گفتگو در مورد جنگ ایران و عراق
حجتالاسلام دکتر سید حمید روحانی
س: به نظر شما چه دستهایی و روی چه انگیزهای این جنگ را بر ایران اسلامی تحمیل کرد؟
ج: بسم الله الرحمن الرحیم
ضمن سلام و درود به پیشگاه امام امت و رزمندگان عزیز اسلام و طلب غفران و رضوان برای شهدای اسلام به ویژه شهدای جنگ تحمیلی باید عرض کنم: با پیروزی انقلاب اسلامی، زنگ خطر در جهان استکباری به صدا درآمد و جهان خواران دریافتند که این انقلاب در درون مرزهای ایران محدود و متوقف نمیماند و نه تنها مسلمانان جهان بلکه مستضعفان جهان را به حرکت در میآورد و به رویارویی و مبارزه با امپریالیسم و صهیونیسم و ابرقدرتهای شرق و غرب وا میدارد و از طرف دیگر ابرقدرتها به خوبی دریافتهاند که ملت قهرمان و قهرمان پرور ایران بر آن است که نیروی عظیم و لایزال خود را برای آزادی سرزمین مقدس فلسطین به کار گیرد و مسلمانان جهان را برای قطع دست امپریالیسم و صهیونیسم از سرنوشت کشورهای اسلامی متحد، متشکل و منسجم نماید. از این رو، وحشت، نگرانی و اضطراب عمیقی در دنیای استکباری پدیدار شد و خواب راحت از چشمان نفت خواران بینالمللی و استکبار جهانی رخت بربست.
این جا بود که جهان خواران و در رأس آنان امپریالیسم امریکا، درصدد برآمدند که با انقلاب اسلامی ایران به مقابله برخیزند، چون با تجربه تلخی که در گوشه و کنار جهان دارند، جرات رویارویی مستقیم با انقلاب اسلامی ایران را ندارند، از این رو، بر آن شدند.
یکی از رژیمهای وابسته به ابرقدرتها در منطقه را به جنگ با انقلاب اسلامی ایران وا دارند و توطئههای استعماری خود را از این راه علیه انقلاب اسلامی ایران پیاده کنند و رژیم بعث عراق که اصولا برای حفظ منافع ابرقدرتها در خلیج فارس به قدرت رسیده بود (رجوع کنید به کتاب نهضت امام خمینی ـ جلد دوم ـ ص …) برای اجرای این توطئه امپریالیستی از دیگر رژیمهای دست نشانده و نوکر مآب، آمادگی بیشتری داشت، از این رو، مأموریت یافت که برای پیاده کردن توطئه ننگین استکبار جهانی علیه ایران دست به کار شود. صدام چند روز پیش از یورش همهجانبه به ایران راهی حجاز شد و در دربار رژیم امریکایی سعودی درسهای لازم را به منظور رویارویی با ایران گرفت و بند و بستهای لازم را انجام داد و با برخورداری کامل از پشتیبانی همهجانبه دیگر رژیمهای امریکایی منطقه به جنگ انقلاب اسلامی ایران آمد.
بنابراین باید دانست که این جنگ از طرف استکبار جهانی به ویژه امپریالیسم امریکا بر ایران تحمیل شد و کارگردانان این جنگ علاوه بر صدام که نقش مستقیم در این توطئه را بر عهده گرفت دیگر رژیمهای امریکایی و ارتجاعی منطقه نیز هر یک به صورتی نقش دست دوم و پشت پرده را در این توطئه بازی میکنند. و امروز ایران نه تنها با رژیم عفلقی عراق بلکه با استکبار جهانی به طور مستقیم در حال جنگ است. و انگیزه آنان از تحمیل این جنگ بر ایران را میتوان چنین برشمرد:
۱. پیشگیری از صدور انقلاب اسلامی ایران.
۲. ایجاد مانع بر سر راه رسیدن نیروهای رزمنده ایران به مرزهای فلسطین.
۳. حفظ منافع ابرقدرتها در خلیج.
۴. جلوگیری از وحدت مسلمانان جهان و ایجاد تفرقه و تشتت در جهان اسلام، به اسم سنی و شیعه و عرب و عجم و از این رو، دیدیم و میبینیم که ابرقدرتها و ایادی آنان و رسانههای گروهی، تلاش گستردهای داشته و دارند که جنگ تحمیلی عراق بر ایران را جنگ شیعه و سنی و یا جنگ عرب و عجم وانمود سازند!
۵. جدا کردن خوزستان از پیکر سرزمین ایران و تشکیل دولتی مستقل در آن سرزمین زرخیز، به منظور وارد کردن ضربه سنگین و جبران ناپذیر اقتصادی و سیاسی بر ایران.
۶. نابود ساختن انقلاب اسلامی و واژگونی نظام جمهوری اسلامی.
۷. گماشتن صدام در خلیج به عنوان ژاندارم امپریالیسم جهانی در منطقه.
۸. به شکست کشاندن تز «نه شرقی ـ نه غربی».
۹. جلوگیری از الگو شدن انقلاب اسلامی و نومید ساختن تودههای مسلمان و مستضعف جهان از پیروی ایدئولوژی اسلامی و پوییدن راه «الله».
۱۰. جا انداختن ایدئولوژی بعث، به عنوان یک ایدئولوژی انقلابی، پیشرو، مترقی و ضد امپریالیستی.
۱۱. هموار کردن راه بازگشت و چپاول امریکا و غارت گران بینالمللی به ایران.
۱۲. حفظ تعادل و توازن میان بلوک شرق وغرب در منطقه، چون با اشغال افغانستان از طرف شوروی و قطع دست امریکا از ایران توازن ابرقدرتها در منطقه تا حدودی دچار تزلزل شده بود.
س: آیا استکبار جهانی با تحمیل این جنگ توانست به هیچ یک از این خواستههای استعماری، دست یابد؟
ج: باید بگویم این جنگ تحمیلی نه تنها هیچ یک از اغراض و نقشههای استکبار جهانی را تحقق نبخشید بلکه در مواردی نیز نتیجه معکوس داد. این جنگ تحمیلی نه تنها، انقلاب اسلامی ایران را در درون مرزهای ایران نتوانست متوقف سازد بلکه صدور آن را سرعت بخشید، حماسه آفرینیهای رزمندگان اسلام در جبههها، برای جوانان مسلمان در لبنان، عراق و فلسطین و دیگر کشورهای اسلامی الهام بخش و آموزنده بود، انفجار قرارگاههای نظامی امریکا، فرانسه، صهیونیسم در لبنان و حزب بعث در عراق با عملیات انقلابی و انتحاری، الهام از عزیز ۱۳ ساله ما، شهید محمد حسین فهمیده است که با بستن چند نارنجک به کمر، خود را زیر تانک دشمن عفلقی انداخت و حماسهای جاویدان آفرید. مگر امام نفرمود: رهبر ما این بچه ۱۳ ساله است.
آری انقلاب اسلامی ایران صادر شد و امروز در لبنان، مصر، مراکش، سودان، عراق، اندونزی و در دیگر کشورهای اسلامی و غیر اسلامی و حتی در میان سیاه پوستان آفریقا نفوذ چشمگیری یافته و تودهها را به حرکت در آورده است و جنگ تحمیلی در سرعت بخشیدن به صدور انقلاب اسلامی ایران نقش مؤثری داشته است.
البته نتوان نادیده گرفت که این جنگ تحمیلی، آزادی سرزمین مقدس فلسطین را به عقب انداخت، با در نظر گرفتن آنکه اشغالگران فلسطین توانایی و قدرت تحمل یک جنگ دراز مدت را ندارند، اگر رزمندگان اسلام این نبرد را در مرز فلسطین ادامه میدادند، اکنون دیگر روی جغرافیا کشوری به اسم «اسرائیل» وجود نداشت. از این رو، باید بگویم اگر اشغالگران فلسطین مجسمه صدام را با طلا بسازند و در یکی از میادین بزرگ تل آویو بگذارند دین او را ادا نکردهاند.
باید دانست که صهیونیسم بینالمللی تنها سرزمین مقدس و عزیز فلسطین را اشغال نکرده است، بلکه کاخها و دربارهای بسیاری از کشورهای عربی و اسلامی را نیز در اشغال خود دارد. و اینجاست که به نظر جمال عبد الناصر بهتر پی میبریم که میگفت: باید نخست اسرائیل را در کاخهای کشورهای عربی نابود کرد، آن گاه در سرزمین فلسطین. و این حقیقتی است که از آن گریزی نیست و امت اسلامی تا رژیمهای دست نشانده امریکا و شوروی و هم پیمانان صهیونیسم را در کشورهای اسلامی، واژگون نکردهاند، نمیتوانند فلسطین را آزاد کنند.
س: به نظر شما این جنگ تحمیلی چه دست آوردهایی برای انقلاب اسلامی به همراه داشته است؟!
ج: دست آوردهای جنگ تحمیلی را به آسانی نتوان برشمرد و نیاز به بررسی کامل و همهجانبه مسائل جنگ و رویدادهای آن دارد که در شرایط فعلی ممکن نیست و پس از پایان جنگ و پیروزی، میتوان آن را مورد بررسی قرار داد، لیکن برخی از دست آوردهای این جنگ تحمیلی را میتوان چنین برشمرد:
۱. نخستین دست آورد این جنگ، شکست ایدئولوژی بعث عراق است. این ایدئولوژی وارداتی و ساخته و پرداخته دست ایدئولکهای جهان خوار غرب، برای کنار زدن اسلام و بیگانه ساختن نسل جوان از مکتب انقلابی و ضد استعماری اسلام، به کشورهای عربی آورده شد و تبلیغات گسترده و پر طمطراقی برای جا انداختن آن به عنوان یک ایدئولوژی انقلابی! ضد استعماری! و مترقی انجام گرفت تا جوانان عرب و مسلمان را که تشنه مبارزه با امپریالیسم و صهیونیسم هستند مجذوب ایدئولوژی استعماری بعث کنند و با این «سراب» دل خوش سازند و با شعارهای تند و تیز ضد امپریالیستی و چپ گرایانه سرگرم سازند و اجازه ندهند که علیه امپریالیسم و صهیونیسم، کوچکترین گامی برداشته شود و ضربهای به منافع آنان وارد آید، از این رو، نخستین برنامه حزب بعث عراق بدبین ساختن جوانان نسبت به اسلام و دور کردن آنان از مساجد و مراسم مذهبی بود.
حزب بعث عراق نه تنها با اسلام و شعائر مذهبی به شدت مبارزه و مخالفت میکرد بلکه کوشش داشت که اسلام را مکتبی ارتجاعی، افیون تودهها و در خدمت استعمار جا بزند و در برابر، ایدئولوژی بعث را مترقیترین، ضد امپریالیسیترین و انقلابیترین ایدئولوژی دنیا وانمود کند، لیکن با آغاز این جنگ تحمیلی ماهیت ارتجاعی ـ استعماری ایدئولوژی بعث بیش از پیش مشخص شد و گمان نمیکنم امروز در جهان عرب و اسلام کسی باشد که ایدئولوژی عفلقی و حزب بعث را ضد امپریالیسی پندارد و از ماهیت فریبنده و ارتجاعی آن بیخبر باشد.
۲. افشا شدن ماهیت فاشیستی و ضد خلقی صدام
صدام وحزب بعث عراق با وجود آنکه با لیرههای کفتار پیر و فرتوت جهان (امپریالیسم انگلیس) و با دستیاری امریکا بر مسند قدرت تکیه زد، تلاش همهجانبه و فریبندهای داشت که ماهیت خود را پوشیده بدارد و خود را چهرهای ضد امپریالیسم و دموکراتیک جا بزند، از این رو، صدام همیشه تندترین و مترقیانهترین شعارها را در منطقه سر میداد و با آن دسته از رژیمهای منطقه که در اقمار امریکا هستند به ظاهر رابطه سرد و ستیزه جویانه داشت و به ویژه با رژیمهای پادشاهی و ملکی سخت در تضاد بود!! جمال عبدالناصر را به خاطر آنکه روی تاکتیکهایی ناچار شد طرح راجرز را بپذیرد، سخت به باد ناسزا گرفت و تا روز مرگ ناصر رسانههای گروهی عراق سختترین و زنندهترین حملههای تبلیغاتی علیه او را ادامه دادند. صدام بارها گفته بود تا روزی که نظام هاشمی در اردن و نظام سعودی در حجاز واژگون نگردیده است، خواب راحت بر من حرام است، صدام هر کشور عربی را که با امریکا رابطه دیپلماسی داشت ارتجاعی، ضد خلقی و خائن به آرمان عرب میخواند، سازمان آزادی بخش فلسطین را به علت ارتباط با بعضی از رژیمهای وابسته به امریکا، مورد سرزنش و ملامت قرار میداد و ضد انقلابی قلمداد میکرد، جبهه پایداری را به خاطر آنکه طرح جنگ فوری علیه اشغالگران فلسطین را در دست اجرا قرار نداده است، محکوم و مردود میشمرد. صدام با این شیوه نو استعماری و با حملههای تبلیغاتی علیه رژیمهای مترقی و ضد امپریالیستی عرب و با مطرح کردن شعارهای به ظاهر تند و فریبنده و غیر عملی، آب به آسیاب دشمن میریخت و حرکتهای ضد امپریالیستی رژیمهای مترقی عرب را در نطفه خفه میکرد و از خود بتی میساخت تا بتواند نسل جوان دنیای عرب را در محور خود گرد آورد و از مبارزه واقعی آنان علیه صهیونیسم و امپریالیسم جلوگیری کند. از این رو، میتوان گفت که خطر شخص صدام که تا مغز سر در کام امپریالیسم فرورفته، با ظاهری فریبنده، خلقی و ضد امپریالیسم امریکا چه بسا کاریترین و شکنندهترین ضربهها را با دست صدام، بر جنبشهای ضد امپریالیستی منطقه وارد میکرد و تلاشهای ملت عرب علیه امریکا و اسرائیل را در نطفه خفه میکرد. اما امروز به برکت ادامه این جنگ تحمیلی ماهیت صدام برملا شده است، ماسک از چهره او کنار رفته است، امروز دنیای عرب و جهان اسلام میبیند که وابستگی و سرسپردگی صدام به امپریالیسم جهانی به مراتب ریشه دارتر و پیچیدهتر از وابستگی شاه حسن، شاه حسین و شاه فحد و حسنی مبارک و انور سادات است!! امروز صدام همانند جوجهای خود را زیر پر و بال لاشخورهای امریکایی پنهان کرده است تا از مشتهای آهنین رزمندگان اسلام در امان بماند و دیگر نمیتواند همانند روباه کلک بزند، شعار ضد امپریالیستی سر دهد و با اینگونه شعارها خلقها را بفریبد و در پشت پرده همانند نوکرهای حلقه به گوش، مجری توطئههای ضد خلق امریکا در منطقه باشد. این دست آورد ارزندهای است.
۳. اثبات برتری نیروی ایمان بر ابراز جنگی و نظامی و نمایش عینی پیروزی خون بر شمشیر.
کیست که نداند ملت قهرمان پرور ایران با تکیه به ایمان و اعتماد به نیروی لایزال الهی ۱۲ لشکر تا دندان مسلح عراق را از خاک کشور خود بیرون ریخت و امروز نیز توانسته است در برابر جدیدترین و مدرنترین سلاحهای جنگی غرب و شرق و مغزهای متفکر نظامی جهان، بایستد و پایداری کند و در عینیت نشان دهد که خون بر شمشیر، پیروز است.
۴. مشاهده عینی امدادهای غیبی در صحنههای جنگ.
در این زمینه رزمندگان اسلام، هر یک خاطرههای جالب و عبرت انگیزی دارند که گاهی در مصاحبههای رادیو ـ تلویزیونی و مطبوعاتی آنان بازگو شده است و گردآوری آن به اصطلاح معروف «مثنوی هفتاد من کاغذ شود».
۵. تجدید صحنههای شکوهمند صدر اسلام.
اگر نام پر افتخار « حنظله غسیل الملائکه» در آسمان تاریخ اسلام چون ستارهای درخشان، جلوه گری میکند و میدرخشد، در تاریخ جنگ تحمیلی صدها نفر از عزیزان ملت ایران همانند حنظله، از حجله به میدان رزم شتافتهاند و شهادت را در آغوش کشیدهاند و با ایثارگریها و فداکاریهای خود، اسلام را سربلند ساختهاند. استقبال مادران و همسران از رفتن عزیزانشان به جبههها و صبر و بردباریشان در برابر شهادت آن عزیزان، میتوان گفت که در صدر اسلام نیز کم نظیر است، مسابقه عزیزان رزمنده برای رفتن روی مین، از حماسه آفرینیهایی است که نظیر آن را در هیچ دورهای نتوان یافت.
۶. آمادهتر شدن زمینههای صدور انقلاب اسلامی.
چنان که اشاره کردم حماسه آفرینیها، ایثارگریها و پایداریهای رزمندگان اسلام در جبهههای نبرد حق علیه باطل، راهگشای حرکتهای ایثارگرانه و سرسختانه تودههای مستضعف در جهان شد و آنان را بیش از پیش به پیروی از راه، روش و سیره انقلاب اسلامی ایران واداشت. مستضعفان جهان از عملکردها و حماسه آفرینیهای رزمندگان ایران در جبههها، درسها گرفتند، و در راه رهایی خود از چنگال استعمار جهانخوار به کار بستند و انقلاب اسلامی ایران، از این راه تا حدودی جهانی شد و امروز در هر گوشهای از جهان حرکتهایی همانند انقلاب اسلامی ایران، رو به رشد و پیشرفت است و استکبار جهانی را سخت به وحشت انداخته است.
۷. حرکت ارتش در جهت مکتبی شدن و هماهنگی و انسجام آن با سپاه و نیروی مردمی.
رژیم شاه تلاش داشت که ارتش ایران را در مرحله نخست از اسلام بیگانه سازد و سرا پا غرب زده و شهوت زده سازد، تا آن را یارای رویارویی با مطامع و منافع جهانخواران نباشد و در مرحله دوم ارتش را به صورت چماقی علیه مردم و نیروهای مترقی و مبارزه به کار گیرد و میان ارتش و مردم جدایی ژرف و شکافی پر نشدنی ایجاد کند و مردم را از ارتش به گونهای متنفر و منزجر سازد که هیچ گاه راه وحدت و یک سویی میان آن دو، امکان پذیر نباشد. این سیاست شیطانی از طرف بنیصدر نیز به طور زیرکانهای دنبال شد، او تلاش داشت به ارتش بباوراند که مردم از ارتش متنفرند، نیروهای مردمی به خون ارتش تشنهاند و این فقط بنیصدر است که هوادار و پشتیبان ارتش است و اگر روزی بنیصدر در رأس این کشور نباشد روزگار ارتش سیاه است! و سپاه، بسیج و دیگر نیروهای مردمی، خون ارتش را در شیشهای میکنند. این توطئه مرموزانه، یک نوع اثر نامطلوبی در روابط ارتش، مردم و نیروهای مردمی گذاشته بود و سردیهایی ایجاد کرده بود لیکن به دنبال جنگ تحمیلی ارتش، سپاه و نیروهای مردمی یکدیگر را بازیافتند و به هم نزدیک شدند و آن برخوردهای سرد و دوگانگی که در آغاز جنگ تحمیلی، کم و بیش به چشم میخورد، به تدریج از میان رفت و جای خود را به یگانگی، همسویی و انسجام داد. علاوه بر این ارتش با کسب معنویت و روحانیت ویژهای که در جبهه وجود دارد و با دیدن امدادهای غیبی، هر چه بیشتر به سوی مکتبی شدن گام برمیدارد و افتخار ارتش جمهوری اسلامی را به جای ارتش منحوس شاهنشاهی، به دست میآورد.
۸. آمادگی و کسب تجارب جنگی ارتش و نیروهای مردمی.
از آنجا که ارتش ایران، هیچ گاه در جنگی تمام عیار و سرنوشتساز وارد نشده بود و اصولا برای چنین جنگی آمادگی نداشت، روشن نبود که در جنگ اصلی و اساسی ما که جنگ آزادی بخش فلسطین است، تا چه حدی بتواند کارآیی داشته باشد، لیکن ادامه جنگ تحمیلی به ارتش ایران فرصت داد تا نقاط ضعف و قوت خود را پیدا کند و تجارب لازم را از نظر استراتژیکی و لجستیکی، به دست آورد و خود را برای جنگ سرنوشتساز آینده آماده سازد. نیروهای مردمی نیز از جنگ تحمیلی تجارب ارزندهای کسب کردند و آموزشهای نظامی ارزندهای دیدند و فنون نظامی و جنگی را به درستی آموختند و برای نبرد مقدس فلسطین آمادگی بیشتری یافتند.
۹. به کار افتادن اندیشه، نیرو و خلاقیت.
ابتکارات و اختراعاتی که در امور تکنولوژی طی چند سال جنگ تحمیلی انجام گرفته، بیشتر از آن است که بتوان در این گفتگوی کوتاه شرح داد و ضمنا مسائل امنیتی و حفاظتی اجازه بازگو کردن آن را نمیدهد، انشاءالله پس از پیروزی و پایان جنگ، آن ابتکارات بازگو خواهد شد و دنیا را شگفتزده خواهد کرد. علاوه بر آن چه بسا ماشینها و تجهیزات نظامی که در دوران طاغوت از کار افتاده بود و باید برای سرویس و تعمیر به خارج منتقل میشد، به دست با کفایت متخصصین متعهد ایرانی اصلاح گردیده و مورد بهرهبرداری قرار گرفته است.
۱۰. انسجام و وحدت هر چه بیشتر ملت ایران.
جنگ تحمیلی ملت ایران را منسجمتر و متشکلتر ساخت و کشمکشهای فکری، عقیدتی و مناقشات غیراصولی و موسمی را تحتالشعاع قرار داد، مردم یک پارچه و در صف واحدی علیه دشمن متجاوز بسیج شدند و توطئه امپریالیسم امریکا را که میخواست با تحمیل این جنگ مردم ایران را به اختلافات و کشمکشهای داخلی سرگرم سازد، خنثی ساختند و دست رد بر سینه نامحرم زدند.
۱۱. تداوم و ژرفایی انقلاب اسلامی.
یکی از دست آوردهای ارزنده این جنگ تحمیلی، کمک به تداوم انقلاب اسلامی ایران بود. ملت ایران به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی، به تدریج به سوی عافیت طلبی، رفاه طلبی و تن آسایی کشیده میشد و اندیشه تأمین زندگی، رفاه، مسکن، کار و… به تدریج میخواست جای اندیشه مبارزه با طاغوت و استکبار را بگیرد و روحیه انقلابی، ایثارگری و پایداری را در مردم خفه کند. و ممکن بود مردم به تدریج از صحنه بیرون روند و روح ایثار، مقاومت و مبارزه را از دست بدهند و انقلاب اسلامی ایران به همان راهی کشیده شود که بسیاری از انقلابهای جهانی کشیده شده است (راه سکوت، سکون، سردی، سستی، تن آسایی، زبونی و دل خوش کردن به افتخارات گذشته)
لیکن با آغاز جنگ تحمیلی، انقلاب اسلامی ایران با ژرفایی و درخشندگی بیشتری به پیش تاخت و ملت قهرمان پرور ایران، استوارتر، مقاومتر و از خود گذشتهتر از گذشته به صحنه آمدند و حماسههایی آفریدند که در طول مبارزه با رژیم طاغوتی شاه نمونه آن دیده نشده بود. این جنگ تحمیلی تحولی ژرف در زندگی جامعه ایرانی پدید آورد و ملت ایران را اسوه، الگو و امام مستضعفان جهان ساخت.
۱۱. شناخت ماهیتها، اصالتها و روحیهها.
این جنگ تحمیلی توانست ماهیت افراد، احزاب و جمعیتها را در ایران و نیز در سطح جهانی کاملا بنمایاند و دوستان و دشمنان انقلاب اسلامی را بشناساند و صفها را مشخص سازد.
در ایران عناصر لیبرال، سازش کار، عافیتطلب و آنهایی که گوش به زنگ سیاست امریکا هستند و نیز سرمایهدارهای رفاهطلب و سودجو، با موضع به اصطلاح صلحطلبانه و در حقیقت سازشکارانه، ماهیت خود را بروز دادند و با منفیبافیها، سم پاشیها و دروغ پراکنیهای خود، آب به آسیاب دشمن ریختند و روشن ساختند که نه مرد جنگند و نه مرد مقاومت و پایداری، و با یک توپ از میدان در میروند و دستهای خود را به علامت تسلیم بالا میبرند!
در سطح جهانی ملتهای مسلمان و تودههای مستضعف و بعضی دولتهایی که رابطه خود را به کلی با مردم قطع نکرده و به طور کامل به استکبار جهانی سر نسپردهاند در کنار انقلاب اسلامی ایستادند و در برابر، ابرقدرتها، رژیمهای خائن و سرسپرده و جمعیتها و سازمانهای وابسته و خود باخته که تظاهر به آزادی خواهی و ضد امپریالیستی میکردند، یک پارچه علیه انقلاب اسلامی ایران بسیج شدند و در کنار یکدیگر صف کشیدند و ماهیت خود را به خوبی روشن ساختند و این دستآورد ارزندهای است که برای آینده جمهوری اسلامی، در خور اهمیت است.
دستآورد دیگری نیز این جنگ تحمیلی به همراه داشته است که باید در جای خود مورد بررسی قرار بگیرد.
س: به نظر شما آیا استکبار جهانی و ابرقدرتها برآنند که صلح را نیز بر ایران تحمیل کنند؟ برخی از لیبرالها این پرسش را مطرح میکنند که «چگونه میشود که هم جنگ تحمیلی باشد و هم صلح»؟!
ج: ابرقدرتها و استکبار جهانی هرگز خواهان صلحی شرافتمندانه که بتواند حقوق ضایع شده ایران در این جنگ را تأمین کند، نیستند بلکه وقتی میبینند جنگی را که بر ما تحمیل کردند نتوانست هیچ یک از اغراض شوم و شیطانی که داشتند تحقق بخشد، نه از صدور انقلاب اسلامی جلوگیری کند، نه اختلافات داخلی و کشمکشهایی به اسم سنی و شیعه و عرب و عجم و… ایجاد کند، نه خوزستان را از مام میهن جدا سازد، نه صدام را به قدرتی در خلیج بدل سازد، نه و… نه… اکنون ناچارند یکی از این نقشهها را به مرحله اجرا در آورند:
الف: ادامه جنگ فرسایشی و بیثمر
این برنامه دستکم میتواند ایران را از حرکت به سوی فلسطین اشغالی و آغاز نبرد آزادی بخش فلسطین، باز بدارد و قوای جمهوری اسلامی به تدریج تضعیف گردد.
ب: تقویت بنیه نظامی رژیم صدام، تا آنجا که بتواند ضربهای کاری و خرد کننده بر ایران وارد کند.
ج: تحمیل صلح بر ایران بدون آنکه خواستههای به حق ایران تأمین شود. استکبار جهانی اگر بتواند چنین صلحی را بر ایران تحمیل کند، به اغراض شوم و شیطانی که در اینجا برمیشمرم، دست خواهم یافت:
۱. نجات صدام از سقوط.
ابرقدرتها این نگرانی را هیچ گاه پنهان نکردهاند که ممکن است پافشاری و سرسختی ایران در جنگ، سرانجام رژیم صدام را به سقوط بکشاند و اگر صدام ـ همانند شاه ـ از منطقه بیرون رانده شود، شام بدبختی و زوال ابرقدرتها در منطقه فرا میرسد. این نگرانی ابرقدرتها را بر آن میدارد که پیش از فوت وقت و از دست رفتن فرصت، آتشبسی را میان ایران و عراق حاکم سازند و صدام را از خطر نابودی نجات دهند.
۲. ایجاد کشمکشهای داخلی در ایران.
ابرقدرتها میخواستند که با تحمیل جنگ، مردم ایران را رویاروی یکدیگر قرار دهند و اختلافات داخلی راه بیندازند، لیکن برعکس دیدند که مردم بیشتر متحد و منسجم شدند و پشت سر امام و مسئولان کشوری ایستادند، اکنون برآنند که با صلح تحمیلی، اختلافات داخلی ایجاد کنند، عدهای را به حمایت از صلح و آتشبس و جمعی را به مخالفت با آن وا دارند و آن غرضی را که با جنگ تحمیلی به دست نیاوردند، با صلح تحمیلی به چنگ آورند.
۳. ایجاد یک اسرائیل برای ایران.
ابرقدرتها خوب میدانند که صلح و صفا میان نظام جمهوری اسلامی ایران و رژیم بعث عراق امکانناپذیر است، زیرا علاوه بر دریای خونی که میان این دو رژیم فاصله انداخته است، بنا بر فتوای مرجع فقید مرحوم آقای حکیم (ره) و نیز فتوای لازم الاتباع مرجع ملت و امام امت و با توجه به ایدئولوژی حزب بعث عراق، این رژیم کافر و ملحد است و اسلام با «کفار و حربی» مبارزه آشتیناپذیر دارد و جمهوری اسلامی ایران با رژیمی که دستش تا مرفق به خون علما و مردم مومن آغشته است، نمیتواند صلح و صفا داشته باشد و بنابراین اگر صلحی میان این دو رژیم برقرار شود، ظاهری، صوری و تاکتیکی خواهد بود و هر دو رژیم با سرعت خود را برای برخورد و درگیری دیگر آماده خواهند کرد و در نتیجه رژیم صدام در عراق، اسرائیل دیگری برای ایران خواهد بود و در آن صورت برای ملت ایران زمینهای برای آغاز نبرد آزادیبخش فلسطین نخواهد ماند و ملت عراق نیز با ادامه اسارت در چنگال صدام، نمیتواند وظایف و مسئولیتهایی را که در برابر فلسطین اشغالی بر عهده دارد، به انجام برساند.
۴. بدنام کردن نظام جمهوری اسلامی
مردم مسلمان و مستضعف عراق که اکنون در چنگال رژیم بعث عفلقی اسیرند، چشم به حمایت ایران دوختهاند و امیدوارند که ایران با ادامه جنگ و فشار بیشتر و بیشتر بر گرده صدام، این رژیم خونخوار را ساقط کند و آنان را در گسستن زنجیر استعمار و استبداد یاری بخشد، اما اگر ببینند نظام جمهوری اسلامی با پذیرفتن آتشبس و یا صلح با دشمن سرسخت اسلام و مسلمانها (صدام) آنان را تنها گذاشت، به این نظام بدبین میشوند و در این حقیقت که نظام جمهوری اسلامی یاور و پشتیبان مستضعفان و محرومان است، تردید میکنند، این تردید نه تنها برای مسلمانان عراق بلکه برای مستضعفان جهان ایجاد خواهد شد و نظام جمهوری اسلامی را همانند دیگر نظامها و دولتها، بازیگر، فرصت طلب و سازش کار میپندارند و آن روز است که صدور انقلاب اسلامی متوقف خواهد شد و مستضعفان جهان انقلاب اسلامی ایران را به عنوان یک الگو پیروی نخواهند کرد.
۵. حفظ حریم کاذب سازمانهای وابسته بینالمللی.
استکبار جهانی هرگاه منافع استعماری خود را در جنگ میدیده، بیدرنگ آتش جنگ را مستقیم یا به طور غیر مستقیم شعلهور میساخته است و روز دیگر که منافع خود را در تحمیل آتشبس و صلح مییافته، از طریق سازمان ملل، و دیگر سازمانهای بینالمللی وابسته به ابرقدرتها، بیدرنگ آتشبس را بر دو طرف متخاصم تحمیل میکرده و کار را به نفع خود پایان میداده است، چنان که در رابطه با جنگ اعراب و اشغالگران فلسطینی میبینیم که اگر ابرقدرتها آتشبس را هر بار بر اعراب تحمیل نمیکردند، اصولا اسرائیل به وجود نمیآمد، موجودیت اسرائیل مرهون آتشبسهای پیشنهادی سازمان ملل بود، اعراب با پذیرفتن آتشبس تحمیلی به اشغالگران فلسطین فرصت دادهاند که خود را از نظر نیرو و ساز و برگ نظامی مجهزتر کنند و با آمادگی بیشتری به سرزمین فلسطین بتازند.
اکنون برای نخستین بار، کشوری غیر مقتدر و امتی مستضعف، با تکیه به ایمان و نیروی لایزال الهی برآن است که بیاعتنا به درخواست آتشبس سازمان ملل و ابرقدرتها، سرنوشت جنگ را در دست خود داشته باشد و برای ادامه جنگ یا آتشبس، مصالح و منافع خود را در نظر بگیرد. و این شیوه، زنگ خطر را برای جهان خواران به صدا درمیآورد زیرا این شیوه نه تنها حریم کاذب سازمانهای وابسته بینالمللی را میشکند و اعمال نظر ابرقدرتها را بیارزش میسازد، بلکه میتواند تودههای ستمدیده و مستضعف جهان را در جنگها و برخوردها با ابرقدرتها و دولتهای متجاوز، به اتخاذ چنین شیوهای وادارد. و اگر شیوه مقاومت، پایداری و سرسختی در نبردهای حق علیه باطل در دنیا مرسوم و الگو شود، جهانخواران و تجاوزکاران را به نیستی و نابودی میکشاند و کنترل جهان از دست رفته ابرقدرتهای شرق و غرب به کلی بیرون میرود. به ویژه اشغالگران فلسطین اگر در نبرد با امت اسلامی با چنین شیوهای مواجه شدند نابودی آنان حتمی و مسلم است، زیرا اشغالگران فلسطین فقط در سایه جنگهای برقآسا و آتشبسهای فوری که از طرف سازمان ملل بر اعراب تحمیل میشود، توانستهاند دوام بیاورند و سرزمین مقدس فلسطین را در اشغال خود داشته باشند و اگر امت اسلامی با الهام از پایداری، سرسختی و انعطاف ناپذیری ملت ایران در جنگ تحمیلی، برای آزادی فلسطین وارد نبرد شوند و هر گونه پیشنهاد آتشبس از طرف هر مقام و سازمانی را قاطعانه و سرسختانه رد کنند، بیتردید در مدتی کمتر از یک ماه، اشغالگران فلسطین، از پا در خواهند آمد و سرزمین عزیز فلسطین از چنگ آنان در خواهد آمد. از این رو، ابرقدرتها، به ویژه امپریالیسم امریکا تلاش دارند، هر چه سریعتر صلح و آتشبس را بر ایران تحمیل کنند، تا شیوه انعطاف ناپذیری و پایداری ایران در جنگ، برای جهان مستضعف الگو و سرمشق قرار نگیرد.
بنابراین میبینیم که هم جنگ تحمیلی است و هم صلح، و این معمای لاینحلی نیست که لیبرالهای خودباخته نتوانند آن را بفهمند و برای حل آن ناچار باشند به نامه پراکنی و سم پاشی دست بزنند! البته نباید نادیده گرفت که بیگانهزدگی و دنباله روی، لیبرالها را تا آن پایه، تهی فکر و کور دل ساخته است که جنگ تحمیلی و صلح تحمیلی را «معما» پندارند. من به آنها توصیه میکنم که برای حل این معما به مردم روشن ضمیر کوچه و بازار و کارگر و کشاورز ایرانی و بقال سر گذرشان رجوع کنند تا پاسخ قانع کنندهای دریافت دارند.
س: به نظر شما لیبرالها با مطرح کردن صلح با صدام چه غرض و انگیزهای را دنبال میکنند؟
ج: باید دانست که لیبرالهای کشور ما از روزی که چشم به اجتماع باز کردند و دست چپ و راست خود را تشخیص دادند، جز دنبالهروی از سیاست امریکا هیچ برنامهای نداشتند، هیچ سخنی بر زبان نیاوردند و هیچ گامی برنداشتند، اگر حزب و جمعیتی تشکیل دادند بعد از آن بود که دم امریکا را دیدند، اگر با رژیم شاه به مخالفت برخاستند، فقط در چهاچوب سیاست امریکا بود و مخالفت با شاه از مرحله پارلمانی تجاوز نمیکرد، اگر شعاری در مخالفت با رژیم شاه مطرح کردند در چهارچوب سیاست امریکا بود، شعارهای «شاه باید سلطنت کند، نه حکومت»، «اصلاحات آری، دیکتاتوری نه» و چسبیدن به سیاست گام به گام و تشکیل جمعیت حقوق بشر و دیگر موضعگیریها و خط و ربطهای آنان، فقط اجرای سیاست امریکا بوده است و امروز سر دادن شعار صلح با صدام از طرف لیبرالها، دنبالهروی از سیاست امریکاست و باید دانست اگر به راستی سیاست امریکا صلح با صدام را اقتضا نمیکرد، لیبرالهای ایرانی هرگز به خود اجازه نمیدادند که از صلح دم بزنند، آنها در لجن پراکنیها و سم پاشیهای خود علیه نظام جمهوری اسلامی ایران به ظاهر ادعا میکنند که: «… جنگ به سود امپریالیسم و صهیونیسم است و برای اسلام و انقلاب ما از هر قتاله است»!! لیکن حقیقت آن است که خودشان میدانند که دروغ میگویند و اگر ما هیچ دلیل و سندی بر نقشه امریکا جهت تحمیل صلح بر ایران نداشتیم، صرف موضع لیبرالهای ایرانی در حمایت از صلح میتوانست شاهد زنده و دلیل متقن بر سیاست امریکا در رابطه با این جنگ باشد. و با در نظر گرفتن این حقیقت میتوان گفت که لیبرالها با مطرح کردن شعار صلح با صدام نقشههای زیر را دنبال میکنند:
۱. دمیدن روح خودباختگی در مردم ایران در برابر به اصطلاح افکار جهانی.
یکی از ترفندهای استعمار، ترساندن تودههای مستضعف از «افکار جهانی» است. جهان خواران هرگاه میخواهند مستضعفان و ستمدیدگان جامعهای را به تسلیم، سازش و سکوت وادارند، جریان «افکار جهانی» را پیش میکشند و چنین وانمود میکنند که اگر مستضعفان جوامع بشری به راه عصیان، مبارزه و آشتیناپذیری با زورمداران و مستکبران ادامه دهند، افکار انسان دوستهای دنیا علیه آنان تحریک میشود و در جهان تنها و بییاور خواهند شد و در نتیجه برای مستکبران و متجاوزان فرصتی مناسب جهت سرکوبی و قلع و قمع آنان دست خواهد داد و روزگارشان را سیاه خواهند کرد و برعکس اگر از سر سختی و یک دندگی در برابر قلدرها و دیکتاتورها دست بردارند و راه سازش، مسالمت و تفاهم را در پیش گیرند، از حمایت و پشتیبانی انسان دوستها و آزادی خواهان جهانی برخوردار خواهند شد و افکار جهانی به یاری آنان برخواهد خواست و خواستههایشان را تأمین خواهد کرد!!
این ترفند شیطانی در جریان اشغال سرزمین فلسطین در شکست اعراب و ایجاد دولت اسرائیل و پیروزی صهیونیستها، نقش اساسی داشت و تا به امروز نیز این حربه کارآیی خود را حفظ کرده است. اعراب تحت تأثیر تبلیغات امپریالیستی به امید آنکه انسان دوستها و آزادی خواهان جهان آنان را یاری خواهند داد، در برابر اشغالگران فلسطین کوتاه آمدند، پی در پی آتشبس پذیرفتند و پی در پی عقبنشینی کردند. و در برابر صهیونیستهای اشغال گر که به خوبی دریافته بودند در دنیا از انسانیت خبری نیست، انسانیت مرده و انسانهای آزاده دربند هستند و اجازه نفس کشیدن ندارند و دنیا، دنیای زور است، با فجیعترین و وحشیانهترین شیوههای غیر انسانی بر سرزمین اسلامی تاختند، زندگی مردم را به آتش و خون کشیدند، در سرزمین فلسطین جوی خون راه انداختند، زن و مرد و کودک و پیر و جوان را در دهکده «دیر یاسین» قتل عام کردند و از دو ابرقدرت جنایت پیشه غرب و شرق (امریکا و شوروی) در سازمان ملل پاداش آن همه خونریزی و جنایتکاری را گرفتند و به عنوان دولتی به رسمیت شناخته شدند! و جالب آنکه اسرائیل هر چه بیشتر خون ریخت و جنایت کرد در دنیا بیشتر محبوبیت کسب کرد و عزیز دردانهتر شد و اعراب هر چه بیشتر ضعف نشان دادند و کوتاه آمدند، در دنیا بییاورتر و بدبختتر شدند و افکار جهانی نسبت به سرنوشت آنان بیتفاوتی بیشتری از خود نشان داد و با وجود این، استکبار جهانی مرتب در گوش اعراب زمزمه کرد که مواظب افکار جهانی باشید، اگر کاری کنید که افکار جهانی علیه شما تحریک شود، دیگر آسمان با تمام بزرگی و سنگینی که دارد بر سر شما خراب میشود! و هر بار که صهیونیستهای جنایتپیشه، دست به تجاوز و جنایت زدند و در سرزمینهای اسلامی خون راه انداختند، فورا دستگاه تبلیغات ابرقدرتها به توجیه آن نشستند، گفتند مثلا چون فلان روزنامه عربی نوشته «ما یهودیها را به دریا میریزیم» افکار جهانی به اسرائیل اجازه داده است سرزمینهای پهناوری از کشورهای عربی را در اشغال خود درآورد و دهها هزار نفر را به خاک و خون بکشد، چون دولتهای عربی میگویند ما هرگز با اشغالگران فلسطین مذاکره و صلح نخواهیم کرد، افکار جهانی به اسرائیل اجازه میدهد هر روز به کشوری بتازد و هر تجاوزی که میخواهد بکند!! اگر شما به جای شعار جنگ با اسرائیل از صلح و همزیستی مسالمت آمیز سخن میگفتید، افکار جهانی میآمد و دست اسرائیل را میگرفت و نمیگذاشت به کشورهای شما حمله کند و سرزمینهای شما را اشغال کند و مردم شما را قتل عام کند!! این تبلیغات فریبنده و شیطانی به تدریج در برخی دولتهای زبون و ضعیفالنفس تأثیر گذاشت و آنان را به سراشیبی سازش، تسلیم و صلح تحمیلی کشاند ولی از افکار جهانی خبری نشد، افکار جهانی نیامد اسرائیل را سرجایش بنشاند! آن روز که جمال عبدالناصر اعلام میکرد «نه صلح، نه مذاکره، نه پیمان، فقط جنگ»، اسرائیل هیچ حقی برای فلسطینیها قائل نبود، بیت المقدس را از آن خود میپنداشت و تا آن پایه که توان و نیرو داشت، علیه فلسطینیهای آواره و مردم عرب دست به جنایت میزد و امروز که دولتهای زبون و مزدور عرب نه تنها صلح با اسرائیل را پذیرفتند بلکه حیثیت، شرافت و غیرت عربی را نیز زیر پای صهیونیسم قربانی کردند و به در یوزگی افتادند، باز میبینیم که اسرائیل هیچ حقی برای فلسطینیها قائل نیست و نه تنها بیتالمقدس را بلکه ارتفاعات جولان را نیز از آن خود میداند و اگر حماسه آفرینیهای مسلمانان لبنان نبود، جنوب لبنان را نیز میخواست برای همیشه در اشغال خود نگهدارد و فلسطینیهای آواره را با هزاران فرسنگ فاصله تا خاک تونس تعقیب میکند و به خاک و خون میکشد و افکار جهانی نیز هم آن روز و هم امروز از اسرائیل حمایت میکند و دست او را در تجاوز و جنایت باز میگذارد! چرا؟ چون دنیای زور است و افکار جهانی با کسی است که زور و قدرت بیشتری داشته باشد. من نمیگویم انساندوست، صلح طلب و آزادیخواه در دنیا نیست، لیکن باید دانست که انسان دوستها و آزادیخواهان جهان اسیرند، زبانهایشان بریده و قلمهایشان شکسته است و اگر حرفی بزنند به عنوان روانی یا ماجراجو و آشوبگر روانه زندانها، تبعیدگاهها و یا سر به نیست میشوند.
اگر آزادی خواهان جهان حق اظهارنظر داشتند و میتوانستند در سرنوشت مردم دنیا نقشی داشته باشند، ریگان را امکان آن نبود که بر مسند ریاست جمهوری امریکا تکیه زند، اگر انساندوستها در جوامع بشری حق نفس کشیدن داشتند، چگونه امکان داشت که رئیس جمهور امریکا با قول و وعده حمایت از اسرائیل و تأمین نیازمندیهای نظامی و اقتصادی اسرائیل، از مردم امریکا رأی بگیرد و به کاخ سیاه راه پیدا کند؟ در دیگر کشورهای مقتدر جهان نیز وضع به همین صورت است.
آن روز که امریکا با شدیدترین و وحشیانهترین شیوه فاشیستی، ویتنام را زیر بمب بارانهای شبانه روزی خود گرفته بود، از افکار جهانی خبری نبود، لیکن وقتی ویتنام به گورستان امریکاییها بدل شد و هر روز جسد بیجان دهها امریکایی را از ویتنام به کشور امریکا باز گرداندند، یک باره امریکاییها یادشان آمد که جنگ ویتنام غیرانسانی است و در ویتنام به انسانیت تجاوز شده است! و اینجا بود که یکباره تظاهرات و راهپیماییهای گستردهای در امریکا علیه جنگ ویتنام راه افتاد و به اصطلاح افکار جهانی تجاوز امریکا به ویتنام را محکوم کرد.
امروز سردمداران امریکا برای دست یافتن به مقام ریاست جمهوری باید به مردم امریکا وعده کمک همهجانبه به اسرائیل را بدهند ولی اگر فردا مسلمانها همت کردند و به پا خاستند و فلسطین اشغالی و دیگر کشورهای عربی و اسلامی را به گورستان امریکاییها و صهیونیستها بدل ساختند، میبینیم افکار جهانی رئیس جمهوری را به کاخ سفید میفرستد که قول دهد از هرگونه کمک به اسرائیل خودداری ورزد! و آن روز افکار جهانی درمییابد که اسرائیل متجاوز است.
و اکنون که این حربه استعماری و ترفند شیطانی کارآیی خود را در جهان از دست داده و زنگ زده شده است و مستضعفان جهان به خوبی دریافتهاند که دنیا، دنیای زور است و «افکار عمومی» بیش از شعار توخالی و پوچ چیز دیگری نیست، ملی گراها و لیبرالهای خود باخته کشور ما که تا مغز استخوان بیگانه زده و غرب زدهاند، راه افتادهاند تا به مردم ایران بباورانند که ایران به سبب انعطافناپذیری در جنگ و نپذیرفتن صلح پیشنهادی، در دنیا ایزوله شده است و «افکار عمومی و جهانی» علیه ایران است و اگر وضع به همین منوال پیش برود، ایران به نابودی کشیده میشود!! لیبرالهای خودباخته و غرب زده میکوشند که با این تلقینات شیطانی مردم ایران مرعوب و مقهور ساخته استقلال فکری، اعتماد به نفس و روح آزاد منشی را در ملت قهرمان پرور ایران بکشند و آنان را بر آن دارند که با دم زدن از صلح و دنبالهروی از سیاست شیطانی ابرقدرتهای غرب و شرق، به مرداب متعفن سازش کاری، سرسپردگی و وابستگی فکری تن در دهند و راهی در پیش گیرند که ساداتها، ملک حسینها، حسنی مبارکها و دیگر مزدوران شرق و غرب آن راه را در پیش گرفتهاند! این نخستین انگیزه لیبرالها از مطرح کردن صلح با صدام است.
۲. ایجاد اختلافات و کشمکشهای داخلی.
یکی از آرزوهای دیرینه صدام و امریکا این است که بتوانند حداقل برخی از مردم ایران را از جنگ خسته و دلسرد سازند و به اعتراض علیه ادامه جنگ تحمیلی وادارند و از این طریق علاوه بر فشار خارجی که از طریق ابرقدرتها و دولتهای وابسته به آن برای تحمیل صلح بر ایران وارد میآید، فشار داخلی نیز به همین منظور شروع شود و مقامات ایران را بر پذیرش صلح تحمیلی مجبور سازد و اکنون لیبرالهای مرموز وابسته این مأموریت را به امید آنکه بتوانند قشری از مردم را با خود هم صدا کنند، بر عهده گرفتهاند. لیکن ملت قهرمان پرور ایران آگاهتر، ژرفنگرتر و پایدارتر از آن است که این نغمههای شوم بتواند در آنان تأثیر بگذارد.
۳. خوش رقصی در برابر امریکا.
لیبرالهای خود باخته ایران در طول تاریخ سیاسی خود همواره چشم به دست امریکا داشتهاند تا آنان را در دست یافتن به مسند و مقام یاری دهد. آنها در طی سلطنت شاه معدوم هماره همین اندیشه را دنبال میکردند که چه بگویند و بنویسند تا باعث خوشآیند امریکا باشد و امروز نیز هنوز بر این باورند که امریکا میتواند در آینده در سرنوشت ایران دخالتی داشته باشد، از ا ین رو، برآنند که با اینگونه موضعگیریهای مورد دلخواه امریکا به اصطلاح: «در دل دوست به هر حیله رهی باز کنند»! لیکن آینده برای آنها ثابت خواهد کرد که این، امید عبثی است و امریکا ناتوانتر و ضعیفتر از آن است که بتواند دیگر در سرنوشت ملت قهرمان پرور ایران نقشی ایفا کند. «آن قدح بشکست و آن پیمانه ریخت»!
۴. به دست آوردن سوژه علیه مسئولان جمهوری اسلامی.
یکی از نقشه لیبرالها از مطرح کردن صلح با صدام این است که بتوانند سوژهای علیه نظام جمهوری اسلامی به چنگ بیاورند تا زمینه سم پاشی و لجن پراکنی را برای خود فراهم سازند، چنان که در جریان تصرف لانه جاسوسی چنین کردند. یک روز تصرف لانه جاسوسی و گروگانگیری را محکوم کردند و گفتند باید گروگانها را به هر قیمتی است آزاد کرد و آن روز که گروگانها رها شدند، فورا با بوق و کرنا گوش فلک را کر کردند که قرارداد الجزایر اسارتبار و صد در صد به ضرر ایران بوده است و این نغمه شوم را تا به امروز نیز ادامه دادهاند.
اکنون نیز مینویسند: «… به هر قیمتی که شده است باید سر و ته جنگ را به هم بیاوریم… »!! و فردا اگر خدای نخواسته ایران «سرو ته جنگ را به هر قیمتی به هم آورد» فورا سم پاشیها و لجن پراکنیها و نق زدنهای روشنفکرمآبانه و تحلیلهای آن چنانی را آغاز میکنند که این صلح، اسارت بار و صد در صد بر ضرر ایران بوده است!!
به راستی تاریخ تکرار میشود: در جنگ صفین شماری از عناصر ناآگاه و بیخبر از اسلام که خود را اعلم، افقه و دلسوزتر از حضرت امام علی (ع) میپنداشتند و بر روی آن حضرت شمشیر کشیدند و آن حضرت را تهدید کردند که اگر صلح پیشنهادی معاویه را نپذیرد، او را خواهند کشت و با این خیانت، ضربه جبران ناپذیری بر اسلام وارد آوردند و اکنون نیز میبینیم که مشتی عناصر غربزده، عوام و جاهل به اسلام که خوشبختانه توان شمشیر کشیدن و اسلحه برداشتن ندارند، قلم برداشته و با تمسک غلط به قرآن، برآنند که صلح پیشنهادی صدام را بر امام امت تحمیل کنند و خون عزیزان اسلام را به هدر دهند و ضربه جبرانناپذیر دیگری بر اسلام وارد کنند.
این تنها خوارج و منافقان دوران حضرت امام علی (ع) نبودند که خود را از حضرت علی عالمتر و دلسوزتر برای اسلام میپنداشتند، بلکه خوارج دوران ما لیبرالهای دست پرورده مکتب غرب نیز خود را از امام و فقهای متعهد اسلام فقیهتر و عالمتر و دلسوزتر برای اسلام میدانند و به خود اجازه میدهند که با تمسک عامیانه و جاهلانه به قرآن، ادامه جنگ با رژیم کافر بغداد را خلاف اسلام جلوه دهند. اینها با کمال بیشرمی و گستاخی مینویسند: «برداشت ما از قرآن این است که هر چند احتمال خدعه دشمن وجود داشته باشد ناچاریم به تقاضای صلح وی با دید مثبت نگاه کنیم»! و در جای دیگری مینویسند: «هر زمان که متجاوز دست بردارد ولو قصد خدعه داشته باشد، قرآن با صراحت تمام گفته است جنگ را متوقف کنند»!!
این بدعت در دین است، تفسیر به رأی است، بدنام کردن اسلام است، فناتیک معرفی کردن و غیر عملی معرفی کردن احکام و دستورات مترقیانه اسلام است، زیر سؤال بردن حضرت امام علی (ع) است که در جنگ صفین صلح پیشنهادی معاویه را نپذیرفت.
اگر فقها و علمای اسلام به عوام اجازه اظهارنظر در مسائل اسلامی نمیدهند، برای این است که چنین خیانتها و رسواییهایی به بار نیاورند و اسلام را مکتبی قشری، سطحی و غیرعملی معرفی نکنند و انحراف به وجود نیاورند. من نمیدانم چه کسی به لیبرالهای از راه رسیده ایران اجازه داده که درباره اسلام که هیچ گونه شناخت و تخصصی ندارند، نظریه بدهند و فتوا صادر کنند؟! آنها نوشتهاند: «ما نیز همگام و همراه با فقهای شیعه برای جنگ ابتدایی و تهاجمی، حضور و امر امام معصوم را ضروری و لازم میشمریم»!!
آیا حضرات لیبرالها در دانشگاه فرانسه و امریکا مجتهد و فقیه شدهاند که خود را «همگام و همراه با فقهای شیعه» میشمارند و صاحبنظر میدانند، اینها آنقدر از اسلام بیخبرند که نمیدانند بعضی از فقها جنگ تهاجمی را نیز به حضور امام معصوم منوط نمیکنند. اینها نه تنها از اسلام بیگانهاند و از الف بای اسلام آگاهی ندارند و از اسلام برداشت غلط دارند، بلکه از بینش سیاسی و جهانبینی صحیح نیز محرومند. بافت فکری آنان به گونهای است که نمیتوانند بفهمند و مسائل روز را درک کنند، آنها هنوز در مرحله پیش از ۲۸ مرداد / ۳۲ میاندیشند. و نتوانستهاند پا به پای ملت اسلام رشد پیدا کنند و پیش بیایند، با وجود آنکه بیش از ۶ سال از جنگ تحمیلی میگذرد، لیبرالهای کوردل ایران هنوز نفهمیدهاند که ایران در این جنگ با کی طرف است و اگر پیروز شود چه قدرتهایی را شکست داده و اگر خدای نخواسته شکست بخورد، چه نیرویی شکست خورده است و از این رو، نوشتهاند: «آیا از بین بردن یک نفر آدم بد مثل صدام با همه خباثت و شقاوتهایش و با حزب بعثش، آیا میارزد که دهها بلکه صدها هزار آدم ارزشمند و بیگناه ایرانی و عراقی قربانی شوند و میلیاردها خرج و خرابی بپردازیم»؟!
خوب بود این حضرات به جای وقت صرف کردن، کاغذ حرام کردن و آن همه سم پاشی و لجنپراکنی لحظهای سر از لاک خود بیرون میآوردند و به میان مردم میرفتند و از این کارگرها، کشاورزها، رفتگرها و خلاصه مستضعفان ایران زمین، این سؤال سطحی و بیپایه و بیمایه را مطرح میکردند و پاسخ خود را دریافت میداشتند و درمییافتند که طرف حساب ما در این جنگ صدام نیست بلکه استکبار جهانی است و جنگ اسلام و کفر است و آنها که امروز در جبههها ایثارگریها و حماسهآفرینیها میکنند، به خوبی میدانند که برای اسلام و «فی سبیل الله» در ستیزند، لیکن لیبرالهای کشور ما، از آنجا که هزار ماشاءالله از یک بینش عمیق سیاسی و اسلامی برخوردارند و از مکتب غرب درس سیاست و درس دین گرفتهاند، برای ملت ایران، اشک تمساح میریزند که «حیف است این همه عزیزان برای از بین بردن یک آدم بدی مثل صدام از دست بروند»!! این لیبرالها متأسفانه هزار و اندی سال دیر به دنیا آمدند، کاش اینها در جنگ صفین حضور داشتند تا هم زبان با خوارج حضرت امام علی (ع) را اندرز میدادند که آن همه نیروهای مخلص و مؤمن را برای از بین بردن یک آدم بدی مثل معاویه به کشتن ندهد و نیز در روز عاشورا حضرت امام حسین (ع) را ارشاد میکردند که خود را با آن مقام شریف و مقدس عصمت و امامت و عزیزان خود را که یک تار موی آنها بر تمام دنیا ارزش داشت، برای از بین بردن یک نفر آدم بدی مثل یزید (آری یک یزید بیقابلیت) قربانی نسازد!!
این کج اندیشیها، انحرافات و کفرگوییها، از نتایج دور شدن از مکتب نجاتبخش تشیع و دنبالهروی از شعار انحرافی «حسبنا کتاب الله» و به کار بستن تز استعماری و انحرافی «اسلام منهای روحانیت» است که متأسفانه لیبرالهای به ظاهر مذهبی ایران گرفتار آن هستند و قهرا با این تز و اندیشه نمیتوانند با ملت باشند و همگام و هم سو با ملت مسلمان و قهرمان پرور ایران حرکت کنند و جز آلت دست شدن و دنبالهروی از این و آن سیاست بیگانه و اسارتبار راهی به جایی ندارند. این حکم تاریخ است که:
هر که گریزد در خراجات شهر خـارکـش غـول بیـابان شـود
والسلام