تفاوت نهضت امامخمینی با مبارزات گروههای سیاسی (۲۶/۴/۸۹)
سخنرانی دکتر سید حمید روحانی در بندر امامخمینی: تفاوت نهضت امامخمینی با مبارزات گروههای سیاسی (۲۶/۴/۸۹)
بسماللهالرحمنالرحیم
سلام بر خمین! سلام بر اهالی قهرمانپرور دارالمؤمنین خمین! سلام بر فرزند انقلابی و قهرمان خمین، ابرمرد تاریخ، حضرت امامخمینی! سلام بر شهیدان و جانبازان و آزادگان و ایثارگران دارالمؤمنین خمین! سلام بر شما خواهران و برادران نمازگزار و سروران گرامی و برادران روحانی!
از اینکه بار دیگر این توفیق نصیب من شد که در جمع شما عزیزان حضور پیدا کنم و با شما دیداری داشته باشم خرسند و سپاسگزارم و به سهم خودم از سرور گرامی و برادر بزرگوارم حجتالاسلام والمسلمین حاج آقای حسینی، امامجمعه محترم، تشکر میکنم. این اعیاد مبارکه را به پیشگاه مقدس حضرت ولیعصر امامزمان(عجلالله تعالی فرجهالشریف)، مقام معظم رهبری(اطالالله عمره)، ملت قهرمانپرور ایران و به شما خواهران و برادران عزیز تبریک عرض میکنم. امیدوارم خداوند به همه ما توفیق عنایت کند که اهمیت این ایامالله را به درستی درک کنیم و از آن بهره ببریم. این روزهای مقدس فقط برای این نیست که ما دور هم جمع شویم، جشن بگیریم و شیرینی و شربتی پخش کنیم. اهمیت این روزهای تاریخی که در قرآن هم به آنها اشاره میشود «فذکرهم بایامالله» برای این است که از این روزهای مقدس درس بگیریم و از بزرگانی که سالگرد شهادت یا میلادشان در این ایام واقع شده است پند بگیریم و به درستی بهره ببریم. چرا حسین توانست چنین تحول عظیمی در تاریخ بهوجود بیاورد؟ چرا معاندان و مخالفان و منافقان از حسین وحشت داشتند و دارند؟ چرا شهادت و راه حسین آنگونه برای دشمنان اسلام و دشمنان ملتها وحشتانگیز است؟ نقش امام سجاد در تداوم راه عاشوراییان چه بود؟ چرا امام سجاد را به شهادت رساندند؟ آن حضرت چه برنامهای داشت و چه خطری برای آنها ایجاد کرده بود؟ اینها مسائلی است که اگر به آنها توجه نشود مسلما انسان راه به جایی نخواهد برد.
این روزها برای این است که ما بتوانیم از تاریخ به درستی درس بگیریم. عظمت تاریخ در اینجا مشخص میشود اما نکته درخور اهمیت این است که هر کسی نمیتواند به درستی از تاریخ درس بگیرد؛ لقد کان فی قصصهم عبره لاولیالالباب کسانی میتوانند از تاریخ درس بگیرند که اولیالالباب باشند. اینکه اولیالالباب به معنای خردمند، اندیشمند یا چیزی فراتر از این است بحثی تفسیری است و از مجال جلسه ما خارج است ولی نشان میدهد که هر کسی نمیتواند از تاریخ درس بگیرد و باید این را عرض کنم که بزرگترین بدبختیای که جامعه ما امروز با آن دست به گریبان است این است که از تاریخ به درستی درس نمیگیرد، ما از حوادثی که اتفاق میافتد، از چاه و چالهای که نیاکان ما در آن قرار گرفتند مطلع میشویم اما عبرت نمیگیریم و باز هم به همان مشکل گرفتار میشویم و این بزرگترین آسیبی است که امروز برای کشور، ملت و انقلاب ما در پیش است. من خیلی راه دور نمیروم و به جریانهای هزار سال و هزار و چهار سال پیش اشاره نمیکنم؛ در همین زمان خودمان، در همین پنجاه سال گذشته که خودمان در آن حضور داشتهایم، بسیاری از خطرها و لغزشها مدام تکرار شده و میشود. هر روز آنها را میبینیم و هر روز هم به آنها مبتلا میشویم و با وجود این پند نمیگیریم. من ناگزیرم وقت شما را بگیرم و چند دقیقهای اوضاع سیاسی ایران را در طول این پنجاه سال گذشته بررسی کنم تا این موضوع روشن شود که چه حوادثی اتفاق افتاد که باعث آسیب رساندن به مسلمین، اسلام و روحانیت شد با توجه به اینکه میبینیم همان مسائل باز هم تکرار میشود.
قبل از آغاز نهضت امام گروههای سیاسیای که در ایران حضور داشتند در میان مردم بیاعتبار شده بودند. به رغم اینکه آنها خودشان را پیشکسوت و پیشتاز میدانستند و فکر میکردند که هر مبارزهای که در ایران صورت میگیرد باید زیر نظر آنها باشد اما در میان مردم جایگاه و پایگاهی نداشتند. میتینگهای آنها در میدانی که کلا دو هزار نفر بیشتر جمعیت در آنجا جا نمیگرفت تشکیل میشد، هزار یا هزار و چهارصد نفر از افراد در آنجا جمع میشدند که آنها هم یا سمپات بودند یا وابسته حزبی و یا تماشاچی بودند و نه تنها در سرنوشت و سیاست کشور نقشی نداشتند بلکه در میان مردم هم موقعیتی نداشتند. این جریان باعث شد که بعضی از افراد گروه به فکر بیفتند و بررسی کنند که عامل این بیاعتباری و بیاعتمادی مردم به گروهها چیست. آنها دیدند که دو مسئله و کاستی در این قضیه وجود دارد که باعث شده است آنها در میان مردم جایگاه و پایگاهی نداشته باشند؛ اینکه از اسلام بیگانهاند و در سرنوشت مبارزاتشان برای اسلام نقشی قائل نیستند و دوم اینکه مبارزات آنها در چارچوب سیاست خود رژیم است، نسبت به شاه و استکبار جهانی وفادارند و برخلاف سیاست امریکا کاری انجام نمیدهند در چارچوب مبارزات پارلمانتاریستی حرکت میکنند.
اگر قرار بود انتخاباتی صورت بگیرد اعلامیهای میدادند و اعلام میکردند که ما یا کاندیدایی معرفی نمیکنیم یا به این شرط معرفی میکنیم. اینجا بود که گروهی به نام نهضت آزادی تشکیل دادند و با شعار پایبندی به اسلام (اما اسلام منهای روحانیت، اسلامی که امریکا از آن بدش نیاید و از آن احساس خطر نکند) از گروه اصلی انشعاب کردند. نهضت امام در چنین مقطعی آغاز شد. گروهی که تحت عنوان نهضت آزادی به صحنه آمده بودند برای جبران بیاعتباری احزاب میان مردم وارد صحنه شدند، هم از روحانیت تجلیل کردند و هم سعی کردند خودشان را به روحانیت نزدیک کنند و هم سعی کردند در اعلامیه دادن و موضعگیری کردن از حرکتی که امام آغاز کرده بود عقب نمانند و از همه مهمتر اینکه به قم آمدند تا با امام ملاقات کنند. امام با تجربهای که از تاریخ داشت و درسهایی که از تاریخ گرفته بود دریافته بود که گروههای سیاسی چه خنجرهایی از پشت به مردم زدهاند. در نهضت مشروطه دیدیم که همین روشنفکرمآبها، همین فراماسونها چه بلایی بر سر نهضت آوردند، نهضت را به چالش کشیدند و از مسیر منحرف کردند و در نهضت ملی شدن صنعت نفت هم باز آن قضیه تکرار شد. از اینرو امام سعی کرد که دیگر اجازه ندهد در نهضت اسلامی ایران این گروهها نقشی ایفا کنند و حضوری داشته باشند لذا نهضت آزادی را نپذیرفت و اجازه نداد که اینها از موقعیت ایشان استفاده کنند و برای خودشان پرستیژی کسب کنند.
این جریان گذشت و ۱۵ خرداد بهوجود آمد و امام دستگیر شد. اعضای نهضت آزادی به خاطر تندرویهایی که از دید رژیم شاه کرده بودند مورد فشار قرار گرفتند و از طرف دولت دستگیر و محاکمه شدند و به ده سال زندان محکوم شدند و دریافتند که سیاست پیشکسوتان آنها درستتر بوده و باید در مقابل امریکا دست به عصا راه رفت لذا از آن زمان متنبه شدند و سیاستشان عوض شد و از سال ۱۳۴۳ تا سال ۱۳۵۶ دیگر انگار نهضت آزادی مرد؛ دیگر نه حرکتی داشت و نه مبارزه و فعالیتی داشت، نه نفسی کشید و نه حرفی زد. رژیم هم دریافت که اینها کاملاً تسلیم شدهاند لذا با اینکه آنها را به ده سال زندان محکوم کرده بود در سال ۱۳۴۶ به مناسبت تاجگذاری شاه آنها را از زندان آزاد کردند. امام دستگیر و زندانی شد و بعد از آزادی دوباره به مبارزه ادامه داد. این مسئله منجر به تبعید امام شد. رژیم شاه فکر میکرد اگر امام را تبعید کند نهضت فروکش میکند ولی در عمل دریافت که مسئله عمیقتر از این حرفها است چون امام به ملت آگاهی داده بودند و مردم به وظایف اسلامی خود آشنا شده بودند از اینرو نهضت ادامه پیدا کرد و پیش رفت. گروههای سیاسی احساس کردند که عقب ماندهاند از اینرو جوانانی از نهضت آزادی و جبهه ملی دور هم جمع شدند و تشکیلات مسلحانه بهراه انداختند چون بعد از ۱۵ خرداد تقریباً اندیشه مسلحانه در میان ملت ایران کاملاً جا باز کرد. بازاریان، روحانیان، دانشگاهیان و سایر قشرهای جامعه به این نکته پی بردند که باید با رژیم شاه با زبان خودش حرف زد. مسئله قیام مسلحانه میان مردم جا افتاد و این گروه جدیدالتأسیس که مجاهدین خلق نام داشت از این قضیه سوءاستفاده کرد، به صحنه آمد و سعی کرد از روحانیت استفاده بکند بنابراین به روحانیان و علمای قم و همچنین به مراجع نجف از جمله امام نزدیک شد. امام دست رد به سینه آنها زد. عرض کردم که درسی که امام از تاریخ گرفته بود این بود که این روشنفکرمآبان آدمهای سالمی نیستند و جریان روشنفکری شجره خبیثهای است که از اول بهوجود آمده و نقش اینها همیشه منفی خواهد بود. سازمان منافقین نتوانست در امام و در نجف نفوذ بکند اما در ایران توانست کاملاً میان روحانیان مبارز و علما جایگاه کسب کند و جلو برود و موقعیت فوقالعادهای را بهدست آورد. میدانید که بسیاری از روحانیان مبارز ما همه نیروی خودشان را در راه اینها گذاشتند برای مثال وجوهات شرعیای را که در اختیارشان قرار میگرفت در اختیار آنها قرار میدادند، جوانان مسلمان را تشویق میکردند که به آنها بپیوندند، برای آنها خانه تیمی تهیه میکردند و تا آنجایی که توانستند به آنها کمک کردند اما دیری نپایید که مشخص شد دید امام نسبت به این گروه صحیح بوده است و این افراد منحرف، فاسد و خائناند. جمعی از گروه سازمان مجاهدین خلق تغییر ایدئولوژی دادند و مارکسیست شدند و رسماً اعلام کردند که ما به اسلام اعتقادی نداریم و اسلام نمیتواند دین حرکت و خروش باشد و ما باید برای حرکت و مبارزات به مارکسیسم متوسل شویم. آنها مارکسیست شدند اما عدهای از آنها احساس کردند که اگر اعلام کنند که مارکسیست هستند و به اسلام اعتقادی ندارند در میان مردم ساقط و بیاعتبار میشوند و جالب اینجا بود که رئیسشان، مسعود رجوی، در زندان به عوامل و ایادی خودش که مارکسیست شده بودند سفارش کرد که این موضوع را بروز ندهند و اعلام نکنند که مارکسیست شدهاند و جالب اینجا بود که حتی یکی از این مارکسیستها در زندان پیشنماز میشد و عدهای از منافقین پشت سر او نماز میخواندند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی که این افراد از زندان آزاد شدند سعی کردند دوباره همان روش گذشته و نفاق را در پیش بگیرند و به روحانیت نزدیک شوند.
قاعدتاً آن جریان قبلی باید به روحانیان و مسلمانان این درس را میداد که آنها آدمهای مطمئنی نیستند و نباید به آنها اعتماد کرد ولی میبینیم که برخی از روحانیان و مسئولان درس نگرفتند. وقتی که منافقین از زندان آزاد شدند به رغم اینکه جمعی از آنها مارکسیست شده بودند و آنهایی هم که دم از اسلام میزدند کاملاً مشخص بود که فریبکار هستند باز هم عدهای به اینها دلبستگی داشتند، آنها باز هم در حوزه علمیه نفوذ داشتند و به بیت بسیاری از علما رفتو آمد میکردند و توانستند برای خودشان موقعیتی کسب کنند. آنها تلاش زیادی کردند که به امام نزدیک شوند حتی در چند اعلامیه خود از امام به عنوان «پدر خمینی»! نام بردند اما در طول چند سالی که گذشت در عمل دریافتند آگاهی این ملت و هوشیاری امام اجازه نمیدهد که اینها بتوانند در میان مردم نفوذ کنند. آنها احساس کردند که اعتباری ندارند و نمیتوانند نقشهشان را اجرا کنند و اوضاع را در دست بگیرند و بر نظام مسلط شوند و انقلاب را به سویی که خودشان میخواهند ببرند لذا جمعی از آنها بر آن شدند که در برابر نظام بایستند و وارد فاز نظامی بشوند و با حرکت نظامی، انقلاب را ساقط کنند تا به خواستههای خودشان برسند. برخی از آنها قبول نکردند و گفتند که راه به جایی نمیبریم و الان باید در نظام نفوذ کرد و زمینه فراهم کرد تا در آینده، فرصتی بهدست آوریم و نقشه خودمان را اجرا کنیم. دیدید که عدهای از آنها که وارد فاز نظامی شدند چه بلایی بر سر کشور آوردند و بهترین شخصیتهای این کشور از جمله آیتالله بهشتی (که به تعبیر حضرت امام یک ملت بود) و بسیاری از نخبگان و عزیزان این ملت از جمله رجایی و باهنر را به خاک و خون کشیدند. گروهی که تصمیم گرفتند در نظام بمانند و به اصطلاح در مراکز کلیدی نفوذ کنند عنوان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را برای خودشان برگزیدند و تلاش کردند که با نزدیک شدن به علما و روحانیت بتوانند جایگاهی برای خودشان پیدا کنند تا در آینده نقشههای شیطانی خودشان را عملی کنند.
متأسفانه بعضی از بزرگان، مسئولان و علما به آنها اعتماد کردند و آنها را در پستهای حساس جا دادند. من نمیخواهم بگویم تمام کسانی که تحت عنوان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی اعلام موجودیت کردند خائن و فاسد بودند و این نقشهای را که عرض میکنم در سر داشتند. کم نبودند کسانی که خالصانه به اینها پیوستند و فکر کردند که اینها واقعاً گروه سالمی هستند. اعضای سازمان به اصطلاح مجاهدین انقلاب اسلامی وارد تشکیلات نظام شدند و سعی کردند که در میان مقامات روحانی و مسئولان کشور پایگاهی بیابند و پستهای کلیدی را اشغال کنند و از آن روز تا به حال هر روحانی یا غیر روحانیای که در مقابل نظام حرفی داشته و موضع منفی داشته اینها مانند مگسی که روی زخم مینشیند در کنار آنها بودند و خیانت کردند. در جریان جاسوسان امریکا که در لانه جاسوسی توسط دانشجویان خط امام به گروگان گرفته شده بودند خیانت آنها این بود که به اصطلاح مسئولیت مذاکره با امریکا را برعهده گرفتند و قرار بر این بود که آزادی این گروگانها با شرایطی همراه باشد که بتوان امریکا را واقعا در مقابل ایران زمینگیر کرد و از توطئه بر ضد ایران بازداشت ولی آنها در الجزایر گروگانها را تحویل دادند و هیچچیزی هم در مقابل نگرفتند. در جریان جنگ تحمیلی هم بعضی از این افراد نقشههای منفی و خائنانهای داشتند که باید در تاریخ مورد بررسی قرار گیرد. به رغم اینکه همدورههای آنها در گذشته (قبل و بعد از انقلاب) آن ضربهها را زدند برخی از روحانیان عبرت نگرفتند و به این عناصر اعتماد کردند. این گروهک توانست در برخی از مراکز علمی جا داشته باشد و این نقشه ادامه پیدا کرد. سی سال از انقلاب گذشت و مجاهدین انقلاب اسلامی که آمده بودند با نفوذ در دستگاه روحانیت و در جمهوری اسلامی نقشههای خودشان را پیش ببرند احساس کردند که این نظام به حدی عمیق و ریشهدار است که اینها به آسانی موفق نمیشوند آن را در هم بشکنند و به شکست بکشانند بنابراین آخرین مرحله این بود که رسماً علیه نظام قیام کنند و در جریان مجلس هفتم بود که تصمیم گرفتند اعتصاب کنند و شلوغ کنند و میخواستند همین قضیهای را که در دهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری اتفاق افتاد، آن زمان در مجلس به راه بیندازند اما راه به جایی نبردند ولی در جریان انتخابات سال گذشته به سیم آخر زدند. امریکا، انگلستان، فرانسه و رژیم صهیونیستی به یاری این باند مرموز شتافتند و آن بساط خائنانه را بهراه انداختند. به رغم اینکه در خارج همه قدرتمندان از اینها حمایت میکردند. در داخل هم گروههای ضدانقلاب و ضداسلام مانند منافقین، بهاییان، سلطنتطلبان، تجزیهطلبان حتی همجنسبازان از اینها حمایت کردند باز هم راه به جایی نبردند. در این شرایط انتظار این است که این گروههای فاسد دیگر راهی به بیت علما، مراجع و بزرگان نداشته باشند اما باز میبینیم که به رغم همه مصایبی که اینها در طول ۵۰ سال گذشته از جریان نهضت امام، از سال ۱۳۴۱ تا به امروز، بهوجود آوردند هنوز هم پیش برخی از این آقایان و شخصیتها جایگاه دارند و برخی سادهلوحان را تحت تأثیر قرار میدهند. اینجاست که ما میفهمیم چرا از تاریخ عقب هستیم؛ لقد کان فی قصصهم عبره لاولیالالباب. برخی از بزرگان، روحانیان و مسئولان ما اگر از تاریخ درس میگرفتند الان دیگر نباید این عناصر مرموز و مزدور به بیت اینها راهی داشته باشند اما چه توان کرد که اینها اولیالالباب نیستند. اینکه میبینید مجلس خبرگان بعد از رحلت امام شخصیتی مانند آیتاللهالعظمی خامنهای را به عنوان رهبر تعیین میکند به راستی سنجیده و حسابشده است. امروز باید به تشخیص عمیق و سنجیده این بزرگان آفرین گفت که شخصیتی را برگزیدند که توانست تالی تلو امام باشد.
امروز مقام معظم رهبری تنها فردی است که میتواند از اسلام، انقلاب و آرمانهای این ملت پاسداری کند، آلت دست باندها، سازمانهای جاسوسی و توطئهگران نفاقپیشه قرار نگیرد و فریب نخورد. مقام رهبری ویژگیهایی دارد که آن ویژگیها تنها در امام دیده میشد. از بزرگترین ویژگیهای مقام معظم رهبری همان بصیرت و جریانشناسی ایشان است. در میان علمای ما به ندرت کسانی بودندکه چنین ویژگیهایی داشتند و جریانشناس بودند. امام از کسانی بود که جریانهای انحرافی را خوب میشناخت. در همان نخستین ملاقاتی که منافقین با امام کردند او دریافت که اینها منحرفاند و دست رد به سینه آنها زد. این امکان ندارد مگر آن ارتباط و پیوند ناگسستنی با مبدأ وحی وجود داشته باشد. العلم نور یقذفهالله فی قلب من یشاء. این علم علمی نیست که هر کسی بتواند آن را کسب کند. انسان باید واقعاً وارسته باشد و پیوندی عمیق با خدا داشته باشد تا چنین بصیرتی به او داده شود من جاهد فینا لنهدینهم سبلنا وعدههای قرآنی تخلفناپذیر است. از آنجایی که مقام معظم رهبری خودشان را یکپارچه برای خدا خالص کردهاند تمام وجودشان خدایی شد خدا بصیرتی فوقالعاده بر ایشان ارزانی داشت. الان بیست سال است که ایشان رهبری کشور را بر عهده دارند و میبینیم که کوچکترین خطا و اشتباهی از ناحیه ایشان انجام نگرفته است و کاملاً مثل یک دیدهبان همیشهبیدار این انقلاب و کشور را دیدهبانی میکنند و در مقابل توطئهها و نقشهها و ترفندها و شیطنتهای استکبار جهانی کاملاً هوشیار و بیدارند و کوچکترین غفلتی از ایشان دیده نمیشود. این بصیرت، آگاهی، هوشیاری و جریانشناسی مقام معظم رهبری منحصر به فرد است و در دیگران وجود ندارد. کسانی که امروز در جامعه به عنوان عالم دینی و شخصیت روحانی هستند برای ما مقدساند، عارفاند، فقیهاند، مجتهدند روی چشم ما جا دارند اما به تعبیر حضرت علی(علیهالسلام) رحمالله امرأ عرف قدره. اینها علم سیاست ندارند.
اگر امروز مجلس خبرگان تصمیم بگیرد قائممقامی برای مقام معظم رهبری انتخاب کند کدامیک از اینها این شایستگی و ویژگی را دارند و میتوانند چنین مسئولیتی را بر عهده بگیرند؟ فاصله اینها با مقام معظم رهبری فاصله ستاره با خورشید است نه فاصله ستاره با ماه، این کسانی که امروز در کسوت فقه و فقاهت قرار دارند ولی از علم سیاست اطلاعی ندارند چرا باید در مسائلی دخالت کنند که در شأنشان نیست و ربطی به آنها ندارد؟ اگر اینها از تاریخ درس میگرفتند و اولیالالباب بودند نباید وارد این مسائل میشدند. خیلی از اینها در مجلس خبرگان خودشان مقام معظم رهبری را انتخاب کردند و به ایشان به عنوان ولی فقیه رأی دادند و این نشان میدهد که خود این آقایان از اول میدانستند که مقام معظم رهبری ویژگیهایی دارد که اینها ندارند و این صدالبته برای کسی عیب نیست. کسی که از علم سیاست بیبهره است نباید در سیاست دخالت کند. ما اگر میگوییم کسی که از علم سیاست آگاهی ندارد در سیاست دخالت نکند به این معنی نیست که در اسلام سیاست نداریم. اگر به یک فقیه که درس فلسفه نخوانده است گفتند در مسائل فلسفی دخالت نکنید به این معنا نیست که در اسلام فلسفه نداریم. دخالتهای بیجا آسیب سنگینی برای نظام ایجاد میکند. این دخالتها نتیجه بیتوجهی به تاریخ و درس نگرفتن از آن است. گروهکهای منافق وقتی دیدند که امام آلت دست اینها قرار نگرفت و از او ناامید شدند و از طریق او نتوانستند نقشههایشان را اجرا کنند به قم و به بیوت امثال آقای منتظری پناه بردند و آن مرد بزرگ را به زمین زدند و در دنیا و آخرت روسیاه و بیاعتبار ساختند. امروز نیز میبینیم شیادانی که نتوانستند در رهبری نفوذ کنند، آنهایی که زیر عنوان مشارکتی و جنبش سبز نتوانستند با توطئهها و ترفند خواستههای امریکا و رژیم صهیونیستی را برآورده سازند به بیت برخی از علمای قم رو آوردند و تلاش دارند که از زبان آن بزرگان حرفهای دشمنشادکن و ضدانقلابی خود را بزنند همان گونه که عوامل امریکا از زبان آقای منتظری سخنان زهرآگین خود را میزدند و او را به سخنگوی خودشان تبدیل کرده بودند. برخی از بزرگان قم که امروز آلت دست این فتنهگران قرار میگیرند کاش از تاریخ دست میگرفتند و در سیاست دخالت نمیکردند و آب به آسیاب دشمنان نمیریختند.
تا اتفاقی میافتد، طرف اعلامیه میدهد که بله توهین به شما توهین به امام بود! روزی که عوامل اسراییل، امریکا، انگلیس و مزدوران استکبار جهانی در روز عاشورا آن فجایع را بهبار آوردند و حرمت عاشورا را شکستند و اهانت کردند چرا اینها نفس نکشیدند؟ آن روزی که شعار ننگین نه غزه نه لبنان داده میشد آیا به امام و خط امام توهین نشد؟ روزی که به مقام معظم رهبری اهانت کردند، به امام توهین نشد؟ این آفت بزرگی برای اسلام و انقلاب است که افرادی از تاریخ عبرت نمیگیرند و آلت دست این و آن میشوند، ای کاش این بزرگان از سرنوشت آقای منتظری عبرت میگرفتند و در منزل خود را به روی سکولارها، لائیکها، جاسوسها و … که زیر نام مجاهدین انقلاب اسلامی، مشارکتی و … فعالیت میکنند باز نمیگذاشتند و رخصت نمیدادند که این ورشکستهها در بیت آنان لانه کنند. این مسئله مهم است که ما باید به آن توجه کنیم و باید سعی کنیم تاریخ را بیشتر مطالعه کنیم. اینکه حضرت علی(علیهالسلام) خطاب به حضرت امام مجتبی(سلامالله علیه) میفرمایند که من اینقدر در تاریخ گذشتگان مطالعه کردهام که انگار یک عضوی از آنها بودهام به این معنا نیست که حضرت علی(علیهالسلام) نعوذبالله بیکار بوده است و خواسته سرگرمی داشته باشد! مطالعه سرگذشت گذشتگان برای انسان درس است و میتواند به انسان آمادگی و آگاهی بدهد. اگر از این مسائل غفلت کنیم، روی تاریخ مطالعه نکنیم و از حوادثی که در مقابل چشمانمان اتفاق میافتد عبرت نگیریم خطر این وجود دارد که در همان چاه و چالهای بیفتیم که نیاکان ما در آن افتادند و همیشه به خودمان، دینمان و ملتمان آسیب برسانیم پس اولین آفتی که برای نظام ما وجود دارد درس نگرفتن از تاریخ است.
مسئله دومی که بسیار مهم است و آفت بسیار بزرگی است این اختلافات است ببینید یک وقت اختلافات بر سر اصول است مثلاً شما پایبند خط امام و اسلام هستید طرف دارد در مقابل امام و اسلام میایستد اینجا جای تعارف نیست. مسئله تفرقه نیست. در اصول، جای معامله نیست اما گاهی یک چیز بیارزش و جزیی باعث اختلاف است؛ اعلامیه میدهند، تظاهرات راه میاندازند، یکی فحاشی میکند و اینها هم برخلاف عقل، شرع و اصول انسانی است. قرآن میگوید فلا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم اینقدر با هم کشمکش نکنید هم آبرویتان میرود هم شکست میخورید انگار عدهای فقط منتظر این هستند که یک اتفاقی بیفتد تا به جان هم بیفتند «تغاری بشکند ماستی بریزد، جهان آید به کام کاسهلیسان»! این واقعاً دور از شأن بیداری و آگاهی ملتی است که توانسته چنین انقلابی را به ثمر برساند و در مقابل استکبار جهانی بایستد و آن را به زانو در آورد. از آگاهی و رشد ملت عزیز ما انتظار نمیرود که چنین اختلافاتی در میان باشد. گفته شد راه مبارزه با بیحجابی از راه فرهنگ است؛ خب این یک نظر است اما به محض اینکه چنین چیزی بیان میشود فوراً جار و جنجال راه میاندازند، اعلامیه میدهند، تظاهرات میکنند، سخنرانی میکنند. نهایتاً شما نظر او را قبول ندارید، بسیار خوب شما نظر خودت را انجام بده! جار و جنجال چرا؟ درگیری چرا؟ یک روز دولت را تضعیف میکنند، یک روز رئیس مجلس را زیر سؤال میبرند. امام در این زمینه مطلب جالبی دارد میگوید اینجور اختلافات در حقیقت لطمه به اسلام است مخالفت با اسلام است. انگار این جمله را امروز برای من و شما گفتهاند: «اگر مجلس بخواهد دولت را تضعیف کند دولت بخواهد مجلس را تضعیف کند رئیسجمهور بخواهد مجلس را تضعیف کند مجلس بخواهد رئیسجمهور را تضعیف کند تمام اینها برخلاف مکتب اسلام است مخالفت با اسلام است». ما باید توجه داشته باشیم و آگاه باشیم که یک سلسله حرفها و موضعگیریها و برخوردهای اختلافانگیز طبق فرموده امام خدای نخواسته مخالفت با اسلام تلقی نشود. ما هرکدام به اندازه وظیفه خودمان، من طلبه، شما سرور عزیز روحانی، شما عالم دینی، شما برادر مسلمان در هر مقامی که هستید سعی کنید به اختلافات دامن نزنید. همانطور که اگر در حضور شما از برادر دینی غیبت کنند جلوی آن را میگیرید و میگویید غیبت جایز نیست و حرام است سعی کنید که در مسائل سیاسی هم همینطور باشید اجازه ندهید که جوسازی شود.
ایام مقدس اعیاد شعبانیه یکی از درسهایش همین است که ما سعی کنیم دچار گناه و معصیت نشویم. حالا یک وقت مسئله گناه و معصیت، غیبت است یک وقت مخالفت با اسلام است یک سلسله حرفها و بگومگوها به گونهای است که مخالفت با اسلام بهشمار میآید و گناه کبیره است و اینطور نیست که بتوان با یک کلمه استغفرالله موضوع را حل کرد. وقتی مسئله لطمه به اسلام است خداوند به این سادگی نمیگذرد این نکته دومی است که مسئله اختلافها و این کشمکشها سر چیزهای ناچیز و یا مسائل نظری گاهی پدید میآید. نباید و نشاید برخی مسائل جزئی ما را به اختلافات داخلی بکشاند که دشمن ما شاد شود. تا دیروز خطها مشخص بود که چه کسی ضدانقلاب است و چه کسی وابسته به خارج، گروهکهایی بودند که به امام و اسلام اعتقاد نداشتند و با آنها مبارزه میکردیم اما امروز برخی از خودیها به جان هم افتادهاند. خودیها و خواص، رویاروی هم ایستادهاند این مسئله خطرناک است و آفت دوم انقلاب اسلامی بهشمار میرود.
مسئله سوم، ایجاد شبهه است. موضوعی که در کشور ما متأسفانه وجود دارد این است که وقتی ما از کسی بدمان میآید یا از او لغزشی میبینیم روحیهای در ما وجود دارد که سعی میکنیم بگوییم او از وقتی که نطفهاش منعقد شد آدم فاسدی بوده است؛ این غلط است و با موازین اسلامی همخوانی ندارد. راه بسیاری از افراد تا دیروز بر مبنای درستی بوده است و امروز به هر دلیلی یا فریب خوردهاند یا قدرتطلبی، اینها را گمراه کرده است یا دچار غرور شدهاند و به بیراهه رفتهاند. چرا ما میخواهیم پیشینه اینها را زیر سؤال ببریم و بگوییم اینها از اساس منحرف بودهاند؟ نتیجه چه میشود؟ اصول اسلام و انقلاب، صدمه میبیند و زیر سؤال میرود. اخیراً نواری منتشر شده که خواسته یکی از عواملی را که از جناح تسلیمطلب بوده است به اصطلاح زیر سؤال ببرد. در این نوار به منظور کوبیدن او ادعا کرده است که اشغال لانه جاسوسی طبق سیاست امریکا بود و امریکا میخواست عدهای از ایرانیان بروند سفارت را تصرف کنند چون تصرف سفارت امریکا در حقیقت تجاوز به یک کشور بهحساب میآید و امریکا به بهانه اینکه به کشورش تجاوز شده لشکرکشی کند و به ایران بیاید و وارد جنگ با ایران شود و این شخص به این دلیل در جریان تصرف لانه جاسوسی نقش داشت لیکن امام بر موج سوار شد و اجازه نداد آن توطئه به بار بنشیند.
اولا امام اهل موجسواری نبود، امام مرد وظیفه بود، آن کارهایی را که مردمی بود تأیید میکرد. بعد هم این به اصطلاح تحلیلگران سیاسی هیچ توضیحی ندادهاند که این جمله امام که تصرف لانه جاسوسی انقلابی بزرگتر از انقلاب اول بود چه مشکلی برای امریکا به وجود آورد که آن را خلع سلاح کرد که نتواند به ایران حمله کند. ببینید میخواهند ابرو را درست کنند چشم را کور میکنند. میخواهند بگویند آدم منحرفی که امروز منحرف شده است از اساس خائن و وابسته بوده است و با سازمانهای جاسوسی ارتباط داشته است یک حرکت انقلابی عظیمی را که امریکا را در دنیا بیچاره کرد و ابهت آن را شکست زیر سؤال میبرند. میدانید چه کسانی از اول این حرف را زدند؟ این عوامل امریکا بودند که پس از تسخیر لانه جاسوسی، اینجا و آنجا شایع کردند که تصرف سفارت طبق سیاست امریکا بوده است تا از بیآبرویی امریکا بکاهند چون با تسخیر لانه جاسوسی معلوم میشد که امریکا شیر بییال و دمی بیش نیست و قدرتی ندارد و یال و کوپالش عاریهای است و از اینرو آمدند و گفتند این توطئه خود امریکا بود. بنیصدر در یک مصاحبهای گفت که در ظاهر گروهی از دیپلماتهای امریکایی گروگان جوانان ما هستند ولی ملت ایران گروگان امریکا هستند. شخصی که به اصطلاح میخواهد از تاریخ و انقلاب حرف بزند مسائل پشت پرده را روشن کند نباید چنین مطلب بیپایه و اساسی را مطرح کند که هیچچیزی عاید ما نمیکند جز اینکه یک حرکت عظیم زیر سؤال برود و بسیاری از سادهاندیشان این را باور کنند که ملتها از خودشان قدرتی ندارند. یکی از سیاستهای استکبار جهانی در طول تاریخ این است که هر حرکت مردمی را به نحوی زیر سؤال ببرد. فراماسونها و عوامل وابسته به بیگانه سعی کردهاند هر جریان مردمی را زیر سؤال ببرند از نهضت تنباکو گرفته که گفتند مخالفت روسیه باعث شد که آن قرارداد شکست بخورد تا جریان نهضت مشروطه تا ملی شدن صنعت نفت و حتی انقلاب اسلامی را میکوشند به نحوی به بیگانگان نسبت دهند؛ میگویند سران جهان در گوادلوپ جمع شدند و آنجا تصمیم گرفتند که شاه را برکنار کنند. در چنین شرایطی چنین مطلب نادرستی را مطرح میکنندکه عدهای آن را دست میگیرند و میگویند که همیشه در حرکتهای مردمی، استکبار جهانی نقش دارد. این از آفات بزرگ برای انقلاب ما است که وقتی میخواهند کسی را زیر سؤال ببرند سعی میکنند که به اساس حرکت لطمه وارد کنند و کسانی را که در اطراف امام بودند و در خدمت ایشان بودند و در مبارزه حضور داشتند زیر سؤال ببرند. من در اینجا باصراحت و قاطعیت عرض میکنم که هیچکدام از اینهایی که در نظام جمهوری اسلامی مسئولیتی داشتند، نه وابستگی داشتند و نه مزدور و جاسوس بودند. در طول زمان روزی که جریان مبارزه بود همه حضور داشتند وقتی که روز پیروزی و کسب غنیمت است عدهای از روی قدرتطلبی به بیراهه کشیده شدند. عدهای به خاطر عدم شناخت خط امام به بیراهه رفتند. عدهای به خاطر وابستگی باندی و گروهی فریب خوردند و از خط امام منحرف شدند.
یکی دیگر از مسائلی که به عنوان آفت مطرح است عدم شناخت خط امام است. روزی که امام، نهضت را آغاز کرد خیلیها به صحنه آمدند اما نمیدانستند که امام چه میخواهد، بعد که امام تبعید شد در دوران خفقان که امکان نداشت خط امام به درستی تبیین شود و بعد از انقلاب هم آنها در کارهای اجرایی و سنگین قرار گرفتند و نتوانستند یک سطر از فرمایشات امام را مطالعه کنند. این بیراههپویی برای این است که آنها از خط امام اطلاعی ندارند، امام را نشناختند و راه امام را برنتافتند اما اینکه ما بگوییم اینها از اساس ایراد داشتند این درست نیست، این خدمت نیست. از حضرت علی(علیهالسلام) یاد بگیرید! هنگامی که سر و شمشیر طلحه را جلوی آن حضرت میاندازند نگاهی میکند و میفرماید چقدر این شمشیر دل رسولالله را شاد کرد نمیگوید که این شخص از اول آدم خائنی بود. چرا ما میخواهیم که وقتی کسی برخلاف نظام و انقلاب موضعی دارد او را از اساس زیر سؤال ببریم؟
نکته چهارمی که باید از آن به عنوان آفت یاد کنم مسئله بایکوت کردن اندیشهها و فرمایشات امام است. به محض اینکه فرمایشات امام را بازگو میکنیم میگویند که استفاده ابزاری میکنید! به محض اینکه میگوییم امام گفتند من یک موی کوخنشینان را به همه کاخنشینان ترجیح میدهم میگویند استفاده ابزاری نکنید! به محض اینکه گفته میشود امام گفت پیرو ولایت فقیه باشید تا این مملکت آسیبی نبیند میگویند از امام استفاده ابزاری نکنید! با این حربه، انگار میخواهند گفتار و نوشتار و خلاصه رهنمودهای امام را بایکوت کنند؛ این خودش یک نقشه است چون دشمنان نتوانستهاند با شیوههای دیگر به طرحها و نقشههای خودشان برسند. این حرفهای آنها که با رفتن امام اندیشههایش با خودش دفن شد و افکار و اندیشههای امام را باید در موزهها گذاشت نتوانست افکار امام را از مردم بگیرد بنابراین آنها از این راه وارد شدند. این از مسائلی است که انسان احساس میکند که آفتی برای انقلاب است و جریانهایی را به دنبال دارد و عدم شناخت راه امام از بزرگترین مصایبی است که بسیاری از افراد را به چالش کشانده است. خط امام به درستی تبیین نشده است و همانطور که اسلام غریب ماند و هرکسی از اسلام یک بعد را گرفت و یکی گفت اسلام فقط عبادت است دیگری گفت فقط سیاست است، کمتر کسی همه ابعاد آن را شناخت و بهکار بست. امروز هم برای خط امام همین وضع پیش آمده است. مسئولیت سنگین بزرگان، نخبگان و اندیشمندان ما این است که خط امام را مطالعه و تبیین کنند. در نمازجمعهها در برنامهها باید بخشی از وقت را به تبیین خط امام و اسلام اختصاص دهند. اگر اسلام به درستی شناخته شود خط امام شناخته میشود. آیا امام میخواست که در ایران فقط یک انقلابی صورت بگیرد و بعد همه بروند دنبال کار و زندگیشان؟ یا اینکه یک رسالت جهانی بر عهده داشت؟ آیا اسلام آمده بود که فقط در جزیرهالعرب بماند یا پیامبر اکرم رسالتی جهانی داشت؟ اگر رسالت پیامبر جهانی بود جانشینان او، علمای اسلام نیز رسالت جهانی دارند و در حقیقت ملت ما رسالت جهانی دارد؛ پس تکلیف چیست؟ آیا مسئولیتی نداریم یا اگر داریم آن مسئولیت چیست؟ «حرف نزنید در دنیا منزوی میشوید! دشمنتراشی نکنید!» اینها با رسالت جهانی همخوانی ندارد؟!
متأسفم که بگویم امروز بزرگترین خطر برای اسلام، انقلاب، ملت و امام، کسانی هستند که به عنوان یاران امام دارند نقشههای دشمن را اجرا میکنند یا افراد سادهلوحی هستند که از علم سیاست اطلاعی ندارند و وارد بحث سیاسی میشوند. به محض اینکه به آنها میگویند وارد مسائل سیاسی نشوید میگویند پس شما میخواهید بگویید دین از سیاست جداست؟ امام وقتی برای آقای منتظری پیام فرستادند که در سیاست دخالت نکنید، از سیاست چیزی نمیفهمید، منافقین و عناصر مرموز و شیاد جار و جنجال راه انداختند که مگر دین از سیاست جداست؟ مگر هر مسلمانی نباید وارد سیاست شود؟ آیا اگر به یک فقیه بگویند شما که درس فلسفه نخواندهاید وارد بحث فلسفه نشوید معنایش این است که در اسلام فلسفه نداریم؟ اگر به یک فیلسوفی گفتند وارد بحث فقه نشوید یعنی در اسلام فقه نداریم؟ به همان نحوی که یک فیلسوف وقتی از علم فقه اطلاع ندارد نباید وارد این بحث شود یک فقیه یا عارف چون از علم سیاست اطلاع ندارد نباید وارد آن بحث شود. اما سیاست اینقدر متأسفانه پیشپا افتاده به نظر میآید که همه در آن نه تنها اظهار نظر میکنندکه اعلامیه میدهند و رهبری هم میکنند؛ این خیانت به رهبری اسلام و ولایت فقیه است و با مبانی اسلامی مغایرت دارد. انشاءالله که خداوند به ما توفیق دهد که از تاریخ عبرت بگیریم و از اختلاف دوری گزینیم، خط امام را به درستی بشناسیم و برای اعیاد شعبانیه خودمان را آماده کنیم که انشاءالله در ماه رمضان به بهرههای کافی برسیم و مسلمانی باشیم که خداوند متعال و پیامبر اکرم از ما انتظار دارند و امام اینگونه بود و ما هم که پیرو حضرت امام هستیم انشاءالله اینگونه باشیم. از همه سروران عزیز و برادران روحانی که وقتشان را گرفتم و اطاله کلام کردم عذر میخواهم.
مجری: چرا آقای لاریجانی که خود را شخصی ولایتی میداند در بحث وقف دانشگاه آزاد مخالف میل رهبری و مردم عمل کرد؟
آقای روحانی: الان عرض کردم که باید از مسائل اختلافانگیز دوری کنیم. چه کسی گفته که ایشان برخلاف میل رهبری عمل کرد؟ در کشوری که آزادی وجود دارد در کشوری که هر کسی حق دارد که نظر خودش را اعلام کند آیا مسئله دانشگاه آزاد جزء اصول دین بود که باید آنطور که شما میخواهید عمل میشد؟ آیا ایشان نظر شخصی را در مجلس اجرا کرد یا نظر نمایندگان ملت را؟ ایشان نظری داشت که مورد تأیید اکثریت نمایندگان قرار داشت و بعد هم که مقام معظم رهبری خواست که مسئله مسکوت بماند همینطور شد. اینکه میگویم از کاهی کوه میسازیم همینجاست؛ این مسئله اینقدر اهمیت ندارد که بخواهیم اصلاً درباره آن سؤال مطرح کنیم.
مجری: ضمن تشکر از فرمایشات روشنگر شما، آیا این خبر درست است که سیدحسن مصطفوی ادعای رهبری دارد؟
آقای روحانی: این از شایعات است. ما باید سعی کنیم که به هر چیزی که میشنویم دامن نزنیم یکی از دانشمندان میگوید که شایعه را استعمار میسازد عوامل استعمار پخش میکنند آدمهای سادهلوح و عوام هم میپذیرند این مسئله از اساس دروغ است و مملکت صاحب دارد. مجلس خبرگان چون کوهی استوار در مقابل خیلی از نفسانیات افراد ایستاده است. نمیشود که هرکسی بخواهد بگوید من رهبرم. غیر از اینکه انسان خودش را مسخره کند چیزی عایدش نمیشود مگر رهبر شدن ساده و بیمبنا است که هرکسی چنین ادعایی بکند؟ این مسائل اختلافانگیز است و هیچ نتیجهای ندارد.
مجری: ماهیت آقای هاشمی بر همگان آشکار شده است و عدهای از کسانی که در درگیریهای انتخابات شناسایی شدهاند چرا این افراد در مجمع رفتو آمد دارند و چرا مجلس خبرگان درباره هاشمی تصمیمی جدی نمیگیرد؟
آقای روحانی: یکی از رسالتهای بزرگ پیامبران خدا و علمای اسلام که در حقیقت ادامهدهنده راه پیامبران هستند نجات انسانها از ورطه سقوط است. اینکه میبینید در قرآن خطاب به حضرت موسی و هارون گفته می شود «و قولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشی» با زبان نرم با او حرف بزنید. رسالت پیامبری این است که فرعون هم به راه آورده شود و اصلاح شود. حالا کسی که در مرز نجات و سقوط قرار گرفته است هنر نیست که ما با یک ضربه او را به ورطه سقوط بیندازیم. این با مبانی اسلامی منافات دارد ما باید تلاش کنیم دست کسانی را که در ورطه سقوط هستند بگیریم و آنها را نجات دهیم. مقام معظم رهبری در مقابل کسانی که به انقلاب آسیب رساندند همین سیاست را دنبال میکنند. باید سعی کرد که دست آنها را گرفت و آنها را نجات داد. خداوند این توفیق را به آقای رفسنجانی بدهد. ایشان شخصیتی است که در جریان نهضت امام و انقلاب اسلامی کم نقش نداشته و کم خدمت نکرده امیدوارم الان جوری نشود که ایشان به ورطه سقوط بیفتد. انشاءالله خداوند به او توفیق بدهد که متنبه بشود و برگردد.
مجری: علت انتخاب رئیس نهضت آزادی به عنوان اولین نخستوزیر بعد از انقلاب چه بود؟
آقای روحانی: این را قبلاً عرض کردم که یکی از بزرگترین ویژگیهای حضرت امام این بود که استبداد رأی نداشت و دوست نداشت که نظر فردی را بر جمع تحمیل کند ایشان به درستی دریافته بود که وقتی حکومت فردی بهوجود آید و نظر یک فرد در جامعه اعمال شود با رفتن آن فرد همهچیز میرود. امام تلاش داشت که مردم خودشان تشخیص دهند حتی اگر گاهی اشتباه کنند. قبل از اینکه امام به ایران بیایند در همان نوفللوشاتو که بودند شورای انقلاب تشکیل دادند. شورای انقلاب به هر دلیلی تشخیص داد که آقای مهندس بازرگان در رأس کار قرار بگیرد. امام اگر در آنجا مخالفت میکرد (امام در نامه۶/۱ می گوید والله من موافق نبودم با دولت مهندس بازرگان) و نظر خود را عملی میساخت شورای انقلاب به دکور و یک چیز ظاهری تبدیل میشد و همهجا باید نظر امام اعمال میشد این برخلاف مبنایی بود که امام دنبال میکرد. امام تنها در این مرحله نبود که نظر جمع را بر نظر خودش ترجیح داد. در جایجای مسائلی که بهوجود آمد امام وقتی نظر دیگری داشتند در بسیاری از موارد نظر مسئولان را بر نظر خودشان ترجیح میدادند.
مجری: نظر شما راجع به شهرام امیری چیست؟ آیا او مشکوک نیست و این توطئهای از جانب امریکا بهشمار نمیرود؟ نظر شما راجع به بدحجابی و راههای مقابله با آن چیست؟
آقای روحانی: درباره شهرام امیری نباید از الان به منفیبافی و جوسازی و اختلافافکنی روی بیاوریم. این مسائلی است که باید مورد بررسی قرار بگیرد و این خود نظام است که باید این بحثهای اطلاعاتی را دنبال کند. در چنین مسائلی ما به تعبیر فقهی باید حد یقف داشته باشیم و در خیلی از مسائلی که ابهام دارد و روشن نیست باید ساکت بمانیم تا این مسائل روشن شود. ما نباید از اول منفیبافی کنیم. این مسائل انسان را از امور معنوی و موازین دینی دور میکند. نمیگویم که چشمانمان را هم بگذاریم و بگوییم که ایشان فرشته است این مسئله باید بررسی شود اما این مسائلی نیست که پشت پرده بماند دیر یا زود مشخص میشود اما تا روشن شدن واقعیتها وظیفه اسلامی یک مسلمان اقتضا میکندکه منفیبافی و پنداربافی نکند و هرچه به ذهنش میرسد بر زبان نیاورد.
در مورد حجاب و عفاف حقیقت این است که مسائل اسلامی هیچوقت با زور سرنیزه حل نمیشود. ما نمیتوانیم با زور سرنیزه و فشار، مردم را نمازخوان کنیم. ما نمیتوانیم با تظاهرات و زور و فشار جلوی رشوهخواری را بگیریم. ما نمیتوانیم با زور سرنیزه جلوی رباخواری را بگیریم. مسئله بدحجابی و مسائل اخلاقی ریشههای مختلفی دارد. سی سال است که ما از تهاجم فرهنگی حرف میزنیم. خطر آن را مطرح میکنیم اما آیا شما تا به حال شنیدهاید که یک میزگرد، یک همایش و یک سمیناری در مورد مقابله و راه علاج تهاجم فرهنگی تشکیل شود؟ فقط داد میزنیم، حرف میزنیم و تظاهرات میکنیم. مگر میتوان با زور سرنیزه مردم را محجبه کرد؟ اگر با سرنیزه کار درست میشد رضاخان با سرنیزه حجاب را از این کشور میبرد. به همان نحو که با زور سرنیزه بیحجابی حاکم نشد حجاب هم حاکم نمیشود. اول باید ریشه آن را پیدا کرد؛ بدحجابی ریشه در مسائل مختلفی دارد مسائل اقتصادی اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی و اینها باید بررسی شود و این کار یک روز و دو روز نیست باید سمینارهایی برگزار شود و قانون هم اجرا شود. قانون کجاست؟ من و شما به سرمان میزنیم که چرا بعضی از زنان و دختران در خیابان بدحجاب هستند در بسیاری از دوایر دولتی و وزارتخانهها این مسئله وجود دارد یعنی این مسئله از اساس مشکل دارد. اگر قانونی وجود دارد باید اجرا شود و از ادارات و وزارتخانهها شروع شود وقتی با مسئولی کار دارید منشی برخی از مسئولان، ای کاش فقط بدحجاب بود! در چنین شرایطی این هیاهو مشکلی را حل نمیکند. اینها مسائلی است که باید ریشهیابی شود و در مرحله دوم قانونی تصویب شود که کاملاً در دوایر دولتی و وزارتخانهها اجرا شود و بعد هم حتماً در جامعه مورد توجه قرار میگیرد. هیچ مشکلی با جار و جنجال حل نمیشود وقتی کسی به حجاب اعتقادی ندارد تا روزی که زور و فشار هست از روی ترس حجاب را رعایت میکند اما به محض اینکه فشار کنار رود بدتر از گذشته به صحنه میآید. این مسائل را باید از لحاظ جامعهشناسی و روانشناسی مورد بررسی قرار داد و ریشهای حل کرد نه با هیاهو.
مجری: علت اطلاق نوشیدن جام زهر به عمل پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط امام را توضیح دهید.
آقای روحانی: یکی از مواردی که حضرت امام نظر جمع را بر نظر خودشان مقدم داشتند در همان جریان جنگ تحمیلی بود. بعد از فتح خرمشهر امام در مذاکراتی که با فرماندهان جنگ و جبهه داشتند این پیشنهاد را دادند که اگر صدام از سایر مناطق ایران خارج میشود آتشبس را بپذیرید و وارد خاک عراق نشوید تا دیروز سرباز عراقی انگیزهای برای جنگیدن نداشت و مجبورش کرده بودند اما امروز اگر شما وارد خاک عراق شوید آن تعصب ناسیونالیستی و حس عروبیت، خواه ناخواه مسائلی را بهوجود میآورد و سرباز عراقی با دل و جان میجنگد و از سرزمین خودش دفاع میکند. فرماندهان جنگ و جبهه نظر دیگری داشتند و شاید هم حرفشان درست بود آنها میگفتندکه ما به صدام اعتماد نداریم و اگر امروز بخواهیم جنگ را متوقف کنیم ممکن است که صدام دوباره حمله کند او یک آدم دیوانه و خطرناک است و ما باید تا سقوط او جلو رویم. امام وقتی که از فرماندهان جنگ و جبهه این آمادگی را دید از نظر خودش دست کشید و نظر آنها را مقدم داشت و به مردم اعلام کرد که ما تا پیروزی جلو میرویم. امام هیچوقت به مردم وعدهای نداد که به آن عمل نکند. همیشه از قبل بررسی میکرد و آنچه را از عهدهاش برمیآمد به مردم میگفت. امام با اعتماد به این نظر سران جنگ و جبهه تصمیم گرفتند که تا پیروزی، مقابل صدام بایستند اما پس از گذشت زمانی عدهای از همان فرماندهان خودشان را باختند و عدهای ترسیدند و عدهای هم خسته شدند. ببینید وقتی یک هواپیمای مسافربری ما را زدند یکی از مسئولان جنگ که مسلماً امام به او خیلی امید داشت پشت تلویزیون آمد و با حالتی گریان گفت که پیام امریکا را دریافت کردم. امام یکدفعه احساس کرد که کسانی که تا دیروز آنگونه میخواستند تا سرنگونی صدام گام بردارند و پیش بروند اینطور خودشان را باختند. این مسئله شباهت زیادی به دوران حضرت امام مجتبی داشت. حضرت امام مجتبی هم زمانی ناگزیر شد صلح را بپذیرد که احساس کرد که تمام فرماندهان نظامی او یا خیانت کردهاند یا خود را باختهاند در چنین شرایطی برای امام راهی نبود جز اینکه جام زهر را سر بکشد و امام به آنچه میگفت اعتقاد داشت. ایشان گفت جام زهر را سر کشیدم و دیدید که یک سال نکشید که رحلت کرد این خیلی برای امام سخت بود که وعدهای به مردم داده بود که نتوانسته بود به آن عمل کند. اینکه میگوید اگر آبرویی داشتم با خدا معامله کردم منظورش همین بود که واقعاً این را برای خودش و کشور و ملتش بیآبرویی میدانست و این رنج او را از پا درآورد. وقتی امام پس از فتح خرمشهر میگفت آتشبس را بپذیرید. فرماندهان جنگ با عزمی راسخ گفتندکه تا آخر میایستیم و بعد یکی پس از دیگری آمدند و شروع کردند به مطرح کردن اینکه ما کارد به استخوانمان رسیده و نمیتوانیم ادامه دهیم. این روحیهها و کاستیهایی که امام در برخی مسئولان دید برای او خیلی دردناک بود.
مجری: درباره اشغال لانه جاسوسی میگویند که امام از اصل قضیه اطلاع نداشتند و بعداً مطلع شدند.
آقای روحانی: اینکه امام از جریان لانه جاسوسی اطلاع داشتند یا نه تفاوتی نمیکند. آنچه برای امام مهم بود این بود که نهضت امام محدود به ایران نبود؛ برخلاف نهضتهای سده پیشین مثل نهضت تنباکو و مشروطه و صنعت نفت. میبینید که آن نهضتها همیشه یکبعدی بودند یا ضداستعماری بودند یا ضداستبدادی ولی نهضت امام هم ضداستعماری بود و هم ضداستبدادی. امام رسالت جهانی داشتند و مبارزاتشان محدود به ایران نبود و لذا از همان روزی که نهضت را آغاز کردند خطر صهیونیستها و امریکا و لزوم آزادی فلسطین را مطرح کردند. وقتی انقلاب اسلامی به پیروزی رسید رژیم شاهنشاهی سرنگون شد اما دست استکبار جهانی از این کشور قطع نشده بود. امریکا هنوز در ایران حضور داشت اینکه امام از مسئله اطلاع داشتند یا نه مسئله مهمی نیست. این مهم است که امام ملتی ساختند هوشیار، آگاه و وظیفهشناس. تأکید میکنم که امام نه اهل شعار بودند و نه اهل دروغ. اینکه به رژیم شاه اعلام کردند که فکر نکنید اگر من را از بین بردید انقلاب با شکست مواجه میشود ملت ایران بیدار است، راه خودش را یافته است و انقلاب ادامه پیدا میکند یک شعار نبود واقعیت بود. امام این ملت را اینگونه بار آورده بود. اینهایی که رفتند و لانه جاسوسی را تسخیر کردند بسیاری از آنها از فرزندان عزیز امام بودند که در جبههها به شهادت رسیدند. در هر حرکتی ممکن است که آدمهای ناباب هم وارد شوند شما یک مجلس عزا یا شادی برپا میکنید و مردم با خلوص نیت به آنجا میآیند عدهای هم ممکن است برای خوردن شیرینی به آنجا بیایند یا از هوای خنک آنجا استفاده کنند اما اساس جریان چیز دیگری است آنهایی که رفتند لانه جاسوسی را تسخیر کردند راه امام را یافته بودند و خط امام را دانسته بودند و میدانستند که انقلاب ایران با قطع دست امریکا تکمیل میشود اما اینکه امام اطلاع داشتند یا نه مشکلی را حل نمیکند. مردم ایران کارهای بسیاری را قبل از موضعگیری امام انجام دادند که با خط امام کاملاً همخوانی داشت؛ شهید عزیز حسین فهمیده برای رفتن به زیر تانک دشمن از امام اجازه نگرفت، چون راه امام را بهدرستی دریافته بود. وقتی ما در نوفللوشاتو بودیم به محض اینکه شاپور بختیار به عنوان دولت از طرف شاه تعیین شد قبل از موضعگیری امام، مردم شعار میدادند «ما میگیم خر نمیخوایم پالون خر عوض میشه ما میگیم شاه نمیخوایم نخستوزیر عوض میشه» آنچه مهم است این است که آیا این حرکت با موازین و مبانی امام همخوانی داشت یا نه. جریان لانه جاسوسی با خط، راه و حرکت ضد استکباری امام کاملاً همخوانی داشت و لذا امام بلافاصله آن را تأیید کردند و فرمودند انقلابی فراتر از انقلاب اول بود چرا؟ چون انقلاب اول فقط در محدوده سرنگونی شاه بود و این انقلاب دست استکبار جهانی را از سرنوشت کشور قطع کرد اما ما به خاطر اینکه یکی از کسانی را که در این جریان نقشی داشته (البته نقشی هم نداشته او با آن دانشجوها آشنا بوده و حضور لحظهای در آنجا داشته) حالا میخواهیم بکوبیم، چنین ادعا میکنیم که این مسئله از اساس، نقشه امریکا بوده و این شخص از عوامل سیا بودهاست. این تحریف تاریخ است. این حرکت دانشجویان در راستای خط امام بود و امام هم آن را تأیید کرد و ایشان بیتفکر و بیتأمل کاری را انجام نمیدادند. آگاهی مردم نقش بزرگی داشت در اینکه امام، انقلاب را به ثمر برساند و تسخیر لانه جاسوسی نیز از آگاهی مردم به خط و راه امام ریشه میگرفت.
مجری: تقدیر و تشکر میکنم از حجتالاسلام و المسلمین جناب آقای دکتر روحانی که ما را با سخنان خودشان به فیض رساندند.