوم خرداد، با ۱۵ خرداد و با ۲۲ خرداد هیچ تفاوتی نداشت، آنهایی که در جریان دوم خرداد از مردم رأی گرفتند با شعار «فرزند فاضل امام»، با شعار «درود بر سه سید فاطمی، خمینی، خامنه‌ای، خاتمی» و با این گونه شعارها بود. مردم فکر کردند که اینها پیرو خط امام هستند و خط امام را دنبال می‌کنند…

***

… استکبار جهانی و در رأس آن شیطان بزرگ، از روزی که انقلاب به پیروزی رسید تا به امروز توطئه‌های مختلفی را در جهت درهم شکستن انقلاب در پیش گرفت، تحریم اقتصادی، جنگ تحمیلی، ترورهای داخلی، جوسازی‌ها، باندبازی‌ها، جناح‌بندی‌ها و…و… را دنبال کرد، اما نتیجه‌ای نگرفت… بعد از بررسی به این نتیجه رسید بزرگ‌ترین سدی که در مقابل توطئه‌های آنها قرار دارد، مقام معظم رهبری است. امروز تمام قدرتشان را به کار گرفته‌اند، بودجه اختصاص داده‌اند، نیروهای ضد انقلاب را در داخل و خارج بسیج کرده‌اند تا این سد استوار را در هم بشکنند…

***

… امروز بزرگ‌ترین وظیفه ملت این است که در مقابل این توطئه بایستند و با همه قدرت پشتیبان رهبری باشند تا این استقلال و آزادی و قدرتی که ایران دارد حفظ شود و این انقلاب ان‌شاءالله به انقلاب حضرت مهدی (عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف) پیوند بخورد…

***

لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر الحمدلله رب العالمین و الصلوه و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین سیدنا و نبینا محمد و آله و اصحابه المنتجبین سیما بقیه‌الله فی الارضین و لعنت‌الله علی اعدائهم و مخالفیهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین قال الله الحکیم فی کتابه الکریم اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون.

اعیاد مبارکه شعبانیه به ویژه میلاد حضرت بقیه‌الله الاعظم امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به پیشگاه مقدس آن بزرگوار، مقام معظم رهبری(اطال‌الله عمره)، ملت قهرمان‌پرور ایران و به شما خواهران و برادران معزز دارالمؤمنین خمین تبریک و تهنیت عرض می‌کنم و از خداوند منان مسئلت دارم که به همه ما توفیق عنایت کند که از پیروان راستین ائمه معصومین(صلوات‌الله و سلامه علیهم اجمعین) باشیم. از اینکه این توفیق به من داده شد و فرصتی پیش آمد که در این ایام خجسته بتوانم در جمع شما عزیزان حضور پیدا کنم و با شما گفتگویی داشته باشم خدا را سپاسگزارم و از برادر عزیز و بزرگوارم حضرت حجت‌الاسلام و المسلمین حاج آقای حسینی، امام جمعه معظم دارالمؤمنین خمین و نماینده مقام معظم رهبری، تشکر می‌کنم که واسطه فیض شدند و زمینه این دیدار را فراهم ساختند.

از آنجا که در آستانه سالروز میلاد حضرت ولی‌عصر امام زمان(عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) هستیم جا دارد که اشاره‌ای به مسئله «انتظار» داشته باشیم؛ به عنوان مقدمه باید عرض کنم: وقتی که به تاریخ نگاه می‌کنیم می‌بینیم که اصولا همه پیامبران الهی، همه مردان خدا برای توحید کلمه و گسترش عدالت مبعوث شده‌اند؛ بزرگ‌ترین هدف پیامبران خدا این بود که انسان‌ها را از خودپرستی، طاغوت‌پرستی، بت‌پرستی برهانند و به خداپرستی سوق بدهند. بی‌تردید تا روزی که انسان‌ها از خودپرستی رهایی نیافته‌اند [و] به معنای واقعی کلمه خداپرست نشده‌اند جامعه توحیدی و جامعه‌ای که در آن عدالت حاکم باشد به‌وجود نمی‌آید. ما آن روز می‌توانیم امید داشته باشیم که عدالت در جامعه حاکم بشود، انسان‌ها همه عدالت‌خواه شوند، به عدل و قسط و داد اهتمام بورزند، به حق دیگران تجاوز نکنند، ظلم و ستم در جامعه برچیده شود که در جامعه خداپرستی حاکم باشد، انسان‌ها از خودپرستی رهیده باشند، خودخواهی‌ها، خودبینی‌ها، طاغوت‌پرستی‌ها و صفات رذیله طاغوتی از انسان‌ها زدوده شود؛ این امکان ندارد مگر اینکه انسان‌ها به معنای واقعی کلمه خدا را بشناسند و خدایی بشوند و تمام تلاش انبیا و اولیای خدا همین بوده که انسان‌ها را به خدا متوجه کنند «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»؛ تمام تلاش‌ها [برای] این است که انسان‌ها به قسط و عدل بسیج بشوند [و به سوی آن] کشیده بشوند و این امکان ندارد مگر اینکه خداپرست بشوند؛ وقتی که انسان به خداپرستی کاملا عنایت پیدا کرد [و] از شرک و خودپرستی رهایی پیدا کرد آن وقت است که می‌تواند در انتظار منجی عالم باشد. وقتی که باب مسائل انتظار را مورد بررسی قرار می‌دهیم می‌بینیم که ما دو نوع انتظار داریم؛

۱. انتظار سازنده

۲. انتظار مخرب و ویران‌کننده

اگر انسان به معنای واقعی کلمه خدایی شد، از خود رهید [و] از نفسانیات دوری گزید انتظار او می‌تواند انتظاری سازنده‌ باشد. اگر دچار نفسانیات شد دچار پلیدی‌ها و آلودگی‌ها شد آن وقت است که می‌بینیم انتظار او انتظاری فلج‌کننده است، انتظار درستی نیست. یک تفاوت اجمالی بین انتظار سازنده و انتظار مخرب وجود دارد که باید آن را به طور مختصر خدمتتان عرض کنم؛ انتظار سازنده این است که انسان‌ها به معنای واقعی کلمه در انتظار ظهور هستند، در انتظار منجی هستند در این راه گام برمی‌دارند، در این راه تلاش می‌کنند؛ چگونه؟ شما ببینید وقتی مهمان محترمی دارید دو کار می‌کنید: یکی اینکه خودتان را آرایش می‌کنید و لباس نظیف می‌پوشید، یکی اینکه زندگی را نظافت می‌بخشید. در بعد معنوی کسانی که در انتظار آن حضرت هستند و انتظار آنها انتظاری سازنده است اقداماتی انجام می‌دهند؛

اولین ویژگی انتظار سازنده خودسازی است؛ انسانی که در انتظار ظهور حضرت است در گام نخست تلاش می‌کند خودش را اصلاح کند، خودش را از پلیدی‌ها نجات ببخشد؛ بغض و حسد و کینه و عداوت و خودخواهی و خودبینی در او نباشد، خودساخته باشد، مهذب باشد. دومین ویژگی انتظار سازنده، محیط‌سازی است؛ انسانی که در انتظار ظهور است بعد از خودسازی بلافاصله به سراغ محیط‌سازی می‌رود؛ سر در لاک خودش فرو نمی‌برد و نمی‌گوید حالا که من سرگرم خودسازی هستم کاری به کار دنیا ندارم. سعی می‌کند که بلافاصله بعد از خودسازی جامعه را اصلاح کند و محیط اطراف خودش را مهذب سازد. انسانی که در انتظار ظهور است و انتظار او یک انتظار سازنده است تلاش می‌کند زمینه ظهور را فراهم کند؛ وقتی که قرار است یک مهمان عزیزی وارد بشود شما راه را درست می‌کنید، جاده را اصلاح می‌کنید، محیط را آماده می‌کنید، امنیت را حفظ می‌کنید. در جهت انتظار سازنده باید زمینه فراهم بشود؛ محیطی، پایگاهی، کانونی به‌وجود بیاید که از آن کانون و از آن پایگاه بتوان در جهت پیشبرد مسئله ظهور استفاده کرد اما اگر در کشوری جامعه به آلودگی کشیده شده، طاغوت حاکم است، ظلم و ستم حاکم است، در آن محیط و در آن جامعه انتظار به آن معنا نیست لااقل زمینه برای ظهور فراهم نشده است.

سومین گامی که در انتظار سازنده باید برداشته شود این است که با دشمنان ظهور و فرج حضرت مقابله ‌شود؛ کسانی که در انتظار ظهور هستند تلاش می‌کنند که با طاغوت‌ها، با شیاطین، با عناصر از خدا بی‌خبری که درست در مقابل راه عدالت حرکت می‌کنند، جنایتکارند، ظلم‌پیشه هستند، ستمگرند مقابله شود. انسانی که در انتظار ظهور است با طاغوت، با زورمداران، با جهانخواران مبارزه آشتی‌ناپذیر دارد. در مقابل آنها کوتاه نمی‌آید و با ستمگران، با انحصارطلبان، با خودپرستان مقابله می‌کند؛ این از علائم انتظار سازنده است. از دیگر ویژگی‌های انتظار سازنده مقاومت است، انسانی که در انتظار ظهور است از حرکت و خروش و خیزش و مقابله و مبارزه هیچ‌گاه خسته نمی‌شود تمام تلاشش این است که مبارزه را ادامه بدهد مقاومت داشته باشد، ثابت‌قدم باشد، چنین فردی هیچ وقت از مبارزه خسته نمی‌شود، هیچ‌وقت ناامید نمی‌شود، یأس و ناامیدی در حرکت و در قاموس او مفهوم ندارد؛ این معنای انتظار سازنده است. از دیگر ویژگی‌های انتظار سازنده این است که انسان در راه اتحاد و انسجام جامعه حرکت ‌کند، تلاش کند جامعه اسلامی را به اتحاد و انسجام بکشاند، وحدت را در جامعه حاکم کند، توده‌های مستضعف را با هم آشنا سازد و اینها را با هم همراه کند. اما انتظار مخرب؛ عمل کسی است که فقط با زبان می‌خواهد بگوید «عجل علی ظهورک»، اولین ویژگی کسی که به طور کلی از راه انتظار دور است و جز لفظ چیزی به همراه ندارد این است که عافیت‌طلب است. سستی و بی‌حالی و دوری‌گزینی از خطر، ضرر، خشم و قهر از ویژگی‌های او است. سعی می‌کند خودش را از همه بلاها، مشکلات، مصائب دور نگهدارد که کوچک‌ترین ضررو زیانی به شخصیت، مال، جان و اموال و اولاد او وارد نشود؛ این انتظار مخرب است.

دومین ویژگی انتظار مخرب این است که طرف سازشکار است، تسلیم‌طلب است، دنبال این است که با زورمداران و جهانخوران به نحوی کنار بیاید، در مقابل قدرتمندان همیشه تسلیم است، همیشه حالت ذلت‌پذیری دارد؛ «مرگ بر امریکا نگویید، پرچم امریکا را آتش نزنید، با سیاست امریکا مخالفت نکنید، با عرف بین‌المللی مخالفت نکنید، اینها برای ایران هزینه دارد» انگار دلش برای ایران و هزینه ایران سوخته. اصل قضیه چیست؟ اصل قضیه این است که در مقابل قدرتمندان ضعیف است، تسلیم است، کوچک‌ترین تهدیدی از سوی دشمن لرزه به اندام او می‌اندازد، این شخص در انتظار ظهور نیست، از انتظار دور است، اسیر نفس است، اسیر شیطان است و نمی‌تواند در مقابل قدرتمندان استقامت کند چرا؟ برای اینکه آن ویژگی‌ای که اول عرض کردم؛ خدایی شدن، فقط خدا را دیدن و خود را ندیدن در او نیست. وقتی انسان اسیر نفس باشد و برای او مسئله خویش و خود و خودخواهی و خودبینی وجود داشته باشد و در مقابل دشمن ضعیف باشد این‌گونه است. آنچه که می‌تواند انسان را در مقابل قدرت‌ها مقتدر سازد، مقاوم سازد ارتباط قلبی با خدا است «الا بذکر الله تطمئن القلوب» انسانی که قلبش با خدا است، با خدا ارتباط دارد، با خدا پیوند دارد، قلم او، قدم او، حرکت او، سخن او خدایی است از هیچ‌چیز نمی‌ترسد، از هیچ قدرتی پروا ندارد، هیچ کسی را اصلا قدرت نمی‌بیند اینها را در مقابل قدرت الهی ناچیز می‌بیند. انسانی که دچار خودخواهی و خودبینی است نمی‌تواند یک منتظر واقعی باشد، ممکن نیست انتظار او انتظار حقیقی باشد یکی از ویژگی‌های کسانی که انتظارشان واقعی نیست و ظاهری و زبانی است این است که گاهی با دشمن هم‌صدا می‌شوند. سخنانشان، موضع‌گیری‌هایشان، حرف‌هایشان حرف‌های دشمن است وقتی شما رادیوهای بیگانه را گوش می‌دهید، وقتی که سخنان استکبار جهانی و دشمنان اسلام و این ملت و این کشور را گوش می‌دهید می‌بینید این همان حرف‌هایی است که در ایران عده‌ای آنها را تکرار می‌کنند یا همان چیزی را که اینها می‌گویند خارجی‌ها تکرار می‌کنند؛ با هم هم‌صدا هستند، همراه هستند، یک‌جور سخن می‌گویند.

در جریان انتخابات امسال چیزی که بسیار برای ملت ما دردناک بود این بود که می‌دیدیم موضع بسیاری از کسانی که در این کشور نان انقلاب را خوردند اعتبارشان، حیثیتشان، شخصیتشان، آبرویشان به برکت امام و انقلاب بوده با موضع شیطان بزرگ با موضع رژیم صهیونیستی همسان بود، هم‌صدا بودند، همراه بودند این فاجعه است اینها راهشان از راه خدا جداست از راه امام زمان جداست اینها نمی‌توانند منتظران واقعی باشند اینها کسانی هستند که اسیر قدرتند، اسیر نفسند وقتی انسان اسیر نفس شد طبیعی است که در مقابل قدرتمندان و زورمداران این‌گونه خواهد بود.

یکی از بزرگ‌ترین ویژگی‌‌های امام خمینی (سلام الله علیه) این بود که از منتظران واقعی بود. چرا؟ برای اینکه در گام نخست از خودرسته بود یکپارچه خدایی بود، خدا را می‌دید، جز به خدا نمی‌اندیشید، هیچ‌گاه «خود» برایش مطرح نبود، منیت نداشت، سخنش، قلمش، قدمش یکپارچه برای خدا بود و چون یکپارچه خدایی بود، غیر خدا اصلا برای او اهمیتی نداشت. اینکه می‌گفت: «امریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» برای همین بود که امریکا را قدرت نمی‌دید جز خدا کسی برای او قدرت نبود دیگران ناچیز بودند برای اینکه امام در گام نخست خودش را اصلاح کرد؛ از منیت و از کیش شخصیت نجات پیدا کرد و بلافاصله به محیط‌سازی پرداخت. دوری‌گزینی امام از منیت و کیش شخصیت‌ تا آنجا بود که اگر در محفل و مجلسی از او ستایش می‌شد امام به شدت ناراحت می‌شد به شدت عصبانی می‌شد. بارها عرض کردم وقتی آیت‌الله عظمی بروجردی(اعلی‌الله مقامه) از دار دنیا رحلت کردند از روز رحلت تا چهلمین روز درگذشت ایشان در مساجد مختلف قم مجلس ترحیم برگزار می‌شد؛ علما، مراجع، بزرگان، حضور پیدا می‌کردند اما امام در این مراسم حضور پیدا نمی‌کرد. اینکه امام در مراسم ختم آقای بروجردی حضور پیدا نکردند باعث حرف و حدیث شد. جمعی می‌گفتند: «بین ایشان و آقای بروجردی اختلاف نظر بود و به همین دلیل ایشان در این‌گونه مراسم حضور پیدا نمی‌کنند» چند نفر از اساتید خدمت امام رفتند و عرض کردند: «خوب است که شما در مراسم بزرگداشت آقای بروجردی شرکت داشته باشید این عدم شرکت شما باعث حرف و حدیث شده» امام فرموده بودند: «اتفاقا من خیلی مایل بودم که در این مراسم حضور پیدا کنم اما یک بار که وارد یکی از این مجالس شدم برخوردی با من شد که برای من ناخوشایند بود لذا تصمیم گرفتم که دیگر در این‌گونه مراسم حضور پیدا نکنم» برخورد ناخوشایند چه بود؟ برخورد ناخوشایند این بود که وقتی امام وارد مجلس می‌شود قاری قرآن می‌گوید: «برای سلامتی آیت‌الله خمینی صلوات ختم کنید.»

این شعار برای امام به عنوان یک برخورد ناخوشایند تلقی می‌شود و لذا تصمیم می‌گیرد که دیگر در این مراسم حضور پیدا نکند که بعد آن اساتید گفتند: «ما قول می‌دهیم وقتی شما وارد مجلس می‌شوید کسی شعار ندهد» و بعد از آن امام در بعضی از آن مراسم شرکت می‌کرد. ببینید تا این حد امام از خودرسته بود، از خود دوری جسته بود این انسان از خودرسته می‌تواند عدالتخواه باشد اگر دم از عدالت می‌زند واقعی است، حقیقی است، جنبه شعار ندارد، جنبه ظاهری ندارد، به معنای واقعی کلمه می‌خواهد عدالت را در جامعه حاکم کند. خاطره‌ای برای شما بگویم:

تابستان بود؛ امام در نجف در حیاط منزلشان نشسته بود و مطالعه می‌کرد. شخصی به نام مشدی حسین، خدا رحمتش کند، در بیت امام کار می‌کرد و مأمور خرید بود از بیرون آمد گوشت خریده بود داشت آنجا گوشت را می‌شست امام که مشغول مطالعه بود چشمش به این گوشت افتاد سؤال کرد: «مشدی حسین! این قصاب به همه مشتریانش این‌گونه گوشت می‌دهد؛ گوشت لخم کم‌استخوان بی‌چربی؟» مشدی حسین که پیرمرد ساده‌ای بود گفت: «نه حاج آقا! این قصاب از علاقه‌مندان شماست، مقلد شماست، مرید شماست روی علاقه‌ای که به شما دارد این گوشت را می‌دهد.» امام فرمود: «مشدی حسین! از فردا دیگر حق نداری از این قصاب برای من گوشت بگیری. وقتی که این قصاب گوشت لخم کم‌استخوان بی‌چربی را به من می‌دهد پیه و چربی و استخوانش را به دیگری می‌دهد و حق دیگری ضایع می‌شود این اجحاف در حق دیگری است.» این قصاب نامش حاج محمود بود، پیرمردی بود خدا رحمتش کند، من یک‌بار رفتم از او گوشت بگیرم گفت: «من نمی‌دانم چه کار کرده‌ام که سید خمینی رابطه‌اش را، معامله‌اش را با من قطع کرده دیگر مشدی حسین نمی‌آید از ما گوشت بگیرد» و چشمهایش پر از اشک شد تعجب کردم رفتم تحقیق کردم معلوم شد قضیه این است. خب حساب کنید امروز من و شما وقتی به میوه‌فروشی می‌رویم اگر فروشنده به ما اجازه ندهد که میوه را سوا کنیم اصلا با او قطع رابطه می‌کنیم، قطع معامله می‌کنیم پس ما هنوز عدالتخواه نشده‌ایم، هنوز به مرحله‌ای نرسیده‌ایم که واقعا خواستار عدالت باشیم، همه از عدالت دم می‌زنیم همه می‌گوییم که چرا در کشور ما ظلم است، اجحاف است، تجاوز است، عدالت نیست اما این تنها در زبان است عدالت را برای خود می‌خواهیم همه چیز را برای خودمان می‌خواهیم سعی می‌کنیم در صف نانوایی یا دیگر بتوانیم چند قدمی جلوتر برویم دیگران را پشت سر بگذاریم و حق دیگران را نادیده بگیریم، در رانندگی سعی می‌کنیم که سبقت بیجا بگیریم، از چراغ قرمز رد بشویم اینها نشانه این است که هنوز به آن مرحله نرسیده‌ایم که عدالتخواه باشیم؛ امام به این مرحله رسیده بود؛ خود را نمی‌دید، کیش شخصیت را در خودش از بین برده بود، می‌بینید که دنبال این بود که عدالت را اجرا کند بلافاصله بعد از خودسازی به محیط‌سازی پرداخت؛ در چه زمانی؟ در همان دوران رضاخان. در همان زمانی که رضاخان در این کشور روضه را ممنوع کرده بود، تبلیغ و وعظ را ممنوع کرده بود، در مساجد را بسته بود امام عصر روزهای پنجشنبه‌ در مدرسه فیضیه مجلس وعظ داشت، درس اخلاق داشت. شخصیت‌هایی مانند شهید مطهری، شهید مدنی و شهید صدوقی در مکتب اخلاق امام تربیت شدند. امام بلافاصله بعد از خودسازی به محیط‌سازی پرداختند.

یکی از ویژگی‌های امام این بود که به مردم عشق می‌ورزید؛ به مردمش علاقه داشت، دوست داشت به مردمش خدمت بکند. وقتی که بعد از پیروزی انقلاب کسانی به حضور امام می‌آمدند و از کارهای عمران و آبادی، شهرسازی، خیابان‌بندی، پل‌سازی و سدسازی صحبت می‌کردند امام لذت می‌برد، خوشحال می‌شد. امام به افکار مردم احترام می‌گذاشت؛ کم نیستند کسانی که دم از مردم می‌زنند، سیاستمدارانی که تا وقتی به قدرت نرسیده‌اند از خلق سخن می‌گویند، از مردم حرف می‌زنند، دم از مردم می‌زنند اما وقتی به قدرت می‌رسند دیگر مردم فراموش می‌شوند وقتی که امام به قدرت رسید بر قلب‌ها حکومت می‌کرد یک ایران بود و یک امام؛ هرچه امام می‌گفت مردم با دل و جان می‌پذیرفتند ولی هرگز حاضر نشد نظر خودش را بر مردم تحمیل کند؛ وقتی که بنی‌صدر برای کاندیدای ریاست جمهوری شدن خدمت امام رفت، امام به او گفت: «صلاحیت نداری!» الان در فرانسه خاطرات بنی‌صدر منتشر شده خوشبختانه خودش در خاطراتش نوشته: «وقتی من رفتم به امام عرض کردم که می‌خواهم برای ریاست جمهوری کاندید بشوم امام فرمود: شما صلاحیت نداری برای اینکه اولا به اصل ولایت فقیه اعتقاد نداری ثانیا نسبت به روحانیت ذهنیت منفی داری سوم اینکه به طور کلی روحیه انقلابی نداری.» (ظاهرا سومین نکته این بود) در عین حال بنی‌صدر آمد کاندید شد مردم هم از او استقبال کردند و به او روی آوردند. امام حتی اگر به صورت غیرمستقیم به گوش مردم می‌رساند که نسبت به بنی‌صدر ذهنیت منفی دارد محال بود مردم به بنی‌صدر رأی بدهند ولی امام اجازه داد مردم بیایند نظر خودشان را بگویند، خودشان انتخاب کنند، روی پای خودشان بایستند، متکی به شخص دیگری نباشند درعین حال هم اگر اشتباه کردند بالاخره تجربه می‌آموزند امام نظر مردم را تنفیذ کرد؛ در روز تنفیذ رأی، امام جمله‌ای گفت که اهل نظر دریافتند که امام نسبت به بنی‌صدر ذهنیت دارد. فرمودند: «آقای بنی‌صدر بداند که حب الدنیا راس کل خطیئه» امام تا این حد نسبت به نظر مردم احترام گذاشت؛ درست است که با ریاست جمهوری بنی‌صدر ضرر زیادی دیدیم فاجعه بزرگی برای کشور به‌وجود آمد اما در عین حال امام احساس می‌کرد اگر مردم متکی به فرد باشند، حکومت فردی در جامعه حاکم بشود با رفتن فرد همه‌چیز می‌رود. مردم باید روی پای خودشان بایستند. و با اندیشه و تجربه خویش کشور را پیش ببرند، از این‌رو هیچ‌گاه نظر خود را بر مردم و مسئولین تحمیل نمی‌کرد. بلکه در برابر نظر اکثریت کوتاه می‌آمد وقتی می‌خواستند آقای شیخ حسینعلی منتظری را به عنوان قائم‌مقام تعیین کنند امام فرمودند: «این کار را نکنید!» شاید علتش را نفرمودند فقط گفتند: «این کار را نکنید! صلاح نیست.» مجلس خبرگان برخلاف نظر امام، آقای منتظری را به عنوان قائم‌مقام تعیین کرد می‌بینیم امام بعد از آن نه کوچک‌ترین اعتراضی کردند و نه انتقادی کردند، به نظر خبرگان احترام گذاشتند و تاروزی که آقای منتظری به طور کلی در مقابل نظام، امام و انقلاب نایستاده بود او را تحمل کردند. در موارد بسیاری امام نظر دیگری داشتند ولی به نظر مردم و به نظر مسئولان احترام می‌گذاشتند. از دیگر ویژگی‌های حضرت امام این بود که به اصل ولایت فقیه اهتمام ویژه‌ای داشتند. خیلی‌ها از من سؤال می‌کنند: «چرا امام تا سال ۱۳۴۲ نهضتشان را آغاز نکردند و به مبارزه برنخاستند؟» علت‌العللش این بود که که امام پیرو ولایت فقیه بود؛ تا وقتی که آیت‌الله عظمی بروجردی(اعلی‌الله مقامه) زعامت جهان تشیع را بر عهده داشتند امام به خودشان اجازه ندادند که برخلاف نظر و رأی ایشان حرکتی بکنند و سخنی بگویند و کاری صورت بدهند البته به محضر ایشان می‌رفتند، اعتراض می‌کردند، پیشنهاد می‌دادند، انتقاد می‌کردند اما وقتی از محضر ایشان بیرون می‌آمدند کوچک‌ترین سخنی برخلاف رأی و نظر ایشان نمی‌گفتند چون پیرو اصل ولایت فقیه بودند؛ این کسی است که منتظر ظهور حضرت است. که با همه قدرت خود، محیط و زمینه را برای ظهور حضرت آماده کرد.

اما ما در جریان این انتخابات کسانی را دیدیم که اگر از دستشان برمی‌آمد، اگر قدرت داشتند حاضر بودند ایران به یک ویرانه جغدنشین بدل شود ولی خودشان به قدرت برسند، حاضر بودند این کشور را به خاک و خون بکشند تا به قدرت برسند. دیدیم چگونه رأی و نظر مقام معظم رهبری را نادیده گرفتند، دیدیم که به اسم قانون چگونه قانون را زیر پا گذاشتند، دیدیم چگونه به نام مبارزه با دروغ‌گویی به این ملت دروغ گفتند. طبیعی است که اینها نمی‌توانند انسان‌هایی باشند که در جهت ظهور حضرت قدمی بردارند و کمکی بکنند. خودشان اسیر نفس هستند چگونه می‌توانند به این کشور خدمت بکنند؟ به اسم اینکه ‌می‌خواهند با قانون‌شکنی، با قانون‌گریزی مبارزه کنند کاندید شدند اما خودشان قانون‌شکنی کردند. هنوز رأی‌گیری تمام نشده بود، هنوز مردم پای صندوق‌های رأی بودند که اینها آمدند اعلام کردند: «خبرنگارها! بیایید! من رئیس جمهور شدم.» این دهن‌کجی به مردم بود، این پشت کردن به قانون بود، این زیر پا گذاشتن قانون بود. در کشوری که مردم پای صندوق‌های رأی آمدند و ۴۰ میلیون رأی دادند، با اینکه نمایندگان آنها پای اکثر صندوق‌ها حضور داشتند نتوانستند کوچک‌ترین سندی ارائه بدهند که در این انتخابات تقلب شده است ولی آمدند با حیثیت این نظام، با حیثیت انقلاب، با حیثیت امام، با حیثیت اسلام بازی کردند و در بوق و کرنا دمیدند که در این انتخابات تقلب شده است! و آب به آسیاب دشمن ریختند. وزارت کشور به اینها اجازه تظاهرات نداد برخلاف قانون مردم را به خیابان‌ها کشاندند و به تظاهرات دست زدند؛ این کار کسانی بود که به اصطلاح ادعای قانون‌مداری داشتند! از آن طرف کسانی که به قدرت رسیدند دچار غرور شدند، ای کاش اینها از تاریخ عبرت می‌گرفتند! ای کاش اینها می‌آمدند می‌دیدند که آن کسانی که به خاطر قوم و خویش‌پرستی، خودپرستی و غرور راهشان را از امام و انقلاب جدا کردند به چه سرنوشتی دچار شدند و سرنوشت شیخ حسینعلی منتظری را مطالعه می‌کردند؛ سرنوشت کسی را که روزی مرد شماره ۲ خوانده می‌شد مورد مطالعه قرار می‌دادند و می‌دیدند که این شخص وقتی که راهش را از مردم جدا کرد و خودخواهی و غرور او را به آن جایی کشاند که خواب امپراتوری می‌دید و فکر می‌کرد باید رهبر معظم انقلاب در دست او باشد، آلت دست او باشد نظر او را اجرا کند. وقتی دید که مقام معظم رهبری در مقابل نفسانیات تسلیم نمی‌شود و نمی‌خواهد تسلیم شود دیدید که راه خودش را جدا کرد شیوه‌ دیگری در پیش گرفت، ساز دیگری زد اما چوبش را خورد. دیدید همان کسی که در کشور مرد شماره ۲ خوانده می‌شد در انتخابات مجلس پنجم یا ششم نفر سی‌ و دوم، سی و سوم قرار گرفت، دیدید که در انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم با سر و مغز زمین خورد. ای کاش اینهایی که امروز دارند دچار غرور می‌شوند و به خودپرستی و قوم و خویش‌پرستی روی می‌آورند و به نظر رهبری توجه نمی‌کنند بدانند که سرنوشت شومی در انتظار آنها است! این ملت بیدار است. این ملت آگاه است؛ میدان را برای همه‌ کسانی که ادعا دارند باز می‌کند و می‌گوید: «بفرمایید!» ولی وقتی آمدند ماهیت خودشان را بروز دادند آن وقت است که می‌بینیم مردم به آنها پشت می‌کنند و دست رد به سینه آنها می‌زنند. خیلی‌ها فکر می‌کنند دوم خرداد جریان دیگری بود؛ نه! دوم خرداد با سوم خرداد و ۱۵ خرداد و ۲۲ خرداد هیچ فرقی نمی‌کرد آنهایی که در جریان دوم خرداد رأی آوردند با شعار «فرزند فاضل امام» با شعار «درود بر سه سید فاطمی؛ خمینی، خامنه‌ای، خاتمی» با این‌گونه شعارها جلو آمدند مردم فکر کردند اینها کسانی هستند که پیرو خط امام هستند، دارند راه امام را دنبال می‌کنند، بنابراین به آنها رأی دادند اما وقتی که معلوم شد راه اینها راه دیگری است، شعار اینها شعار امام نیست، شعار انقلاب نیست و اینها آرمان‌های انقلاب را زیر پا می‌گذارند؛ سخن از «تشنج‌زدایی» می‌کنند! می‌گویند، «مرگ بر امریکا نگویید» مردم به اینها پشت کردند و به دنبال آن دیدیم که آنها نه در انتخابات شهرداری رأی آورند نه در انتخابات مجلس رأی آوردند نه در جریان ریاست جمهوری نظام اسلامی رأی آوردند همین ۱۳ میلیون رأیی که این‌دفعه یکی از کاندیداها آورد برای این بود که مردم فکر می‌کردند این شخصی که ۸ سال نخست‌وزیر دوران امام بوده لابد به خط امام و خط رهبری وفادار است اگر یک روز دیگری او به صحنه بیاید مسلما یکصدم آن رأی را هم نخواهد داشت و آنهایی که امروز دچار غرور شده‌اند و حرکاتی از آنها سر می‌زند که نشان می‌دهد غرور آنها را به گونه‌ای فراگرفته که فکر می‌کنند می‌توانند نظر رهبری را نادیده بگیرند باید بدانند که به سرنوشت شوم کسانی مبتلا می‌شود که قبل از آنها بودند.

من در پایان نکته‌ای را به شما عزیزان یادآوری کنم و بعد هم برای پاسخ به سؤالات آماده هستم و تقاضایی که دارم این است که برادری سؤالات را بخواند و من جواب بدهم اما نکته‌ای که در پایان باید عرض کنم این است که عزیزان من! استکبار جهانی و در رأس آن شیطان بزرگ از آن روزی که انقلاب به پیروزی رسید تا به امروز توطئه‌های مختلفی را در جهت در هم شکستن انقلاب درپیش گرفت؛ تحریم اقتصادی، جنگ تحمیلی، ترورهای داخلی، جوسازی‌ها، باندبازی‌ها، جناح‌بندی‌ها این مسائل را به صورت مبسوط و مفصل دنبال کرد اما نتیجه‌ای نگرفت آمدند ارزیابی کردند که ببینند مشکل اساسی چیست؛ به این نتیجه رسیدند که بزرگ‌ترین سدی که در مقابل توطئه اینها ایستاده مقام معظم رهبری است امروز تمام قدرتشان را به‌کار گرفتند، بودجه اختصاص دادند، نیروهای ضدانقلاب را در داخل و خارج بسیج کردند و هدفشان در هم شکستن اصل ولایت فقیه و مسئله رهبری است من فقط به عنوان اشاره چند نمونه از سخنان و برنامه‌هایشان را برای در هم شکستن اصل ولایت فقیه و دور داشتن مردم از رهبری و تضعیف رهبری خدمتتان عرض کنم: «ادوارد واشرلی» مسئول سابق شبکه جاسوسی سیا، در میزگردی اعلام کرد: «اگر نظام ولایت فقیه در ایران از هم بپاشد آنگاه می‌توان گفت جمهوری اسلامی ایران تغییر ماهیت داده است» رادیو رژیم صهیونیستی اعلام کرد: «یک اصل در قانون اساسی ایران هست که در این سال‌ها بسیار دردساز بوده و آن اصل ولایت فقیه است» «هینری پرگت» از مسئولان سابق سازمان سیا در امور ایران، که در وزارت امور خارجه امریکا کار می‌کند، در این خصوص گفت: «اگر تجدید نظرطلبان در ایران بتوانند از حریم ولایت و رهبری عبور کنند و از آن طریق ولایت فقیه را در کشتی تردید سوار کنند در آن روز بار سنگینی از دوش امریکا برداشته خواهد شد» اینها تمام قدرتشان را به‌کار گرفته‌اند که مسئله رهبری را زیر سؤال ببرند؛ هدفشان مقام معظم رهبری است. امروز تکیه‌گاه مقام معظم رهبری در این دنیای وانفسا بعد از خدا فقط به شما ملت است می‌بینیم که دست‌های مرموز، عناصر خودخواه، انحصارطلب و قدرت‌طلب با تمام قوا سعی می‌کنند که به این ندای شیطان بزرگ لبیک بگویند و مقام معظم رهبری را تضعیف کنند. امروز بزرگ‌ترین وظیفه‌ ملت این است که در مقابل این توطئه‌ها بایستند و با همه‌ قدرت پشتیبان ولی‌فقیه باشند تا این استقلالی که امروز ایران دارد، این آزادی‌ای که ایران دارد، این قدرتی که ایران دارد حفظ شود و این انقلاب انشاءالله به انقلاب حضرت مهدی(عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف) پیوند بخورد. امام عزیز ما انقلاب اسلامی ایران را به‌وجود آوردند تا پایگاه و کانونی برای ظهور آن حضرت باشد و وظیفه‌ ماست که انشاءالله این انقلاب، این کانون و این پایگاه را به بهترین نحو حفظ کنیم و انشاءالله انقلاب را به انقلاب حضرت مهدی(عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف) متصل کنیم. من بار دیگر از شما عزیزان؛ خواهران و برادران که در این هوای گرم تحمل کردید و به عرایض من گوش دادید تشکر می‌کنم و از سروران روحانی به سهم خودم عذر می‌خواهم و آماده‌ پاسخگویی به سؤالات هستم.

مجری برنامه: بسم الله الرحمن الرحیم. اکثریت سؤالات در رابطه با سخنرانی آقای رفسنجانی هستند سؤال فرموده‌اند: دیدگاه شما نسبت به آقای هاشمی رفسنجانی به چه صورتی است؟

آقای روحانی: این آیه‌ شریفه همیشه جلوی چشم من قرار دارد: «احسب ‌الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون» آیا مردم فکر می‌کنند همین که گفتند ما ایمان آوردیم رها می‌شوند و مورد آزمایش قرار نمی‌گیرند؟ همه‌ انسان‌ها در معرض آزمایش خدا هستند من در نجف که در خدمت امام بودم می‌دیدم امام در پایان غالب نامه‌هایی که برای اشخاص و افراد مختلف می‌نوشتند توجه داشتند که این جمله را بنویسند: «از جنابعالی برای حسن عاقبت خودم التماس دعای خیر دارم» عاقبت به خیری مسئله‌ بسیار مهمی است همه‌ ما در معرض خطر هستیم به تعبیر حضرت علی(علیه‌السلام): «والله لتغربلن غربله» همه ما را در این دیگ جوشان طبیعت انداخته‌اند و دارند زیر ورو می‌کنند تا جهنمی‌ها به درستی شناخته شوند؛ آقای هاشمی رفسنجانی سابقه‌ ممتدی در مبارزه داشتند از آن روزی که امام نهضت را آغاز کردند ایشان سر در راه امام گذاشتند مبارزه کردند، زندان رفتند، شکنجه دیدند، زجر کشیدند اما چیزی که باعث لغزش ایشان شد غروری است که ایشان را گرفت؛ شما اگر کتاب خاطرات ایشان را مطالعه کنید می‌بینید که ایشان مطالب را به گونه‌ای ذکر می‌کند که انگار ایشان به نحوی امام را هدایت می‌کرده!! راهنمایی می‌کرده!! رهنمود می‌داده!! و امام در خیلی موارد مجری نظرات ایشان بوده است!! و در مواردی که امام به نظریات ایشان توجه نمی‌کرده اشتباه پیش می‌آمده است! من اگر بخواهم وارد نکات نادرستی که در خاطرات ایشان مطرح شده بشوم بحث خیلی طولانی می‌شود اما برای شناخت ایشان خوب است که افراد خاطرات ایشان را مطالعه کنند در جای‌جای خاطرات، ایشان مطالب را به گونه‌ای ذکر می‌کند که انگار ایشان بوده که داشته نهضت اسلامی و این انقلاب را پیش می‌برده و راهنمایی می‌کرده است! در صورتی که وقتی ما نگاه می‌کنیم می‌بینیم بزرگ‌ترین اشتباهی که ایشان کرد، که جبران‌ناپذیر بود، در جریان سازمان منافقین بود؛ ایشان با همه قدرت به حمایت از سازمان منافقین برخاست، از آنها حمایت کرد و آنها را تقویت کرد، بهترین جوانان مسلمان را تشویق کرد که به سازمان بپیوندند و در مقابل نظر امام ایستاد. من یادم است که در سال ۱۳۵۴ آقای هاشمی رفسنجانی را در لبنان دیدم هم ایشان با لباس شخصی بود هم من با لباس عربی؛ با چفیه و دشداشه و عینک دودی بودم؛ لبنان محیطی جاسوسی بود جاسوس‌های شاه در آنجا قوی بودند اگر با لباس روحانی می‌رفتم در خطر بودم هر وقت به لبنان می‌رفتم تا کتابی چاپ کنم یا در آنجا کاری داشتم با لباس مبدل می‌رفتم. ایشان من را نشناخت، من ایشان را شناختم و بعد از ۱۰ سال که همدیگر را ندیده بودیم با هم خوش و بش و حال و احوال کردیم بعد ایشان گفتند: «من [به] نجف رفته بودم خدمت امام رسیدم به امام عرض کردم: من پارسال هم به قصد آمدن به نجف از ایران بیرون آمدم ولی نتوانستم ویزای عراقی بگیرم و امسال موفق شدم ویزای عراقی گرفتم و برای ملاقات شما آمدم پارسال به یک قصد آمدم امسال به قصد دیگری آمدم، پارسال …» یعنی در سال ۱۳۵۳ «آمدم که از شما در حمایت از سازمان مجاهدین خلق اعلامیه بگیرم و امسال آمدم بگویم ما اشتباه ‌کرده بودیم شما درست می‌فرمودید» حالا سال ۵۳ سالی بود که سازمان منافقین تغییر ایدئولوژی داده، ماهیتش را برملا گردیده، بسیاری از آنان، کمونیست شده‌اند، بچه‌مسلمان‌ها را کشته‌اند، آن جنایات را کرده‌اند؛ خب این زندگی سیاسی‌ ایشان بوده است با این اشتباهات آشکار و فاحش خود را در حد امام می‌نمایانند و داعیه رهبری دارد، لیکن می‌بینیم امام در نجف غریب بود، تنها بود، راه ارتباط با ایران قطع بود، شاه و صدام بر سر اروندرود با هم اختلاف داشتند، به کلی مرزها را بسته بودند سال‌ها حتی یک ایرانی نتوانست به عراق بیاید در چنین شرایطی وقتی که نمایندگان سازمان منافقین آمدند با امام ملاقات کردند علی‌رغم اینکه از آقای هاشمی رفسنجانی، آقای منتظری، آقای طالقانی [و] از علمای دیگر نامه‌هایی در جهت تأیید خود آورده بودند امام گفت: «من به این نامه‌ها کار ندارم خودم باید شما را بشناسم» چند جلسه که با اینها حرف زد فهمید اینها منحرف هستند و اینها را تأیید نکرد ولی می‌بینیم که آقای هاشمی با تأیید اینها بزرگ‌ترین ظلم را به نسل جوان کرد که بهترین جوان‌های ما با تشویق او به سازمان پیوستند و نفله شدند؛ خب ایشان با این وضع می‌آید در خاطراتش به گونه‌ای خاطره‌بافی می‌کند که انگار او بوده که امام را هدایت و راهنمایی می‌کرده است! این روحیه خودخواهی کار دستش داد بعد از امام ایشان فکر می‌کرد که یک امپراتوری اسلامی در ایران به رهبری او تشکیل می‌شود، به ظاهر مقام معظم رهبری، رهبر است ولی مقام معظم رهبری هم حتما باید نظریات او را اعمال کند و دنباله‌رو نظریات او باشد الان ببینید وقتی صحبت می‌کند چه می‌گوید؛ می‌گوید: «۵۰ سال است من با مقام معظم رهبری رفیقم» یعنی چی؟ امروز او رهبر است شما باید بگویید «من پیروم. بر من واجب است که مطیع ایشان باشم امر ایشان را اطاعت بکنم» ما ۵۰ سال است با هم رفیق هستیم یعنی چی؟ خود این جمله نشان می‌دهد که طرف به اصل ولایت فقیه پایبند نیست غرور او را به حدی گرفته که دارد به گونه‌ای دیگر حرکت می‌کند تمام این مصیبت‌هایی که در جریان انتخابات بر سر این کشور آمد از آن نامه‌ سرگشاده‌ای بود که ایشان نوشت؛ جرقه را از آنجا زد، آتش نفاق و اختلاف را از آنجا روشن کرد و نسل جوان و مردم را به جان هم انداخت بعد حالا می‌آید دلسوزی می‌کند؟ می‌آید می‌گوید جنگ قدرت نیست؟ می‌آید می‌گوید چرا باید اختلاف باشد؟ دعوت به وحدت می‌کند؟ اگر می‌خواهد دعوت به وحدت بکند اول باید از آن نامه توبه کند [باید] بگوید «آن نامه خیانت بود من از آن نامه پشیمان هستم بعد هم بگوید پیرو رهبر هستم اطاعت از رهبری بر من و همه ملت واجب است»؛ «۵۰ سال [است] با هم رفیقیم» یعنی چی؟ این نشان می‌دهد طرف دارد چه راهی می‌رود و چه کار می‌کند تمام این مشکلات از همان قدرت‌طلبی و خودخواهی منشأ می‌گیرد [از] قوم و خویش‌پرستی منشأ می‌گیرد این آقا‌زاده‌ها او را به روز سیاه نشاندند و نفهمید. ای کاش او از سرنوشت آقای منتظری عبرت می‌گرفت! دید آقای منتظری خودش را قربانی مهدی هاشمی کرد؛ امام، انقلاب، ایمان [و] خدا را به خاطر مهدی هاشمی قربانی کرد متأسفانه ایشان هم همین راه را رفت انگار ایشان هم دارد قربانی مهدی هاشمی خودش می‌شود در هر صورت مشکل ایشان گسترده‌تر از این است که من بتوانم در چند دقیقه‌ای که در خدمت شما هستم واقعیت‌ها را بیان کنم، بگذریم.

– : خیلی ممنون! حاج آقا اکثر سؤالاتی را که در رابطه با آقای رفسنجانی بود جوابگو بودند فقط یک سؤال است؛ حاج آقا! با توجه به مطالبی که فرمودید و با اینکه معلوم بود آقای رفسنجانی در نماز جمعه چه می‌خواهند بگویند چرا باز هم اجازه داده شد که ایشان خطبه‌های نماز جمعه را بخوانند و چرا مقام معظم رهبری با این شناختی که از هاشمی رفسنجانی دارند ایشان را از ریاست مجمع تشخیص مصلحت عزل نمی‌کنند؟

آقای روحانی: مقام معظم رهبری چون واقعا راه امام، انبیای خدا و بزرگان اسلام را دنبال می‌کنند و رحمت‌للعالمین هستند در حقیقت تا آنجایی که امکان دارد نمی‌خواهند کسانی را که خدمتگزار اسلام بودند، در مبارزه بودند، در سنگر انقلاب بودند از دست بدهند؛ همان روشی که خود امام در مقابل آقای منتظری داشتند؛ شما نمی‌دانید امام چه خون جگری خوردند، چه سال‌هایی تلاش کردند… شما اگر رنجنامه حجت‌الاسلام و‌المسلمین آسید احمد خمینی(رحمت‌الله علیه) را مطالعه کنید می‌بینید که امام چه کشیدند؛ تا آنجایی که توانستند سعی کردند آقای منتظری را هدایت کنند، اصلاح کنند، نگذارند از دست برود من یادم هست که وقتی آقای شریعتمداری در مقابل انقلاب به کارشکنی‌ها و آن‌گونه مسائل دست زده بود یادم است که امام خیلی تلاش کردند که نگذارند آقای شریعتمداری سقوط کند، بی‌آبرو شود، اعتبارش را از دست بدهد، در [میان] مردم پرستیژش از بین برود؛ در مورد آقای منتظری هم همین وضع بود ولی امام به آن نتیجه رسیدند که راهی جز اینکه او را کنار بزنند نیست. آن روزی که امام [فرمان] عزل آقای منتظری را نوشتند سه بار گریه کردند؛ آن امام عظیم‌الشأن قدرتمندی که وقتی که خبر شهادت پسرش، حاج آقا مصطفی، به او رسید خم به ابرو نیاورد، در مقابل آن مصیبت بزرگ مقاومت کرد، آه نگفت، اشک در چشمش نیامد ما دیدیم که در جریان آقای منتظری سه بار گریه کردند؛ برای امام شوخی نبود که شخصیتی مثل آقای منتظری با‌ آن سوابق، با آن زحمات، با آن رنج‌هایی که کشیده به آن روز مبتلا بشود الان مقام معظم رهبری هم همین مشکل را دارند خدا می‌داند که با چه خون جگری دارند با این مسائل مواجه می‌شوند. تمام تلاششان این است که نگذارند این شخصیت‌ها با آن سوابق مبارزاتی سقوط کنند؛ این وظیفه اسلامی و رسالت الهی ایشان است پیامبران الهی برای این مبعوث شدند که انسان‌ها را از لجنزار نجات بدهند مقام معظم رهبری نمی‌خواهند کاری بکنند که این شخص، با آن سوابق، به لجنزاری فرو غلطد که دیگر راه نجاتی برای او نباشد تمام تلاششان این است که حتی‌الامکان ایشان را حفظ کنند و از این گمراهی و منجلاب نجات بدهند؛ امیدواریم که چنین باشد.

– : فرموده‌اند که در قسمت خواهران از سخنان سرکار عالی برداشت شده است که منظور از کسانی که دچار غرور شده‌اند که در کلام شما آمد آقای احمدی‌نژاد هم هست. آیا به نظر شما آقای احمدی‌نژاد نیز مصداق این نکته هست؟

آقای روحانی: همچنان که عرض کردم متأسفانه از آقای احمدی‌نژاد انتظار نبود که به این مردم خون ‌جگر بدهد [و] دلشان را بشکند [مردمی] که با امیدی به او رأی دادند و تلاش کردند که او را به عنوان کسی که وفادار به اصل ولایت فقیه است، وفادار به آرمان‌های امام است در سر قدرت نگهدارند؛ آقای احمدی‌نژاد دید که جناب آقای مشایی با آن موضع‌گیری‌های مخالف اسلام و انقلاب در [میان] مردم منفور شد، مردم نسبت به او نظر منفی داشتند، به شدت نسبت به او متنفر بودند، گماشتن او به عنوان معاون اول رئیس جمهور نوعی دهن‌کجی به مردم بود. از او انتظار نمی‌رفت که به جای اینکه به مردم بگوید «دست شما درد نکند» این‌جوری به مردم جفا کند و این شخصی را که مردم از او نفرت دارند به عنوان معاون اول تعیین کند. بعد در ۲۷ تیرماه گذشته مقام معظم رهبری یادداشتی [به او] دادند که: «انتصاب او به این مقام نه به صلاح شما و نه به صلاح دولت است و باعث اختلاف است» این‌قدر به این نامه اعتنا نکرد تا چند شب قبل این نامه از تلویزیون پخش شد. وقتی از تلویزیون پخش شد تازه آمد به جای اینکه از این تأخیر عذرخواهی کند به صورت بسیار زننده‌ای با دو کلمه خطاب به مقام معظم رهبری که «بله، نظر شما اجرا شد» به اصطلاح پاسخ داد!، اینها واقعا نشان‌دهنده‌ خطر است یعنی او فکر می‌کند مردم این ۲۴ میلیون رأی را به او دادند؛ مردم وقتی دیدند او پیرو ولی‌فقیه است، وفادار به آرمان‌های امام است، اهداف امام را دنبال می‌کند [و] در مقابل استکبار جهانی ایستاده است به او رأی دادند. اگر این روش ناپسند و قوم و خویش‌پروری [او] ادامه پیدا کند این ۴ سال می‌گذرد اما به قول معروف می‌گویند: «زمستان می‌رود و روسیاهی به زغال می‌ماند» آیا آقای احمدی‌نژاد بعد از این مرحله دیگر می‌تواند در مجلس [یا] در مقام [دیگری] کاندید شود؟ یا اینکه به سرنوشت کسانی دچار می‌شود که قبل از او دچار شدند؟ خوب است که ایشان از سرنوشت آقای هاشمی‌رفسنجانی عبرت بگیرد، تادیر نشده خودش را اصلاح کند و برگردد؛ این مردم بیدار هستند، در خط امام هستند، در خط انقلاب هستند [و] به انقلابشان، به ایمانشان، به رهبرشان وفادار هستند. همچنان که عرض کردم [مردم] همه را در میدان آزمایش می‌آورند اگر دیدند اینها واقعا از امتحان سربلند بیرون آمدند مردم در خدمت آنها هستند و نسبت به آنها وفادار می‌مانند اگر دیدند راه دیگری در پیش گرفتند طبیعتا مردم هم راه دیگری در پیش می‌گیرند.

– : امام گویا در بیانیه‌ای که در رابطه با کشتار حجاج و قطعنامه ۵۹۸ منتشر کردند دلایلی برای قبول قطعنامه داشتند که در آن بیانیه اعلام کردند [دلایل خود را] در آینده بیان می‌کنند؛ آیا بیان کردند؟ آن دلایل چه بود؟

آقای روحانی: این تعبیر را ظاهرا نداشتند که «بعدا دلایل را ذکر می‌کنند» [گفتند]: « واقعیت‌ها بعدا روشن خواهد شد». نگفته بودند که من دلایل را ذکر می‌کنم فقط به این مضمون بود که علت پذیرفتن قطعنامه منوط به مسائلی بود که بعدا در تاریخ روشن خواهد شد.

– : حاج آقا! فرموده‌اند که: امام خمینی با توجه به اینکه زادگاهشان در خمین بود در زمانی که زنده بودند نسبت به خمین دید منفی داشتند امام خمینی گفته‌اند: «اگر دولت شاه به جای اینکه من را به ترکیه تبعید کند به خمین تبعید می‌کرد شاید من بیشتر زجر می‌کشیدم» آیا این واقعیت دارد و نظر امام خمینی نسبت به خمین منفی بود یا نه؟

آقای روحانی: این هم باز از همان شایعاتی است که من فکر می‌کنم برای اینکه مردم مؤمن، متعهد، انقلابی و وفادار خمین را به نحوی دلسرد سازند این‌گونه شایعات را می‌بافند امام نسبت به خمین، وطن عزیز خودش، خیلی علاقه داشت. بعد از انقلاب [وقتی] روزنامه‌ها می‌خواستند در سالگرد شهادت فرزند عزیز ایشان، حاج آقا مصطفی، مطلبی بنویسند امام دستور دادند: «این کار را نکنید!» دوست نداشت که نسبت به فرزندانش از طرف او حرفی زده شود و تأییدی شود [درمورد] خمین [هم] چون [آن را] شهر خودش می‌دانست، اهالی خمین را عزیزان خودش می‌دانست، وابسته به خودش می‌دانست نمی‌خواست از خمین نامی بیاورد [یا] از اهالی خمین سخن بگوید که حاکی از مثلا مسائل ناسیونالیستی و نژادی باشد؛ امام از این مسائل به شدت دوری می‌گزید خود اینکه امام حاضر نشد از خمین نام بیاورد و از خمینی‌ها سخنی بگوید نشان می‌دهد که به خمینی‌ها علاقه‌مند بود؛ آنها را عزیزان خودش می‌دانست، وابسته به خودش می‌دانست به همان نحوی که از فرزند عزیزش، حاج آقا مصطفی، در تمام دوران بعد از انقلاب [سخنی‌ نگفت و] فقط بعد از شهادت ایشان گفت: «از الطاف خفیه الهی بود» [و از آن روز] تا روزی که چشم از جهان فرو بست هیچ‌گاه حاضر نشد از آن فرزند عزیز، از آن عالم مجتهد یادی بکند و حرفی بزند برای اینکه وابسته به خودش بود. یادم است امام در پاسخ به پیام تسلیت یاسر عرفات نوشته بود: «ما مصائبی داریم که باید از مسائل شخصی به طور کلی اغماض کنیم و مسائل شخصی را نادیده بگیریم» قهرا مسئله خمین هم همین بود آن ارتباطی که بین امام و مردم خمین بود اقتضا می کرد که امام یادی از آنها نکند [و] اسمی از آنها نیاورد که مسئله خودخواهی، قوم و خویش‌پروری، نژادپرستی و ناسیونالیسم مطرح نباشد.

– : سه سؤال دیگر باقی مانده که آنها را عرض می‌کنم اگر امام خمینی با بنی‌صدر مخالف بوده و از ماهیت او خبر داشت چرا مسئولیت فرماندهی کل قوا را برعهده او گذاشت؟

آقای روحانی: این هم احترام به افکار مردم بود وقتی که آقای بنی‌صدر از طرف مردم به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شد امام هم با احترام به افکار مردم، هم رأی مردم را تنفیذ کرد هم فرماندهی کل قوا را به او داد و در مورد او هم باز امام همان روشی [را] که در مورد آقای منتظری داشت دنبال کرد؛ تلاش زیادی کرد که نگذارد بنی‌صدر هم به لجنزار گمراهی سقوط بکند، تلاش کرد او را نجات بدهد او را اصلاح کند، او را به راه بیاورد واین روشی است که از مردان خدا انتظار می‌رود.

– : و آخرین سؤال هم فرمودند که اگر جنابعالی جهت عضویت در کابینه دولت دهم دعوت شوید آیا قادر به همکاری با آقای احمدی‌نژاد هستید؟

آقای روحانی: من آماده همکاری با هیچ کس نیستم من در نجف عهد و پیمانی با امام بستم که تاریخ انقلاب را بنویسم و به همین دلیل هم از آن روزی که انقلاب پیروز شد تا لحظه‌ای که در خدمتتان هستم به این عهد و پیمان وفادار مانده‌ام و جز نگارش تاریخ و تحقیق در زمینه مسائل تاریخی هیچ مسئولیتی نپذیرفته‌ام و امیدوارم که در آینده هم از این امتحان سربلند بیرون بیایم ولی اگر یک چنین مسئولیت و رسالتی نداشتم و می‌خواستم کار اجرایی بپذیرم مسلما اگر الان در کابینه آقای احمدی‌نژاد بودم هم استعفا داده بودم و مسلما اگر نبودم هم [چنین مسئولیتی] را از این به بعد نمی‌پذیرفتم.

– : تشکر می‌کنم.

– : فرموده‌اند که: با عرض سلام و تشکر از شما، بعد از انقلاب بر اثر توطئه منافقان افراد خالص و مخلص کشور که ۷۲ تن بودند به شهادت رسیدند که از جمله آنها آیت‌الله بهشتی بود حالا برای کشور ما در مقابل [نامفهوم] قانون‌ها و تورم بی‌حد و حساب چه تصمیمی گرفته‌اند؟

آقای روحانی: من مسئولیت اجرایی برعهده ندارم که از من این سؤال‌ها [پرسیده] شود این باید از مسئولان پرسیده شود البته من فقط نکته‌ای را در خدمت عزیزان عرض کنم؛ تا آنجایی که من دستی از دور بر آتش دارم و مسائل را دنبال می‌کنم مسئولان مملکتی ما خائن نیستند درست است هرکدام از انسان‌ها خطاهایی دارد، لغزش‌هایی دارد، اشتباهاتی دارد، غرور دارد، نفسانیات دارد و همین باعث می‌شود که دچار این مشکلات بشود، این باندبازی‌ها و این جناح‌بندی‌هایی که وجود دارد به ما واقعا لطمه زده؛ این چپ، راست، اصولگرا، اصلاح‌طلب، محافظه‌کار، چیزهایی هستند که از خارج [برای ما] به ارمغان آمده. آن وحدتی که امام می‌خواست که همه در زیر پرچم توحید با هم متحد و همراه باشند متأسفانه آسیب دیده ولی نکته‌ای که هست این است که تمام تلاش مسئولان مملکتی، خدمت است و کوشش می‌کنند که بتوانند مشکلات مردم را حل بکنند و کار را پیش ببرند نه نعوذبالله مثل دوران طاغوت و زمان شاه دنبال عیش و نوش و عیاشی و ولنگاری در کاخ‌های آن‌گونه‌ای هستند نه دنبال پول جمع کردن و در بانک‌های خارج انباشتن [هستند]، هیچ‌کدام از اینها یک قران در بانک‌های خارجی ندارند، به خارج راهی هم ندارند، و در خارج جایی هم ندارند اما مشکلات زیاد است و مشکلات مملکت واقعا کمرشکن هست و تلاش زیادی برای آنها می‌شود انصافا کار زیادی هم شده اگر فرصت بود من یک آمار و ارقامی از کارهای عظیمی [را] که در این کشور صورت گرفته شده [که] در سیصد سال گذشته تاکنون سابقه نداشته برای شما بیان می‌کردم در هر صورت علی‌رغم ضعف‌ها، لغزش‌ها، خطاها، باندبازی‌ها، جناح‌بندی‌ها و مشکلاتی که هست مسئولان مملکت ما در خدمت مردم هستند و در جهت خدمت به مردم حرکت می‌کنند امیدوارم که خدا کمکشان کند و دعای خیر شما انشاء‌الله باعث بشود که مشکلات حل بشوند.

– : از حاج آقای روحانی تشکر می‌کنم که با صراحت کامل به سؤالات ما پاسخگو بودند. خود حاج آقا فرموده بودند: «سؤالات را بدون کوچک‌ترین سانسوری بخوانید» و ما هم سؤالات را بدون سانسور خواندیم. برای تعجیل در ظهور آقا امام زمان صلوات.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *