در پی قیام ۱۵ خرداد ۴۲ مردان عارف و پارسایی مانند صادق امانی که سالیان درازی بود دارای تشکل خاص مذهبی بودند و همراه دیگر گروههای مذهبی، جمعیت موتلفه اسلامی را پدید آورده بودند، بر آن شدند سازمانی چریکی به عنوان شاخه نظامی جمعیت تشکیل دهند.
به مناسبت شهادت شهدای جمعیت موتلفه اسلامی:
آغازگران خیزش قهرآمیز
“برگرفته از کتاب نهضت امام خمینی (ره) ـ دفتر اول”
در پی قیام ۱۵ خرداد ۴۲ مردان عارف و پارسایی مانند صادق امانی که سالیان درازی بود دارای تشکل خاص مذهبی بودند و همراه دیگر گروههای مذهبی، جمعیت موتلفه اسلامی را پدید آورده بودند، بر آن شدند سازمانی چریکی به عنوان شاخه نظامی جمعیت تشکیل دهند. اعضای اصلی این سازمان: صادق امانی، محمد بخارایی، مرتضی نیکنژاد و رضا هرندی بودند. سازمان یادشده پس از مطالعات و بررسیها به خطوط کلی استراتژی مبارزه مسلحانه و دست زدن به ترورهای دستهجمعی مهرههای رژیم شاه،به عنوان نقطه شروع عمل مسلحانه، ایمان پیدا کردند و با اعدام انقلابی حسنعلی منصور به این باورمندی خود جامه عمل پوشانیدند. حسنعلی منصور، نخستوزیر شاه در ساعت ده صبح روز پنجشنبه، اول بهمنماه ۱۳۴۳ در هنگام پیاده شدن از ماشین در میدان بهارستان، در مقابل مجلس شورای ملی مورد حمله محمد بخارایی قرار گرفت. بخارایی دو گلوله به طرف او شلیک کرد؛ گلوله نخست به شکم او اصابت کرد و امعا و احشای او را در هم ریخت؛ گلوله دوم بر گلوی او نشست و حلقوم او را درید و او را از پا درآورد.
رضا هرندی و مرتضی نیکنژاد نیز در صحنه حضور داشتند و محمد بخارایی را همراهی میکردند و بنا داشتند که اگر تیر بخارایی به هدف اصابت نکرد، بیدرنگ وارد عمل شوند و به اعدام انقلابی منصور دست بزنند. به دنبال تیراندازی محمد بخارایی، مرتضینیکنژاد نیز چند تیر هوایی شلیک میکند تا گارد محافظ را به وحشت افکند و زمینه گریز بخارایی را از صحنه فراهم سازد. شلیک تیرهای هوایی از سوی نیکنژاد، محافظان نخستوزیر را تا آن پایه به وحشت میاندازد که بخارایی را رها میکنند و راه گریز را در پیش میگیرند. محمد بخارایی، هنگام فرار زمین میخورد و توسط مامورانی که در اطراف مجلس شورای ملی نگهبانی میدادند دستگیر میشود. دیگر یاران او به سلامت از صحنه میگریزند.
دستگاه جاسوسی و تبلیغاتی شاه برای کنترل اوضاع در روزهای نخست، مرگ او را از ملت ایران پوشیده داشتند و حتی «سطحی بودن جراحات وارده و بهبودی حال نخستوزیر» را گزارش کردند! در اعلامیهای که ساعتی پس از قتل منصور از طرف دولت انتشار یافت، چنین آمده بود:
…ساعت ده صبح امروز در موقعی که جناب آقای منصور، نخستوزیر در مقابل در ورودی مجلس شورای ملی از اتومبیل پیاده میشدند مورد سوء قصد جوانی که طبق اوراق محتوی جیب او محمد بخارایی نام دارد، قرار گرفتند. ضارب بلافاصله دستگیر و آقای نخستوزیر به بیمارستان پارس انتقال داده شدند. طبق اظهار پزشکان معالج، حال آقای نخستوزیر رضایت بخش است…(۱)
در دهمین اعلامیه پزشکی که چهار روز پس از قتل منصور صادر شد، چنین آمده بود:
… حال عمومی جناب آقای نخستوزیر رو به بهبودی است. جراحات وارده به طور رضایتبخشی در حال التیام است. درجه حرارت بالا، ضربان نبض هنوز سریع است. احتقان خفیفی در ریهها موجود است که درمان موثر واقع شده است.(۲)
لیکن سرانجام در تاریخ ۷ بهمن ۴۳ به ناچار طی اعلامیهای خبر مرگ او را رسما اعلام کردند و امیرعباس هویدا قاچاقچی سابقهدار پاریس(۳) که ـ طبق معروف ـ وابسته به حزب صهیونیستی «بهایی» نیز میباشد، مامور تشکیل کابینه شد.
به دنبال انتصاب امیرعباس هویدا به سمت نخستوزیری، حوزه قم، علمای مقیم شهرستانها و نیز برخی از علمای نجف طی تلگرامهایی به نامبرده، قانونشکنیها و خودکامگیهای هیات حاکمه ایران را محکوم کردند و او را از پیمودن راه دولتهای علم و منصور برحذر داشتند و بازگشت امام به ایران را خواستار شدند.(۴)
—————–
۱.روزنامههای تهران؛ ۱ بهمن ۱۳۴۳
۲. پیشین؛ ۴ بهمن ۱۳۴۳
۳.«… به موجب خبر رادیو پاریس، ضمن ایرانیان توقیف شده در پاریس به اتهام قاچاق، یک نویسنده، سه روزنامهنویس، سه عضو سفارت، یک سرهنگ و یک تاجر بزرگ میباشند. به موجب خبر بعدی تقریبا پنجاه نفر تاکنون دستگیر شدهاند، از جمله امیرعباس هویدا، دبیر اول سفارت، حجازی (مطیعالدوله)، سرهنگ اسفندیاری، گنجهای مدیر باباشمل، وهابزاده، منصور (حسنعلی) صالحی.
در یادداشتی که دولت فرانسه به ایران داده، قید شده است که حقوق دبیر اول شما معلوم و مخارج او نیز معین است. ولی تحقیق کنید ویلای مشارالیه در خارج پاریس از چه محلی خریداری شده است…»
خواندنیها؛ شماره ۴۹ سال هفتم، ۲۲/۱۱/۱۳۲۵
روزنامه کیهان نیز در مقالهای زیر عنوان «رسوایی ایرانیها در پاریس» آورده است:
ننگآمیزتر و خجلتآمیزتر از این چیزی نیست که اعضای سفارت ما را در پاریس به جرم قاچاق و دزدی توقیف کنند. مثل اینکه ادارات ما مکسبی است برای تقویت روح پولپرستی و ارتشا و دزدی… من تصور نمیکنم در هیچ جای دنیا مثل این خرابآباد باشد که هرکس دنبال هر مقامی که برود، حساب تجارتی و از آن بدتر حساب دزدی آن را بکند. در کجای دنیا یک سرهنگ، یک دبیر اول سفارت، یک سفیر، یک قنسول دست و پا میکند که تذکره و یا شغل سیاسی در خارج بگیرد، برای اینکه آنجا آبرو و حیثیت و شرافت خود و کشور خود را وسیله قاچاق قرار دهد؟ و در کدام خرابشده شغل یا تذکره سیاسی را به این گونه اشخاص میدهند؟…
این تقصیر آنها نیست که قاچاق میکنند و ما را رسوا میسازند، این تقصیر وزارت خارجه است که قاچاقچی را به ماموریت میفرستد…» کیهان.
نویسنده مقاله بالا در آن روز که اینگونه قلم میزد باور نمیکرد که این قاچاقچی روزی به مقام صدارت برسد و به مدت ۱۳ سال با عنوان «نخستوزیر» بر ایران حکومت کند.
۴. متن آن تلگرامها در کتاب اسناد انقلاب اسلامی، دفتر ۱ تا ۵ آمده است.