ایران؛ بزرگترین قربانی جنگ جهانی اول
تنها هشت روز از تاجگذاری احمد شاه ۱۸ ساله، آخرین پادشاه سلسله قاجار می گذشت که جنگ جهانی اول (مرداد ۱۲۹۳ ه. ش ) آغاز شد، مستوفی‌الممالک نخست‌وزیر وقت ایران بلافاصله پس از آغاز جنگ، بیطرفی کامل ایران را اعلام کرد اما دولتهای درگیر در جنگ، این بیطرفی را نادیده گرفتند و برای وارد کردن نیروهای خود به ایران اقدام کردند.
جولان متفقین در ایران 
جنگ جهانی اول در جریان بود و در نتیجه تجاوز کشورهای روسیه، فرانسه و بریتانیا در لوای “دول متفق” و کشورهای اتریش و آلمان به عنوان “دول محور” آغاز شد و سپس عثمانی، ایتالیا و ژاپن هم به این جمع اضافه شدند و جنگ را به آسیا و خاورمیانه کشاندند. نیروهای متفقین به بهانه های واهی و به علت موقعیت استراتژیک ایران به کشور بی طرفمان حمله کردند، قوای روس در شهرهای آذربایجان، اردبیل، قزوین و انزلی، حضور داشتند و جنوب کشور از جمله بوشهر و بندر لنگه و آبادان نیز در اشغال نیروهای انگلیس بود. اما در سال ۱۲۹۵ه.ش انقلاب روسیه رخ داد و روسها از ایران خارج شدند و انگلیسی ها ایران را تحت اشغال کامل خود درآوردند. در ساختار حاکمیتی ایران نیز در طول چهار سال جنگ اول جهانی، ایران دست کم ۱۵ بار شاهد ظهور و سقوط کابینه‌های مختلف بود، عمر متوسط هر دولت تحت تأثیر هرج و مرج سیاسی ناشی از جنگ، از ۱۰۰ روز تجاوز نمی‌کرد.
و قحطی آمد…. 
در همان سالهای جنگ اول جهانی موجی از فقر، گرسنگی، قتل و غارت و قحطی دامنگیر جامعه ایران شده بود. بیماریهای مسری به ویژه تیفوس و وبا در مناطقی که بیشتر در معرض تاخت و تاز نیروهای بیگانه بود بیداد می‌کرد. در سال ۱۲۹۶ ه.ش بود که قحطی در ایران به مرحله ای اسف بار رسید و همه روزه کودکان، زنان و سالمندان بسیاری را به کام مرگ می کشاند.
با نگاه به اسناد و مدارک و گزارشهای آرشیو وزارت خارجه آمریکا و نیز اخبار و اطلاعات و گزارشهای موجود در روزنامه های آن دوره و همچنین خاطرات افسران و فرماندهان انگلیسی حاضر در ایران می توان به ابعاد این قحطی بزرگ و دستهای پشت پرده آن دست یافت.
این اسناد نشان می دهد که در تابستان ۱۲۹۶ قحطی آغاز شد اما ابعاد وسیعی نگرفت چرا که برداشت محصولات وقفه ای کوتاه در گسترده شدن آن ایجاد کرد.
روزنامه ایران در ۳۰ شهریور ۱۲۹۶ ه.ش می‌نویسد: «نبود غله دارد در سراسر ایران قحطی به وجود می‌آورد. تاثیر کمبود غله بویژه در کاشان مشهود است و هیچ ترفندی نمی‌تواند اوضاع را بهتر کند، زیرا حمل غله از قم یا سلطان‌آباد به کاشان ممنوع است و مازاد غله این مناطق به شهرهای شمالی ارسال می‌شود».
«جان لارنس کالدول» وزیر مختار آمریکا در ایران در گزارشی با عنوان «فقر و رنج در ایران» به تاریخ ۱۲ مهر ۱۲۹۶ ه.ش به تشریح قحطی فزاینده پرداخته و می‌نویسد : اوضاع قحطی بدتر می شود بی نظمی تا شمال غرب ایران گسترده شده است.
روزنامه رعد ۲۱ دی ۱۲۹۶ه.ش: به گزارش نظمیه، هفته گذشته ۵۱ نفر در اثر گرسنگی و سرما در خیابانهای تهران جان باخته اند……
لارنس کالدول در تلگرافی به تاریخ ۱ بهمن ۱۲۹۶ چنین گزارش می‌کند: «در شهر‌های گوناگون به امداد فوری نیاز است. روزانه چندین مرگ گزارش می‌شود. در ولایاتی که دولت ایران قیمت‌های خاصی را تعیین کرده حجم محدودی از گندم، برنج و دیگر مواد غذایی را می‌توان خرید. »
۲۵ اسفند ۱۲۹۶ ه.ش، شولر دبیر امدادرسانی آمریکا در ایران در تلگرافی گفت: اندوه اسفبار ادامه دارد صدها تن رو به مرگ هستند. حدود بیست هزار نفر در تهران اطعام می شوند اما دامنه اقدامات امدادی شامل مشهد، همدان، قزوین، کرمانشاه و سلطان آباد نیز می شود.
محمد قلی مجد در کتاب “قحطی بزرگ” خود به نقل از خاطرات میرزا خلیل خان ثقفی، پزشک دربار، می نویسد:
“از یکی از گذرگاه های تهران عبور می‏کردم. به بازارچه‏ ای رسیدم که در آنجا دکان دمپخت‌پزی بود. رو به روی آن دکان، دو نفر زن پشت به دیوار ایستاده بودند. یکی از آنها پیرزنی بود صغیرالجثه و دیگری زنی جوان و بلندقامت. پیرزن که صورتش باز بود و کاسه گلینی در دست داشت، گریه‏ کنان گفت : ای آقا، به من و این دختر بدبختم رحم کنید؛ یک چارک از این دمپخت خریده و به ما بدهید، مدتی است که هیچ کدام غذا نخورده‏ ایم و نزدیک است از گرسنگی هلاک شویم.
گفتم : قیمت یک چارک دمپخت چقدر است تا هر قدر پولش شد، بدهم خودتان بخرید. گفتند: نه آقا، شما بخرید و به ما بدهید چون ما زن هستیم، فروشنده ممکن است دمپخت را کم کشیده و ما متضرر شویم. یک چارک دمپخت خریده و در کاسه آنها ریختم. همان جا مشغول خوردن شدند و به طوری سریع این کار را انجام دادند که من هنوز فکر خود را درباره وضع آنها تمام نکرده بودم، دیدم که دمپخت را تمام کردند. گفتم: اگر سیر نشده‏ اید یک چارک دیگر برایتان بخرم، گفتند : آری بخرید و مرحمت کنید، خداوند به شما اجر خیر بدهد و سایه‏ تان را از سر اهل و عیالتان کم نکند.”
چرا قحطی شد ؟ 
در نیمه اول سال ۱۲۹۵ ه.ش در اثر جنگی که در خاک ایران، ابتدا میان ایرانیان و روسها و سپس میان روسها و ترک های عثمانی درگرفته بود مردم ایران با کمبود مواد غذایی و گرانی روبه رو شدند.کمبود مواد غذایی در پاییز ۱۲۹۶ ه.ش(۱۹۱۷م) به قحطی انجامید. در بهار ۱۲۹۶ ترکهای عثمانی ایران را ترک کردند و به دنبال انقلاب روسیه نیروهای روسیه نیز در پایان پاییز ۱۲۹۶ ه.ش از ایران رفتند. از آن پس تنها انگلیسی ها در ایران باقی ماندند. بنابراین ایران زمانی به بزرگ ترین فاجعه تاریخ خود دچار آمد که تمام خاک ایران و کشورهای همجوارش در شرق و غرب علاوه بر خلیج فارس در اشغال نظامیان انگلستان بود. از همان آغاز انگلستان دست به تبلیغات ماهرانه ای زد تا تقصیر فاجعه قحطی را متوجه روسها و عثمانیها کند. در حالی که آنها مدتها پیش ایران را ترک کرده بودند واقعا چه چیزی می توانست قحطی در مناطقی که آنها حتی پای خود را به آنجا نرسانده بودند توجیه کند مناطقی همچون فارس و کرمان! در واقع عامل اصلی قحطی سیاستهای بازرگانی و مالی خودخواهانه و هدفمند بریتانیا بود. خرید غله در ایران در دوران قحطی در مقیاسی وسیع برای تامین آذوقه نیروهای انگلیسی حاضر در ایران و بین النهرین و جنوب روسیه قحطی ایران را گسترده تر کرد.
ژنرال دنسترویل فرمانده نیروهای انگلیسی در شمال و غرب ایران در جایی با صراحتی عجیب ضمن اظهار تاسف به این واقعیت اعتراف می کند که : “خریدهای غله از سوی انگلیسی ها بود که منجر به کمبود و افزایش قیمتها گردید و در نتیجه به مرگ شماری زیادی از ایرانیان انجامید.” از همه اینها عجیب تر گزارش سرگرد داناهو است گزارش افسر شناخته شده اطلاعات نظامی انگلستان درباره تخلیه شهر مراغه در آستانه شکست ارتش انگلستان از ترکها در سپتامبر۱۹۱۸ م(۱۲۹۷ ه.ش) : ” انگلیسی ها که مواد غذایی زیادی را قبلا خریده بودند ذخیره غله شهر را در شرایط سخت قحطی از میان بردندتا به دست ترکهای عثمانی نیافتد.”
انگلیسی ها که مواد غذایی زیادی را قبلا خریده بودند ذخیره غله شهر را در شرایط سخت قحطی از میان بردند تا به دست ترکهای عثمانی نیافتد.
قحطی ناخواسته یا نسل کشی تعمدی؟
دیکسون سربازرس پلیس شرق ایران به ساوثرد کنسول آمریکا می گوید اگر این مقدار غله از ایران برای کشتیهایمان در اقیانوس اطلس تهیه نمی شد بخش مهمی از ظرفیت کشتیرانی انگلستان برای آوردن غله از هند مشغول می شد. اینها همه نشان می دهد که انگلیسی ها می توانستند برای نجات جان ایرانی ها در قحطی از هند غله برای خود بیاورند اما نه تنها این کار را نکردند بلکه دیکسون به خود می بالد که در آن شرایط قحطی و کمبود گندم ایران را هم خریدند تا از کشتی های خود استفاده های دیگری ببرند.
انگلیسی ها جلوی واردات غلات از هند و بین النهرین را هم برای ایرانیها می گرفتند، انجمنهای خیریه هم که قصد فرستادن غلات به ایران را داشتند انگلیسی ها باز نمی گذاشتند و به این ترتیب انگلیسیها دولت ایران را در تنگنای مالی قرار داده بود، تنگنای مالی دولت همان و محروم شدن ایرانیان از منابع غذایی همان. جنگ، کاهش شدید درآمد بازرگانی خارجی و نیز درامدهای گمرکی را در پی داشت. در نتیجه قراردادهای مهلت قانونی بین ایران و روسیه و انگلیس به امضا رسید. درامدهای گمرکی جنوب و شمال را روس و انگلیس جمع می کردند، سود و جریمه دیرکرد بدهی های ایران به دولتهای روسیه و انگلیس کسر می شد و باقی مانده را به دولت می دادند که با جنگ و کاهش بازرگانی این مبلغ هم هیچ بود. مردم به خاطر قحطی یک به یک نابود می شدند اما ارتش بریتانیا مشغول خرید مقادیر عظیم غله و مواد غذایی از بازار ایران بود تا هم افزایش قیمت را موجب شود و هم سهم مردم ایران از مایحتاج خود را از آنها بگیرد. در نهایت ده میلیون نفر از مردم ایران در اثر گرسنگی و بیماری های ناشی از سوء تغذیه در ابعادی فاجعه آمیز از میان رفتند….
اینکه انگلیسی ها تعمداً با ابزاری خودساخته به نام قحطی به کشتن مردم ایران پرداختند نسل کشی نیست؟ آیا اینکه در این شرایط انگلیسیها پول درآمدهای ایران را هم نمی دادند، جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت نیست؟ حقیقت این است که قحطی و نسل کشی ایرانیان ابزاری برای سلطه انگلیسی ها بر ایران بود.
و در نتیجه این ظلم بزرگ در حدود نیمی از جمعیت کشور قربانی مطامع کشورهای بزرگ و استعمارگر آن دوران شدند. اسناد این قتل عام قریب به ۱۰ میلیون نفری همچنان در ردیف اسناد طبقه بندی شده و سری انگلستان قرار دارد . اما چرا؟!!
عکس های مربوط به تلفات قحطی برگرفته از کتاب دکتر مجد و دیگر منابع تاریخی است.

 

هیچ تردیدی نیست که انگلیسیها از قحطی و نسل کشی به عنوان وسیله ای برای سلطه بر ایران استفاده میکردند. در این میان احمدشاه هم که شاه ایران بود تنها به فکر تامین آذوقه دربار بود و با وجود قحطی حاضر به توزیع گندم های انبار شده در میان مردم نبود ….
هر جایی که قحطی کم رنگ می شد بیماریهایی نظیر آنفولانزا و وبا و تیفوس که حاصل جنگ و حمله نیروهای انگلیسی در ایران بود ظهور پیدا می کرد و چون مردمی که از قحطی جان به در برده بودند توانایی لازم برای مقاومت در برابر بیماریها را نداشتند این بار با این بیماریها جان خود را از دست می دادند.
جان کولمن یکی از اعضاء پیشین «ام ۱۶» سازمان جاسوسی بریتانیا در خصوص سیاستهای کلان انگلیس در خاورمیانه جمله ای را ذکر کرده که قابل تامل است:
“استقرار حکومت واحد جهانی و یک نظام پولی واحد زیر سلطه کسانی خواهد بود که به شیوه انتصابی و سلسله مقامات دولتی و … هستند در این موجودیت جهانی جمعیت از طریق محدودیت تعداد فرزندان در خانواده، بیماریها، جنگ ها و گرسنگی ها تا حد یک میلیارد کاهش داده خواهد شد”
بر اثر چنین فاجعه عظیمی بود که جامعه ایرانی به شدت فروپاشید و استعمار بریتانیا توانست به سادگی حکومت دست نشانده خود را در قالب کودتای ۱۲۹۹ بر ایران تحمیل کند و همین سیاستهای کلان انگلیس بود که ایران آن دوره را برای پذیرش حکومت پهلوی آماده کرد……..

(برای کسب اطلاعات دقیقتری در ارتباط با این نسل کشی توصیه می شود به منابع اصلی این مطلب شامل فصلنامه تخصصی پانزده خرداد شماره ۳۷ و ۳۸ و کتاب قحطی بزرگ محمد قلی مجد مراجعه فرمایید.)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *