تصور من اینست که مرحوم آیت‌الله مطهری (رضوان الله علیه ) بعنوان یکی از چهره هائی که در احیاء تفکر اسلامی بیشترین نقش را داشتند، و جزو یکی از پرچمداران این بینش نوین اسلامی، و طرح دوباره اسلام در فضای فرهنگ امروزی جهان باید بشمار بیاید!

ما در میان #متفکرین_ایرانی و غیرایرانی… وقتیکه نگاه می کنم به این چهره های شناخته شده، مرحوم شهید مطهری را یکی از برترین این‌ها بحساب می آورم، علت هم، همین جامعیت ایشان است.

 این مرد یک #فقیه بود، یعنی وقتی می‌خواست اسلام را تبیین، و مسائل اسلامی را بیان کند، از خودش چیزی مایه نمی‌گذاشت. اسلام را می‌شناخت، فقه اسلامی را بلد بود، همان‌طور که می‌دانید فقه اسلامی به معنای شیوه استنباط احکام از منابع اولی اسلام، یعنی کتاب و سنت است، و فقیه، آن کسی است که این شیوه استنباط را بلد است.

 مرحوم مطهری یک #مجتهد بود.. اینطور نبود که به دام #افکار_التقاطی شرقی یا غربی بیفتد! همچنان‌که بسیاری از متفکرین مصلح و طرفدار تجدید حیات دوباره اسلام، در آن دام افتادند.

یک فیلسوف بود، ولی با معارف عمیق و استدلالی اسلام آشنا بود.

یک سخنور بود، یعنی میتوانست همه آنچه را که بلد است بزبان بیاورد.

 یک نویسنده بسیار خوب بود، یعنی می‌توانست همه آن‌ها را بنویسد، واقعا ابعاد یک شخصیت زبده برجسته بود، که می‌توان او را یکی از متفکرین، و یکی از پرچمداران #احیای_تفکر_اسلامی به شمار آورد.

شهید مطهری تاریخ را خوب میدانست، و دوره‌های مختلف تاریخی کشور ما را بعد از اسلام، ایشان یقینا مطالعه کرده بود.

به نظر من مرحوم مطهری با دو ابزار..می‌توانست تفاهم و نزدیکی بین دو قشر روحانیون و تحصیل‌کرده‌های جدید را به وجود بیاورد: یکی #تلاش_عملی، و دیگری غنای شخصیت خود ایشان

از لحاظ تلاش عملی، ایشان در دانشگاه درس گرفتند، با دانشجوها انس پیدا کردند، در مجامع تحصیل‌کرده ، مهندسین، پزشکان، شرکت کردند، و یک قطب و ملجأ و پناهی برای تحصیل کرده‌های جدید شدند.

هیچ‌کدام از این چهره‌های #تقریب بین روحانی و دانشگاه به قدر ایشان در این جهت موفق نبودند، و ایمان آن تحصیل‌کرده‌های جدید را جلب نکردند.

دومین وسیله، غنای شخصیت خود ایشان بود. می‌دانید یکی از چیزهائی که بین این دو قشر را جدا کرده بود، این بود که این دو قشر را نسبت بهم بی اعتماد کرده بودند! تحصیل کرده های جدید، فارغ التحصیل حوزه علمیه را یک آدم باسواد نمی‌دانستند! روحانی، در عرف و فرهنگ غربی تزریق شده به یک عده‌ای از تحصیل‌کرده‌های ما، یک عنصر بی‌سواد و پرمدعائی به حساب می‌آمد که اصلا تضییع وقت بود که انسان با او بنشیند، حرف بزند، یا خودش را به او نزدیک کند؟ یعنی او را اصلا قابل نمی‌دانستند! متقابلاً، تحصیل‌کرده حوزه علمیه هم تحصیل‌کرده‌های دانشگاهی را با همین چشم نگاه می‌کرد..شخصیت علمی و قوی مرحوم شهید مطهری هم بیش‌ترین تأثیر را در نزدیکی این دو قشر داشت.

اعتقاد مرحوم مطهری (رضوان الله تعالی علیه) به نقش #نهاد_روحانیت منهای اشتباهاتی که ممکن است این، یا آن شخص روحانی داشته باشد یکی از خصوصیات ویژه این بزرگوار بود.

این جمله #اسلام_منهای_روحانیت که واقعا بطور کامل در ذهن‌های کسانی که مشتبه بودند کوبیده و پاک شد، این هنر آقای مطهری بود که او درک کرد که هدف آن کسانی که داشتند یک سری حرف‌هائی را می‌زدند، همین اسلام منهای روحانیت است. می‌خواهند اسلام بدون مفسر و عالم اختصاصی به اسلام وجود داشته باشد، تا راه برای تعبیر و توجیه باز باشد. (ویژه نامه ششمین سالگرد شهادت آیت الله مرتضی مطهری،نشریه شماره ۷۴، تهیه و تنظیم حزب جمهوری اسلامی،صص ۲۸۳-۲۶۲)

مرحوم شهید مطهری برای حفظ تداوم #خط_اسلام، و غلبه آن بر این انقلاب عنصر مؤثری بود.

 از همان ابتدایی که این انقلاب داشت پیروز می‌شد و حتی قبل از پیروزی، عده‌ای بودند که مصرا می‌خواستند صفت اسلامی را از این انقلاب بگیرند! و بعد از آن هم که انقلاب به پیروزی رسید از اولین لحظات، کسانی بودند که در این خط حرکت می‌کردند، و کسانی هم که این فکر را داشتند، همه جزو آن بی‌اعتقادها و ملحدهای آشکار و صریح نبودند، بلکه کسانی هم بودند که «على الظاهر مسلمان بودند و داعیه ضد اسلامی هم نداشتند، اما على الباطن» به هیچ‌وجه نمی‌توانستند تفکر اسلام، آن هم تفکر فقاهتی اسلام را تحمل کنند> طبیعی است که آقای مطهری با حساسیت‌هایش، با آگاهی و با #بصیرتش، و با علم فراوانش با آن حالت خاص، و به تعبیری خط شکنی ایستادگی کردند.

مرحوم مطهری (رضوان الله تعالی علیه)» یک انسانی بود که علی‌رغم ظاهری که به آن این رقت‌ها و لطافت‌ها (حالت استدلال و مثلا منطقی برخورد کردن بامسائل) نمی‌آمد و تصور نمی‌شد، باطن بسیار رقیق و لینی داشت. یک وقتی شاید حدود سال‌های ۵۲، ۵۳ بود به یک مناسبتی می‌گفتند که من مایل هستم یک فرصتی پیدا کنم، و کارهای دانشگاهی و درسی را کنار بگذارم، و بروم تا
حالا تعبیری که ایشان می‌کردند شاید مثلا این بود که خدا را ببینم ، یا مثلا لقاء حق برسم و یا یک تعبیر اینطوری که خوب مقصود ایشان این بود که بروم آنجا و کار فرهنگی و فکری توأم با خلوت مناسب با عبادت و ریاضت، و توجه و این‌ها داشته باشم.

ایشان یک چنین روحی داشت. مرد بسیار دقیق و ظریفی بود، و به شدت تحت تأثیر هیجانات عرفانی و معنوی قرار داشت. یک شب ایشان منزل ما بودند، نصف شب از صدای گریه ایشان خانواده ما از خواب پریده بودند البته اول ملتفت نشده بودند صدای کیست اما بعد فهمیدند که صدای آقای مطهری است. بله ایشان نصف شب نماز شب می‌خواند همراه با گریه، با صدایی که از آن اطاق می‌شد آن را شنید!

پدر ایشان را در رفت و آمدها و جلسات می‌دیدم صحبت کردن ایشان را ندیده بودم، که مثلا از ایشان استفاده ای کرده باشم، لکن مرحوم مطهری عجیب برای ایشان احترام قائل بودند! در حالیکه قطعا مرحوم مطهری (رضوان الله تعالی علیه) رتبه فکری بالاتری داشتند و شخصیت ایشان شاید قابل مقایسه نبود، اما به قدری ایشان در مقابل پدر #خاضع بودند که حد نداشت! و علت هم این بود که می‌گفتند اول کسی که مرا به مسائل معنوی و حال و عبادت و این‌ها هدایت کرد پدرم بود مثلا می‌گفتند پدرشان از دوران کودکی و جوانی ایشان را به قرآن خواندن و این‌ها وادار می‌کرد.

علی ای حال مرحوم شهید مطهری اگر امروز می‌بودند من فکر می‌کنم مناسب‌ترین جا برای ایشان ریاست‌جمهوری بود، که با آن ابعاد عظیم شخصیت یک حکیم، یک فیلسوف، یک #فقیه_رئیس_جمهور یک نظام می شد و این خیلی برای این نظام ارزش داشت، و ما می‌توانستیم به وجود او در دنیا افتخار کنیم، و این بزرگوار واقعا می توانست یک نمود خوبی برای این نظام باشد.(ویژه نامه ششمین سالگرد شهادت آیت الله مرتضی مطهری،نشریه شماره ۷۴، تهیه و تنظیم حزب جمهوری اسلامی،صص۲۸۳-۲۶۲)

دسته بندی: ایتا برچسب ها:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *