اگرچه در زمان حیات و پس از آن در کتابهای مطرح در مورد سرگذشت او، عناوین و القابی همچون واعظ شهیر یا خطیب و سخنران برجسته برایش به کار میبردند ولی با تمام این اوصاف دنیوی، او خود را یک روضهخوان ساده مینامید که تنها عشقش روضهخوانی برای ائمه، مرثیه برای امام حسین(ع) و دعای فرج حضرت ولیعصر(عج) بود.
کسوت روضهخوانی کوچکترین بهانه او برای نزدیک شدن به مردم، خوب شدن خود و دیگران بود. اصل بر این بود که در دستگاه اهل بیت علیهمالسلام بماند و همه را به آن فراخواند، تا از آن طریق به خدا نزدیک شود و نزدیک گرداند و بسیار زیاد دغدغه این را داشت که مردم با وجود زمینه و فضای فراوان فساد از هر نوع، گناه نکنند.
او شدیداً از هر طریق و به هر شکلی به مسببین ظلم و فساد در جامعه نیز میتاخت و با هنرمندی تمام، آدرس دقیقی از دشمنان داخلی و خارجی دین به دست مخاطب خود میداد که برخی در لفافه و برخی با صراحت مورد هجمه او قرار میگرفتند؛ و در سخنان او صهیونیسم و یهود از جمله دشمنان اصلی دین عنوان میشد که همواره به اشکال مختلف با رفتار، عملکرد، اهداف و موجودیت آنها از سوی این روضهخوان پر مخاطب برخورد میشد.
این مقال بر آن است تا با مرور مختصری از زندگی، فعالیت، آثار وجودی و در نهایت شهادت او، به نحوه نگرش و برخوردش با یهود و صهیونیسم و موضوع فلسطین بپردازد؛ موضوعاتی که سخن راندن از آن در دوره طاغوت سختیها و پیامدهای ناگواری داشت و اتفاقاً اکثر علما، خطبا و روشنفکران آزاده، سلامت راه خود را در صراحت علیه صهیونیسم و ضرورت آزادی فلسطین و حمایت از فلسطینیان میدانستند و بر آن تأکید میکردند و به همین دلیل از خطوط قرمز حکومت طاغوت فراتر رفته، مبارزات خود با شاه را در ابعاد فراملی، تعریف میکردند.