کنفرانس مطبوعاتی، رادیو تلویزیونی حجتالاسلام والمسلمین دکتر سیدحمید روحانی، در جمع اصحاب رسانه
چهارشنبه ـ ۲۲ دی ماه ۱۳۸۹
لیبرالیستها توانستند چهرههایی مانند منتظری و کروبی را از انقلاب اسلامی بگیرند…
طرح مکتب ایرانی، ریشه در همان جریانی دارد که در دوران فتنه ۸۸ شعار جمهوری ایرانی، سر داد. حضور اسفندیار مشایی در کنار رییس جمهوری، خطر بزرگی است، همچنانکه مقام رهبری فرمودند فتنههای عظیمتری در پیش است، از این رو، این نگرانی وجود دارد که فتنه آینده از سوی همین شخص باشد.
… مهدی کروبی با تحریف تاریخ و نسبت ناروا به امام در راستای توطئه امامزدایی حرکت میکند.
تعریف و پشتیبانی همه جانبه استکبار جهانی و صهیونیسم بینالمللی از سران فتنه را نباید با مصاحبه خبرگزاریهای خارجی با امام، مقایسه کرد.
دولتهای غربی و سران اسکتباری و دستگاه تبلیغاتی آنها از روزی که امام نهضت را آغاز کرد تا روزی که دیده از جهان فروبست، نه تنها هیچ گاه از امام پشتیبانی نکردند بلکه با جوسازیها و دروغپردازیها تلاش کردند امام را به زیر سئوال ببرند و پیوسته از رژیم شاه و دیگر مهرهها و جریانهای ضد انقلاب حمایت کردند.
گروهها و سازمانهای سیاسی ایران از روزی به ظاهر از امام دم زدند و به اصطلاح حمایت کردند که با چشم سر دریافتند بدون پشتیبانی از امام نمیتوانند در میان ملت ایران جایگاهی داشته باشند و آبرو و اعتباری کسب کنند.
ممکن است گفته شود پشتیبانی کمونیستها و ملیگراها از امام در راستای هدف مشترک مبارزه با شاه بوده است. اما باید دید پشتیبانی صهیونیستها، بهاییها، سران کاخ سفید، کفتار پیر انگلستان و دولتهای بیآبروی فرانسه و آلمان از آقای کروبی و دیگر عوامل فتنه، روی کدام هدف مشترک صورت گرفته است؟
ما در شرایطی قرار گرفتهایم که علاوه بر تحریف تاریخ توطئه امامزدایی با شیوه نوینی در حال پیگیری است.
امروز با شیوه اندیشههای امام (ره) مورد چالش قرار میگیرد. نخستین شیوه از سوی عوامل فتنه به کار گرفته شده، آنها با تحریف تاریخ میخواهند دروغپردازیها، لغزشها و زشتکاریهای خودشان را به یک نحوی به امام منتسب سازند.
جریان دوم از سوی کسانی است که سعی میکنند با زنده کردن اندیشههای لیبرالیستی به نحوی با اندیشههای امام مقابله کنند و با مطرح کردن مکتب ایرانی،جمهوری ایرانی و امثال آن، امام را زیر سئوال ببرند.
جریان سوم از سوی عناصر مرموزی است که سعی میکنند از مهرهها و چهرههایی که امام به آنها سیلی زده است حمایت کنند و این گونه جلوه بدهند که امام نسبت به برخیها ظلم کرد، لذا از شریعتمداری و شیخ حسینعلی منتظری یاد میکنند وآنها را مظلوم مینمایانند.
امام (ره) لیبرالیسم را خطر اصلی میدانستند و به مسئولان گوشزد میکردند همین جریان لیبرالیسم چهرههایی مانند شیخ علی منتظری وکروبی را از جریان انقلاب ربودند. امروز کروبی با منافقین و مشارکتیها هیچ تفاوتی ندارد.
گفتار و عملکرد بر خلاف مسیر امام (ره) و اسلام است. مردم ضربه جبرانناپذیر خاتمی به انقلاب را فراموش نمیکنند.
یکی از برنامههای جهانخواران و جاسوسان بینالمللی مطالعه و به دست آوردن نقاط ضعف چهرههایی است تا از این طریق به آنها نفوذ کنند و نقشههای خود را توسط آنها در زمان مناسب عملی کنند.
جریانی برای شما عرض کنم که مربوط میشود به روز ۱۵ خرداد ۱۳۴۲. این مطلب را داریوش فروهر برای من بیان کرد. فروهر گفت…
* * *
میلاد مسعود حضرت امام کاظم صلواتالله و سلامه علیه را به پیشگاه ملت بزرگ ایران و به شما عزیزان تبریک و تهنیت عرض میکنم. ما در شرایطی قرار گرفتهایم که توطئه امامزدایی با شیوههای نوینی دنبال میشود البته توطئه امامزدایی از زمانهای دور و حتی قبل از پیروزی انقلاب نیز مطرح بود و وجود داشت. اما دشمن با تجربهای که به دست آورد به این نتیجه رسید که با حمله، کوبیدن، اتهام و اهانت به امام نمیتوان محبوبیت امام را از قلبها بیرون کرد و مقام، موقعیت، آرمانها و اندیشههای امام را زیر سئوال برد. دشمن دریافت که با مطرح کردن اینکه دوران اندیشههای امام پایان یافته، اندیشههای امام باید به موزه برده شود، دگر نمیتوان با امام مقابله کرد لذا تغییر روش داد.
تا آنجایی که ما میدانیم الان با سه شیوه و شگرد با اندیشههای امام بازی میشود؛ نخستین شیوه از سوی عوامل فتنه به کار گرفته شده است، عوامل فتنه سعی میکنند با تحریف تاریخ و دروغپردازیها، خیانتها، لغزشها زشتکاریهای خودشان را به یک نحوی به امام منتسب سازند و چنین وانمود کنند که امام هم همین روال را دنبال میکرده است.
جریان دوم از سوی کسانی است که سعی میکنند با زنده کردن اندیشههای لیبرالیستی به نحوی با اندیشههای امام مقابله کنند و با مطرح کردن مکتب ایرانی،جمهوری ایرانی و امثال آن، امام را زیر سئوال ببرند.
جریان سوم از سوی عناصر مرموزی است که سعی میکنند از مهرهها و چهرههایی که امام به آنها سیلی زده است حمایت کنند و آنها را مطرح سازند و به این ترتیب برای امام نقاط ضعف بیابند، میخواهند این گونه جلوه بدهند که امام نسبت به برخیها ظلم کرد، لذا از شریعتمداری و شیخ حسینعلی منتظری یاد میکنند وآنها را مظلوم مینمایانند.
این سه جریانی است که متاسفانه خیلی زیرکانه و حساب شده علیه امام دنبال میشود. در مورد جریان اول نکته بسیار دردناک این است که در آخرین اطلاعیهای که یکی از عوامل فتنه به نام شیخ مهدی کروبی به دست ما رسیده است، این گونه امام را زیر سئوال برده و میگوید «شرکتکنندگان در برنامه اتهامزنی رسانه ملی به کرات از تعریف دولتهای خارجی از سران جنبش سخن گفتند و این اتفاق را دلیلی بر خروج سران جنبش از چارچوب نظام جمهوری اسلامی فرض کردند… مگر قبل از پیروزی انقلاب امام در نجف و پاریس مصاحبه نمیکردند که اولین مصاحبه ایشان با لوموند فرانسه در نجف بود. چطور رادیو کمونیستهای ایرانی که در آلمان شرقی از حرکت بزرگان انقلابی تمجید میکردند ابراز خوشحالی میکردیم آیا با این خوشحالی میبایست سردمداران انقلاب وابسته به کمونیستها میشدند» و هکذا. این تحریف تاریخ است و من ناگزیرم مسائلی را در زمینه نهضت امام توضیح بدهم.
نهضت امام در سال ۱۳۴۱ آغاز شد. این مطلب را که میخواهم عرض کنم مساله امروز نیست ـ در کتاب نهضت امام خمینی جلد اول آمده است که گروههای سیاسی مانند کمونیستها و جبهه ملی در آن روز نه تنها از امام حمایت نکردند بلکه سعی کردند دیگران را هم از یاری و پشتیبانی امام بازدارند. در آن کتاب آمده است که اللهیار صالح رهبر جبهه ملی صریحا به دانشجویان وابسته به جبهه ملی اعلام کرد که دنبال خمینی نروید و با خمینی هیچ گونه همکاری نکنید. جریانی برای شما عرض کنم که مربوط میشود به روز ۱۵ خرداد ۴۲. این مطلب را داریوش فروهر برای من بیان کرد و راوی او بود. فروهر گفت در عصر روز ۱۵خرداد ۴۲ سران جبهه ملی در منزل یکی از اعضای این جبهه جمع شده بودند و از طریق رادیو جریان را دنبال میکردند. تیمسار پاکروان رییس سازمان امنیت مصاحبه رادیو تلویزیونی انجام داد، بعد از آنکه حرفهای خودش را زد یکی از خبرنگارها از او سئوال کرد آیا جبهه ملی هم در جریان امروز و در این قیام خونین نقشی داشت؟ پاکروان جواب داد میتوانم بگویم نه فروهر گفت به محض اینکه پاکروان گفت میتوانم بگویم نه، سران جبهه ملی بلند شدند یکدیگر را بوسیدند که خدا را شکر او هم اعتراف کرد که ما در این حرکت نقشی نداشتیم و آبروی ما نرفت. یعنی جریان حرکت امام و قیام ۱۵ خرداد از نظر گروههای سیاسی تا این حد زیر سوال بود که اینها این گونه از امام دوری میگزیدند و اظهار خوشحالی میکردند که هیچ ارتباطی با امام و قیام پانزده خرداد ندارد. اما در اینجا اتفاقی که افتاد این بود که جبهه ملی به دلیل اینکه هیچ گونه حمایتی از امام نکرد و نقشی در ۱۵ خرداد نداشت در میان مردم بدان گونه منفور شد و سقوط کرد که دکتر محمد مصدق ناگزیر شد جبهه ملی را به کلی عزل کند و کنار بزند و جبهه ملی سوم تشکیل بشود و اینجا بود که این گروههای سیاسی دریافتند اگر میخواهند در میان ملت ایران پایگاه، جایگاه، آبرو و اعتباری داشته باشند باید از خمینی حمایت کنند و از خمینی دم بزنند.
ما در دورانی که در نجف اشرف به سر میبردیم، مرتب با این مشکل روبهرو بودیم. جبهه ملی، کمونیستها، نهضت آزادی و دیگر گروههای برون مرزی به نجف میآمدند و التماس میکردند که سخنرانیها و اعلامیههای امام را فقط برای ما بفرستید تا از طریق ما به گروههای دیگر برسد. چرا؟ برای اینکه دریافته بودند که اگر بتوانند هر چه بیشتر به امام نزدیک شوند و با امام ارتباط برقرار کنند در جامعه پرستیژ بیشتری به دست میآورند و اعتبار کسب میکنند. بنابراین حمایت این گروهها از امام و پخش اعلامیهها و سخنرانیهای امام از مثلا رادیو پیک ایران به این دلیل بود که محبوبیت و پایگاه مردمی امام آنها را ناگزیر میساخت به یک نحوی خودشان را به امام نزدیک کنند و از این طریق برای خودشان اعتبار کسب کنند. این فرق میکند با جریان کسانی که در میان مردم ایران کوچکترین آبرو و موقعیتی ندارند و در عین حال آن گونه مورد تایید گروهکهای ضد انقلاب هستند.
نکته بعدی موضع امام در قبال این گروهها است؛ هر چند این گروهها به ظاهر از امام حمایت و اعلامیهها و سخنان امام را پخش میکردند اما امام چی؟ امام از آنها اظهار برائت میکرد. من به قسمتی از اعلامیهای از حضرت امام که در صحیفه امام جلد سوم صفحه ۲۰۳ به چاپ رسیده اشاره میکنم؛ امام در اینجا میفرمایند «… من صریحا اعلام میکنم که از این دستجات خائن چه کمونیستها و چه مارکسیستها و چه منحرفین از مذهب تشیع و از مکتب مقدس اهل بیت عصمت علیهمالصلات والسلام و هر اسم و رسمی متنفر و بیزارم و آنها را خائن به مملکت و اسلام و مذهب میدانم». این موضع امام است اما نکته جالب اینکه میبینیم عوامل فتنه از پشتیبانی گروهکهایی مانند تجزیهطلبها، سلطنتطلبها، ـ معذرت میخواهم ـ همجنسبازها و بهاییها برخوردار میشوند، نه تنها از آنها اظهار تنفر نمیکنند بلکه شاید مایه افتخارشان هم باشد. شما اگر به آن نامهای که آقای احمد توکلی به آقای کروبی نوشت مراجعه کنید میبینید آقای احمد توکلی در آن نامه خطاب به کروبی میگوید برای ما ننگ است باید از شرم به زیرزمین برویم که منافقین از شما حمایت بکنند. ببینید آقای کروبی در جواب که میدهد، مینویسد آقای توکلی من و شما با هم در دهه پنجاه در زندان بودیم. شما موضع مرا نسبت به اینها میدانید چه بود. او حتی کلمه منافقین را هم به کار نمیبرد ـ اگر میخواهیم از خجالت زیرزمین برویم باید از حوادثی که در زندانها میگذرد زیرزمین برویم. با بکار بردن کلمه اینها او نشان داد که حتی حاضر نیست کلمه منافقین را به زبان بیاورد. حاضر نیست نسبت به این گروهکهایی که از او حمایت کردهاند کوچکترین اظهار تنفری بکند. بعد خودش را مقایسه میکند با امام و جریان گروهکهایی که از روی ناچاری و فشار از امام حمایت کردند تا در میان مردم بیآبرو و ساقط نشوند. خاطرهای دیگر الان یادم آمد که خدمتتان عرض میکنم ما در سال ۱۳۵۰ یا ۵۱ به علت فشارهایی که در زندانهای ایران به زندانیان وارد میآمد، شکنجههایی که اعمال میشد و کسانی مانند سعیدی شهید شده بودند در دانشگاه بغداد اعتصاب کردیم. من بودم و آقای شهید محمد منتظری، آقای دعایی و عدهای دیگر از برادرانی که در نجف بودند در دانشگاه بغداد چند روزی به اعتصاب دست زدیم. گروههای سیاسی از ما حمایت کردند. از جمله کسانی که از ما حمایت کردند حزب التحریر عربستان بود که به اصطلاح میخواست خوزستان را از ایران جدا کند و زیر نظر بعثیها هم کار میکردند. اینها تلگرافی فرستادند و به اصطلاح از ما حمایت کردند. به محض اینکه تلگراف به ما رسید یکی از دوستان آنرا پاره و اظهار تنفر کرد.
وقتی به نجف برگشتیم امام ما را سرزنش کرد و گفت چرا باید کار شما به آنجا بکشد که یک گروه تجزیهطلب خائن از شما حمایت بکند. این برای شما ننگ است. این مساله برای امام به این قدر ناگوار بود. گروهها و گروهکهایی که امروز از آقای کروبی پشتیبانی میکنند، مانند تجزیهطلبها، سلطنت طلبها، بهاییها، هم جنسبازها، عوامل صهیونیستی و جاسوسهای بینالمللی و… باید دید چه هدف مشترکی با او همکاران او دارند؟ پشتیبانی کمونیستها از امام قابل توجیه است که اینها در مبارزه با شاه با امام اشتراک هدف داشتند اما این گروهکهایی که امروز از کروبی ودیگر عوامل فتنه حمایت میکنند، باید دید در چه هدفی یا اهدافی راهشان مشترک است؟!! منافقان، سلطنتطلبان، تجزیهطلبان، و… چه اهداف مشترکی با آقای کروبی دارند؟!!
اما جریان رسانههای خارجی، آقای کروبی حمایتی که استکبار جهانی، دولتهای خارجی و نفتخواران بینالمللی از او و سران و عوامل فتنه انجام دادند را مقایسه میکند با مصاحبهای که امام کرد. باید عرض کنم از سال ۱۳۴۱ که نهضت امام آغاز شد تا سال ۱۳۵۶، نه تنها هیچ یک از رسانهها و مقامات خارجی سراغ امام نیامدند، با امام مصاحبه نکردند و هرگز امام را مورد تایید قرار ندادند بلکه بایکوت شدیدی نسبت به امام داشتند. اگر شما به جلد اول کتاب نهضت مراجعه کنید، میبینید در شب ۱۶ خرداد ۴۲ که شب شام غریبان شهدای ۱۵ خرداد بود؛ رادیوهای بیگانه اعم از چپ و راست، کمونیستها، رادیو آلمان، رادیو فرانسه؛ رادیو آمریکا و رادیو رژیم صهیونیستی یکپارچه یاوهگوییهای رژیم شاه و رادیو ایران را تکرار کردند و دسته جمعی امام و مردمی را که در ۱۵ خرداد به پا خاسته بودند محکوم نمودند. تعبیر رادیو مسکو این بود؛ مومنینی که از تعصب کور شده بودند، در مقابل اصلاحات شاه حرکت کردند و مردم را به کشتن دادند. از آن به بعد هم به طور کلی بایکوت شدیدی در دنیا نسبت به امام حاکم شد. این مساله برای ما تعجبآور بود که هیچ رادیویی، هیچ خبرگزاری و هیچ رسانه خارجی نه تنها به سراغ امام نمیآمد بلکه هیچ گونه بحثی هم از امام مطرح نمیشد. خاطرهای به ذهنم رسید، در سال ۱۳۵۳ یا ۵۴ بود که تصمیم گرفتم با بیبی سی مکاتبه کنم ببینم چه جوابی میدهد. رادیو بیبیسی برنامهای برای پاسخ به سئوالات داشت. نامهای نوشتم خطاب به بیبی سی و آن را به یکی از برادران به نام حجتالاسلام فاضل فردوسی که الان در قم هستند و برای منبر به بحرین میرفتند دادم و گفتم از بحرین به عنوان یکی از اهالی بحرین پست کنند در این نامه دو تا سئوال کردم؛ سئوال اول خلط مبحث بود برای سئوال دوم، سئوال اول این بود که چرا بعضی از گروههای سیاسی به شوروی، سوسیال امپریالیزم میگویند؟ که این سوال بهانه بود. سئوال دوم اینکه من در بحرین که هستم شنیدم یک زمانی شخصی به نام خمینی در ایران قیام کردند، شورشی به پا شد و عدهای کشته شدند بعد ظاهرا ایشان دستگیر شدند. آیا ایشان زندهاند؟ مرحوم شدهاند؟ در چه شرایطی به سر میبرند؟ شما خبری از ایشان دارید یا نه؟ این را از بحرین پست کردند ظاهرا اسم فرستنده را گذاشتم آقای بهرامی یا بحرینی الان درست یادم نیست. بعد دیدم رادیو بی بی سی در یک برنامه پاسخ به سئوالات گفت آقای بهرامی نامه شما رسید، در مورد سوسیال امپریالیزم توضیح داد والسلام. اینکه شما سئوال دومی هم داشتهاید هرگز مطرح نکرد. وضع این گونه بود.
اما چرا در سال ۱۳۵۶، لوموند برای نخستین بار به سراغ امام آمد؟ وقتی که انقلاب در ایران اوج گرفت و فریاد مرگ بر شاه در سراسر ایران طنینانداز شد، دنیا فهمید که رهبر این حرکت امام است. آنهایی که به اصطلاح شامه سیاسی داشتند دریافتند که شاه رفتنی است. پس باید بیایند و روی این شخصی که این انقلاب را هدایت و رهبری میکند، ارزیابی کنند. سئوال بپرسند، بررسی کنند تا بفهمند چه کاره است؟ چه هدفی را دنبال میکند؟ نظرش نسبت به غرب چیست؟ مشکل نفت چه میشود؟ این مسائل را خواه ناخواه باید حل بکنند سراغ امام آمدند و مصاحبه کردند. این حرفی که جناب آقای کروبی در اینجا میگوید، خیانت، تحریف و یک جریان منافقانه است. ایشان ستایشی را که سران استکباری، کاخ سفید و سران رژیم صهیونیستی از ایشان و از سران فتنه انجام میدهند را با مصاحبهای که با امام انجام دادند، مقایسه میکند. آیا شما میتوانید از آن روزی که امام نهضت را آغاز کردند تا روزی که چشم از جهان فروبستند، از یک مقام خارجی، از آمریکا، آلمان، فرانسه، شوروی، شرق و غرب یک سطر مطلبی بیاورید که از امام حمایت کرده باشند.
مصاحبه انجام دادن با آن حمایتها، تعریفها، ستایش ها و سپاسی که سران استکبار از آقای کروبی و از سران فتنه کردند، تفاوت دارد ـ انشاءالله تصمیم ما بر این است که، همه آن ستایشها و حمایتها از سران فتنه را جمع کنیم که مسلما به اندازه یک کتاب حجیم خواهد شد ـ آقای کروبی حمایت بیگانگان از او را مقایسه میکند با مصاحبهای که آنها آمدند با امام انجام دادند، آن هم در سال ۱۳۵۶ و ۵۷ که انقلاب اوج گرفته و دیگر زمینه سقوط شاه کاملا هموار شده بود و قهرا آنها برای اینکه درباره آینده تصمیم بگیرند ناگزیر بودند که سراغ امام بیایند با ایشان مصاحبه کنند ولی در همان شرایط تا روز آخر که شاه سقوط کرد، همین سران استکبار مانند کارتر و دیگر مقامات غربی از شاه حمایت کردند. شما خودتان در اسنادی که منتشر شد دیدید که وقتی امام وارد فرانسه میشود چون اسم شناسنامهای امام روحالله مصطفوی بود راحت وارد فرانسه شد و آنها نمیدانستند که امام وارد فرانسه شده است. رییس جمهور فرانسه گفت که ما از خبرگزاریها مطلع شدیم که ایشان در فرانسه به سر میبرد. باورمان نشد، بعد رفتیم دیدم درست است ایشان وارد پاریس شدهاند. مقامات امنیتی فرانسه به یکی از نمایندگان ساواک که به آنجا رفته بود میگویند اگر مایل هستید خمینی را از اینجا بیرون میکنیم و به ایتالیا میفرستیم. آنجا محل حضور تروریستها است و شما راحت میتوانید او را در آنجا ترور کنید. اما درباره کروبی وزارت امور خارجه فرانسه اعلامیه میدهد و حفظ جان او را از مقامات میخواهد.
استعمارگران تا آخرین لحظه سعی کردند راه امام را ببندند و از پیروزی انقلاب جلوگیری کنند. اینها از دشمنان امام و از رژیم شاه حمایت کردند. آیا میتوان این را مقایسه کرد با حمایتی که کاخ سفید، کنگره آمریکا و سران استکبار مانند استعمار انگلیس از سران فتنه داشتند و دارند؟ این تحریف تاریخ واقعا دردناک است. این خیانت به نسل امروز به شمار میآید، نسل امروز که آن زمان را درک نکرده است و ممکن است باور کند که در آن زمان هم سران دنیا و استکبار جهانی به همان نحوی که امروز از عوامل فتنه حمایت میکنند از امام هم حمایت میکردند. نمیدانند که چه خون جگرهایی به امام دادند چه ظلمهایی کردند و چه تهمتهایی به امام زدند.
همان طور که میدانید بی بی سی هم چهره منافقانهای دارد به یک نحوی حرکت میکند که همیشه وانمود کند با مردم است. مثلا در آن زمان از یک طرف گزارشهایی از ایران منتشر میکرد و میگفت در مشهد و قم چند نفر کشته شدند. اینها را میگفت که مثلا نشان بدهد بیطرف کار انجام میدهد. از طرف دیگر با آقای فلان مصاحبه میکرد و میپرسید اگر به نظر شما خمینی در ایران پیروز بشود، چه وضعی پیش میآید؟ آن طرف پاسخ داد اگر خمینی در ایران پیروز بشود اولین مشکل این است که زنان به کلی از صحنه کنار میروند، درس خواندن زنها ممنوع میشود و دست دزد را قطع میکنند و… این گونه سمپاشی میکردند تا نهضت و انقلاب امام را زیر سئوال ببرند و آینده را به نسل جوان ما تاریک نشان بدهند. وضع بدین گونه بود.
کاخ سفید وقتی این فتنه با شکست مواجه میشود، اظهار تاسف میکند و میگوید ما امید داشتیم که این جنبش به جایی برسد. آیا این خیانت نیست کسی که ادعای پیروی از امام دارد و خودش را یار امام میداند این را مقایسه کند با مصاحبهای که در روزهای پایانی رژیم شاه و در آستانه پیروزی انقلاب با امام انجام گرفت؟ در مورد این تحریف آشکار لازم دانستم و وظیفه اخلاقی و تاریخی من بود که از امام و انقلاب دفاع کنم و دروغگویان را رسوا سازم. من افتخار می کنم که همیشه در مقابل تحریف تاریخ ایستادهام علیرغم اینکه رویارویی با تحریفگریها برای من ارزان تمام نمیشود من همیشه این رسالت مقدس را پی میگیرم و به آن پایبندم و وظیفه خود میدانم در مقابل تحریف تاریخ بایستم و با آن مقابله بکنم.
جریان دوم که مروج اندیشههای لیبرالیستی است به شیوه دیگری به امامزدایی میپردازد. عناصری که با این شیوه و برای کمرنگ کردن خط و راه امام به صحنه میآیند سعی میکنند در عین حال که از امام و انقلاب دم میزنند با صد و هشتاد درجه چرخش، اندیشه امام را زیر سئوال ببرند. شما به این نکته توجه کنید؛ امام از آن روزی که نهضت را آغاز کردند تا آخر عمرشان همیشه خطر لیبرالیزم و خطر غرب را گوشزد میکردند. میدانید که در جامعه روحانیت قبل از آغاز نهضت امام بزرگترین خطر، خطر مارکسیستها تصورمیشد. روحانیان همیشه از خطر مارکسیستها، اظهار نگرانی میکردند ولی امام بر عکس دیگرروحانیون از اول جریان لیبرالیزم را خطر میدانستند. آن روز شاید ما نمیتوانستیم درست درک کنیم که چرا امام همیشه از خطر لیبرالیزم حرف میزنند و از آن نگران هستند. امروز میفهمیم.
شما ببینید کمونیستها علیرغم آن همه امکانات و تبلیغات نتوانستند در هیچ کشور اسلامی نفوذ کنند، جلو بروند و نقشی ایفا کنند اما لیبرالیزم چی؟ هم اکنون به کشور خودمان نگاه کنید؛ لیبرالیستها چهرههایی مانند شیخ حسینعلی منتظری را مثل شیخ مهدی کروبی را از انقلاب گرفتند. جریان آقای کروبی مربوط به امروز و دیروز نیست. من از آن زمانی که آقای کروبی در مجلس رای نیاورد، از بنیاد شهید هم استعفا داد و از همه فعالیتهای سیاسی خودش را کنار کشید، احساس خطر کردم. چون میدیدم از ساعت ۸ صبح تا ساعت ۱۰ شب در دفترش افرادی مرموز به سراغش میآیند و دائما در گوشش پچ پچ میکنند و حرف میزنند. در برخورد دیدم آقای کروبی دارد کم کم با اصل نظام مشکل پیدا میکند و نسبت به اصل انقلاب مسئله دارد در دیداری با آقای موسوی خوئینیها گفتم که احساس میکنم آقای کروبی را دارند گام به گام از مسیر امام و انقلاب جدا میکنند. اندیشههای ضد انقلاب در او میبینم. آقای موسوی خوئینیها نمیدانم از روی چه انگیزهای یک دفعه گفت بله پدر آقای کروبی آخر عمری روانی شده بود آقای کروبی هم همین سرنوشت را دارد. خیلی از این حرفش تعجب کردم این را به هیچ کس جز به خانم آقای کروبی نگفتم. چون حاج خانم هم از آن کسانی بود که نگران رفت و آمد عناصر مرموزی بود که سراغ آقای کروبی میرفتند و دائماً روی او کار میکردند.
از آن زمانها من احساس کردم آقای کروبی دارد گام به گام از مسیر منحرف میشود. لیبرالیستها خوب فهمیدند چه کار باید بکنند، سراغ افراد رفتند و میبینید کار به آنجا میکشد که آقای کروبی، امروز چهرهای میشود که با منافقین و دیگر عناصر ضد انقلاب همصدا میشود. اگر چاره داشته باشد امام، اسلام، انقلاب، ملت، کشور و همه چی را برای حفظ قدرتش قربانی میکند. شهوت مقام این قدر این افراد را کر و کور کرده است که همه ارزشها و آرمانها را قربانی میکنند.
امروز خطر لیبرالیزم، خطر جدی است که ما با آن مواجه هستیم و اگر چارهای برای آن نیاندیشند و با آن مقابله نشود، در آینده منتظریهایی خواهیم داشت.
من در سال ۱۳۶۸ نامهای خدمت امام نوشتم که متاسفانه آن نامه به دست امام نرسید و امام از دار دنیا رحلت کردند. روز ۲۱ اردیبهشت ۱۳۶۸ نامه را بردم که خدمت امام بدهم، دیدم که مرحوم حاج احمدآقا رحمتالله علیه گفت امام ناراحتی معده پیدا کرده، شورای پزشکی هم تشکیل شده است. گفتم من نامه آوردم گفت این نامه را بعد از اینکه امام انشاءالله بهبودی حاصل کرد شما میتوانید به امام بدهید که ماند و بعد هم امام در ۱۳ خرداد همان سال رحلت کردند و نامه به دست امام نرسید. در آنجا این نکته را به امام هشدار دادهام که اگر ما درست با مسائل و با خطر لیبرالیزم مقابله نکنیم، در آینده منتظریهایی خواهیم داشت و امروز هم باید این را عرض کنم، به این نحوی که داریم پیش میرویم؛ اگر ما، ملت ما، مسئولین ما و روحانیت ما توجه نکنند در آینده کروبیهایی خواهیم داشت؛ منتظریهایی خواهیم داشت و عناصری را جریان لیبرالیزم میتواند از ما بگیرد.
این از یک سو، از آن سو باز کسانی را میبینیم که راه و روششان با انقلاب به هیچ نحو مطابقت ندارد اما سعی می کنند با نفوذ در مراکز حساس و در پستهای کلیدی، نقشههای دیگری را پیاده کنند. همه میدانیم که یکی از ترفندها و توطئههای استکباری جهانی این است که وقتی نمیتوانند در شخصیتی نفوذ کنند و او را از مسیر مردم جدا سازند سعی میکنند افرادی را در او نفوذ بدهند و در میان اطرافیانش افرادی را بگمارند تا از طریق آنها بتوانند نقشههای خودشان را به اجرا دربیاورند. شما حتما شنیدید که بسیاری از مراجع و علمای ما گرفتار اطرافیان بودند. اطرافیانی که معلوم نبود از کجا ریشه میگیرند و سرنخ قضیه در کجاست. بعضی از اطرافیان میتوانستند بسیاری از بزرگان ما را از مسیر بازدارند. در جریانهای سیاسی و در اطراف حکومتهای مردمی هم همین وضع را میبینیم. مثلا جمال عبدالناصر رهبر مصر که خطری اساسی برای امپریالیزم و صهیونیزم به وجود آورده بود، میبینیم که جهانخواران انورسادات را در کنارش میپرورانند ـ همین که اکنون معروف است که ناصر را هم او کشت. بعد از مرگ ناصر کشور مصر با صد و هشتاد درجه چرخش، به سوی آمریکا و صهیونیزم تمایل پیدا میکند و تبدیل به پایگاهی برای صهیونیستها میشود. اکنون انسان احساس خطر میکند که امروز یک چنین وضعی در کشور ما هم دارد به وجود میآید. البته نمیخواهم بگویم ایران به سرنوشت مصر دچار میشود. انقلاب اسلامی و حضور ملت در صحنه و آگاهی والای مردم و هوشیاری و مراقبت مقام معظم رهبری هرگونه توطئهای را خنثی میکند.
حضور شخصی به نام مشایی در کنار رییسجمهوری محترم ما خطر بزرگی است. این جریان مکتب ایرانی با آن جمهوری ایرانی که در تظاهرات فتنهگران مطرح شد هیچ تفاوتی ندارد، از یک آبشخور سیراب میشوند و از یک سرچشمه جریان پیدا میکنند. مساله خیلی خطرناک است یعنی همچنان که مقام معظم رهبری یک وقت فرمودند فتنههای عظیمتری در پیش است. انسان نگران این است که فتنههای آینده از سوی همین شخص باشد. دم زدن از ملت اسراییل، مکتب ایرانی و یک سلسله اندیشههای ناسیونالیستی به اسم انقلاب، امام و نظام اسلامی، از بزرگترین خطر است که نباید از آن غافل شد.
سومین توطئه جریان دفاع از چهرههایی است که از امام سیلی خوردهاند مانند شریعتمداری و حسینعلی منتظری اینجا و آنجا دیده و شنیده میشود که برخی سعی میکنند این گونه جلوه بدهند که بله مثلا شریعتمداری مظلوم واقع شد، شیخ حسینعلی منتظری مظلوم واقع شد، نگذاشتند دفاعیات منتظری منتشر بشود، نگذاشتند او به یک سلسله برنامهها جواب بدهد ولی هیچ کس نمیآید سئوال بکند وقتی که رنجنامه حجتالاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی رحمتالله علیه در روزنامهها منتشر شد، آقای منتظری چه جوابی داد کجا جواب داد، جوابش را بیاورید به ما نشان بدهید. سیسال از آن تاریخ میگذرد، آیا ایشان یادداشتی برای روزنامهای فرستاد که بگوید روزنامه محترم طبق قانون مطبوعات این جواب را شما چاپ کنید که حالا آن را چاپ نکرده باشند؟ علاوه بر اینکه تشکیلات آقای منتظری و باند مهدی هاشمی با همه خبرگزاریها، رسانهها و جریانهای دنیا مرتبط بودند و خیلی راحت حرفها و نظریاتشان را منعکس و منتشر میکردند. کجا ایشان مظلوم واقع شد؟ آنجایی که او بلد بود جواب بدهد خیلی زود جواب میداد. اما وقتی جوابی نداشت میگفت جواب مرا چاپ نمیکنند!!
حتی آن زمانی که او قائم مقام بود نامهای من، و آقای کروبی و آقای جمارانی برای او در بهمن ۱۳۶۷ نوشتیم، او نه تنها جواب نداد بلکه وقتی که ما این نامه را در یکی از این بولتنهای محرمانه به چاپ رساندیم چند کلمهای نوشت که من میخواستم به این مطلب جواب ندهم از باب اینکه باطل وقتی که از آن حرف نزنید خود به خود از بین میرود ولی چون این را منتشر کردند ناچارم بگویم که همه این حرفها دروغ است، و هیچ توضیح نداد که چرادروغ است. رنجنامه حاج احمد آقا را نیز گفت دروغ است، مطالب دیگر را نیز گفت دروغ است. جز اینکه اینها دروغ است و واقعیت ندارد حرف دیگری از وی نشنیدم. حالا اگر جریان رنجنامه بعد از عزل او از قائممقامی بود، نامه ما که در دوران قائممقامی وی بود. او میتوانست همه ما را حضوراً بخواهد و حرف بزند و هم میتوانست در سطح کاملاً گستردهای جواب بدهد اما تنها جوابی که از او دریافت کردیم همین بود که این حرفها دروغ است. چون جواب نداشت، نمیتوانست جواب بدهند. بهانه آورد که بله آنها حرفهای خودشان را در سطح جامعه و در روزنامهها منتشر کردند، جواب ما را منتشر نکردند. تا الان که من اینجا در خدمت شما نشستم از ایشان جوابی ندیدم و نشنیدم. اما مسالهای که وجود دارد باند مهدی هاشمی است و جریانی که منتظری را به آن روز رساند الان هم در کشور فعال است و در جهت ایجاد انحراف در مسیر انقلاب و خط امام فعالیت میکند.
عذر میخواهم از عزیزان، خستهتان کردم. عرایض من به درازا کشید آمادهام اگر سوالی دارید جواب بدهم. صلواتی ختم کنید.
ـ بسمالله الرحمن الرحیم از خبرگزاری فارس سئوال دارم؛ جناب آقای دکتر روحانی همین طور که خودتان بیشتر میدانید، دشمن در قبال پروژه خودش، از سالهای اول انقلاب روی شخصیتهای سیاسی ما برنامهریزی کرده و معمولا روی نقاط ضعف آنها هم کار میکند. میبینیم در این پروژهای که طراحی کردند، منتظر زمان مناسب میمانند تا بتوانند از آن نقطه ضعفها استفاده کنند. الان هم میبینیم از همین افرادی که معمولا مردم به نام سران فتنه میشناسند، دارند خوب استفاده میکنند. میخواستم توضیح شما را در این زمینه بدانم.
دکتر روحانی:
یکی از برنامههای جهانخواران، و جاسوسهای بینالمللی به دست آوردن نقاط ضعف افراد است و از همان راه سعی میکنند که در آنها نفوذ کنند و نقشههای خودشان را به دست آنها عملی کنند. خاطرهای به یادم آمد که دریغ است از اینکه بیان نکنم. در سال ۱۳۵۷ وقتی امام از مرز کویت برگشتند و کویت از پذیرش ایشان خودداری ورزید، نمیدانم از چه طریق در میان دولتمردان ایران شایع میشود که امام به سوی ایران میآیند. تیمسار مقدم که رییس سازمان امنیت بود، پیش شاه میرود و میگوید گزارشی داریم که خمینی را به کویت راه ندادند و ایشان دارد به سوی ایران میاید. شاه سئوال میکند اگر آمد چه کار میکنید؟ تیمسار مقدم میگوید اجازه بدهید شورای امنیت تشکیل بشود، نتیجه مذاکره را به عرض ملوکانه میرسانم. شورای امنیت تشکیل میشود من نوارش را گوش کردم و متن آن را در فصلنامه ۱۵ خرداد، دوره دوم عینا به چاپ رساندم. بحثش خیلی مفصل است اما نکته اینجاست هر یک از مسئولین و مقامات پیشنهادی دادند؛ یکی گفت به خود صدام متوسل بشویم که نگذارد ایشان به ایران بیاید. یکی گفت به آقای پسندیده متوسل بشویم که برادر بزرگ ایشان است. آقای پسندیده تقاضا بکند که به ایران نیاید. خلاصه کاملا وحشت، اضطراب و نگرانی در آنجا حاکم بود. شخصی به نام آزمون که وزیر مشاور بود میگوید همیشه با مخالفین نمیشود از موضع قدرت برخورد کرد. گاهی باید به یک نحوی با اینها کنار آمد، آوانس داد و آوانس گرفت. منتها باید در مرحله اول خواسته آنها و نقاط ضعفشان را به دست آورد. بروید روی خمینی مطالعه کنید. ببینید نقطه ضعفش در چیست. یکی نقطه ضعفش شهرت است، یکی نقطه ضعفش مقام است، یکی نقطه ضعفش پول است. بروید روی این شخص مطالعه کنید ببینید نقطه ضعفش کجاست. از همان راه وارد شوید و با او کنار بیایید. این نظر مورد تایید قرار میگیرد، ولی از آنجایی که آن مرد خدا در زندگیاش هیچ نقطه ضعفی نداشت، یکپارچه خدایی بود و نفسانیات را در خودش از بین برده بود. به خودش و نفسانیاتش اعتنا نداشت. نقطه ضعفی در او پیدا نکردند. نکته جالب این است که بعد از پیروزی انقلاب ـ اگر اسناد لانه جاسوسی را ملاحظه کنید، میبینید ـ در آن زمانی که آقای منتظری رییس مجلس خبرگان بود و هنوز قائممقام نشده بود، هیئتی از سفارت آمریکا به ملاقات ایشان میآیند. یک ساعت در مجلس خبرگان با او حرف میزنند. نماینده آمریکا وقتی برگشت گزارشی برای مقامات آمریکا فرستاد با این مضمون که علی رغم اینکه در تلویزیون خیلی برای آقای منتظری تبلیغ میشود و ایشان را به عنوان مرد شماره دو معرفی میکنند. ما در این یکساعتی که با ایشان حرف زدیم خیلی پیاده بود. احساس کردیم چیزی در چنتهاش نیست. حتی مترجمش که در کنارش نشسته بود، خیلی چیزها را به او یاد می داد که چه باید بگوید. ببینید اینها با یک ساعت ملاقات منتظری را ارزیابی کردند، نقاط ضعفش را به دست آوردند و از همان راه وارد شدند. در طول این سیسال، وضع همین گونه بود، یعنی آمدند روی شخصیتهای ما مطالعه کردند و دریافتند این غرور دارد، آن سرش برای مقام و قدرت درد میکند، این از اینکه از مقام و قدرت مثلا کنار گذاشته شده و آن جور که دلش میخواسته در راس قرار ندارد ناراحت است؛ پس میشود از این راه وارد شد، این به شدت شهوت مقامپرستی دارد، این یکی تحت تاثیر آقازادهها و نورچشمیهایش است و آن یکی دنبال باندبازی و تشکیلات باندی است.
از همین راه وارد شدند، کار کردند و نتیجه هم گرفتند. این نقاط ضعف افراد خطر بزرگی است. یادم میآید که امام در بحث اخلاقی که در نجف داشتند ـ که در کتاب مبارزه با نفس یا جهاد اکبر من آن را به چاپ رساندم ـ خطاب به روحانیون میگوید خدا نکند قبل از اینکه شما خودتان را اصلاح کنید و مهذب بشوید، جامعه به شما روی بیاورد که جز مفسده چیزی به همراه ندارد. اینکه امام این اندازه روی خودسازی و تهذیب نفس تاکید، اصرار و التماس میکردند برای همین بود که میدانستند کسانی که دچار خودخواهی و خودبینی هستند، غرور شدیدی در آنها حاکم است، به دنبال نفسانیات میروند و برای قدرت، مقام، شهرت و اینها سرشان درد میکند، نمیتوانند در نظام جمهوری اسلامی نقش مثبتی داشته باشند. اینها به تعبیر خود امام که فرمودند اینها مصیبتالاسلام هستند نه حجتالاسلام، میتوانند مصیبتالاسلام باشند. در هر صورت این مسالهای است که وجود داشته و دارد.
میخواستم به عنوان یک سئوال خیلی مشخص نظر حضرتعالی را در مورد آقای خاتمی و عملکردشان در طول دوران ریاست جمهوریشان بپرسم. آیا گفتارها و عملکردهای ایشان با هم تناسب و سنخیتی دارد؟
ـ دکتر روحانی: من در مرکز اسناد که بودم مصاحبهای با آقای خاتمی داشتم، او در این مصاحبه میگوید من در سال ۱۳۴۲ به اصرار پدرم طلبه شدم، بعد که حادثه مدرسه فیضیه اتفاق افتاد و کماندوها به مدرسه فیضیه حمله کردند و آنجا را کوبیدند، من از فرصت استفاده کرده، فرار کردم. به اصفهان رفتم، لباسم را درآوردم و در دانشگاه درس خواندم. بعد هم باز به اصرار پدرم دوباره به روحانیت روی آوردم. حقیقت این است که آقای خاتمی اساسا آن گونه که باید و شاید به عنوان یک روحانی که به عمق روحانیت و خصلتهای روحانی آگاهی داشته باشد، به شمار نمیآید و به روشنفکری بیشتر از روحانیت گرایش دارد. جنبه روشنفکری به همان معنای لیبرالیستی و غربباوری در او از مسئله روحانیت شدیدتر است. اینکه چه مقدار به خط و اندیشههای امام ایمان و اعتقاد دارد، باید به عملکردش نگاه کرد ولی آنچه که مساله مهمی به شمار میرود، مساله دوران ریاست جمهوری او است. اگر کسی روی اندیشههای امام مطالعه کرده باشد، میداند مقابله با غرب بزرگترین استراتژی امام بود، خطر غرب را همیشه محرز میدیدند و هرگونه نزدیکی به غرب را برای انقلاب، اسلام و نظام نوعی انتحار به شمار میآوردند.
آقای خاتمی در دوران ریاست جمهوریشان، مسالهای را که خیلی بر آن تاکید داشتند، مساله تشنجزدایی بود. ایشان پایگاههایی را که ایران در بعضی از مراکز برای روز مبادا تاسیس کرده بود را به کلی جمع کرد برای این که بگوید ما با دنیا سر جنگ نداریم و به دنبال تشنجزدایی هستیم. اصرار داشت مرگ بر آمریکا گفته نشود و یک سلسله مسائلی از این دست که کاملا با خط و راه امام تفاوت داشت.
اجازه دادند در کشور ما روزنامهها آن گونه به مقدسات اسلامی توهین کنند و احساسات مردم را جریحهدار سازند. به پیامبر اکرم، به حضرت اباعبدالله الحسین و به دیگر مقدسات دینی ما در روزنامههای دوران آقای خاتمی جسارت شد.
ما در سه دوره میبینیم که در کشور ما، روزنامهها به مقدسات حمله کردند؛ یکی در دوران مشروطه بود که فراماسونها در آن عصر وقتی که در مصدر کار قرار گرفتند و نهضت را از مسیر خودش منحرف کردند، روزنامهها به شدت علیه مقدسات اسلامی تاختند.
دوم در دوره رضاخان بود که روزنامهها با صراحت به مقدسات اسلامی ما اهانت کردند و سوم در دوران آقای خاتمی این اتفاق افتاد. حتی در دوران محمدرضا پهلوی، آنها به خودشان جرات ندادند که آن گونه که باید به مقدسات اسلامی اهانت کنند ولی در دوران آقای خاتمی این قضیه پیش آمد و ایشان خیلی راحت از کنار این مساله گذشت. این انتظار وجود داشت که یک روحانی وارسته و متعهد در این گونه مسائل طاقتش طاق شود، تحملش پایان پذیرد و با همه قدرت در جهت مقابله با یک چنین جریانی فعالیت و اقدام کند اما کوچکترین عکس العملی انقلابی از او دیده نشد.
مساله نادیده گرفتن مرگ بر آمریکا ـ که این شعار را نگویید ـ نوعی مقابله با خط امام بود این را عرض کنم که اگر امام میفرمودند مرگ بر آمریکا عبادت است، سخنی نبود که از خودشان باشد، اصولا امام در طول زندگیاش آنچه که گفت ریشه در قرآن داشت. قرآن میگوید: لایحبالله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم. خدا دوست ندارد کسی صدا به ناسزاگویی بلند کند مگر آن کسی که مورد ظلم قرار گرفته باشد. با اینکه ناسزاگویی در اسلام مذمت و نکوهش شده، میبینیم قرآن به صراحت اعلام میکند. سخن سوء آن هم به صورت فریاد و عربده را خدا دوست ندارد مگر کسی که مورد ظلم قرار گرفته باشد. قهرا شیطان بزرگ که به کشور و ملت ما آن همه ظلم کرد، خواه ناخواه وظیفه اسلامی ما حکم میکند که شعار مرگ بر آمریکا را هیچ وقت فراموش نکنیم. اما او به شدت با این شعار مخالفت میکرد این روشها نشان داد که اینها در جریان فتنه هم اگر او در پشت پرده همراه نبود، باید واکنش از خود نشان میداد اگر در خط امام و انقلاب بود میبایست عکسالعملی از خود نشان میداد، در برابر آن بیحرمتی که به امام و عاشورا شد و حمایتهایی که گروهکهای کثیفی مانند بهاییها از عوامل فتنه کردند، او دیگر دار و دسته او بیتفاوت گذشتند. اما نکتهای که الان مهم است این است که افرادی تلاش میکنند به هر نحوی که شده بار دیگر به صحنه برگردند و به اصطلاح دوباره روز از نو روزی از نو وخودشان را انقلابی جلوه بدهند اما حقیقت این است که ملت ما این ضربه جبرانناپذیری را که از اینها خوردهاند فراموش نمیکنند و اینها دیگر نمی توانند در کشور ما و در میان ملت ما اعتباری داشته باشند و مورد اعتماد مردم ما باشند. موفق باشید، همگی شما را به خدا میسپارم. والسلام علیکم.