الف لام، خدمت یا خیانت- بخش اول

الف لام، خدمت یا خیانت- بخش دوم

الف لام، خدمت یا خیانت- بخش سوم

دکتر سید حمید روحانی

معروف است که دولت، تاجر خوبی نیست؛ لیکن باید گفت که دولت، تاریخ‌نویس خوبی هم نیست؛ به ویژه دولتی که راه ملت را بلد نیست، از مردم بیگانه است، مردم را بی‌سواد، بی‌شناسنامه، دنیا‌ندیده، مزدور، کاسب تحریم، جیب‌بر، سوءاستفاده‌چی، عقب‌مانده، عصر حجری، هوچی‌باز، یک مشت لات، منفی‌باف و… می‌خواند، جهان‌خواران به ویژه امریکا را کدخدای دنیا می‌داند، قبله آمال او کاخ سفید است، دروغ و نیرنگ در ژن اوست، فریب‌کاری، نیرنگ‌بازی و پشت‌هم‌اندازی ریشه در خوی و خصلت او دارد، مکتب و مرام او لیبرالیسم و مذهب و آیین او اسلام امریکایی است.

کیست نداند تاریخی که زیر نظر چنین دولتی نوشته شود بهتر از الف لام نخواهد بود. یک مؤسسه وابسته به یک وزارتخانه، هرگز و هیچ‌گاه نمی‌تواند برخلاف سیاست تسلیم‌طلبانه و سازشکارانه دولت حاکم، قلم بزند و واقعیت‌های تاریخی را به رشته نگارش بکشد. نویسنده وابسته به دولت و نان‌خور آن اگر بخواهد به قول فرنگی‌ها ایزوله و بایکوت نشود، کتاب او در بازار رواج یابد و مورد ستایش قرار بگیرد و در جرگه کتاب‌هایی که امتیاز و جایزه گرفته‌اند به شمار آید و خود او نیز در زمره نویسندگان رسمی و نامی و «شهیر» قرار بگیرد، ناگزیر است به سازی برقصد که دولت کوک می‌کند.

درود و سلام و صلوات بی‌پایان الهی بر امام عزیز و حکیم که به نگارنده هشدار داد نهادی که می‌خواهد تاریخ را به رشته نگارش بکشد، نباید به مراکز قدرت وابسته باشد.[۱] امروز ژرفای حکمت و عظمت این سخن دُرربار و سرنوشت‌ساز، بهتر آشکار می‌شود.

نویسندگان وابسته به مراکز قدرت- به ویژه قدرت‌های شیطانی و استکباری- بردگان فکری و فرهنگی‌اند و هیچ‌گاه نمی‌توانند با راستی و درستی قلم بزنند و واقعیت‌ها را بنگارند. قلم، قدم و اندیشه آنان در خدمت زرپرستان و زورمداران قرار دارد و «آنچه را استاد دغل گفت بگو» ناگزیرند بگویند و بنویسند و طبق سیاست، نقشه و نیرنگ سیاست‌بازان حاکم قلم بزنند و طبق خواسته آنان زغال را سفید و ماست را سیاه، خادم را خائن و خائن را خادم بنمایانند و تاریخی آکنده از دروغ و تزویر و فریب به نمایش بگذارند. با نگاهی گذرا به کتاب‌های عصر قاجار و پهلوی می‌بینیم که تحریف‌گران بی‌عار و قلم‌به‌مزدان نابکار، تاریخ را آن گونه نگاشته‌اند که شاهان قلدرمآب و جنایت‌کار و زورمداران جهان‌خوار می‌خواستند؛ و هر جوانمرد روحانی و رهبر خدایی و مردمی که ضد شاهان و استعمارگران قیامی داشته و لب به اعتراض گشوده، از سوی تحریف‌گران تاریخ زیر سؤال رفته؛ از عالمانی که در جنگ ایران و روس حکم جهاد دادند تا آن از خودرستگانی که ضد کمپانی‌های رویتر و رژی و استبداد جانکاه حاکم به‌پاخاستند، همگی مورد خدشه و اتهام قلم‌به‌مزدان درباری قرار گرفته‌اند. سید جمال‌الدین اسدآبادی، میرزای شیرازی، میرزای آشتیانی، شیخ فضل‌الله نوری، سید حسن مدرس، سید ابوالقاسم کاشانی از راست‌قامتانی هستند که از تیر اتهام و افترای تحریف‌گران تاریخ دور نماندند و می‌بینیم در نوشته‌هایی که از سوی فراماسون‌ها، لیبرال‌ها، قلم‌زنان صهیونیست و درباری به نام تاریخ انتشار یافته است این بزرگان و دیگر طلایه‌داران آزادی، مورد بدترین نسبت‌ها و اهانت‌ها قرار گرفته و زیر سؤال رفته‌اند. اکنون نیز هجمه به امام و توطئه تحریف ضد آن فریادگر تاریخ، از سوی کسانی که از خط، راه و اندیشه او هراس و دلواپسی دارند به شدت دنبال می‌شود؛ چنان‌که مقام معظم رهبری هشدار دادند:

… مسیر پیشرفت و قدرت ملت ایران در گرو حکومت بر چهارچوب اصول و مبانی مکتب فکری امام است و با در نظر گرفتن این مسائل، خطر تحریف شخصیت امام بزرگوار اهمیت پیدا می‌کند و باید به عنوان یک هشدار جدی برای مسئولان، صاحب‌نظران فکری انقلاب، شاگردان قدیمی امام، علاقه‌مندان به راه امام و عموم جوانان و فرزانگان و دانشگاهیان و حوزویان باشد… موضوع تحریف شخصیت امام، موضوعی با سابقه طولانی و از ابتدای انقلاب است… تلاش دشمن از ابتدای انقلاب و در زمان حیات امام نیز این بود تا در تبلیغات جهانی، ایشان را یک انقلابی خشک و خشن و غیرقابل انعطاف و بدون عاطفه معرفی کند… بعد از رحلت امام، این جریان ادامه داشت تا جایی که برخی امام را به عنوان یک لیبرال‌مسلک که هیچ قید و شرطی در رفتارهای سیاسی، فکری و فرهنگی ایشان وجود ندارد معرفی می‌کنند…[۲]

چنان‌که مقام معظم رهبری اعلام کردند تسلیم‌طلبان از روز پیروزی انقلاب اسلامی- به ویژه پس از رحلت امام- همه نیرو، توان و ابزار تبلیغاتی خود را به کار گرفتند تا امام را لیبرال‌منش بنمایانند؛ یعنی سیاست‌بازی که به هیچ اصولی پای‌بند نیست و طبق آز و نیاز نفسانی رنگ عوض می‌کند، مرام و مقصد خود را تغییر می‌دهد، موضع متفاوت و گاهی متناقض می‌گیرد! از دروغ‌پردازی، نیرنگ‌بازی، پشت‌هم‌اندازی و وعده‌های دروغ به مردم پروا ندارد! و…

غرض و نظر تسلیم‌طلبان از این ترفند تحریف، وارونه‌نویسی و نارواگویی نخست این است که با این شگرد خط و راه امام را در لابه‌لای جوسازی‌ها، شایعه‌پراکنی‌ها و هیاهوی تبلیغاتی به دست فراموشی بسپارند و از میان ببرند. دوم اینکه از این راه، تز سازش و کرنش، وادادگی و تسلیم‌طلبی را که زیر پوشش «اصلاح‌طلبی»! دنبال می‌شود با عنوان راه و روش امام استواری بخشند و خط سازش ننگ‌باری را که از سوی دولت تزویر و فریب دنبال می‌شود بر خط مقاومت چیره سازند.

به نظر می‌رسد از نقشه‌ها و برنامه‌های نویسنده الف لام خمینی نیز این است که امام را به تعبیر مقام رهبری «لیبرال‌مسلکی» بنمایاند که «هیچ قید و شرطی در رفتارهای سیاسی، فکری و فرهنگی ایشان وجود ندارد»! و با این شگرد، سازشکاری‌ها، نیرنگ‌بازی‌ها و دروغ‌پردازی‌های برخی از مقامات دولتی را مجاز بنمایاند؛ چنان‌که رئیس دولت محترم!! نیز با نسبت ناروا به ائمه ‌اطهار(علیهم‌السلام) مبنی بر اینکه اهل معامله، مذاکره و سازش بودند تلاش کرد لغزش‌های کفرآمیز و انحرافات عقیدتی خود را به اصطلاح توجیه کند.

نویسنده الف لام از آغاز تا پایان کتاب، تلاش کرده است از امام چهره‌ای بسازد که از بند و بست شیطانی و داد و ستدهای دیپلماتیک پروا نداشت. او در لابه‌لای این کتاب- که بنابر ادعای خود، برای شناساندن امام به رشته نگارش کشیده- تلاش کرده است امام را همانند تسلیم‌طلب‌ها، لیبرال‌ها و سیاست‌بازهای «غرب‌زده»، یک بازیگر سیاسی بنمایاند و تنها مستند او در این دسیسه، سوءاستفاده از دیدارهای مقامات دولتی با امام در زندان و در دوران حصر است.

امام از لحاظ شخصی، سیاسی و اجتماعی به گونه‌ای زیست که هیچ‌گونه نقطه مرموز، تاریک و ابهام‌آمیزی در زندگی‌اش دیده نمی‌شود و به درستی آراسته، پاکیزه، روشن و شفاف است. امام برای دوری‌گزینی از هر گونه روش و رفتار شبهه‌انگیز، تا روزی که بازداشت نشده بود از هر گونه دیدار خصوصی با مقامات دولتی دوری گزید، هیچ یک از آنان را به صورت محرمانه، خصوصی و در اندرونی به حضور نپذیرفت. با علی امینی- نخست‌وزیر وقت که در سال ۱۳۴۰ (پیش از آغاز نهضت) به بیت او آمد- در جمع عموم مردم ملاقات کرد. در عراق نیز در دورانی که در نجف می‌زیست با مقامات دولتی در جمع روحانیان و طلاب و دیگر مراجعه‌کنندگان دیدار می‌کرد تا راه بهره‌گیری ناروا و انگ‌زدن‌ها را بر روی غرض‌ورزان، کینه‌توزان و دیگر بیماران روحی- که همیشه مانند مگس روی زخم می‌نشینند- ببندد و جلوی سوءاستفاده آنها را بگیرد. لیکن دوران «حبس» و «حصر» امام- که در آن، مقامات دولتی به سراغ او می‌آمدند- دستاویزی برای غرض‌ورزان و تحریف‌گران پدید آورد تا به مصداق «تغاری بشکند ماستی بریزد، جهان گردد به کام کاسه‌لیسان»، در راه خدشه‌دار کردن چهره امام و زیر سؤال بردن او، از آن بهره‌های ناروا بگیرند. البته دیدار مقامات دولتی با امام در دوران زندان و حصر، نکته ناگفته و ابهام‌انگیزی به دنبال نداشت. امام در پی آزادی و بازگشت به قم در شب ۱۶ فروردین ۱۳۴۳ در دو سخنرانی خود (۲۱ و ۲۶ فروردین ۱۳۴۳) به شرح و توضیح آنچه در زندان میان او و برخی از مقامات دولتی گذشته بود، پرداختند و مطالبی را که میان دو طرف مطرح شده بود، بی‌کم‌ و‌‌ کاست برای مخاطبان شرح دادند. ایشان گاهی نیز این مطالب را در جمع اصحاب، شاگردان و ارادتمندان بازگو می‌کردند. سالیان بعد نیز گاهی در سخنرانی‌های رسمی به مناسبتی از آن گفت‌وگوها یاد می‌کردند و نگذاشتند از آن دیدارها و گفت‌وگوهای درون زندان و حصر نکته‌ای ناگفته و جای سؤالی باقی بماند.

با وجود این، می‌بینیم که نویسنده الف لام بر آن بوده است که دیدارهایی را که مقامات رژیم شاه با امام در دوران زندان و تحت نظر (حصر) داشته‌اند، مرموز، سؤال‌برانگیز و ابهام‌آمیز بنمایاند. شاید بتوان گفت اصولاً کتاب الف لام به قصد و انگیزه بهره‌برداری ناروا و ویرانگر از دوران زندان و حصر امام به رشته نگارش کشیده شده است که در لابه‌لای صدها صفحه گزارش، خاطره، سند ساواک و نوشته‌های سرگرم‌کننده و به‌ظاهر ستایش‌آمیز، تیشه به ریشه بزند و امام را به چالش بکشاند تا در آینده، تحریف‌گران تاریخ، دشمنان امام، اسلام و انقلاب اسلامی با بهره‌گیری از آن آورده‌های مرموز و مشکوک و سؤال‌برانگیز، جریان‌ها بسازند، داستان‌ها بسرایند و اتهامات ناروایی را بر امام روا دارند.

مثلث دروغ‌پردازان

چنان‌که بارها یادآور شدم با نگاهی گذرا به کتاب الف لام می‌توان دریافت که این کتاب، مجموعه‌ای از گزارش‌های غالباً ساختگی و «من‌درآوردی» پادوهای ساواک است و جز این مجموعه و خاطرات غالباً دروغ و گزافه این و آن، چیزی در بر ندارد. نکته‌ای که در این میان، غرض‌ورزی و بداندیشی نویسنده الف لام را بیشتر آشکار می‌کند استناد او به نوشته‌های دروغ‌سازان کینه‌توز برای راست نمایاندن دروغ خود است. او سخت تلاش دارد وانمود کند که میان امام و تیمسار پاکروان (رئیس اطلاعات و امنیت کل کشور) ارتباط و اعتماد ویژه‌ای برقرار بود! و «… آقای خمینی شاید در چند دیدار گذشته خود با پاکروان او را مخاطبی مقبول از طرف هیئت حاکمه یافته بود که می‌تواند ارزش و اندازه سخن او را دریابد و عیناً انتقال دهد(!) آیت‌الله خمینی، مایل بود حرف‌های او از طریق پاکروان به گوش شاه برسد!»[۳]

او برای استواری این ادعای دروغ خود، نوشته‌های «دو شاهد عادل»!! را به عنوان برگ برنده به نمایش درآورده است که در واقع هر دوی آنان با او هم‌اندیشه و هم‌انگیزه‌اند! استناد او به بافته‌ها و آورده‌های یاوه و بی‌مایه دروغ‌سازان ورشکسته‌ای مانند شیخ حسینعلی منتظری و عالیخانی- مهره سوخته و بی‌آبروی سلطنت‌طلبان- ژرفای آز خود را برای وابسته نشان دادن امام به پاکروان می‌نمایاند. او دروغ‌بافی و خلاف‌گویی آقای منتظری را از زبان امام چنین بازنویسی کرده است:

… یک روز پاکروان آمد پیش من و گفت آقا شما یک آقایی، یک مرجع تقلیدی، یک بزرگواری، یک روحانی هستی سیاست و اینها را بگذارید مال ماها، سیاست یعنی پدرسوختگی، دروغ، تزویر…[۴] شأن شما نیست که خودتان را به سیاست آلوده کنید.

نویسنده الف لام اینجا پرانتز باز کرده و نوشته است: «آقای خمینی که موقع را بر خلاف بار پیش در زندان مناسب دیده بود با شرح بیشتری پاسخ داد»! او پرانتز را بسته و دروغ‌بافی آقای منتظری را چنین دنبال کرده است:

من [خمینی] به او گفتم اگر سیاست به این معناست که تو می‌گویی البته ما اهل آن نیستیم، آن مال خودتان باشد اما اگر سیاست معنایش اداره امور اجتماعی و رسیدگی به کارهای مردم است این اصلاً جزو برنامه اسلام است و جزو قانون مشروطه است. مواظب باش این حرف‌ها را جایی نگویی، اگر به کسی بگویی در سیاست دخالت نکند، این جرم است، زیرا برخلاف حکومت مشروطه است الان یک دستگاه عادله می‌تواند تو را محکوم کند… و کسی را که بر خلاف مشروطه قدم بردارد باید محاکمه کرد…[۵]

نخستین پرسش از نویسنده الف لام پیرامون آنچه شیخ حسینعلی منتظری از زبان امام روایت کرده این است که: منبع و مأخذ این مطلب کدام است؟ مگر او مدعی نیست هر آنچه را که در  الف لام آورده است همراه با سند و مدرک است؟ آورده شیخ حسینعلی منتظری که جناب او آن را با آب و تاب بازنویسی کرده از چه منبعی گرفته شده است؟ این آورده شیخ منتظری اگر صحت داشت باید در گزارش ساواک و در پرونده امام و نیز در کتاب صحیفه می‌آمد. امام در سخنرانی خود در ۲۱ فروردین ۱۳۴۳ رسماً اعلام کرد:

آمد یک نفر از اشخاصی که میل ندارم اسمش را بیاورم [پاکروان] گفت آقا سیاست عبارت است از دروغ گفتن، خدعه، فریب، نیرنگ، خلاصه پدرسوختگی است… چون موقع مقتضی نبود نخواستم با او بحثی بکنم، گفتم، از اول وارد این سیاست که شما می‌گویید نبوده‌ایم…[۶]

بنابراین امام با پاکروان وارد بحث نشده است و اظهارنظری نکرده است. اصولاً سیره و روش امام در دوران زندان و حصر این بود که با مقاماتی که نزد او می‌آمدند وارد بحث نمی‌شد و سخن نمی‌گفت. امام در نجف برای نگارنده روایت کرد که در پی اظهارات جناب پاکروان پیرامون «معنی سیاست»، آقای قمی که کنارم نشسته بود بر آن بود که پاسخ بگوید؛ با پا به او اشاره کردم که سخنی نگوید. آن‌گاه که پاکروان رفت به آقای قمی گفتم: اینجا که جای بحث و گفت‌وگو با اینها نیست! ما جواب اینها و حرف‌های خودمان را بالای منبر می‌زنیم. افزون بر این، باید توجه داشت که امام مرد خرد و اندیشه بود؛ این گونه سخنان ناپخته و بی‌مایه که «مواظب باش این حرف را جایی نگویی! اگر به کسی بگویی در سیاست دخالت نکند، این جرم است زیرا بر خلاف حکومت مشروطه است و…» در کشوری که سلطنت شاه با آن وکیل‌الدوله‌های بی‌زبانی که در پارلمان جا خوش کرده بودند و دیگر مسئولان، با پایمال کردن قوانین مشروطه همراه بود و دولتمردان، پیوسته در سخنانشان از جدایی دین و سیاست حرف می‌زدند و در روزنامه‌هایشان پیرامون جدایی دین از سیاست قلمفرسایی می‌کردند، تهدید کردن یک مقام بلندپایه ساواک که «مواظب باش این حرف را جایی نگویی، اگر به کسی بگویی… یک دستگاه عادله می‌تواند تو را محکوم کند و…» سخنی نیست که یک انسان عاقل و خردمند آن را بر زبان آورد. نویسنده الف لام برای اینکه دروغ‌پردازی آقای منتظری را به اصطلاح راست بنمایاند به دروغی دیگر دست زده و ادعا کرده است که این گفت‌وگویی که از زبان آقای منتظری آمده است در قیطریه صورت گرفته و «آقای خمینی» که موقع را بر خلاف بار پیش در زندان مناسب دیده بود با شرح بیشتری پاسخ داد».[۷] باید جناب او اول توضیح دهد که از چه سندی به دست آورده است که پاکروان در قیطریه با امام دیدار کرده است و دوم بگوید امام چگونه «موقع را برخلاف بار پیش مناسب دیده بود»؟! این بار که زیر نظر و حصر قرار داشت با بار پیش که در زندان بود چه تفاوتی کرده بود؟! و سوم اینکه چرا این گفت‌وگو در گزارش ساواک نیامده است و جز شیخ منتظری و نویسنده الف لام هیچ کسی حتی امام! از آن آگاهی نیافته‌اند؟!

نویسنده الف لام برای اثبات دروغ بی‌پایه و اساس خود مبنی بر گرایش ویژه امام به تیمسار پاکروان، افزون بر استناد به دروغ‌پردازی‌های آقای شیخ حسینعلی منتظری، از دروغ‌ساز دیگری به نام «فاطمه پاکروان» (همسر تیمسار) کمک گرفته و ادعای خود را با دروغ‌پردازی آن خانم گره زده و آنچه را که نامبرده بافته و ساخته یا به نام او ساخته‌اند، اعتبار و استواری بخشیده است و آورده‌های او را به گونه‌ای روایت کرده است که انگار در راستی و درستی آن هیچ تردیدی نیست! او درباره آورده فاطمه پاکروان چنین نظر داده است:

… در خاطرات همسر پاکروان، نکات قابل توجهی از دیدارهای این دو(!!) یاد شده است. فاطمه پاکروان وقتی ویژگی‌های آیت‌الله خمینی را از شوهرش پرسید شنید که خیلی خوب بود! عالی بود! بسیار صمیمی بود! آیت‌الله خمینی با همان لحن آهنگینش بر سر میز ناهار می‌گفت: تیمسار! منتظر روزهایی هستم که ناهار خودمان را بخورم(!) او خیلی‌ خوش‌قیافه بود و من مطمئنم به آن پیری که می‌گویند نیست…[۸] بر همه جا سایه می‌افکند، قدرت سحرآمیزی داشت، روح بزرگی داشت…[۹]

خاطرات آلوده، بهره‌گیری‌های ناستوده

بایسته یادآوریست که خاطرات منسوب به خانم پاکروان و بهره‌گیری‌های غرض‌آلود از آن، نکته‌ها و پرسش‌هایی در ذهن برمی‌انگیزد که نتوان از آن گذشت و جا دارد که مورد بررسی و پرسش قرار بگیرد و ابهام‌زدایی شود. نخست اینکه خانم پاکروان گفت‌وگوی خود را با جناب تیمسار، درباره امام با این جمله آغاز می‌کند که «همسرم گفت دو هفته با آیت‌الله خمینی ناهار می‌خورم!»[۱۰] باید دید نویسنده الف لام آن‌گاه که آورده خانم پاکروان را بازنویسی می‌کرده، چرا این جمله را حذف کرده و در واقع درز گرفته است؟ ادعای ریاست ساواک ایران مبنی بر اینکه دو هفته با امام هم‌غذا بوده مسئله کوچکی نیست که بتوان از کنار آن بی‌تفاوت گذشت؛ به ویژه اینکه نویسنده الف لام اصرار دارد این دروغ را استواری بخشد که میان امام و پاکروان گرایشی بوده است. دوم اینکه خانم پاکروان در خاطرات خود هیچ‌گاه ادعا نکرده که امام به خانه‌شان رفته و با تیمسار پاکروان در منزل، ناهار صرف کرده است بلکه از گفته و آورده او به دست می‌آید که امام را هیچ‌گاه ندیده است؛ از این‌ رو، جناب تیمسار برای او توضیح می‌دهد که امام «خیلی خوش‌قیافه بود».[۱۱] ادعای رفتن امام به منزل پاکروان را یکی از سلطنت‌طلبان ورشکسته به نام علینقی عالیخانی از زبان خانم پاکروان آورده است که «آیت‌الله خمینی دو بار به منزل تیمسار پاکروان رفته و شام هم خورده بودند!»[۱۲] یک نویسنده تاریخ اگر «مورخ‌الدوله» نباشد از کنار این ادعای نابجا و دروغ، بی‌تفاوت نمی‌گذرد؛ دست‌کم این موضوع را یادآوری می‌کند که آورده‌های جناب عالیخانی در خاطرات فاطمه پاکروان نیامده است. آیا این پرسش برای نویسنده الف لام مطرح نشده که چگونه می‌شود خانم پاکروان خاطره‌ای را برای عالیخانی روایت کند لیکن آن را در خاطرات خود درز بگیرد؟! آیا به نظر نمی‌رسد که نویسنده الف لام با شیوه جانبدارانه بر آن بوده است که به یادمانده‌های آلوده و دروغ‌مایه غرب‌نشینان آسیبی نرسد و آن بافته‌ها بی‌اعتبار نشود؟ او می‌دانسته است بازگو کردن این جمله از خاطرات فاطمه پاکروان که «تیمسار پاکروان دو هفته با امام ناهار صرف کرده است» آن خاطرات را تا مرز یاوه‌گویی، خیال‌پردازی و هذیان پایین می‌آورد و بی‌اعتبار می‌سازد؟ چگونه می‌شود که جناب تیمسار دو هفته با امام ناهار صرف کند و خبر آن در آن روز در میان مردم ایران بروز نکند و دهان به دهان رواج نیابد؟ و حتی گزارشگران ساواک، نیروهای انتظامی و دیگر چشم‌های مرموزی که امام را از دور و نزدیک زیر نظر داشتند و می‌پاییدند آن را گزارش نکنند؟!

آیا این آبروداری و عیب‌پوشی نویسنده الف ‌لام، نسبت به خاطرات بی‌پایه مهره‌های سوخته و خودفروخته‌ای مانند عالیخانی و خانم پاکروان و… نشان از ارتباط شبکه مخوف تحریف‌گران تاریخ که در درون و برون مرز دست در دست هم دارند و در راه تحریف تاریخ انقلاب اسلامی و خدشه‌دار کردن چهره امام و به بن‌بست کشاندن راه و خط امام می‌کوشند، نیست؟ شگفت‌آور اینکه از سال ۱۳۴۲ تا سال ۱۳۶۳ که یادمانده‌های خانم پاکروان، مانند بسیاری از خاطرات سراسر کذب دیگر از کشکول تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد امریکا بیرون آمد، هر شخص و هر جریانی از دشمنان قسم‌خورده امام و انقلاب اسلامی که از کوچک‌ترین رفتار و گفتار و گوشه چشم امام به رژیم پهلوی که بوی نرمش می‌داد، برای تخریب آن مرد خدا استفاده می‌کردند، به چنین دیداری میان امام و تیمسار پاکروان- که بنا به ادعای خانم پاکروان، دو هفته با هم ناهار خوردند و بنابر ادعای عالیخانی دو بار امام به منزل پاکروان رفته است و با هم شام خوردند!- اشاره‌ای نکرده و گزارشی نداده‌اند؛ لیکن از سال ۱۳۹۳ که دست‌های مرموزی این خاطرات را در ایران ترجمه و منتشر کردند، به این انتظار نشستند که مورخ‌الدوله‌هایی مانند نویسنده الف لام با استناد به این خاطرات ساختگی، آن را اعتبار بخشند و ذهن تاریخ را نسبت به راستی و سازش‌ناپذیری امام و اصالت انقلاب اسلامی مخدوش سازند.

یکی از شگردهایی که فراماسون‌ها در سده پیشین- که مأموریت تحریف تاریخ را به شکل ویژه و گسترده‌ای بر عهده داشتند- به کار می‌گرفتند (و اکنون نیز به کار می‌گیرند) این بود که یکی از آنها دروغ یا اتهامی را در کتاب خود نگارش می‌کرد و به دنبال او دیگر ماسون‌ها و ماسون‌زده‌ها یکی پس از دیگری آن دروغ و اتهام را در نوشته‌های خود با ارجاع و گاهی بدون ارجاع بازگو می‌کردند و بدین‌گونه آن را استواری می‌بخشیدند و آن گاه که از سوی پژوهشگری پیرامون درستی یا نادرستی آن ادعای سخیف پرسش می‌شد، بی‌درنگ پاسخ می‌دادند: این مطلب در ده‌ها کتاب و مقاله آمده است؛ مگر می‌توان در صحت آن تردید کرد؟! اکنون نیز می‌بینیم که این شگرد شیطانی در میان شماری از تحریف‌گران تاریخ و دروغ‌پردازان معاصر به کار گرفته شده است. عناصری مرموز، دروغ‌نامه‌ای به اسم خاطرات فاطمه پاکروان به بازار آورده‌اند و به نظر می‌رسد که دست‌های ناپاک و ناآشنایی برای اعتبار بخشیدن به آن به کار افتاده است. گویا نویسنده الف لام بر آن بوده که به نوشته خانم پاکروان اعتبار ببخشد و ادعای آن کتاب را با قاطعیت و بدون تردید مورد تأیید قرار دهد؛ لیکن توضیح نداده است که چرا خانم پاکروان ادعا دارد که امام دو هفته با تیمسار ناهار صرف کرده در حالی که عالیخانی مدعی است که امام دو بار به منزل پاکروان رفته و «شام را با هم خورده بودند».

نکته درخور توجه این است که نویسنده الف لام، کتاب خانم پاکروان را یک مائده آسمانی در راستای سیاست خود برای تخریب امام و خدشه‌دار کردن چهره او می‌داند؛ از این رو سخت به آن بالیده است. لیکن در پانوشت‌آورده‌های او مطالب دوپهلو و تردیدآمیزی در رد ادعای رفتن امام به خانه پاکروان آمده است که به قلم نویسنده الف لام نیست و از چگونگی نوشته به دست می‌آید که ناشران الف لام برای حفظ اعتبار خود آن مطالب را برخلاف رأی و نظر نویسنده آورده و در واقع بر او تحمیل کرده‌اند. در این پانوشت عنوان «امام» چندین بار به کار رفته است که با قلم غرب‌باوران همخوانی ندارد:

… تزلزل نقل عالیخانی از همان جمله حضور امام در خانه پاکروان شروع می‌شود. اندک آشنایی با سلوک سیاسی امام می‌گوید که چنین رفتاری (رفتن به خانه پاکروان) از امام غیر‌ ممکن است…[۱۳]

پرسش‌هایی از نویسنده الف لام

البته نویسنده الف لام نباید از این‌گونه تحمیل‌ها و دست بردن آقابالاسرها در نوشته‌هایش آزرده‌خاطر باشد. نان‌خور دولت بودن و طبق سیاست دولت قلم زدن و تاریخ وزارتی نوشتن این گونه دردسرها را دارد و حتی گاهی نویسنده ناگزیر است «حسب‌الامری» درِ عقل و اندیشه را نیز گِل بگیرد و حق بحث و اعتراض هم نداشته باشد؛ چنان که در کتاب الف لام می‌بینیم در مواردی درِ اندیشه و خرد به کلی بسته شده است. علامه شهید سید مصطفی خمینی روایت می‌کرد که روز ۱۳ آبان ۱۳۴۳، هنگام ورود به زندان قزل‌قلعه به افسر نگهبان گفتم: آیا می‌دانید من به جرم دفاع پدرم از حقوق ارتش دارم زندانی می‌شوم؟ پاسخ داد: «ما حق نداریم به این گونه مسائل فکر کنیم»! اکنون اگر از نویسنده الف لام «حق فکر کردن» سلب نشده باشد و از اندیشه و اندیشیدن و تحلیل و بررسی باز نمانده باشد بایسته است به این چند پرسش پاسخ دهد:

  1. چرا گزارشگران ساواک از دو هفته صرف ناهار امام با پاکروان یا دو بار رفتن امام به خانه تیمسار پاکروان هیچ‌گونه گزارشی نداده‌اند؟ در دورانی که امام تحت نظر بودند ده‌ها مأمور دون‌پایه و بلندپایه ساواک در اقامتگاه ایشان به سر می‌بردند و ایشان را زیر نظر داشتند و مأمور مراقبت از امام یک نفر نبود که نویسنده الف لام بنویسد: «یا غیبش کرده بودند»! چگونه شدنی بود که امام در برابر چشمان ده‌ها مأمور امنیتی و انتظامی که در درون و بیرون اقامتگاه او گماشته شده بودند، زیستگاه خود را ترک کند و به خانه تیمسار پاکروان برود و از سوی نیروهای انتظامی و امنیتی هیچ‌گونه گزارشی به ثبت نرسد؟! افزون بر این، جناب تیمسار ده‌ها محافظ، نگهبان، پیش‌کار، پیش‌خدمت، آشپز و نوکر در درون خانه داشت؛ چگونه امکان داشت رفتن امام به آن خانه هرگز به بیرون درز نکند؟!
  2. تیمسار پاکروان بی‌تردید هرگز بدون موافقت مافوق و شخص شاه به خود رخصت نمی‌داد که به دیدار امام برود و دو هفته با او ناهار صرف کند یا امام را به خانه خود میهمان کند. اگر بنابر خواست و سیاست شاه، او را به خانه خود فراخوانده بود، بی‌تردید بر اساس نقشه و انگیزه‌ای بوده که باید ضد امام به انجام می‌رساندند و اگر نتوانستند به آن نقشه و برنامه دست یابند باید در گزارش خود به آن اشاره می‌کردند؛ بنابراین باید گزارش بلندبالایی پیرامون گفت‌وگوی پاکروان با امام به شاه داده می‌شد و کامیابی یا شکست در این دیدار مورد ارزیابی قرار می‌گرفت و نسخه آن گزارش بلند در ساواک و نیز در دربار بایگانی می‌شد. چگونه است که درباره ارتباط نزدیک پاکروان با امام نه در شهربانی (که مأموران آن در اطراف اقامتگاه امام گماشته شده بودند)، نه در گزارش ساواک (که مأمورانش در درون اقامتگاه امام او را زیر نظر داشتند) و نه در پرونده امام در دربار، نشانی به جا نمانده است؟
  3. عناصر قشری و سطحی‌نگر که هیچ‌ گونه شناختی از رژیم دیکتاتوری و پلیسی شاه ندارند شاید چنین پندارند که مقامات بلند‌پایه‌ای مانند پاکروان در آن رژیم از آزادی همه‌جانبه‌ای برخوردار بودند و با آسودگی خاطر می‌‌توانستند به هر جا بروند، با هر کسی که می‌خواستند بنشینند و به هر کاری دست بزنند و خلاصه «از هفت دولت آزاد» بودند؛ در صورتی که رژیم شاه آن مقامات بلندپایه- به ویژه نظامی- را بیش از دیگران زیر نظر داشت. شاه به راستی از سایه خود می‌ترسید و فرماندهان نظامی و درجه‌داران را از دور و نزدیک، سخت کنترل می‌کرد.

به یاد دارم در سال ۱۳۶۳ که وزارت اطلاعات در مرکز ساواک (که از طرف امام سرپرستی آن را بر عهده داشتم) تشکیل شد آقای ری‌شهری (وزیر اطلاعات) کارشناسان دستگاه کنترل و شنود را برای وارسی ساختمان‌های آن مرکز فراخواند. آنچه مایه شگفتی حاضران شد این بود که در دفتر و اتاق شخصی تیمسار نصیری (که مورد اطمینان شخص شاه بود) نیز با امکانات آن زمان سیم‌کشی‌های طولانی کرده و شنود گذاشته بودند!

دروغ‌سازان خودفروخته و سرسپرده مانند علینقی عالیخانی قصه‌گویی می‌کنند که:

… بعد از جلسه دومی که خمینی [از خانه پاکروان] رفت (نمی‌نویسد که چگونه رفت؟ با تاکسی؟ پیاده؟ یا با راننده ویژه پاکروان؟ یا محافظان جناب تیمسار؟) از پاکروان پرسیدم که تو با این آیت‌الله چه صحبتی کردی؟ او جواب داده بود: من تاریخ و فلسفه صحبت کردم که او نمی‌دانست، او هم درباره اسلام صحبت کرد که من نمی‌دانستم. بنابراین هیچ نوع دیالوگی نتوانستیم با هم برقرار کنیم[؟][۱۴]

باید دانست که امام در علم فلسفه، طبق نظر فلاسفه، اعلم زمان خود بود و می‌توان گفت جناب تیمسار از الفبای فلسفه نیز آگاهی نداشت. او نه با امام نشست و نه ناهاری با امام صرف کرد و نه از دانش و علم و فلسفه دریافتی داشت تا دیالوگی با امام داشته باشد.

این نکته نیز بایسته یادآوری است که مقامات بلندپایه رژیم شاه برای دیدار با دیگران به ویژه شخصیت‌های روحانی حتی در زندان باید از شاه رخصت می‌گرفتند؛ از نخست‌وزیر گرفته تا دیگر مقامات، تنها با موافقت شاه به نزد مقامات روحانی و سیاسی می‌رفتند. در پی صدور حکم اعدام چند تن از «متهمین ترور منصور»، آقای حاج سید احمد خوانساری از مراجع بزرگ تهران- بنابر سفارش روحانیان و علمای مبارز- از وزیر دربار خواست به بیت او برود تا طومارها و نامه‌های زیادی را که از شخصیت‌های روحانی و مردمی برای عفو آنان رسیده بود به او تحویل دهد و درخواست بزرگان روحانی را به او برساند. وزیر دربار، رفتن به نزد او را پس انداخت. آن‌گاه که آقای خوانساری برای بار دوم و سوم درخواست خود را تکرار کرد وزیر دربار پاسخ داده بود که با کمال معذرت تا از شاه اجازه نگیرم نمی‌توانم به حضور برسم و شاهنشاه خارج کشورند؛ منتظرم تا مراجعت کنند و با اذن ایشان به حضورتان بیایم!

اگر تیمسار پاکروان بدون هماهنگی با شاه به دیدار امام می‌رفت، بی‌تردید مورد بدگمانی شاه قرار می‌گرفت و از کار برکنار می‌شد؛ چه برسد که امام را بدون اذن شاه به خانه خود میهمان کند که مجازاتی کمتر از اعدام برای او نبود!

  1. چنان که پیش‌تر آمد، امام همیشه از دولتمردان و دلال ظلمه گریزان بود؛ دیدار و گفت‌وگو با مقامات دولتی را به طور خصوصی و به دور از چشم شماری از آشنایان و شاگردان و در واقع مردم هیچ‌گاه نمی‌پذیرفت و حتی دیدار با شاه را- به علت اینکه اگر انگشت او به دریا برسد دریا نجس می‌شود- رد کرد.[۱۵] اکنون باید دید چگونه شدنی است که امام با آن هوشمندی و خردمندی بی‌سر و صدا به خانه پاکروان برود و سر میز ناهار یا شام او بنشیند و با آن جنایت‌پیشه‌ای که زیردستان او فرزندان مردم را در سلول‌های زندان، زیر شکنجه تکه‌پاره می‌کردند، هم‌نشین و هم‌کلام شود؟! بی‌تردید این روش و رفتار از خمینی‌ای که به ملت عشق می‌ورزد و مردم را محرم راز می‌داند و با مردم صداقت دارد، سر نمی‌زند؛ این‌گونه کژی‌ها و نادرستی‌ها از آن خمینی الف لامی است که جز شکم، غصه‌ای ندارد و می‌گوید: تیمسار! منتظر روزی هستم که ناهار خودمان را بخورم! بگذریم از اینکه بنابر خاطرات منسوب به خانم امام برای او در دوران حصر از منزل غذا می‌بردند و غذای خود را می‌خورد!

در راه استواری دروغ‌سازی و دروغ‌سازان

نکته در خور درنگ و تأمل، روش و منش نویسنده الف لام در بهره‌گیری از منابع و مستندات ناراست و نادرست است. به نظر می‌رسد که جناب او دنبال گزارش‌ها و روایت‌های خلاف واقع و ساختگی و نیز راویان و گزارشگران نااستوار، بی‌بند‌ و بار و زاویه‌دار بوده و به دروغ‌پردازی‌ها و یاوه‌گویی‌ها، بیشتر گرایش داشته است. این گراییدن، بی‌تردید نمی‌توانسته است ناآگاهانه، نسنجیده و بی‌پیشینه باشد. اصولاً دستمایه و سرمایه و به اصطلاح منابع اصلی کتاب الف لام، گزارش‌های بعضاً ساختگی پادوهای ساواک و خاطرات آمیخته با دروغ و شایعه و گزافه خاطره‌نویسان و خاطره‌گویان بی‌مسئولیت و بیهوده‌گو است. نویسنده الف لام نسبت به گزارش‌هایی که جنبه تحریف شخصیت امام و انقلاب اسلامی را دارد یا از قلم و زبان کسانی که با امام زاویه دارند انتشار یافته است، پذیرش ویژه دارد. گزارش‌های بی‌پایه و ناشیانه پادوهای ساواک و خاطرات مقامات دولتی مانند سناتور سزاوار، تیمسار پاکروان و همسرش، نیز کسانی مانند شیخ حسینعلی منتظری، حتی اگر برخلاف خرد و اندیشه باشد در کتاب الف لام از اعتبار ویژه و برجسته‌ای برخوردار است. در برابر، گزارش‌هایی که با راستی و درستی و به دور از غرض‌ورزی نگارش یافته باشد و به نوعی صداقت، معنویت، سازش‌ناپذیری و وارستگی‌های امام را بنمایاند از نظر نویسنده الف لام از اعتبار بایسته برخوردار نیست و او از کنار آن بی‌سر و صدا می‌گذرد و آن را نادیده می‌گیرد اما دروغ‌پردازی جناب شیخ حسینعلی منتظری را ضد امام چنین جلوه‌گر! می‌سازد:

… شب پنجم فروردین، شایعه‌ای با شتاب در شهر پیچید: شاه فرار کرده است… شاهدان آن روزها می‌گفتند که از این شایعه بوی توطئه می‌آید. می‌خواستند آیت‌الله خمینی را بدین‌وسیله تحریک کنند به حرم حضرت معصومه سلام‌الله علیها رفته، سخنرانی کند و با همین دستاویز دستگیر نمایند. من و آقای ابراهیم امینی با تشرف ایشان به حرم مخالفت کردیم و گفتیم در این شرایط و شلوغی صحن و حرم، تشرف شما صلاح نیست. ایشان اول قبول نمی‌کردند ولی بالأخره با اصرار، منصرف شدند. آقای امینی می‌گفت من به قدری ناراحت و نگران بودم که تصمیم داشتم اگر ایشان منصرف نشوند، قبای ایشان را بگیرم و بکشم و لو موجب پرت شدن ایشان باشد[!!][۱۶]

این خیال‌پردازی جناب منتظری برای نویسنده الف لام از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است زیرا امام را آدمی زودباور، ساده‌اندیش و سطحی‌نگر نشان می‌دهد که چه زود آلت دست قرار می‌گرفته و فریب می‌خورده و نسنجیده و بی‌اندیشه راه می‌افتاده است! پرسشی که در این مورد مطرح می‌شود این است که امام با این خوی زودباوری! و ناشیگری! چگونه توانست پانزده سال در نجف- که آقای منتظری و آقای امینی را نداشت- در برابر صدها توطئه ژرف‌تر و گسترده‌تر از توطئه‌ای که آقای منتظری از آن یاد کرده است، دوام بیاورد و فریب نخورد؟!!

بایسته یادآوری است آن‌گاه که شایعه فرار شاه در قم رواج یافت، بسیاری از علما و روحانیان به بیت امام ریختند و با خوشحالی و خرسندی به امام تبریک گفتند. واکنش امام بسیار ژرف، اندیشمندانه و هدف‌مندانه بود: «اگر این خبر صحت داشته باشد در موضع ما تغییری پدید نمی‌آورد؛ ما که با فرد طرف نیستیم و با شخص دعوا نداریم». در این جمله کوتاه، هزار نکته باریک‌تر ز مو نهفته است. امام با این جمله، هدف اصلی و نهایی خود را- که برچیدن نظام دوهزار و پانصدساله پادشاهی و برپایی حکومت اسلامی بود- به درستی بیان کرد. هر چند در آن روز کمتر کسی آن را دریافت و به آن اندیشه کرد. در آن روز که حرم مطهر از زائران موج می‌زد و مردم از سر و کول هم بالا می‌رفتند نه امام می‌توانست به حرم مشرف شود و نه در آن محل، امکان سخنرانی بود و رهبر ژرف‌نگر، حکیم، دانا و خردمند ملت ایران هشیارتر از این بود که با شایعه‌ای راه بیفتد و به کارهای نسنجیده و بی‌خردانه دست بزند؛ لیکن چه توان کرد که برخی با این‌گونه داستان‌سرایی‌ها و برجسته کردن این‌گونه قصه‌گویی‌ها، خیال‌بافی‌های کودکانه و دروغ‌پردازی‌های ناشیانه برآن‌اند خمینی الف لامی بسازند!

برای اثبات این نکته که نویسنده الف لام، گرایش ویژه‌ای به گزارش‌های دور از واقعیت، پوچ و ساختگی داشته و روایت‌های راست و درست را بر‌نمی‌تافته است، به عنوان نمونه از آورده‌های او پیرامون ورود امام به نجف، پس از آن که از ترکیه به عراق تبعید شد، گذر می‌کنیم تا واکنش او در برابر گزارش‌های درست و نادرست، بهتر نمایان شود و این نگارنده به غرض‌ورزی و نسبت ناروا به این و آن متهم نشود و کمتر مورد نکوهش قرار بگیرد.

در پی ورود امام به نجف اشرف در تاریخ ۲۶/۷/۱۳۴۳ (پس از رهایی از تبعیدگاه ترکیه) دو نامه و یک خاطره از سه روحانی سرشناس در دست است که درباره ورود امام به نجف و دیدار او با مراجع، گزارشاتی داده‌اند. آن دو نامه، هم‌زمان با روزهایی است که امام وارد نجف شده است لیکن خاطره، پس از گذشت چهل سال از آن روز و روزگار بازگو شده و با خطاهای آشکاری همراه است؛ لیکن نامه‌ها با دقت و صحت و امانت و دور از گزافه‌گویی نوشته شده است. شگفت‌آور این است که نویسنده الف لام به آن دو نامه هیچ گونه اشاره‌ای نمی‌کند اما خاطراتی را که چهل سال بعد گفته شده و آکنده از خطا و نارواگویی است را مورد استناد قرار می‌دهد و آنها را اعتبار می‌بخشد!!

دو تن از مقامات روحانی نجف به نام‌های آیت‌الله سید مجتبی رودباری و حجت‌الاسلام شیخ علی غروی تبریزی (منشی آقای خویی) طی نامه‌های جداگانه، چگونگی ورود امام به نجف و رویدادهای آن روزها را به صورت ریز و دقیق نوشته‌اند. در نامه آقای غروی به آقای شریعتمداری آمده است:

… روز جمعه گذشته نوزدهم شهر جمادی‌الثانیه طرف عصر آقای جدید‌التحریر[۱۷] وارد نجف شد. روز قبل آن از طرف آقا شیخ نصرالله اعلام گردید که پنجاه عدد ماشین سواری در اختیار محصلین گذارده خواهد شد، هر که برای پیشواز مهیا است می‌تواند از آنها استفاده کند. دستگاه تمهید پیشواز و مِنهُم آقا موسی اصفهانی سیدنا الاستاذ[۱۸] را نیز مهیا نمودند چهار دستگاه ماشین سواری، ایشان [آقای خویی] آماده کردند و به همان ترتیب شاهرودی و شیرازی آماده ساختند… شب شنبه سیدنا الاستاذ و آقای شاهرودی از ایشان دیدن نمودند و ما هم نیز به خدمت ایشان رسیدیم… شب دوم، آقای حکیم از ایشان دیدن نمودند… از شب چهارم به بازدید مراجع مشغول و در یک شب به بازدید هر سه خاتمه دادند و در مجلس آقای حکیم صحبت از کسالت ایشان به میان آمده آقای جدیدالتحریر اظهار کرده است سفری به ایران تشریف ببرند تا تغییر آب و هوا داده ضمناً اوضاع آنجا را مشاهده فرمایید تا ببینید قضیه از چه قرار است و اینکه سکوت جا ندارد و در حول این مطلب مذاکره، مختصری طولانی شده یکی به قیام سیدالشهدا(ع) بر علیه یزید و دیگری به سکوت امام حسن در مقابل دستگاه معاویه تمسک نموده، بالأخره مطلب به جایی نمی‌رسد…[۱۹]

حاج آقای رودباری نیز در نامه خود به یکی از علمای گیلان به نام آیت‌الله ضیابری چگونگی ورود امام به نجف و دیدار با علما را با راستی و درستی گزارش داده است.[۲۰] نویسنده الف لام به این نامه‌ها بها نداده و بی‌اعتنا از آنها می‌گذرد. در صورتی که در نامه حجت‌الاسلام غروی چگونگی ورود امام به نجف و رفت ‌و ‌آمدها و دید ‌و ‌بازدیدها و گفت‌وگوها به دور از غرض‌ورزی و گزافه‌گویی گزارش شده است و می‌توان گفت که در آن نقطه سیاه و ناروایی دیده نمی‌شود؛ هر چند نویسنده نامه- آن‌گونه که از متن بر‌می‌آید- نسبت به امام زاویه داشته است. نکته درخور پرسش از نویسنده الف لام این است که چرا و چگونه به گزارش آقایان رودباری و غروی تبریزی درباره آنچه بر امام در روزهای نخستین ورود به نجف گذشته است بها نداده و به آن استناد نکرده است اما گزارش نادرست روحانی دیگری به نام سید هاشم رسولی را که درست چهل سال پس از گذشت گفت‌وگوی امام با آقای حکیم با خطا و اشتباه آن را روایت کرده، معتبر دانسته و آن را بازگو کرده است؟ «… رفته ‌رفته گفت‌وگوی آن دو [خمینی- حکیم] تند شد و نصرالله خلخالی با خنده و رها کردن چند جمله خود را وسط انداخت و گفت‌وگو را پایان رساند»![۲۱] نویسنده الف لام از آنجا که پیوسته دنبال آن است که روایت‌هایی را برجسته کند که مایه زیان به امام است، در جایی دیگر آورده: «عده‌ای از طلاب به سرپرستی شیخ محمد صادقی، آیت‌الله سید محمود شاهرودی را با اصرار وادار به ملاقات خمینی می‌نمایند»[۲۲]؛ دروغی که در قوطی هیچ عطاری نیست!

شگفت‌آور اینکه نویسنده الف لام در بررسی اسناد ساواک- که کلام‌الله او به شمار می‌آید- کوچک‌ترین گزارشی از رد و بدل شدن سخنان تند و درشت میان امام و آقای حکیم نیافته است. بی‌تردید اگر چنین برخوردی میان آن دو بزرگوار پیش می‌آمد مسئولان و مقامات ساواک بیش از هر مقام دیگری خواهان بهره‌برداری از آن بودند و آن را برجسته می‌کردند و روی آن مانور می‌دادند. اصولاً پیرامون گفت‌وگوی امام و آقای حکیم در آن روز و روزگار هیچ گونه خبر یا شایعه‌ای از برخورد تند میان آنان شنیده نشد و بر سر زبان‌ها نیفتاد. در سال‌های واپسین، جسته و گریخته زمزمه‌هایی از سخنان تند و درشت میان آن دو به عنوان یک شایعه شنیده شد. آقای رسولی از آنجا که گفت‌وگو میان امام و آقای حکیم را به کلی از یاد برده بوده، ناگزیر شده همان شایعه را در خاطرات خود بر زبان آورد و به آن استواری ببخشد! و زمینه بحث میان امام و آقای حکیم را نیز به گونه‌ای سرهم‌بندی کند و ببافد. آنها که در مجلس دیدار امام با آقای حکیم حضور داشتند و آن را روایت کردند (چه مأموران ساواک که آن گفت‌وگوها را ضبط کردند یا به یاد سپردند و به تهران گزارش دادند و چه روحانیان همراه امام و دوروبری‌های آقای حکیم) هم‌نظر بودند که موضوع بیماری آقای حکیم و پیشنهاد امام به او (برای سفر به ایران برای مداوا) راه گفت‌وگو پیرامون اوضاع سیاسی ایران و بایستگی مبارزه با شاه را باز کرد و در پایان این گفت‌وگو نیز همه آنها که در جریان این گفت‌وگو بودند هم‌نظرند که سخن امام با این فراز پایان یافت: «شما اقدام و قیام نمایید؛ من اولین کسی خواهم بود که از شما تبعیت خواهم کرد.»[۲۳]

با اینکه هم گزارشگران ساواک و هم ناظران و حاضران در مجلس گفت‌وگوی امام و آقای حکیم اتفاق نظر دارند که واپسین سخن امام در این گفت‌وگو با آقای حکیم این بود که «شما قیام کنید من از شما تبعیت خواهم کرد»، باید دید که دیگر چه جای تند شدن گفت‌وگوها و نیاز به پادرمیانی بوده است؟! آن تحریف‌گران خیانت‌کاری که این شایعه را ساخته‌اند انگار درک و فهم این نکته را نداشته‌اند که این شایعه با سخن پایانی امام همخوانی ندارد و دروغ‌پردازان را رسوا می‌کند! شاید آن نابکاران از مشتریان خود شناخت داشته‌اند و به این نکته رسیده بودند که بسیاری از نویسندگان و قلم‌به‌دستان پرمدعا از نظر درک و شعور ناتوان‌تر از آن‌اند که دریابند چگونه می‌شود امام از یک‌سو در برابر آقای حکیم تا آن پایه فروتنی و اظهار محبت کند که بگوید: «شما قیام کنید من از شما تبعیت می‌کنم» و از سوی دیگر گفت‌وگویشان به درشت‌گویی برسد و به پادرمیانی نیاز یابد؟!

استناد نویسنده الف لام به خاطرات آقای رسولی درباره گفت‌وگوهای امام و آقای حکیم نشان از این واقعیت دارد که نامبرده برخلاف ادعای بی‌غرضی و بی‌طرفی! به هر سند، گزارش و خبری که به نوعی امام را زیر سؤال ببرد- هر چند برخلاف نظر همه ناظران و حاضران و حتی گزارشگران ساواک باشد- اهمیت می‌دهد و آن را برجسته می‌کند.

هشدار به خاطره‌گویان و خاطره‌نویسان

یادآوری این نکته نیز بایسته است که صرف نظر از توطئه تحریف‌گران و شایعه‌سازان برای مخدوش ساختن تاریخ و چهره‌های تاریخی، خاطره‌گویی‌های نسنجیده و غیرمسئولانه نیز در پدید آوردن هرج و مرج در روایت‌های تاریخی، نقش تخریبی دامنه‌داری دارد و واقعیت‌ها را خدشه‌دار می‌کند. کسانی که این روزها به پیروی از مد! خاطره می‌گویند دو دسته‌اند: برخی از آنان از خدا بی‌خبران‌اند که از گزافه‌گویی، افسانه‌سرایی و خیال‌بافی پروایی ندارند و خاطره‌هایی آکنده از دروغ و خودنمایی به نمایش درمی‌آورند. شمار دیگر از خاطره‌گویان، باورمندانی‌اند که به موازین اسلامی پایبندند، لیکن به علت بی‌دقتی، سهل‌انگاری و از همه مهم‌تر فراموشی و گاهی نیز خود‌بزرگ‌بینی مطالبی را بر زبان می‌آورند که نه تنها واقعیت ندارد، بلکه زمینه‌ساز انحراف‌های سنگین و سهمگینی در رویدادهای تاریخی شده و راه را برای تحریف و تخریب هموار می‌کند. باید بگویم خاطره‌گویی‌های سال‌های واپسین که روی چشم و هم‌چشمی و خودنمایی و… رواج یافته است نوعی آشفتگی و ضد و نقیض‌گویی در رویدادها و جریان‌های تاریخی پدید آورده و تاریخ را به چالش کشیده است.

یکی از خاطره‌گویان، آقای سید هاشم رسولی است که در روزهای آغازین زیست امام در نجف، در سال ۱۳۴۴ چند صباحی در کنار امام به سر برده است. او پس از گذشت چهار دهه از آن روزگار، پای گفت‌وگو نشست و بر آن بود آنچه را میان امام و آقای حکیم گذشت بازگو کند و به اصطلاح برای نسل امروز و نسل‌های آینده به یادگار بگذارد! از آنجا که او از مطالب و مسائلی که میان آن بزرگواران گذشته بود چیزی به یاد نداشته است به شنیدنی‌های بی‌ریشه و خیال‌پردازی‌های بی‌مایه روی آورده و ناآگاهانه به تحریف تاریخ نشسته است. آقای رسولی آغاز گفت‌وگوی امام با آقای حکیم را چنین بافته است:

… شما خوب است اطرافیانتان را از انسان‌های صالح، خبیر و دلسوز به اسلام و مذهب انتخاب کنید… باید کسانی که در اطرافتان هستند مسائل را به شما برسانند که اگر می‌رساندند حتماً حرکت و اقدام‌های شما خیلی جدی‌تر بود… گویا مرحوم آیت‌الله حکیم از این فرمایش امام خوششان نیامد و در پاسخ گفتند: آقا چه فایده دارد؟ مردم به حرف ما گوش نمی‌کنند… امام فرمودند: نخیر، ما تجربه داریم! مردم با ما هستند و گوش می‌دهند. مرحوم آقای حکیم فرمودند: پس چرا امام حسن(ع) صلح کردند؟ امام فرمودند: چرا امام حسین(ع) جنگ کردند؟ خلاصه همین‌طور بحث داشت شدت و حدت پیدا می‌کرد و کم‌کم به جای باریک می‌کشید(!) مرحوم آقا شیخ نصرالله پادرمیانی کرد… با شوخی و خنده بحث را به این صورت فیصله داد…[۲۴]

اندیشمندان و خردمندانی که از امام شناختی داشته باشند، نیز آن پژوهشگران آگاه و دلسوزی که رویدادهای تاریخی را دنبال می‌کنند به خوبی درمی‌یابند آنچه در گزارش بالا به عنوان خاطره آمده است نه با روحیه و اندیشه و ژرف‌نگری امام همخوانی دارد و نه با آنچه میان او و آقای حکیم روی داد سازگار است و می‌توان گفت که از آغاز تا پایان، تحریف آن گفت‌وگوهای تاریخی است که میان آن دو بزرگوار گذشت. اول اینکه امام ژرف‌نگرتر و اندیشمندتر از آن بود که در همان گام نخست بر آن باشد با آقای حکیم با درگیری، عیب‌گویی و نکوهش و سرزنش برخورد کند و از بیت او خرده بگیرد. دوم، چنان که پیش‌تر آمد، به اتفاق نظر همه آنهایی که در آن محفل، ناظر و حاضر بودند زمینه گفت‌وگو از بیماری آقای حکیم آغاز شد و امام با پیشنهاد اینکه خوب است ایشان برای مداوا به ایران بروند و اوضاع اسف‌بار ایران را از نزدیک ببینند، بحث را آغاز کرد. سوم، آنچه میان امام و آقای حکیم گذشت با کمال متانت و احترام متقابل و حرمت‌داری و فروتنی امام با آن مرجع بزرگوار بود؛ هرگز بحث و جدلی در میان نبود تا خطر آن باشد که «کم‌کم به جای باریک بکشد»!! چهارم، باید دید منظور از اینکه «بحث…کم‌کم به جای باریک می‌کشید» چیست و چه معنا دارد؟ آیا منظور این است که کار به فحش و جسارت یا به برخورد فیزیکی کشیده شود؟!! آیا این‌گونه خاطره‌گویی، از امام، چهره‌ای مخدوش و آدمی سبک‌سر نمی‌سازد که کارهای او بر پایه احساسات، سطحی‌نگری و دور از اندیشه و خرد بود و این دوروبری‌ها بودند که بایستی با پادرمیانی و راهنمایی او را از تندی بازمی‌داشتند و مراقب بودند که «کار را به جاهای باریک نکشاند»؟! شاید برخی از این دست خاطره‌گویان، ژرفای فاجعه را درنیابند و بر این باور باشند که حرفی زدند و گذشتند و مشکلی به همراه ندارد؛ غافل از اینکه با این خاطره‌ای که پیرامون دیدار امام و آقای حکیم به ناحق بیان کردند چه آسیبی بر امام وارد کردند و سنگ بنای انحراف و تحریف سهمگینی را گذاشتند. آیا آنها به راستی درنمی‌یابند که این‌گونه بافته‌ها و نارواگویی‌ها چهره امام را خدشه‌دار می‌کند و آن مرد خدا را زیر سؤال می‌برد؟! باید دانست که نسبت ناروا به یک انسان از خود رسته و به خدا‌رسیده، گناهی نابخشودنی‌ست. افزون بر این، این‌گونه خاطره‌های ناروا و دور از واقعیت، یک روایت درست و معتبر را آسیب‌پذیر می‌سازد و دیگران با بهره‌برداری از آن بافته‌ها و نارواگویی‌ها، با دستاویز اینکه آن گفت‌وگوها با روایت‌های متفاوتی آمده است، اعتبار روایت درست را زیر سؤال می‌برند و به طور کلی آن را خدشه‌دار می‌سازند و در نهایت غرض‌ورزان و یاوه‌گویان با افزودن وصله و پینه به آن بافته‌های نخستین- که از روی سهل‌انگاری و ندانم‌‌کاری و بی‌فکری بازگو شده است- یک کلاغ چهل کلاغ می‌کنند و دروغ‌نامه می‌سازند.

در پی نارواگویی‌های جناب آقای رسولی درباره گفت‌وگوی امام و آقای حکیم می‌بینیم که در کتاب فقیهان و انقلاب ایران، نویسنده پس از درج متن آن گفت‌وگوها، بی‌درنگ آنچه را که از زبان آقای رسولی آمده است بر آن می‌افزاید و بافته‌های آقای رسولی را بی‌کم ‌و‌ کاست بازگو می‌کند؛[۲۵] بدین‌گونه نارواگویی خاطرات آقای رسولی، جا باز می‌کند و گام‌به‌گام گسترش می‌یابد. یکی از عناصر بی‌هویت و ناشناس به ‌نام محمد سمامی، پس از گذشت نزدیک نیم‌قرن از بازدید امام از آقای حکیم شاید از این جمله ناروای آقای رسولی که «این بحث داشت شدت و حدت پیدا می‌کرد و کم‌کم به جای باریک می‌کشید» وسوسه شده است که به این جریان پر و بال بدهد و از کاه کوهی بسازد؛ از این‌رو در سال ۱۳۸۸ به دروغ‌پردازی و یاوه‌سرایی دست زده و ادعا کرده است که آقای حکیم در آن گفت‌وگوی تاریخی، به امام تند شده و امام را مورد اعتراض قرار داده است و…

باید دانست که اولاً علمای بزرگ در دیدارها، گفت‌وگوها و مذاکره‌هایی که با یکدیگر داشته‌اند هیچ‌گاه با همدیگر اهانت‌آمیز و به دور از اخلاق اسلامی برخورد نکرده‌اند و سخن ناروایی نسبت به هم بر زبان نیاورده‌اند. در پی آغاز نهضت اسلامی در سال ۱۳۴۱ تا روزی که امام تبعید شد امام و علمای قم به طور هفتگی یا ماهانه- کمتر و بیشتر- با هم نشست داشتند و به‌ رغم اختلافاتی که در میان بود هیچ‌گاه سخن جسارت‌آمیز و ناروایی میانشان رد و بدل نشد. ثانیاً میان امام و آقای حکیم افزون بر رعایت شئون روحانیت و مرجعیت و پایبندی به احترام متقابل، نوعی کشش محبت‌آمیز و مودت‌انگیز برقرار بود. آقای حکیم نسبت به امام، برخوردی بزرگوارانه همراه با مهربانی داشت؛ امام نیز با او با فروتنی و ارج‌گذاری برخورد می‌کرد؛ چنان که حاضران و ناظران دیدار این دو بزرگواران روایت کرده‌اند که آقای حکیم در نخستین دیدار خود با امام از اینکه او نماز را در منزل به‌ جا آورده است احساس ناخرسندی کرد و از او خواست که نماز را در یکی از مساجد نجف با جماعت برپا دارد و به درس و بحث در نجف بپردازد.[۲۶] همچنین آن‌گاه که امام در دیدار دوم خود با آقای حکیم پیشنهاد می‌دهد که او برای مداوا به ایران سفر کند آقای حکیم پاسخ می‌دهد: شما که اینجا هستید برای من لطفی ندارد [به] ایران بروم![۲۷] که ژرفایی محبت و مهربانی او را به امام می‌نمایاند. در گفت‌وگو با آقای حکیم، آن‌گاه که امام از او می‌شنود: «من که نمی‌بینم کسی را داشته باشم که اگر اقدامی کردم تبعیت نماید»، بی‌درنگ پاسخ می‌دهد: «شما قیام و اقدام نمایید من اولین کسی خواهم بود که از شما تبعیت خواهم کرد»[۲۸]، نیز ژرفای دلبستگی و امید امام به آقای حکیم را به نمایش می‌گذارد. این کشش و گرایش میان آن دو بزرگوار در علامه شهید سید مصطفی خمینی نیز تأثیر گذاشته بود. او نیز با آقای حکیم ارتباط ویژه‌ای داشت و هر از چندی نزد او می‌رفت، مطالبی را به او می‌رساند و پیشنهادهایی می‌داد. بنابراین آنچه از زبان آقای حکیم خطاب به امام آورده‌اند، حرف‌های جاهلانه و سزاوار همان کسانی است که آن را بافته و ساخته‌اند. ساحت مقدس بزرگان روحانی از این‌گونه زشت‌گویی‌ها بیزار است.

خاطره‌نویس دیگری نیز گفت‌وگوی امام و آقای حکیم را به نوعی به هم زده، زیر و رو کرده و از نظر عبارتی در آن تغییراتی پدید آورده است؛ شاید برای اینکه برداشت نشود که او نوشته‌های دیگران را از اینجا و آنجا بیرون کشیده و به نام یاد و خاطره خود دوباره‌نویسی کرده است! او این جمله کوتاه آقای حکیم را که می‌گوید: «چه می‌شود کرد و چه اثری دارد؟» چنین وارونه کرده است:

آقای حکیم در پاسخ مطرح می‌کند که انسان هر کار و اقدامی می‌خواهد بکند باید اثری داشته باشد. فرض کنید ما این مسائل را هم فهمیدیم ولی وقتی نتوانیم کاری بکنیم یا کارها اثر و فایده‌ای نداشته باشد طبیعتاً لغو است![۲۹]

یا دیدگاه دیگر آقای حکیم را که اگر قیام کنیم و خونی از بینی کسی بریزد و سر و صدایی بشود مردم به ما ناسزا می‌گویند، این‌گونه دگرگون کرده است:

آقای حکیم می‌گوید درست است ولی اگر انسان یک کارهایی بکند و فرض کنید خونی از دماغ کسی ریخته شود و خشونت صورت گیرد، باعث می‌شود که مردم از اسلام، دین و روحانیت زده شوند و ناسزا بگویند.[۳۰]  

نیز روایت امام را پیرامون بازدید از محلی در ترکیه که علمای آن به مبارزه با آتاتورک برخاستند و چهل تن از آنان در راه دفاع از اسلام کشته شدند، چنین تحریف کرده است: «در ترکیه به همراه برخی دوستان به یکی از روستاهای اطراف بورسا رفته بودم. آنجا که از ماشین پیاده شدیم و با همراهان داخل روستا قدم می‌زدیم و…»[۳۱]

بنابر آورده این خاطره‌نویس، امام در ترکیه تنها نمی‌زیست! بلکه دوستانی داشت و به همراه آن دوستان به یکی از روستاهای «اطراف بورسا» می‌رفت! در صورتی که همه می‌دانند امام در ترکیه جز مأموران امنیتی آن کشور و ایران، همراه و دوستی نداشت تا با آنها به روستایی بروند و قدم بزنند؛ به ویژه در اطراف بورسا که «منطقه ممنوعه» به شمار می‌رفت. حتی آن‌گاه که نمایندگان برخی مراجع برای دیدار با امام به ترکیه می‌رفتند مأموران، امام را از بورسا به محلی دوردست مانند استامبول می‌بردند که بیش از ۳۰۰ کیلومتر با بورسا فاصله داشت؛ تا زیستگاه امام برای ایرانیان کشف نشود.

اکنون باید پرسید آیا می‌توان این‌گونه خاطره‌نویسی‌ها را خدمت به امام و تاریخ دانست؟ آیا فردا تحریف‌گران، از این‌گونه خاطره‌نویسی‌های غیرمسئولانه بهره‌برداری ناروا نمی‌کنند و با استناد به آن نمی‌نویسند که امام در ترکیه آزاد بود و به گردش و تفریح می‌پرداخت و آزادی کامل داشت؟!

در پایان لازم می‌دانم به آن دسته از خاطره‌گویانی که به خدا و روز جزا باورمند و به امام و انقلاب وفادارند، هشدار دهم که زینهار از این یادمانده‌ها! که چه بسا راه جهنم را برایشان هموار سازد و جز «وزر و وبال» برآیندی به همراه نداشته باشد و جز تخریب و تحریف تاریخ خدمتی به شمار نیاید.  

بایسته یادآوریست عمده علتی که این نگارنده را بر آن داشت که از بازگو کردن یادها و داشته‌های بیش از نیم‌قرن گذشته خود چشم بپوشد و دریایی از خاطرات را با خود به گور ببرد، نگرانی از خطا و اشتباه یا خدای نخواسته اغراق و گزافه و خودنمایی است که چه بسا در میان داستان‌های شیرین و دلنشین، پویا و گیرا و سرگرم‌کننده روی دهد که خود گوینده نتواند آن را دریابد و به لغزش خود پی ببرد. آن‌گاه که چانه گرم شود و آورده‌ها و گفته‌ها با تشویق و تحسین شنونده یا شنوندگان همراه شود، داستان‌سرا و خاطره‌گو از خود بی‌خود شود و به بازگو کردن مطالب و اسراری بپردازد که فرجامی جز جهنم ندارد.

و ما اُبَرّیئ نفسی انّ النفس لاماره بالسوء الّا ما رحم ربّی.

[۱]. در پی پایه‌گذاری مرکز اسناد انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۹، ناظران و صاحب‌نظران برای آن که این بنیاد استواری یابد و از سوی دولت به عنوان یک نهاد رسمی و قانونی شناخته شود پیشنهاد می‌دادند که زیر پوشش دولت قرار بگیرد. برخی نیز بر این نظر بودند که زیر پوشش مجلس شورای اسلامی برود. نظر شخص نگارنده نیز این بود که به نهاد رهبری وابسته شود. دیدگاه‌ها و پیشنهادها را با امام در میان گذاشتم. امام بی‌درنگ پاسخ دادند: نهادی که می‌خواهد تاریخ بنویسد نباید به مراکز قدرت وابسته باشد.

[۲]. سخنرانی رهبری در مرقد امام، ۱۵/۳/۱۳۹۴.

[۳]. هدایت‌الله بهبودی، الف لام خمینی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ۱۳۹۶، ص۳۶۰.

[۴]. نقطه‌چین در متن است.

[۵]. همان، ص۳۶۱.

[۶]. صحیفه امام، ج۱، ص۲۶۹.

[۷]. همان، ص۳۶۱-۳۶۰.

[۸]. نقطه‌چین در متن است.

[۹]. همان، ص۳۶۰.

[۱۰]. خاطرات فاطمه پاکروان، ترجمه دکتر اسماعیل سلامی، تهران، مهراندیش، ۱۳۹۳، ص۲۹.

[۱۱]. همان.

[۱۲]. حسین دهباشی (به کوشش)، اقتصاد و امنیت: تاریخ شفاهی، زندگی و آثار علینقی عالیخانی، تهران، سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۹۴، ص۱۳۶.

[۱۳]. هدایت‌الله بهبودی، همان، ص۳۶۱، پانوشت.

[۱۴]. همان.

[۱۵]. امام در پی پیشنهادهای پیاپی مقامات ساواک برای دیدار او با شاه، به یکی از پیشنهاددهندگان نفوذی به نام آقای روغنی که میزبانی امام را در دوران حصر بر دوش داشت، یادآور شد: «… این اظهار تمایل دستگاه برای ملاقات من با شاه [برای این است که] آنها به خوبی دریافته‌اند که شاه تا آنجا در میان اجتماع ساقط است که اگر انگشت او به دریا برسد دریا نجس می‌شود لذا می‌خواهند… با او ملاقات کنم تا مرا هم در اجتماع، مثل خود او ساقط و آلوده سازند.» سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، تهران، عروج، ۱۳۸۶، دفتر نخست، ص۸۱۶.

[۱۶]. همان، ص۲۶۸.

[۱۷]. تازه آزاد شده، تازه‌وارد؛ اشاره به امام.

[۱۸]. آقای خویی.

[۱۹]. سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، تهران، عروج، ۱۳۸۱، دفتر دوم، ص۱۸۶-۱۸۳.

[۲۰]. همان، ص۱۷۹.

[۲۱]. هدایت‌الله بهبودی، همان، ص۵۱۷.

[۲۲]. همان، ص۵۱۴.

[۲۳]. سید حمید روحانی، همان، دفتر دوم، ص۲۲۳.

[۲۴]. احمد رشیدی، خاطرات آیت‌الله سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳، ص۹۴-۹۳.

[۲۵]. سید هادی طباطبایی، فقیهان و انقلاب ایران (یک نسل پس از آیت‌الله‌العظمی بروجردی)، تهران، کویر، ۱۳۹۵، ص۴۱.

[۲۶]. سید حمید روحانی، همان، دفتر دوم، ص۱۷۱ و ۱۸۰.

[۲۷]. همان، ص۲۲۱.

[۲۸]. همان، ص۲۲۳.

[۲۹]. علی‌اکبر محتشمی‌پور، از ایران به ایران، قم، کوثرالنبی، ص۱۱۸-۱۱۷.      کدام جلد؟

[۳۰]. همان.

[۳۱]. همان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *