رمضانعلی ابراهیم زاده گرجی
سید حمید روحانی اولین جلد کتاب درباره انقلاب اسلامی را با عنوان «بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی (ره) در سال ۱۳۵۶ در بیروت منتشر کرد. وی نگارش این جلد را از سال ۱۳۵۱ در نجف اشرف آغاز کرد و در سال ۱۳۵۵ در همان جا به پایان برد.
همین نکته نشان می دهد که سیدحمید همتی بسزا در این عرصه داشت و با یقین در این راه قدم نهاد. چنین کاری مستلزم فراهم آوردن امکانات و اسناد در دسترس از سالها قبل توسط وی بود که از ابتدا با امام خمینی(ره) و نهضتش همراه شد و با تمام توان در راه پیشبرد آن کوشید.
جلد اول در سال ۱۳۵۷ در ایران منتشر و البته در چاپ های بعدی ویرایش شد؛ زیرا با پیروزی انقلاب اسلامی اسناد تازه ای در اختیار روحانی قرار گرفت و با کسانی که در ایران بودند ارتباط برقرار کرد. چاپ مجدد جلد اول و جلدهای بعدی با عنوان «نهضت امام خمینی (ره)» در ایران صورت گرفت و همه جلدها با استقبال جامعه رو به رو گردید.
در ۱۳۶۷/۱۰/۲۵ امام خمینی (ره)، رهبر کبیر انقلاب و بنیان گذار جمهوری اسلامی خطاب به «جناب حجت الاسلام آسید حمید روحانی(زیارتی) دامت افاضاته» نامه ای نوشت و ضمن تقدیر از تلاش وی در تدوین تاریخ انقلاب اسلامی روحانی را موظف کرد که این کار را با جدیت پی گیری کند و به سرانجام برساند: «امیدوارم بتوانید با دقت، تاریخ حماسه آفرین و پر حادثه انقلاب اسلامی بی نظیر مردم قهرمان ایران را بدان گونه که هست، ثبت نمایید… از شما می خواهم هرچه می توانید سعی و تلاش نمایید تا هدف قیام را مشخص نمایید چرا که همیشه مورخین، اهداف انقلاب ها را در مسلخ اغراض خود و یا اربابانشان ذبح می کنند … شما باید به روشنی ترسیم کنید که در سال ۴۱ سال شروع انقلاب اسلامی و مبارزه روحانیت اصیل در مرگ آباد تحجر و تقدس مآبی چه ظلم ها بر عده ای روحانی پاکباخته رفت، چه ناله های دردمندانه کردند و چه خون دل ها خوردند، متهم به جاسوسی و بی دینی شدند ولی با توکل بر خدای بزرگ کمر همت را بستند و از تهمت و ناسزا نهراسیدند و خود را به طوفان بلا زدند و در جنگ نابرابر ایمان و کفر، علم و خرافه، روشنفکری و تحجرگرایی، سرافراز ولی غرقه به خون یاران و رفیقان خویش پیروز شدند.»
امام خمینی در این نامه به وی می گوید: «خداوند به شما که مورد علاقه من هستید و خود از ستم کشیده های این انقلابید، توفیق بندگی دهد تا بتواند با در نظر گرفتن او – جل و علا – واقعیت ها را برای نسل آینده ثبت کنید.»
از خدمات بسیار مهم سید حمید به انقلاب اسلامی که هرگز نباید فراموش شود؛ سرعت بخشیدن به چاپ جزوهای درس امام خمینی (ره) با عنوان «حکومت اسلامی» یا «ولایت فقیه» به فارسی و عربی بود. خاطرات وی در این مورد خواندنی است که چه مشقاتی را به همراه دوستانش متحمل و با چه تهمت ها و جوسازی هایی از سوی جاهلان و اهل اغراض مواجه شدند اما با حمایت امام خمینی (ره) کارشان را پیش بردند.
حتی با چاپ اولین جلد کتاب نهضت امام خمینی (ره)، هجمه های بی امانی به وی شد و بسیار کسان از امام خواستند که جلوی چاپ و انتشار بعدی آن را بگیرند و نسخه های اولیه را جمع آوری کنند اما امام که خود بخش مهمی از جلد اول را قبل از چاپ مطالعه کرده بودند، قاطع در برابر هجوم و تهمت به سید حمید روحانی ایستادند و کلیت کتاب را تأیید و سرانجام طبق نامه یادشده وی را مأمور پی گیری این کار مهم کردند.
گرچه در هر کاری نارسایی و نقصان می توان یافت، چنان که امام خمینی(ره) نیز همین نکته را به منتقدان غیر منصف یادآوری کردند، ولی کاری که سید حمید شروع کرد، ادامه داد و ادامه خواهد یافت، کار با ارزش و مهمی است و به نظر می رسد کسی دیگری نمی توانست چنین کاری را پیش ببرد. امیدواریم آقای سید حمید روحانی مجلدهای دیگر را با عنایت به انتقادها و پیشنهادهای افراد متعهد و دلسوز و موافق، به تاریخ این سرزمین هدیه کند.
اما درباره آن چه درباره چهار جلد کتاب نهضت امام خمینی (ره) که در این شماره کیهان فرهنگی می خوانید، لازم است یادآور شود:
الف- جلدهای چاپ آخر (آخرین چاپ) را یکجا در اختیار نداشتم. ب- در دسترس بودن چاپ سال های مختلف سبب شد تا نتوانم مشترکات تدوین را بیاورم یا اختلاف های ممکن را یادآوری کنم. ج- هدف اصلی، به دست دادن شمای کلی از ۳ مجلد اول تا سوم و خلاصه ای گویا و تمام نما از مجلد چهارم بود؛ به همین دلیل حجم مطالب مربوط به سه مجلد اول تا سوم بسیار کوتاه و گذرا و حجم مطالب جلد چهارم مفصل است. د- توصیه ما به علاقه مندان و پی گیران جریان انقلاب اسلامی مطالعه این دوره تاریخ مکتوب از انقلاب اسلامی است. اگرچه امکان دارد در مواردی منتقد و حتی مخالف نظر نویسنده باشید، ولی در اثر دیگری چنین حجم و غنایی از اسناد و روایت های دست اول از انقلاب اسلامی ملت بزرگ ایران به زعامت امام روح الله الموسوی الخمینی را پیدا نخواهید کرد. موفق باشید.
نهضت امام خمینی، جلد اول
سید حمید روحانی(زیارتی) جلد اول را با عنوان «بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی» برای اولین بار در سال ۱۳۵۶ در چاپخانه ای در بیروت (لبنان) درآورد و در سال ۱۳۵۷ این اثر در ایران چاپ و منتشر و با استقبال گسترده مردم مسلمان روبرو شد. چهار سال بعد یعنی در سال ۱۳۶۰ این کتاب با شمارگان ۰۰۰/۱۵ نسخه به علاقهمندان نهضت امام خمینی عرضه گردید. ناشر این نسخه، انتشارات راه امام است.
صفحه روبروی شناسنامه کتاب به «بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین» زینت یافتهو دو صفحه بعد به ترتیب به «افضل الجهاد کلمه الحق عفو سلطان جائر» و تمثال رهبر انقلاب اسلامی مزین است. زیرتمثال ایشان چنین آمده است: «سماحه الامام المجاهد المرجع الدینی الاعلی آیت الله العظمی الخمینی»؛ کلامی آشنا و دشمن کوب در دوران تبعید آن حضرت. قبل از پیشگفتار چاپ جدید جملاتی ازرهبر کبیر انقلاب اسلامی را می خوانیم که رهنمودی است برای جمع آوری اسناد و ثبت وقایع و رویدادهای انقلاب اسلامی توسط اهل فن متعهد و نویسنده: «لازم است برای بیداری نسل های آینده و جلوگیری از غلط نویسی مغرضان، نویسندگان متعهد با دقت تمام به بررسی دقیق تاریخ این نهضت اسلامی بپردازند و قیام ها و تظاهرات مسلمین ایران را در شهرستان های مختلف با تاریخ و انگیزه آن ثبت نمایند.»
«روشن شدن مبارزات اصیل اسلامی در ایران از ابتدای انعقاد نطفه اش تاکنون و رویدادهایی که در آینده اتفاق می افتد از مسائل مهمی است که باید نویسندگان و علمای متفکر و متعهد به آن بپردازند… تاریخ روشنگر نسل های آینده است.» (امام خمینی/ ۲۱ شعبان ۱۳۹۸ برابر با سال ۱۳۵۷ شمسی)
اما سید حمید روحانی (زیارتی)، مولف کتاب از اوایل ظهور نهضت و انقلاب اسلامی تصمیم گرفته با جمع آوری اسناد و مدارک در این زمینه کتابی بنویسد. وی در پیشگفتار کتاب می نویسد: «البته اندیشه نگارش کتابی درباره نهضت امام خمینی را میتوانم بگویم همزمان با آغاز آن نهضت در سر داشتم و از آن روی در همان اوان با کوشش پیگیر و دامنه داری به جمع آوری اعلامیه ها و سخنرانی های ایشان، دیگر مقامات روحانی، احزاب و گروه های مختلف سیاسی پرداختم و نیز رویدادهایی را که به دنبال آغاز نهضت، تقریباً هر روز به وقوع می پیوست، به طور مرتب و روزانه در دفتر خاطرات خود – علی رغم خطراتی که می توانست برای من داشته باشد – یادداشت می کردم تا آن که توانستم کلکسیونی جالب و تا حدی کامل از اعلامیه ها، سخنرانی ها، طومارها، تلگراف ها، نامه ها و عکس های مختلف و … به ضمیمه پاره ای از لباس خونین و نیم سوخته روحانیان به خون تپیده مدرسه فیضیه، ترتیب دهم و هر روز نیز در تکمیل آن هرچه بیشتر کوشش به عمل آورم.» (۹)
اما بخش عمده کلکسیون (مجموعه) وی که در سال ۱۳۴۶ به فردی سپرده شده بود، ازبین رفت: «این خبر تلخ و ناگوار، ضربه توان فرسایی بر روح من وارد ساخت و رنج و اندوه فراوانی برای من به دنبال آورد؛ زیرا با ازبین رفتن آن، نه تنها زحمت های شبانه روزی و کوشش های پیگیر و خستگی ناپذیر چندین سال من به هدر رفت که از جنبه تاریخی نیز ضربه جبران ناپذیر را دربرداشت؛ زیرا در کلکسیون مزبور، نسخه های منحصر به فردی از نامه و طومارهای اهالی بعضی از شهرها و شهرستان ها به قائد بزرگ اسلام و نیز نامه هایی خصوصی و منتشر نشده از امام خمینی به بعضی از مقامات برجسته روحانی که دربردارنده مطالب ژرف و جالبی از اوضاع آینده ایران بود، قرار داشت که می توانست در روشن کردن هدف و برنامه ایشان نقش به سزایی ایفا کند.» (۹)
پس از این ماجرا تا حدی از صرافت ادامه کار بازماند، اما انعکاس نهضت امام خمینی در نوشته های مختلف بدون نام امام خمینی سبب شد تا بار دیگر دنبال آرزوی خود را بگیرد و آن را محقق سازد و جامعه عمل بپوشاند. با این حال در همین پیش گفتار می نویسد: «علی رغم کوشش پیگیر و اهتمام فوق العاده ای که به منظور به دست آوردن مدارک لازم به کار بردم متأسفانه بسیاری از مدارک و اسناد که در خور اهمیت به سزایی می باشد و نیز بعضی از اتفاق های تاریخی و انقلابی قائد بزرگ اسلام را نتوانستم به دست بیاورم و از این نظر و از بعضی جهات دیگر این کتاب با نواقصی همراه است که از آن گریزی نبوده است و امیدوارم که با همت برادران دانشمند و پژوهشگر بتوانم این نواقص را در چاپ های بعدی برطرف سازم. شعبان المعظم ۱۳۹۷/ مرداد ماه ۱۳۵۶» (۱۸)
اما کتاب فهرستی از مطالب را در پایان دارد که ذیل عنوان های اصلی، عنوان های فرعی آمده است: زندگی نامه قائد بزرگ، امام خمینی در آسمان علم و فضیلت، امام خمینی در دوران پیش از آغاز نهضت، انقلاب سفید رفورمی از کاخ سفید، غائله انجمن های ایالتی و ولایتی، لوایح ششگانه یا ماسک شاهانه، نهضت ضد انقلاب سفید، دستگیری قائد و قیام اسلامی ۱۵ خرداد [سال ۱۳۴۲]: ادامه نهضت امام خمینی پس از قیام ۱۵ خرداد، احیای کاپیتولاسیون و تبعید قائد، شهید ثانی از خاندان امام خمینی (که منظور شهادت آیت الله سید مصطفی خمینی، فرزند برومند امام خمینی در سال ۱۳۵۶ شمسی در ۴۷ سالگی است)
در این کتاب اسناد و عکس های جالب و گویا، ارزش کتاب را چند برابر و انعکاس وقایع متعدد فضای عمومی جامعه را در دو سوی این مبارزه برای ماندگاری در تاریخ ثبت و ضبط کرده است. این کتاب، گذشته از روشن کردن مسیر مبارزاتی امام خمینی از آغاز نهضت در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و نشان دادن هوشیاری امام در برابر رویدادها و جهت دهی مبارزه و مبارزان، به شیوه و منش ایشان در قبل از خرداد ۴۲ نیز می پردازد که شامل آموختن، آموزاندن، سرآمادگی در حوزه های مختلف علوم دینی و فلسفه و عرفان و اخلاق، نیز واکنش به موقع در برابر رویدادهای جامعه است. در این زمینه می توان به کتاب «کشف اسرار» اشاره کرد که پاسخی با صلابت، منطقی و مستدل به کتاب «اسرار ۱۰۰۰ ساله» است که خود داستانی خواندنی دارد.
سید حمید روحانی (زیارتی) با چنین ابتکاری در تألیف کتاب و بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، قدم بزرگ و شایسته و لازم در ثبت اسناد و مدارک و رویدادهای واقعی برداشت و با گسترش آن در مجلدهای دیگر توانست کتاب مرجع درباره انقلاب اسلامی پدید آورد.
نهضت امام خمینی، جلد دوم
این جلد « به: شهید ثانی از خاندان خمینی، آیت الله مجاهد سید مصطفی خمینی که شهادت او آغازگر اوج انقلاب اسلامی و درهم کوبنده نظام دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی است» تقدیم شد.
بعد از فهرست مطالب، کتاب حاوی ۳۲ صفحه تصویر است که با عکسی از امام خمینی آغاز می شود و به عکسی از غلامرضا تختی پایان می یابد. متأسفانه هیچ یک از عکس های شرح ندارد- خوشبختانه در جلد چهارم (دفتر چهارم) برای عکس ها شرح تهیه شده است. گویا آقای روحانی عکس را در زمره اسناد تاریخی و در بسیاری از موارد گویاتر از مکتوبات نمیداند و آن را به رسمیت نمی شناسد و از عکس به عنوان زینت المجالس و حاشیه ای در متن بهره می گیرد.
در فهرست سازی مطالب این جلد، عنوان های اصلی با شماره مشخص شده اند، به این ترتیب:
۱- نهضت درتبعید ۲- واکنش های درون مرزی ۳- بازتاب جهانی در برابر تبعید امام ۴- شاه در اندیشه تغییر تبعیدگاه امام ۵ – امام خمینی در تبعیدگاه عراق ۶- آغاز رسالت در نجف ۷ – جنگ شش روزه [اعراب و رژیم اشغالگر فلسطین] و بازتاب آن ۸- واکنش انتقام جویانه شاه ۹- جشن تاج گذاری و پیامدهای آن ۱۰- شهادت جهان پهلوان تختی ۱۱- حوزه – دانشگاه – زندان، سنگرهای مقاومت ۱۲- کشمکش های ابرقدرت ها در خلیج فارس ۱۳- بازتاب آتش زدن مسجد الاقصی ۱۴- مبارزات دانشجویی ۱۵- رهبری از تبعیدگاه ۱۶- کنسرسیوم سرمایه گذاری در ایران ۱۷- توطئه جهانی به منظور پیشگیری از مرجعیت جهانی امام ۱۸- سعیدی از حرکت تا شهادت.
کلیشه اسناد استفاده شده در متن طی فهرستی مجزا همراه شماره سند و صفحه مربوط آمده که بر سندیت کار افزوده است. خوب است از جمله در فهرستی نویسی در تمام مجلدات سامان یکنواخت و زودیابی حاکم شود.
فهرست راهنما (اعلام) نیز کمک می کند تا خواننده زودتر به موضوع مورد نظر دست یابد.
امام خمینی صبحدم روز چهارشنبه ۱۳ آبان ماه ۱۳۴۳ (۲۹ جمادی الثانی ۱۳۸۴) با یک فروند هواپیمای هرکولس نیروی هوایی ارتش به ترکیه تبعید شد و در «روز سه شنبه ۱۳ مهرماه ۱۳۴۴ «شهر جمادی الثانی ۱۳۸۵» هواپیمایی حامل امام و شهید حاج سید مصطفی خمینی از ترکیه به سوی عراق پرواز کرد.»
گزارش و مطالب این دو تبعید، خواندنی و همچنان گرم و گیرا و لذت بخش است. به ویژه آن که با وجود سکوت خبری وقتی اعزام امام خمینی و فرزند گرامی اش – آقای سید مصطفی خمینی – به کاظمین افشا شد، استقبال شایانی از ایشان به عمل آمد و در سامرا «در جشن باشکوهی شیخ سعید البدری، از علمای بزرگ اهل تسنن در سخنانی به زبان عربی از امام خمینی تجلیل کرد: «سرورم آیت الله خمینی آقایان علمای اعلام؛ به اسم شهر دو امام عسکری پاک که امام مجاهد خمینی به شجره مبارکه آنان منسوب است مقدم مجاهد عظیم و پیشوای ارجمند آیت الله خمینی را گرامی داشته تبریک می گویم و مدرسه شیرازی که امروز از ایشان تجلیل می کند در حقیقت از علم، حکمت، فلسفه و جهاد ایشان تجلیل به عمل می آورد. ایشان در علم و جهاد با مرحوم میرزای شیرازی همکار است. تاریخ معاصر جهاد خمینی و مبارزات ایشان را در راه حفظ دین اسلام و آیین محمد، قرآن و پیروان محمد با حروف درخشان ثبت می کند. اگر قرن نوزدهم شاهد مبارزات مصلح بزرگ اسلام سید جمال الدین افغانی بود، قرن بیستم نیز شاهد جهاد امام خمینی در شرق و کوشش های او درراه تحکیم مبانی عالیه اسلام می باشد.
اگرچه در سال های اخیر در غربت به سر بردند ولی تمام کشورهای اسلامی شهر و وطن اوست و هرجا که رود معزز و محترم است، درود خدا بر ایشان و شما باد.»
همچنین رجوع دوباره به پاره هایی ازسخنرانی شهید سعید حجت الاسلام سعیدی که در کتاب آمده، هنوز گرم و هیجان انگیز و تپنده است، روحش شاد!
نهضت امام خمینی، دفتر سوم
چاپ پنجم از دفتر سوم نهضت امام خمینی، ویرایش۲ آن هم به حساب می آید که در سال ۱۳۸۲ با شمارگان ۳۰۰۰ نسخه در ۱۳۰۳ صفحه منتشر شد.
«حکومت در اسلام، به عنوان نهادی سیاسی، خاستگاه خدای و پایه ای قرآنی دارد. خداوند اراده کرده است که انسان را جانشین خود در زمین قرار دهد (بقره/ ۳۰). نیز نوید داده است که مستضعفان را به عنوان پیشوایان و وارثان زمین برگزیند (قصص/۵) خداوند بزرگ پیروی از خداوند و پیامبر (ص) را بر مسلمانان واجب شمرده است (نساء/ ۵۹) از این رو در آیین اسلام، حکومت و نظام حکومتی از جایگاه ویژه برخوردار است و از مسائل بنیادین و ریشه ای به شمار می آید.»
پس از شناسنامه کتاب، پرتره ای از پرتره های خاطره انگیز رهبر کبیر انقلاب اسلامی مانند دفتر قبلی آمده است. پس از آن، کلام ایشان درباره تدوین تاریخ انقلاب اسلامی مربوط به ۲۱ شعبان ۱۳۹۸ (مرداد ۱۳۵۷) به همراه نامه حضرتشان به «جناب حجت الاسلام آقای آسید حمید روحانی (زیارتی) – (ادامه افاضاته) که مربوط به مورخ ۲۵/۱۰/۶۷ می شود، در این دفتر نیز تکرارشده است.
فهرست مطالب قبل از ورود به متن اصلی شامل «یادیار» می شود که باز تکرار متن حسرت بار دفتر دوم درباره رحلت آن عزیز کریم است.
«پیش گفتار» دو دفتر قبلی، (در دفتر سوم به «پیش نوشتار» تبدیل شده و در آن گله و شکوه مولف کتاب درباره کارشکنی ها و کارشکنانی است که چاپ این دفتر را با دو سال تأخیر مواجه کرده اند.
در ادامه پیشگفتار نظر خویش را درباره اسنادی که از ساواک به دست آمده و «در این دفتر و دو دفتر پیشین – فراوان بهره گیری شده است» اعلام می دارد و به این پرسش مقدر پاسخ می دهد که «اعتبار این گونه سندهای تا چه پایه است و اصولا از دیدگاه نگارنده به چه سندهایی می توان تکیه کرد و چه اسادی مورد خدشه و تردید است؟» (۱۰)
اما طبق فهرست؛ ذیل عنوان های اصلی نهضت امام ونقش روشنفکران، ریشه اندیشه اسلام منهای روحانیت، خیزش های قهرآمیز، امام و رسالت جهانی و توطئه اسلام زدایی، عنوان فرعی مربوط به موارد آمده است.
بخش پیوست نیز شامل تصویر اسناد و مدارک می شود و در ادامه کتاب، فهرست آیات، ادعیه و روایات و اعلام در سه بخش جدا از همه آمده اند.
این دفتر از نهضت امام خمینی به دلیل دربرداشتن مطالبی درباره روشنفکران، دکتر شریعتی، مبارزه مسلحانه چریک های چپ گرا و سازمان مجاهدین خلق، امام موسی صدر و حرکت المحرومین و جنبش امل لبنان، بیشترین چالش ها را برانگیخت و انتقادهای زیادی را متوجه مولف کتاب کرد.
یکی از موارد جالب توجه این دفتر که ذیل عنوان اصلی «امام و رسالت جهانی» (۶۸۳ – ۷۶۲) کتاب آمده است مربوط می شود به ماجرای اخراج ایرانیان مقیم عراق ( سال ۱۳۵۰) و واکنش امام خمینی به این ماجرا و دروغ پردازی جمشید اعلم سناتور مجلس سنا علیه امام و واکنش صریح و تند آقای فلسفی به اظهارات وی و به طورکلی رژیم شاه، که خواندنی است. همین واکنش سبب شد تا ساواک دستور دهد فلسفی ممنوع المنبر شود. دیگر این که، عکس قبیح و زننده ای را علیه آقای فلسفی، خطیب زبردست منتشر کردند که خشم همگان را برانگیخت و اسباب افتضاح و آبروریزی عوامل آن را فراهم کرد. (۷۱۶و…)
آوردن برشی از سخنان حضرت امام خمینی در ماجرای اخراج ایرانیان و طلاب ایرانی مقیم عراق توسط حکومت بعث در سال ۱۳۵۰ برای یادآوری جالب است: «بعد از آن که مصلحت و نظر خیرخواهی خود را به صورت تلگراف به مقامات عراقی رساندم (در ۶۹۵ آمده است) نه تنها جوابی ندادند بلکه با شدت عکس العمل نشان دادند. در این صورت فکرم به این منتهی شد که وجود ما دیگر در این جا لزومی ندارد، لذا فردا تذکره ام را نزد مقامات رسمی می فرستم و درخواست خروجی می کنم… در هر صورت دیگر برای من ناگوار است که در این جا باشم در حالی که دوستان من به اجبار دارند می روند و برادران دینی ما را اخراج می کنند. در صورتی که شنیده ام زمانی که تصمیم داشتند یهودیان مقیم عراق را اخراج کنند به آنان شش ماه مهلت دادند و جلسه ای ترتیب دادند که زیر نظر هیئتی اموال آنان به طور عادلانه به فروش برسد و وجه حاصله در اختیارشان قرار بگیرد، ولی با شما آقایان، ملت شیعه و ایرانیان مسلمان این طور رفتار می کنند. در کشوری که با مسلمین چنین رفتار می نمایند با مجاورین قبور ائمه (علیهم السلام) با این وضع معامله می کنند، اقامت برای من دشوار است. بنابراین فردا گذرنامه ها را می فرستم و از مقامات مربوطه می خواهم که به ما اجازه خروج از عراق و حرکت به سوی لبنان را بدهند… هم اکنون در این سرمایه سخت ایران، وضع این مردم در به در و این کسبه و تجار، کارگران و بیچارگانی که از این جا رانده شده اند خیلی بدتر از شماست. من برای آن ها بسیار متأسفم. این ها با زن و بچه در سر حد گرفتار کسانی هستند که با آنان بدتر از این رفتار می کنند…» (۶۹۸- ۶۹۷)
همچنین در دفتر سوم نهضت امام خمینی (ره)، شایعه ترور حضرت ایشان اذهان را متوجه خود کرد و نقل های متفاوتی مطرح شد؛ از جمله این که ترور حضرت آیت الله قرار است توسط عوامل بعثی صورت گیرد و آن را به گردن رژیم ایران بیندازند رژیم شاه درصدد ترور امام خمینی (ره) است برای این که رژیم بعثی را متهم سازد ولی سرانجام معلوم نشد که این شایعه ها چگونه و با چه هدف رواج یافت یا واقعاً شایعه نبوده و عوامل توطئه گر از عواقب شوم این حرکت رذیلانه ترسیده و عقب نشینی کرده اند.
به هر حال این دفتر، موضوع های خواندنی و چالش برانگیزی دارد.
نکته این است که کتاب به طورکلی از در برداشتن عکس های گویا فقیر است و عکسهای موجود نیز فاقد شرح اند، حتی پرتره های امام خمینی نیز خالی از سال تصویربرداری اند. سامان دهی تقویمی منظم و براساس تاریخی از تصاویر امام خمینی (ره)، کاری شایسته، جالب در تدوین تاریخی انقلاب اسلامی خواهد بود، به نظر می رسد جناب سید حمید روحانی بتواند این کار لازم و بدیع را آغاز کند و به سرانجام برساند.
نهضت امام خمینی، دفتر چهارم
دفتر چهارم نهضت امام خمینی (ره) ۹۲۴ صفحه دارد. قبل از فهرست مطالب کتاب، عکس چهره (پرتره) با صلابت امام خمینی (ره) در یک صفحه قرار گرفته و بعد از آن پاره ای از سخنان رهبر کبیر انقلاب اسلامی درباره ضرورت «بررسی دقیق تاریخ این نهضت اسلامی توسط «نویسندگان متعهد با دقت تمام» آمده است که مربوط به ۵ مرداد ۱۳۵۷ می شود و در دفاتر قبلی نیز خوانده ایم. بعد از آن (چنان دفترهای دیگر) نامه امام خمینی به سید حمید روحانی درباره نوشتن تاریخ انقلاب اسلامی است که به نوعی به وی مأموریت این کار مهم داده می شود.
اما فهرست کتاب نهضت امام خمینی، دفتر چهارم شامل؛ پیش نوشتار و چهار سرفصل می شود: اسلام و حکومت، گروه های هودار حکومت اسلامی، جوانان درباری و آرمان شهر و فریادگران فیضیه. زیر هر یک از سرفصل ها مطالب مربوط آمده که در ادامه نوشتار بدان ها می پردازیم.
اما کتاب طبق فهرست دارای ۶ پیوست، اسناد و مدارک و فهرست آیات، ادعیه و روایات و فهرست اعلام است.
سید حمید روحانی: برخی از آرای فقیهان شیعه را درباره بسط ید ولی فقیه آورده است؛ از جمله صاحب جواهر الکلام نوشته است: «عجیب، انکار ولایت فقیه از سوی برخی از مردمان است، انگار اینان ذوق فقهی نیافته و رمز سخنان امامان را برنتافته اند … فقیه مصداق اولی الامر است و اطاعت از او واجب می باشد»
در «پیش نوشتار» (۲۶ – ۱۱) ضمن اشاره به نقش فراماسونری و فراماسونری ها در تحریف تاریخی و برکشیدن افراد موردنظر این فرقه و هتک کردن و پایین آوردن نیروهای مردمی و ضد استعماری و مسلمان، از شیوه و شگرد آنان «در راه به انزوا کشاندن اسلام، عالمان اسلامی و رهبران روحانی» چنین یاد می کنند: ۱- گماردن مهره های بی اراده در کشورهای اسلامی ۲- تز جدایی دین از سیاست ۳- تز اسلام منهای روحانیت ۴- از میان بردن پیشوایان اسلامی ۵ – افکار حکومت در اسلام (۲۱- ۱۸) بعد جهت تنبه نسل جوان و «پندگیری از گذشته و رویارویی با تحریف گری ها و وارونه نویسی های زهرآگین تاریخ نویسان وابسته به استکبار جهانی و سازمان فراماسونری» آنان را به «بررسی موشکافانه روی سرگذشته گذشتگاه» فرا می خواند. (۲۲)
مولف در ادامه چند نکته را یادآور می شود که هر یک قابل توجه اند:
۱- مجموعه ای که پیش روی شما قرار دارد، موضوع حکومت اسلامی است که از رویدادهای سازنده و سرنوشت ساز نهضت امام به شمار می آید. (۲۳) طرح حکومت اسلامی را امام خمینی در سال ۱۳۴۸ در درس خارج خود در نجف مطرح کرد که همان زمان با عنوان «ولایت فقیه» اشتهار یافت و متن «ولایت فقیه» یا «حکومت اسلامی» به صورت های مختلف و البته غیررسمی و مخفی دست به دست می شد و نقطه عطفی را در مبارزات ملت ایران به ویژه نسل جوان رقم زد و جهت تازه ای به اقدامات ضد رژیم پهلوی در میان مسلمانان معتقد به استقرار نظام اسلامی پدید آورد.
۲- از اهداف وانگیزه های نگارنده در تدوین این مجموعه، روشن کردن این نکته بوده است که طرح و بحث حکومت اسلامی در ایران زمینه ای دیرینه و درازمدت داشته و این گونه نبوده است که تنها در سال ۱۳۵۶ یک باره بر سر زبان ها افتاده باشد. لیکن جای بالندگی و خرسندی است که در کنار این رسالت ارزنده، نام و یاد شماری از جمعیت ها و جوان مردانی را که با هدف برپایی حکومت اسلامی گروه تشکیل داده، فداکاری و دلاوری کرده و گمنام مانده اند، زنده می کند و در تاریخ به ثبت می رساند (۲۴). بدین ترتیب در این دفتر از نهضت امام خمینی (ره)، مولف خوانندگان را با جریان های انقلابی مسلمان معتقد به حکومت اسلامی واصل ولایت فقیه آشنا می کند؛ گروه ها و افرادی که کمتر با آن ها آشنایی داریم و حتی می توان گفت که ناشناخته اند در این دو فراز، با موضوع و هدف های مولف در تألیف این دفتر آشنا شده ایم و می دانیم با چه سنخ نوشتار تاریخی مواجه خواهیم بود. نکته سوم ایشان نیز مهم است که متأسفانه نخواسته اند توضیح روشنگری درباره آن بدهند.
۳- چنان که در پیش نوشتار دفتر سوم (دی ماه ۱۳۷۱) آمد: «نگارنده از پیش آگاهی داشته که پیروی راستین، ریشه ای و اصیل از اصل ولایت فقیه و از راه و اندیشه امام (ره) و نگارش تاریخ با راستی و درستی … با کارشکنی ها، سنگ اندازی ها و چوب لای چرخ گذاشتن ها روبه رو خواهد شد؛ بایکوت، سانسور، توطئه و ترفند بازدارنده ضد این گونه نوشته ها و نویسندگان به شیوه ای مرموز و شیطانی دنبال خواهد شد. نمونه آشکار این گونه کارشکنی ها وسنگ اندای ها، دستبرد به اسناد و مدارک گردآوری شده درباره دفتر چهارم نهضت امام بود. این شبیخون فرهنگی به یک مرکز انقلابی و دستبرد خائنانه، دفتر چهارم را دست کم برای ۲۰ سال با دیر کرد و پس رفت روبه رو کرد» (۲۶-۲۵)
این دستبرد سبب شد تا نظام وقایع و رخدادها در دفتر چهارم با سه دفتر دیگر متفاوت باشد: «آن روش و روالی را که از دفتر نخست تا دفتر سوم رعایت شده است که رویدادها و جریان ها – طبق روال تاریخ – پشت سرهم آورده شود در این دفتر نتوانست ادامه یابد و آن چه در این مجموعه آمده است، بحثی موضوعی و محدود به تاریخچه حکومت اسلامی است.» (۲۶)
ذیل اسلام و حکومت (۲۹) مولف ابتدا بحثی درباره «نیاز جامعه به سررشته دار» که همان مدیریت اجتماع است دارد و آن گاه به حکومت اسلامی می پردازد که «عدل و داد» در آن از جایگاه ویژه ای برخوردارند. از نظر مولف« حکومت دینی تنها حکومتی است که می تواند جامعه را به سوی رستگاری، سعادت و عدالت بکشاند» (۳۲) آن هم به این دلیل که سر رشته داران آن «رهبران وارسته» اند (۳۱) و قانون آن الهی است و در واقع «حکومت دینی، حکومت قانون است». (۳۲)
در ادامه به «فلسفه حکومت در اسلام» (۳۲) می رسد و آن را ریشه دار در فطرت می داند؛ زیرا «قانون اسلام بر پایه فطرت نهاده شده است. «حکومت در اسلام، به عنوان نهادی سیاسی، خاستگاه خدایی و پایه ای قرآنی دارد خداوند اراده کرده است که انسان را جانشین خود در زمین قرار دهد (بقره/۳۰). نیز نوید داده است که مستضعفان را به عنوان پیشوایان و وارثان زمین برگزیند. (قصص/۵) خداوند بزرگ پیروی از خدا و پیامبر (ص) را بر مسلمانان واجب شمرده است (نساء/ ۵۹) از این رو در آیین اسلام، حکومت و نظام حکومتی از جایگاه ویژه برخوردار است و از مسائل بنیادین و ریشه ای به شمار می آید.» (۳۲)
و در تحکیم این نظریه به خطبه ۴۰ امام علی (ع) در نهج البلاغه استناد می کند. «مردم به زمامدار نیاز دارند، خواه آن زمامدار نیکوکار باشد یا بدکردار» (۳۳)
این سخن امیرالمومنین علی(ع) در منطق امام خمینی در کتاب کشف اسرار تفسیر می شود و مولف، آن را ذیل همین سخن می آورد و نیز داشتن حکومت در اسلام را به این بنای بنیادین در دین اسلام متصل می کند:
«آیا خدایی که این جهان را با این نظم و ترتیب بدیع و از روی حکمت و صلاح خلق کرده و خود، بشر را می شناخته که چه موجود عجیبی است که در هر یک هوای سلطنت همه جهان است …. و در نهاد هر کسی تعدی و تجاوز به دیگران است آیا ممکن است آن ها را بدون تکلیف رها کند و خود یک حکومت عادلانه در بین آنها تشکیل ندهد؟ این کاری که از حکم خرد بیرون است … پس باید تأسیس حکومت و وضع قوانین جاریه در ممالک را خود عهده دار شده باشد و قانون های او همه اش بر پایه عدل حفظ نظام وحقوق بنا شده است … این قانون (که از جنبه های عمومی مالک جهان گرفته تا خصوصیات عائله اشخاص و از زندگانی اجتماعی تمام بشر تا زندگی شخصی انسانی که تنها در غار زندگی می کند و از قبل از نطفه آدمی در رحم تا پیش از رفتن در تنگنای قبر هزاران قانون گذاشته) عبارت است از دین خدا که همان دین اسلام است: ان الذین عندالله الاسلام …. قانون اسلام در طرز تشکیل حکومت و وضع قوانین حقوقی و جزایی و آن چه مربوط به نظام مملکت است، از تشکیل قشون گرفته تا تشکیل ادارات، هیچ چیز را فروگذار نکرده است…» (۳۴، به نقل از کشف اسرار)
با تبیین فلسفه حکومت در اسلام به نظریه اساسی حکومتی با مبنای تشیع وفقه شیعه می رسیم که در درس های امام خمینی (ره)در نجف اشرف تحت عنوان «حکومت اسلامی» یا «ولایت فقیه» مطرح شد. روشن است که در این زمینه میان فقهای عظام اختلاف نظر وجود دارد ولی موافقان ولایت فقیه نیز زنجیره محکمی را ساخته اند و همین زنجیره است که از یک سو با اتکا به آیات قرآنی و روایات معصوم و اصل امامت و زعامت در شیعه و از دیگر سو با استفاده از حکومت رسول خدا (ص) در مدینه و خلاف امیرالمومنین علی (ع) در نظریه ولایت فقیه، مبنای محکمی می یابد و سرانجام به تشکیل «جمهوری اسلامی» در ایران در زمان غیبت منجر می شود.
مولف، ذیل «ولایت فقیه و نقد و نظرها» (۳۸)، شقوقی از دیدگاه های کسانی که «ولایت فقیه و لزوم برپایی حکومت اسلامی در دوران غیبت را انکار کرده و مسئولیت آنان را تنها به سرپرستی کودکان بی سرپرست، عناصری که از نارسایی فکری رنج می برند و امور حسبیه محدود دانسته اند» (۳۸) را با استناد به عملکرد رسول خدا (ص) طبق فرمان خداوند در قرآن و با استناد به آیات قرآنی برای مبارزه با ستمگران و یاری مستضعفان و برپاداشتن عدالت در جامعه نقد کرده و به کشف اسرار امام خمینی و برهان عقلی ایشان توجه ها را جلب می کند:
«اینک ما از عقل خدا داده داوری می خواهیم: خدای جهان پیغمبر اسلام (ص) را فرستاد با هزاران احکام آسمانی و پایه حکومت خود را بر اصل توحید و عدالت بنا نهاده و مردم را به چیزهایی امر کرد و از چیزهایی نهی کرد و پس از کوشش های فراوان و تعلیم کردن و اجرا کردن دستورات خدایی، همین خدایی که پایه عدل را در جهان با فداکاری مسلمانان استوار نمود و از ستمکاری ها و بی عفتی ها آن طور جلوگیری کرد [اکنون] به مردم امر کند که باید همه اطاعت کنید از آتاتورک که می گوید دین در مملکت رسمیت ندارد؟ و همه می دانند با دیندارها چه کارها کرد و با مردم چه ستمکاری ها نمود …. یا باید بگوید از پهلوی اطاعت کنید؟!
… چنین خدایی را که خود اساس دین و عدل را به پا کرده و خود به دست خود به خراب آن امر نموده [است] دانشمندان، او را به خدایی و عدل و داد می پذیرند [؟] مقام خدایی از چنین بیهوده کاری منزه است …. [آیا] خرد که فرستاده نزد خداست نمی گوید که اولوالامر باید کسی باشد که در تمام احکام از اول امارتش تا آخر کارهایش یک کلمه برخلاف دستورات خدا و پیغمبر نگوید و عمل نکند؟ و حکومت او همان حکومت الهی که پیغمبر داشت باشد؟»
مولف می نویسد: «فقیهان و عالمان اسلامی در درازای تاریخ از این که رسالت رهبری جامعه اسلامی را بر دوش دارند، تردید نداشته اند، تنها در حد و مرز این مسئولیت دیدگاه های متفاوتی دیده می شود. در میان فقیهان، آنان که تصدی امور عرفیه عامه توسط فقیه را مبسوط نمی دانند بیش از چند تن نیستند، مانند عالمان بزرگوار شیخ انصاری (…)و از عالمان معاصر آقای شیخ محمد علی اراکی و سید ابوالقاسم خویی که ولایت فقیهان را در زمان غیبت به برخی از امور ویژه مانند سرپرستی یتیمان، نارسایان فکری و… محدود دانسته اند لیکن بیشتر عالمان و فقیهان به اصل ولایت فقیه اذعان کرده اند و حتی برخی از آنان مانند محقق کرکی، محقق اردبیلی، شیخ محمدحسن صاحب جواهر و سید محمد آل بحرالعلوم در این باره ادعای اجماع کرده اند.» (۴۱)
وی برخی از آرای فقیهان شیعه را درباره بسط ید ولی فقیه آورده است؛ از جمله صاحب جواهر الکلام نوشته است: «عجیب، انکار ولایت فقیه از سوی برخی از مردمان است، انگار اینان ذوق فقهی نیافته و رمز سخنان امامان را برنتافته اند… فقیه مصداق اولی الامر است و اطاعت از او واجب می باشد.» (۴۲)
یا «شیخ مفید در کتاب «مقنعه»، دیدگاه خویش را پیرامون ولایت فقیه در دوران غیبت به صورت گسترده بیان کرده و فقیهان را از جانب حضرت صاحب الامر – عجل الله تعالی فرجه الشریف – به مقام ولایت و رهبری منصوب دانسته است.» (۴۳-۴۲)
وی ضمن آوردن نام دیگر فقیهان قبل از سده دوزادهم هجری قمری به فقیهانی اشاره دارد که بعد از این سده و رسمیت یافتن مذهب شیعه در ایران و خروج فقها از پنهان کاری و رهایی از فشار و خطر، توانستند آشکارا با بیان نظرات خود «دیدگاه روشن تری پیرامون ولایت فقیه و حکومت اسلامی» را مطرح کنند مثل محقق کرکی، شیخ جعفر نجفی (کاشف الغطا)، ملااحمد نراقی، ملاعلی کنی، میرزای شیرازی (سید محمدحسن)، شهید شیخ فضل الله نوری، سید محمد بحرالعلوم، آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی، میرزای نایینی، حاج آقا حسین بروجردی.
و مرور این خبر در کتاب نیز جالب است که «حاج سید ابوالقاسم خویی روایات مطرح شده پیرامون ولایت فقیه را بسنده و رسا ندانسته، لیکن امور حسبیه (کوشش و تلاش در کارهای پسندیده، بدون چشمداشت از کسی جز خدا) را پذیرفته است» (۴۴)
و در پانوشت همین صفحه آورده است: «در جریان جنگ خلیج فارس، آن گاه که رژیم صدام در گرداب سقوط قرار گرفت و مردم عراق برای به دست گرفتن قدرت به پا خاستند، حاج سید ابوالقاسم خویی بی درنگ نمایندگانی برای هر استان عراق تعیین کرد و بر آن شد که طی حکم حکومتی مردم را به پیروی و فرمانبری از نمایندگان خود ملزم سازد، لیکن آمریکا احساس خطر کرد، از فشار بر صدام کاست و دست او را برای سرکوب مردم عراق بازگذاشت. این موضع آقای خویی نشانگر آن است که برخی از فقیهان و مجتهدان چون برپایی حکومت اسلامی را دور از دسترس و ناشدنی می پنداشتند، به آن نمی پرداختند و آن را برنمی تافتند.»
قابل تأمل است که چرا عالمان دینی و فقیهان شیعه از دوره غیبت کبرا تاکنون «بنا بر فتواها و دیدگاه هایی که از آنان در دسترس است؛ به تقریب تمام زمامداران را در کشورهای اسلامی، حکام جور و غاصب می دانند؟ آیا معتقد به هرج و مرج و آنارشی اند؟ هرگز! اما این نکته اهمیت اساسی دارد که «مجتهدان و عالمان شیعه حکومت را در دوران غیبت حق خود می دانند، لیکن کمتر به خود رخصت دادند که به ریشه یابی، بررسی و پژوهش پیرامون ولایت فقیه بنشینند و جستار علمی در این باره نشان دهند».(۴۴)
مولف در ادامه به علل این موضوع می پردازد (۴۷-۴۵)
درس های «حکومت اسلامی» یا «ولایت فقیه»
و سرانجام به «امام خمینی» و دیدگاه وی درباره «حکومت اسلامی» (۴۷) یا «ولایت فقیه» می پردازد؛ شخصیتی که به عنوان «احیاگر اندیشه حکومت اسلامی» و «تنها فقیه و عالم شیعه» شناخته می شود که پس از رسول خدا (ص) و علی مرتضی (ع) «تاکنون حکومت به معنای وسیع آن برپا کرد» و «مسئله ولایت فقیه را به شکل ریشه ای و گسترده مورد بررسی قرار داد و آن را از احکام اولیه و قطعیه شمرد که صرف «تصور آن سبب تصدیق» می شود و «چندان نیازی به برهان ندارد.»
آن وقت به آرا و اعمال و تجارب امام (ره) در زمینه حکومت ها می پردازد و ریشه های قوت گیری نظریه حکومت اسلامی در ایشان را گذرا نشان می دهد و بعد اندیشه های حکومت گرای حضرت امام راحل را در آثارش نیز کشف اسرار، (تألیف ۱۳۲۲ خورشیدی)، کتاب الرسایل (تألیف ۱۳۲۹ خورشیدی)، کتاب البیع، جلد دوم (چاپ ۱۳۵۰ خورشیدی) و کتابچه های حکومت اسلامی یا ولایت فقیه. این بحث را امام در تاریخ چهارشنبه اول بهمن ماه ۱۳۴۸ برابر با ۲ ذی قعده ۱۳۸۹ در نجف اشرف در مسجد شیخ انصاری آغاز کرد و تا ۱۲ بهمن ادامه داد که هر دو درس آن در یک کتابچه از سوی این نگارنده [سید حمید روحانی] تنظیم شد و بی درنگ به چاپ رسید؛ به گونه ای که هنوز بیش از هفته ای از آغاز این درس نگذشته بود که درس اول و دوم آن زیر عنوان حکومت اسلامی یا ولایت فقیه پخش شد و در دسترس پارسی زبانان در عراق، لبنان، افغانستان، پاکستان، هند و دانشجویان و ایرانیانی که در اروپا می زیستند قرار گرفت. درس های بعدی نیز به همین شیوه شکل گرفت و هر دو درس در یک کتابچه به چاپ رسیده دوازده درسی که امام پیرامون ولایت فقیه مطرح کردند، در شش کتابچه مستقل چاپ و بی درنگ برای برگردان آن به عربی اقدام شد. ارتجاع نجف همه نیروی خود را به کار گرفت تا از ترجمه آن به عربی پیشگیری کند؛ از این رو مترجمان رسمی حوزه نجف از برگردان آن به عربی سرباز زدند. سرانجام یکی از شاگردان درس امام (ره)، آقای معرفت که تا پایه ای به زبان عربیآشنایی داشت، کار ترجمه را به عهده گرفت و آن را به عربی برگرداند.
عربی آن نیز در شش کتابچه مستقل به چاپ رسید و نگارنده برای هر یک از کتابچه های عربی پیشگفتاری نوشت و در آن، بخش هایی از مبارزات پیگیر و بی امان امام ضدشاه، آمریکا و رژیم صهیونیستی و دیگر جهان خواران را بازگو کرد. آن پیشگفتارها نیز به دست آقای معرفت به عربی برگردانده شد. درس امام پیرامون حکومت اسلامی در آستانه فرا رسیدن مراسم حج بود. از اقدام های ارزشمندی که از سوی برادران روحانی مبارز در نجف اشرف انجام شد، فرستادن این کتابچه های فارسی و عربی همراه با نوار درس ها به عربستان و پخش آن در میان زائران عرب و پارسی زبان بود که بازتاب گسترده ای در میان آزاداندیشان کشورهای اسلامی داشت. این کتابچه ها نخستین بار به همراه زائران ایرانی که از خانه خدا باز می گشتند به ایران آورده شد و در ایران نیز به شکل های گوناگون (پلی کپی، تایپ، افست، نسخه برداری و…) به رغم فشار شدید ساواک فزونی یافت پخش شد و دیده ها را به سوی خود کشید. (۵۳- ۵۲)
آن وقت مطالب مورد نظر را زیر عنوان هایی مثل بایستگی سررشته داری و حاکم برای جامعه انسانی، بایستگی حکومت اسلامی برپایه خرد و فطرت، پیروی از سیره پیامبر (ص) و امامان (ع)، قوانین در خور حکومت، بایستگی سیستم اجرایی، دوری گزینی از واگذاشتن قوانین اسلام، نشانه های قرآنی [بربایستگی حکومت اسلامی] و نشانه های روایی می آورد. (۶۰- ۵۳)
اکنون در کتاب نوبت به آرای دیگراندیشان درباره حکومت اسلامی می رسد؛ کسانی که به صراحت با دین و با حکومت دینی مخالف اند؛ مانند سرهنگ (فتحعلی) آخوندف، احمد کسروی، و کسانی که مدعی دینداری اند، اما حکومت دینی را به دلیل صعوبت حکومت داری بی نهایت ناممکن ارزیابی می کنند؛ مثل مهدی حائری یزدی، یا کسانی که دین را از سیاست جدا می دانند که در ایران در این زمینه جریان «انجمن حجتیه» اشتهار دارد. البته به این تفکر، افراد و جریان های تازه ای نیز پیوسته اند که قبلاً از مدافعان حکومت دینی بوده اند اکثر اینان به دلیل سیاسی یا تغییر منافع از حکومت اسلامی قهر کرده اند و گرنه دلایل آنان تکرار ضعیف تر دلایل گذشتگانی است که برای خود مبنایی برای مخالفت با حکومت دینی به طور کلی داشته اند و مبانی آن نیز وقایعی است که در غرب (اروپا) درحوزه دینداری گذشته است و…
این بخش از بحث که نظر مخالفان و مخالف شده های بعدی و بعضاً مشروط را برعهده دارد و به زمینه اعتقاد مردم به ولایت فقیه (۶۶) در جامعه ایران کشیده می شود، در خور توجه و مطالعه است و امکان گسترش به صورت مستقل را دارد.
مولف به نمونه هایی از باورهای مردمی مثل آن چه در حرم ناصرالدین شاه در واقعه تاریخی تحریم تنباکو می گذرد (۶۷) و نظر ستارخان (سردار ملی) یا آماده شدن مردم برای جهاد در واقعه رژی (تحریم تنباکو) توسط میرزای شیرازی اشاره دارد که به همان اعتقاد عمیق باز می گردد که «حکام زمانه، حکام جورند.»
خواستاران حکومت اسلامی در ایران دارای تاریخ اند. مانند فدائیان اسلام به رهبری شهید نواب صفوی (قبل از نهضت امام خمینی (ره) در اوایل دهه ۳۰ دنبال آن بودند و حتی اساسنامه این حکومت را تهیه و منتشر کردند، یا در طلیعه نهضت امام در فروردین ماه ۱۳۴۲ در بیانیه «حزب ملت اسلام» این نوید داده شد که «استقرار حکومت اسلامی» مطابق قانون اساسی، هدف همه مسلمانان ایران است» (۶۹). جالب است که «در سال ۱۳۴۶ نزدیک به دو سال پیش از آن که امام طرح حکومت اسلامی را در درس خود در نجف مطرح کنند، اعلامیه ای در استان خوزستان منتشر شد که در آن از حکومت جمهوری اسلامی سخن رفته بود.» (۷۳)
حتی آیت الله سید کاظم شریعتمداری در ۲۲/۲/۱۳۵۷ (۱۲ مه ۱۹۷۸) در پاسخ به این پرسش خبرنگار روزنامه لیبراسیون فرانسه که: «آیت الله خمینی (ره) از یک دولت اسلامی سخن گفته است نظر شما چیست؟» جواب داد: «..ایجاد یک دولت اسلامی خواسته عمیق ماست ولی شرایط برای چنین کاری مساعد نیست؛ این امر در حال حاضر یک آرزوی دور است.» (۷۳)
اما زیرکی امام خمینی (ره) است که در درس ولایت فقیه می فرمایند: «… این فکر غلط است مگر آن ها که اکنون در ممالک اسلامی، امارت و حکومت دارند، چه کاره اند که [زمامداری] از آن ها می آید، از ما نمی آید؟ کدامی آن ها بیش از یک فرد متعارف و معمولی لیاقت دارند؟ … شما این افسردگی را از خود دور کنید، تبلیغات خود را آن طور که اسلامی می خواهد، بنمایید واسلام را معرفی کنید در صدد باشید که حکومت اسلامی تشکیل دهید، اگر در فکر باشید، می توانید. خیال نکنید عرضه مملکت داری ندارید، خوب می توانید اداره امور کنید… از بس اجانب و عمالشان به گوش ما خوانده اند که… این کارها از شما نمی آید، ما هم باورمان آمده است.» (۷۴)
بررسی « اوضاع سیاسی ایران و جهان در زمان طرح حکومت اسلامی» (۷۴) بخش دیگر دفتر چهارم نهضت امام خمینی(ره) است که اصل متن به شناسایی و شناساندن جریان های مختلف در این دوره در ایران اختصاص می یابد و آنان را به ۵ گروه تقسیم می کند: ۱- سلطنت طلبانی که خواهان سلطنت شاه بودند و نه حکومت وی و خواهان اجرای قانون اساسی بودند. ۲- گروه های مخالف با اندیشه های ماتریالیستی و مارکسیستی با گرایش به حکومت شوروی و چین ۳- جاه طلبانی مانند تیمور بختیار که با رژیم شاه بر سر قدرت تنازع داشتند. بختیار در عراق مستقر شده و اقدام می کرد. ۴- ناراضیانی که دنبال کسب و کار، نان، مسکن و مقام بودند و به تبع آن فعالیت سیاسی می کردند. ۵- نیروها و جریان هایی که با عرق و هدف دینی با رژیم شاهی مخالف بودند. مولف آنان را به دسته های زیر تقسیم می کند:
الف- مخالفانی که به دلیل مفاسد اجتماعی و اخلاقی و رواج بی عدالتی از رژیم انتقاد می کردند و اگر این موارد برطرف میشد، سرجای خود می نشستند. اینان در اصل مخالف دولت ها بودند نه شخص شاه و رژیم شاهی.
ب- گروه دیگر علاوه بر همنوا بودن با گروه الف، به وابستگی به بیگانگان، همنوایی با رژیم صهیونیستی و میان دادن به بهایی ها نیز معترض بودند، اما با اساس نظام شاهی عناد نداشتند.
ج- آنانی که رژیم شاه را در اساس دست نشانده بیگانگان می دانستند و حاکمیت رژیم را برای اسلام و استقلال ایران خطرناک می دانستند و از واژگون کنندگان رژیم حتی با کودتا، اعلام همبستگی می کردند.
د- جریان هایی که ضمن اعتقاد به سرنگونی رژیم، خواهان اجرای قوانین اسلام بودند، اما برای آنان تفاوت نمی کرد که تحت حکومت اسلامی باشد یا حکومت مردمی و ملی، و به عبارتی «شماری از آنان خواهان حکومت مسلمانان بودند.»
ه- «عناصر، افراد و گروه هایی که نظام شاهنشاهی را ضداسلامی می دانستند و رسماً هودار حکومت اسلامی بودند.» (۷۶)
«در جریان جنگ خلیج فارس، آن گاه که رژیم صدام در گرداب سقوط قرار گرفت و مردم عراق برای به دست گرفتن قدرت به پا خاستند، حاج سیدابوالقاسم خویی بی درنگ نمایندگانی برای هر استان عراق تعیین کرد وبر آن شد که طی حکم حکومتی مردم را به پیروی و فرمانبری از نمایندگان خود ملزم سازد، لیکن آمریکا احساس خطر کرد، از فشار بر صدام کاست و دست او را برای سرکوب مردم عراق بازگذاشت. این موضع آقای خویی نشانگر آن است که برخی از فقیهان و مجتهدان چون برپایی حکومت اسلامی را دور از دسترس و ناشدنی می پنداشتند، به آن نمی پرداختند و آن را بر نمی تافتند.»
امام خمینی (ره) با طرح «حکومت اسلامی» و تأکید بر این اندیشه که «وظیفه ما تشکیل حکومت است»، راه هر گونه سازش و مماشات با رژیم پهلوی را بست و با این رژیم به صورت علنی ومصرانه اعلام ضدیت کرد و مرز خویش و همراهانش را با رژیم پهلوی سرنگونی و انهدام دستگاه سلطنت در ایران قرارداد و با امید کامل و استواری بی مانند و توکل مطلق به یاری خداوند یکتا و استظهار به پشتیبانی ملت مسلمان این هدف را پیگیری کرد، به میدان مبارزه همه جانبه کشاند و پیروز از میدان درآمد و پرچم حکومت اسلامی را در چهاچوب «جمهوری اسلامی» ایران در جهان برافراشت.
البته این راه، هموار و آسان رو نبود و گذشته از مخالفان تاریخی فکری و حاکمان برمسند نشسته، مخالفان سرسخت نیز در حوزه نجف داشت. برای مثال شایعه کردند که «مطرح کردن بحث حکومت اسلامی طبق نقشه تیمور بختیار است که می خواهد ایران را جمهوری کند.» یا «در بحث حکومت اسلامی لبه تیز حمله متوجه آمریکا شده است و این زمینه ساز نفوذ کمونیست ها در ایران خواهد شد.» یا برای لوث کردن طرح حکومت اسلامی گفتند: «از طریق هواداران خمینی، حزب حکومت اسلامی تشکیل شده است». (۸۱)
یا بر ترجمه درس های حکومت اسلامی امام به عربی ایراد بنی اسرائیلی گرفتند و به مترجم آن فشار آوردند. یا مقداری از جزوه های چاپ شده این درس ها را با ترفندهایی گرفتند و در دجله ریختند. یا شایعه کردند جزوه های حکومت اسلامی را «حزب بعث» عراق ترجمه کرده و به آن مقدمه نوشته است. (۸۳)
باتوجه به نگرانی و ناامیدی از این جوسازی که به روحیه دست اندرکاران ترجمه و چاپ مسلط گشت بازهم امام خمینی تیزبین و موشکاف بود که به یاری آمد و بازار حسودان و معاندان و مرتجعان و به خطا رفتگان را از سکه انداخت: «این ترجمه تا آن حد که روی آن جاروجنجال راه انداختند نادرست و بی ربط نیست. این سر و صداها و جاروجنجال ها صرفاً به خاطر آن است که شما را از کار بازدارند و سرخورده سازند تا نتوانید چهره واقعی اسلام را به مردم عرب وغیر عرب نشان دهید و حقایق را برای آنان روشن سازید… لیکن شما بی اعتنا به این سر و صداها کار خود را دنبال کنید و نگرانی به خود راه ندهید» سپس به واکنش ملی گراها به طرح حکومت اسلامی و بایکوت این طرح در اروپا و آمریکا توسط مدعیان می پردازد و مولف نتیجه گفت و گوی خود با آنان را در این بخش می آورد. (۸۳-۸۸)
مواجهه «رژیم شاه با طرح حکومت اسلامی» (۸۹)
جزوه ها و نوارهای درس ولایت فقیه به شکل های مختلف به ایران رسید و در این جا تکثیر و توزیع شد. اولین کار رژیم هم پی گیری چگونگی ورود، تکثیر و توزیع و افراد مرتبط با آن بود تا به شدت برخورد شود و از گسترش دامنه اندیشه بنیان برافکن رژیم شاهنشاهی در لوای حکومت اسلامی بکاهد. نظارت بر منابر و سخنان وعاظ از جمله این اقدام بود که اسامی ۱۹ نفر از آنان در این کتاب (۹۴) آمده است. در مقابل ضدیت و بگیر و بند رژیم، «بازتاب طرح حکومت اسلامی در ایران) (۹۵) مشخص است که از سوی بسیاری از حوزویان و دانشگاهیان و مبارزان مسلمان استقبال و دنبال شد و کتاب های قبل و بعد از آن در این زمینه منتشر شد و کسی چون حجت الاسلام ربانی شیرازی به دلیل سابقه تحقیقاتی خود در زمینه حکومت اسلامی، پیشنهادهایی را برای مولف این کتاب در آن روزگار (۲۳ فروردین ۱۳۴۹) می نویسد تا ضمن این که روی آن ها مطالعه و تحقیق شود به رهبر نهضت اسلامی ارائه گردد. پیشنهادهایی زنده که امروز نیز بعضاً مطرح اند (۱۰۵- ۹۶)
یا ساواک در گزارشی از مدرکی می گوید که در حجره ۴۹ مدرسه فیضیه در تاریخ ۲۱/۳/۱۳۵۴ به دست آمده و در آن تهیه کنندگان «اعلامیه چاپی، جدول مقایسه حکومت اسلامی با رژیم ها و فلسفه ها و مسلک های متداول و مشهور» را آورده اند و ساواک یک نسخه از آن را ضمیمه کرده است که در این کتاب به عنوان سند شماره ۱۱ (۶۱۹ – ۶۱۶) آمده است. مولف نامه ای را از افغانستان می آورد که به او در نجف اشرف نوشته بودند: «وقتی اولین جزوه درس حکومت اسلامی به افغانستان رسید با استقبال خارج از توصیف محصلین مدارس و دانشجویان و دیگر قشرهای دانا مواجه شد تا جایی که حسینیه ها و مساجد در روزهای تعطیل از محصلین و دانشجویان پر میشد وحکومت اسلامی تدریس می گردید و تنها در یک حسینیه بالغ بر چهارصد محصل و دانشجو برای آموختن کتاب حکومت اسلامی گردهم می آمدند.» (۱۱۱)
کتاب حکومت اسلامی امام خمینی را در هند و پاکستان نیز به زبان های اردو و انگلیسی ترجمه و چاپ کردند و در کشورهای عربی هم از سوی دانشگاهیان و اندیشمندان از آن استقبال شد و در عراق اما با واکنش منفی رژیم بعث عراق مواجه گردید؛ «ناگزیر بودند رهنمودهای امام درباره حکومت اسلامی را زیر عناوین پوششی مورد بررسی قرار دهند.» (۱۱۱)
برخی از گزارش های ساواک که در این کتاب از آن ها استفاده شده، خواندنی است. برای مثال «در تاریخ ۱۲/۲/۵۰ آقای محمدتقی بصیری در مغازه خود واقع در خیابان گرگان یک جلد دفترچه به آقای حاج قربان معیری داد تا مطالعه نماید. دفترچه مزبور از تعداد ۶۴ برگ اوراق پلی کپی درست [شده است] که تحت عنوان حکومت اسلامی یا ولایت فقیه می باشد و عبارت است از دروسی که در تاریخ ۱/۱۱/۴۸ طی سخنرانی هایی در نجف اشرف به وسیله خمینی ایراد شده» (۱۱۳).
و گزارش جالب تر: «۷/۴/۱۳۵۱ – گروهبان سوم، ایرج حسین قلی / درجه دار، نامبرده بالا از طریق یگان مربوطه گزارش نموده است که پدر همسرش به نام قاسم شیرازی … شغل کارگر که در شهرستان محلات ورعلیا منزل شخصی سکونت دارد به مطالعه کتابی به نام حکومت اسلامی [یا] ولایت فقیه مشغول است و طبق اظهارنظر درجه دار مزبور، کتاب های مورد نظر را شخصی به نام شیخ مهاجر که ساکن قم است برای پدر همسرش ارسال می دارد.» (۱۱۶) یا «۱۷/۳/۴۹… شش جلد کتاب حکومت اسلامی یا ولایت فقیه به قلم خمینی» از یک پاکستانی هنگام ورود به کشور (ایران) کشف گردید. « و در «۲۹/۲/۴۱ از بشیر احمد تبعه پاکستان در مرز خسروی «چهار جلد جزوه حکومت اسلامی به قلم خمینی» کشف شد(۱۱۲)
«۲۲/۱۱/۵۳ تاکنون چند بار مشاهده شده شخصی به نام شیخ گرمایی نیشابوری، شغل نقاش ساختمان، در حسینیه بنی فاطمه کتاب حکومت اسلامی و رساله خمینی را همراه داشته و بعضاً در اختیار افراد قرار می دهد.» (۱۲۲)
و بدانیم که طبق گزارش ساواک: «۲۷/۳/۵۴ … اخیراً یک طغری پاکت حاوی یک برگ اعلامیه ماشین شده تحت عنوان قانون اساسی جمهوری اسلامی به آدرس هاشم آباد، فرمانده گروهان ژاندارمری ارسال گردیده است.» و در اعلامیه پیوست چنین آمده است: «برادر ارجمند، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران منتشر شد قانون مذکور را می توانید از دوستان بگیرید و مطالعه کنید.»
ساواک در ۱۷/۴/۵۴ متن کامل یک نسخه از این قانون اساسی را در هفت برگ (اعلامیه) برای رئیس ساواک فرستاد. (۱۲۸) متن کامل قانون اساسی سال ۱۳۵۴ در کتاب (۶۷۷-۶۷۱) آمده است. این قانون ۱۱۷ اصل دارد.
اما بخش مفصل کتاب به معرفی «گروه های هوادار حکومت اسلامی» (۲۹۹ – ۱۳۳) اختصاص دارد.
۱- گروه حجت الاسلام شهید عبدالحسین سبحانی (۱۳۷): «از گروه های هودار حکومت اسلامی، جبهه اسلامی خوزستان یا گروه شیخ عبدالحسین سبحانی بود.» وی متولد ۱۳۲۲ و اهل دزفول بود. به علت مشکلات مالی مدرسه را رها کرد و بعد در مدرسه معزی دزفول درس طلبگی خواند و از سال ۱۳۴۱ با شروع نهضت امام خمینی «سر در راه امام گذاشت». در سال ۱۳۴۲ به دنبال سخنرانی اعتراض آمیز در خرم آباد دستگیر و در زندان شکنجه شد و پس از آزادی به سامان دهی نیروهای جوان در انجمن دینی با عنوان «انجمن اسلامی دانشوران دزفول» پرداخت و دو بار دیگر هم دستگیر و زندانی شد. وی افرادی را برای فعالیت زیرزمینی و مخفی هم آماده می کرد و از جمله کارشان انفجار بمب صوتی در جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در دزفول بود. عبدالحسین سبحانی «از روحانیان هودار مشی مسلحانه بود. در راه کشاندن نسل جوان به جنبش قهرآمیز تلاش می کرد و جوانان مبارز را به آموزش چریکی و پارتیزانی فرامی خواند» و خودش نیز آموزش های لازم را در استفاده از سلاح و بمب و دینامیت و نارنجک دیده بود. این گروه قبل از آغاز عملیات توسط یکی اعضای مارکسیست گروه «بنی شاکر» دزفول لو رفت تا ساواک را از اعمال این گروه منحرف کند. زیرا این گروه عملیاتی در دزفول انجام داده اعضایی از آن دستگیر شده بودند. با این سرنخ، شهید سبحانی و افراد گروه دستگیر شدند. و اعضای آن را به شدت شکنجه کردند و شهید سبحانی را از همه بدتر، ولی ایشان یک آخ نگفت. ساواک پس از شکنجه های طاقت فرسا افراد را مجبور به امضا متن از پیش تهیه شده کرد. چند سال پس از این ماجرا، ساواک گروه «اسفند سیاه» را دستگیر کرد و آنان به عملیات در دزفول اعتراف کردند. بدین ترتیب آشکار شد که گروه شهید سبحانی را ساواک به دروغ متهم کرده است. سبحانی و دوستان او در دادگاه فرمایشی محکوم شدند و سرانجام وی را در زندان به شهادت رساندند و اعلام کردند: «نامبرده به علت بیماری فوت کرده است.» (۱۶۶) بعد از شهادت عبدالحسین سبحانی، انفجار مهیب در اداره مرکزی طرح آبیاری دز، شهر دزفول را لرزاند. (۱۶۹)
۲- گروه حزب الله در اسفند ماه سال ۱۳۴۹ «باهدف براندازی رژیم شاهی و برپایی حکومت اسلامی» در خرمشهر شکل گرفت. (۱۷۴) اکثر افراد اولیه آن دانش آموزان خرمشهری بودند. این عده ابتدا انجمن امام صادق (ع) را در شهرشان تأسیس کردند و در اساسنامه خود پیروی از مرجعیت و روحانیت را آوردند و اکثرشان از امام خمینی تقلید می کردند. انجمن امام صادق ارتباط خود را با انجمن های شهرهای اطراف برقرار می کرد و با آنان جلسه می گذاشت و ارتباط خود را با حوزه علمیه قم نیز سازمان داد. مطالعه قرآن و نهج البلاغه و برگزاری مراسم دعا و زیارت کار مستمرشان بود. فعالیت اعضای حزب الله شبکه ای بود و هر شبکه به نامی (عابدون، مفلحون، متقون، خالدون، محسنون، خاشعون، مصلحون، مهتدون) شناخته می شد و رابطی برای ارتباط با شبکه های دیگر داشت. رهبری حزب الله را فرزاد گلابی به عهده داشت که در بین اعضا به هوشمندی، تلاش و پرکاری و قدرت نطق معروف بود. به تدبیر فرزاد گلابی، اعضای اصلی، افراد متعدد را شناسایی و آنها را ابتدا عضو انجمن امام صادق (ع) می کردند (۱۷۵) و به آنان آموزش اسلامی می دادند تا مستعد ورود به برنامه مخفی شوند. این گروه در ۱۲/۱۲/۱۳۵۱ دستگیر شد و همه آنان در بازجویی به صراحت اقرار بهنفی رژیم پهلوی و استقرار حکومت اسلامی کردند. (۱۷۶- ۱۷۷) اعضای این گروه برای اعلام وفاداری به حزب و در جهت اهداف آن، متن مشخص میثاق نامه ای را که با خط خود می نوشتند، با خون خود مهر و بعد امضا می کردند. چهار نمونه از این میثاق نامه ها در (۷۰۲- ۶۹۹) به این شرح آمده است: «بسم الله الرحمن الرحیم – من (اسم فرد به صورت کامل) خداوند قوی مقتدر غالب و ارواح یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر و ائمه اطهار و صدیقه طاهره (ع) و حضرت صاحب العصر و الزمان خلیفه الرحمان و قاطع البرهان حجه الله و ولیه محمد بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف و علیه الصلوات و قرآن شریف و ملائکه مقربین را گواه می گیرم که تمام دستورات حزب مفلح و غالب حزب الله را انجام دهم و سرپیچی ننمایم و در غیر این صورت به همه مقدسات فوق کافر باشم و در روز قیامت مستحق شفاعت نباشم و مستحق جهنم و حشر با یزید بن معاویه اموی باشم. ان ربک لباالمرصاد.» به دلیل اختلاف بین دو نفر (که رابطه خود را با حزب قطع کرده بودند) با اعضای حزب و برخورد آنان با یکدیگر کار به کلانتری می کشد و به این ترتیب گروه لو می رود و اعضای آن یکی پس از دستگیر این دستگیری قبل از آن بود که حزب الله وارد فاز آموزش نظامی یا تدارک سلاح شود. دستگیری اعضا در تابستان سال ۱۳۵۱ توسط ساواک صورت گرفت و سرانجام اعضای اصلی آن به زندان محکوم شدند. (۱۸۲)
اتفاق و اتحاد در زندان
اعضای گروه شهید سبحانی و گروه حزب الله در زندان باهم آشنا می شوند و طرح همکاری را می ریزند تا در راه واژگونی رژیم پهلوی و برقراری حکومت اسلامی فعالیت کنند. (۱۸۴) فرزاد گلابی نیز اعضای حزب الله را در زندان آموزش می داد و می گفت وقتی بیرون رفتید، درس بخوانید، دیپلم بگیرید تا بیکار نمانید و معرفی می کرد که در بیرون زندان فقط با چه کسی تماس داشته باشند و روی چه کسانی کار کنند تا بعد از آزادی اش فعالیت را سازمان دهی کنند. (۱۸۵)
با آزادی افراد، مرحله دوم فعالیت «حزب الله» با استفاده از تجربیات قبلی با دقت بیشتر انجام می شد و اولین اعلامیه آنان در دوره جدید پس از تشکیل حزب رستاخیز و تغییر تاریخ هجری شمسی به شاهنشاهی بدون امضا صادر شد. (۱۸۵) ولی پس از کشتار رژیم در ۱۹ دی ۱۳۵۷ در قم، حزب الله با امضای اعلامیه آن را محکوم کرد و ساواک را به حیرت افکند و سازمان امنیت شاه را به دلیل سابقه حزب الله و این که قصد براندازی داشتند سخت به تکاپو افکند. (۱۸۷- ۱۸۸)
۳- ارتش انقلابی خلق مسلمان ایران (۱۹۲) این ارتش از دل نیروهای مومن و متعهد به اسلام و قرآن و راه امام خمینی از دو جریان حزب الله و شهید سبحانی پس از پیوستن غلامحسین صفاتی پدید آمد، صفاتی نیروی جدا شده از سازمان مجاهدین خلق پس از تغییر ایدئولوژی بود که از ایمان و اعتقاد افراد جدید آگاهی داشت. قبل از تشکیل ارتش انقلابی غلامرضا بصیرزاده، مرتضی نعمت زاده و اسماعیل زمانی هسته هایی را تشکیل دادند و آنان را در خانه های تیمی که با اصطلاح قرآنی «حصن» شناخته می شد، جای دادند و در هر حصنی – در شهرهای مختلف – چهارنفر حضور داشتند. ارتش انقلابی خلق مسلمان ایران در خانه غلامرضا بصیرزاده در قم پی ریزی شد و ۳ نفر بالا همراه صفاتی رهبری آن را به عهده گرفتند. (۱۹۳) هدف اول این گروه خودسازی و مبارزه با نفس و مطالعه و نقد کتاب های سازمان مجاهدین ورد آنها بود. آنان هدف خود را تغییر رژیم و تشکیل حکومت اسلامی اعلام کردند، اما به دلیل سابقه اعضای اصلی، و قبل از ورود به فاز نظامی تحت تعقیب قرار گرفتند. هسته گروه در نایین برای اولین بار مجبور به استفاده از سلاح شد و غلامرضا بصیرزاده مأموری را که به وی ایست داده بود از پای درآورد و فرار کرد. در ۱۶/۷/۱۳۵۵ سیدعلی جهان آرا و کریم رفیعی در بازار قم مورد سوءظن قرار گرفتند و مجبور به انداختن ساکی شدند که شناسنامه این دو تن در آن بود. در ۶/۱۱/۱۳۵۵، غلامحسین صفاتی هنگام گریز از تعقیب مأموران با تیر به شهادت رسید و مهدی هنردار دستگیر شد. این حادثه در نزدیکی اصفهان اتفاق افتاد. (۱۹۶)
بدین ترتیب ضربات یکی پس از دیگری به افراد گروه و حصن آنها وارد آمد و در یک اطلاعیه ساواک مشخصات همراه با عکس ۹۸ نفر شناسایی شده را اعلام کرد تا دستگیر شوند. (۲۰۷) با این حال ارتش انقلابی خلق مسلمان بر فعالیت خود افزود و همه گروه های اسلامی را به وحدت کلمه فراخواند و قول مبارزه تا پیروزی نهایی براساس دستور قرآن را به خلق مسلمان داد. (۲۰۹) بازنگری در عملکرد خود پس از وارد شدن ضربه و تقویت اصول مخفی کاری و عضوگیری جدید نشانگر تصمیم راسخ گروه به ادامه کار و عمل ضد رژیم شاه بود. در حقیقت آنان از ضربه وارده برای محکم کردن گروه و وارد کردن ضربه مقابل، استفاده مفید و موثر کردند و چند عملیات موفق در اهواز علیه مأموران سرکوب انجام دادند، دو تن از مزدوران آمریکایی در شرکت نفت را اعدام و راه را برای اعتصاب کارکنان شرکت نفت هموار کردند. اقدام انقلابی و معدوم کردن چند تن از فرماندهان رژیم در اهواز، دزفول، رفسنجان، کرمان و فسا نشانگر آبدیده شدن این گروه مسلمان بود و فعالیت بی وقفه آنان تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه یافت. (۲۱۷)
۴- گروه دختران عصمتیه (۲۲۰) فعالیت این گروه صرفاً فرهنگی در جهت آگاهی بخشی دینی و با لفاف سیاسی برای دختران و زنان است. همچنین آموزش قرآن و برگزاری مراسم دعا و کلاس های آموزشی از برنامه های آنان بود. کار آنان ابتدا در محل عصمتیه آغاز شد. کمال احمدزاده این جا را در خرمشهر «به منظور تدریس و تفسیر قرآن، تدریس زبان عربی و طرح بررسی مسائل مذهبی و انتشار جزوات و نوشته های مذهبی و توزیع آن بین اعضای عصمتیه» تأسیس کرده بود و خانم مهرانگیز احمدزاده آن را اداره می کرد. این مکان به تدریج محل فعالیت برخی از خواهران مذهبی با گرایش ضد رژیم شد و به همین دلیل چند تن از اعضای آن احضار و بازجویی شدند و آن محل تعطیل شد اما فعالیت افراد به محل های دیگر منتقل شد و حتی به شهرهای همجوار کشید. خواهران گروه هر کدام گاهی احضار و بازداشت می شدند؛ از جمله آنان معصومه اژدرافشار و فخریه اژدرافشار، صدیقه جهان آرا، مکیه عقیلی زاده، و… بودند. فعالیت این گروه با وجود مزاحمت های شهربانی و ساواک بدون وقفه ادامه یافت تا به تظاهرات مردم مسلمان منجر شد.
۵- گروه ابوذر (۲۳۰) این گروه نسبت به گروه قبلی شناخته شده تر است. گروه ابوذر با انگیزه قوی اسلامی «در تاریخ ۱۶ آبان ۱۳۵۱ (شب عیدفطر سال ۱۳۹۲ق.) در شهرستان نهاوند شکل گرفت». «نخستین نشست خود را در حمامی که به عبدالله خدارحمی مربوط بود و در ساعتی که حمام تعطیل شده بود، تشکیل دادند و در درون حمام با یکدیگر پیمان بستند» (۲۳۰)
بیشترشان دانش آموز دبیرستان و اولین محرکشان معلمی پیرو امام خمینی به نام محمد طالبیان بود. گروه با روحانیون حوزه علمیه تماس مستمر داشتند و از برخی از روحانیون رهنمود می گرفتند و از روحانیون مبارز نیز برای سخنرانی در نهاوند دعوت می کردند. یکی از روحانیون در محرم سال ۱۳۵۰ در نهاوند چنین گفت: «هر مسلمان باید اسلحه برگیرد و به جنگ رژیم طاغوت برخیزد و تا برقراری حکومت اسلامی از پای ننشیند.» (۲۳۲)
«شیخ محمدرضا فاکر خراسانی» از جمله روحانیون تأثیرگذار بر گروه ابوذر بود. خودسازی جسمی و روحی و سیر مطالعاتی در برنامه ها سری گروه قرار داشت.
آنان از نظر فکری خود مقلد و پیرو امام خمینی می دانستند. هدف شان برپایی حکومت اسلامی با تمرکز بر کتاب ولایت فقیه امام بود.
از نظر راهبرد مبارزه، نبرد مسلحانه با رژیم را برگزیدند. (۲۳۶)
این گروه مبارزه مسلحانه را در آذرماه سال ۱۳۵۱ با چند انفجار در مراکز دولتی و در سینما تاج نهاوند آغاز کرد و در قم برای به دست آوردن سلاح مأمور شهربانی، چندین نفر گرفتار شدند. (۲۳۹)
دادگاه نخست برای ۱۰ تن از افراد موثر گروه، در ۳/۹/۱۳۵۲ تشکیل شد و ۶ تن را به اعدام و بقیه را به زندان های بلند مدت محکوم کرد. با اعتراض گروه، دادگاه، تجدید نظر در ۲۸/۹/۱۳۵۲ همان ۶ نفر را به اعدام محکوم کرد و حکم در ۳۰/۱۱/۵۲ اجرا شد. وصایای شهدای گروه که تاریخ زمان اعدام (۳۰/۱۱/۵۲) را دارد گویای افکار اسلامی و مخلصانه آنان است. (۲۴۹- ۲۵۴)
یادآور شود که آقای عبدالرحیم ربانی شیرازی همزمان با دستگیری اعضای گروه دستگیر و به شدت شکنجه؛ بازداشت و زندانی شد؛ زیرا برخی از افراد گروه با وی دیدار کرده بودند ولی ربانی شیرازی آنان را از اقدام خام بازداشته بود که توجه نکردند.
۶- گروه شهید فاطمی (۲۹۹-۲۶۰) این گروه را حمیدرضا فاطمی فرزند علی محمد متولد ۱۳۳۳ خورشیدی در مشهد با ابتکار شخصی و از صفر پایه گذاشت. او دانشجوی دانشگاه صنعتی آریامهر (صنعتی شریف کنونی) و جوانی باهوش، اهل مطالعه، نکته سنج و ضد ظلم و فساد بود و معتقد به اعتقادات پایه ای اسلام. تمام افراد گروه در بازجویی گفته اند، قصدشان براندازی رژیم شاهنشاهی از طریق تعمیق و گسترش آگاهی های دینی و اجتماعی و بعد مبارزه مسلحانه بود.
گروه بعد از مدتی با تدارک خانه تیمی و تهیه مواد منفجره چند جا را مورد حمله قرارداد. اما هنگام خلع سلاح یک پاسبان، محمدعلی باقری تیر خورد و دستگیر شد و حمیدرضا فاطمی فرار کرد. این ماجرا ۲۰/۱۱/۱۳۵۳ در خیابان هدایت تهران اتفاق افتاد و در ۲۹/۱۱/۵۳ نیز حمیدرضا در خانه اش دستگیر شد. (۲۸۸-۲۷۸) افراد گروه پس از دستگیری تحت شکنجه قرار گرفتند و سرانجام دانشجو حمیدرضا فاطمی و روحانی محمدعلی موحدی در روز یکشنبه ۱۷/۱۲/۵۴ به جوخه مرگ رژیم سپرده شدند. محمدعلی باقری نیز «یک یا دو روز زودتر» اعدام شده بود. سه نفر نیز با یک درجه تخفیف از اعدام رستند. (۲۸۹)
مادر حمیدرضا (خانم فخری الملوک اتحاد تبریزی) به مولف کتاب نهضت امام خمینی می گوید: «حمیدرضا یک سال و سیزده روز در زندان بود. در این مدت حتی یک بار اجازه ملاقات به ما ندادند. به ما گفتند بیایید برای ملاقات. وقتی می رفتیم می گفتند: ممنوع الملاقات است. نه به ما ملاقات دادند، نه وصیت نامه و وسایل او را به ما رساندند و نه قبرش را به ما نشان دادند.» (۲۹۹) فرزند دیگر این خانواده، برادر حمیدرضا به نام سید فرید فاطمی در سال ۱۳۶۴ در جنگ تحمیلی به شهادت رسید. (۲۹۵)
جوانان درباری و آرمان شهر (۳۰۴)
از بخش های خواندنی دفتر چهارم کتاب نهضت امام خمینی (ره)، تألیف سید حمید روحانی (زیارتی) است. ماجرای این جوانان در برخی از مطبوعات بعد از انقلاب منتشر شد و اینک به طور مبسوط در این کتاب آمده است. مولف کتاب قبلاً گزارشی از آن را در یکی از شماره های مجله ۱۵ خرداد نیز منتشر کرده است.
در این بخش با پاتریک پهلوی (که نام خود را به علی اسلامی تغییر داد)، کاترین عدل و بهمن حجت کاشاتی آشنا می شویم. علی پهلوی برادرزاده محمدرضا شاه و دو نفر دیگر از خانواده مقرب رژیم محمدرضا شاه بودند که دل به اسلام دادند و «با الهام از مکتب و مرام آن رهبر سترگ و پیشوای بزرگ، به پا خاستند و زندگی در زیر طاق حزن انگیز غار سرد و تاریک کوه را بر رواق ها، سالن ها و دالان های پر زرق و برق و نورافشان دربار ترجیح دادند. در جست و جوی حقیقت و کرامت انسانی از دست رفته خود به دامان اسلام و تعالیم انسان ساز اسلامی درآمیختند و در این میان، بهمن حجت کاشانی از ویژگی های برجسته خارق العاده و بی مانندی برخوردار بود که باور آن آسان نیست.» (۳۱۱)
آشنایی با بهمن
بهمن حجت کاشانی، فرزند سرهنگ محمود حجت کاشانی روز ۲۶ شهریور ۱۳۲۳ متولد شد و به دلیل مأموریت های نظامی پدر در شهرهای مختلف درس خواند. عموی وی نیز تیمسار علی حجت کاشانی از درجه داران وفرماندهان ارتش رژیم شاه بود. بهمن در سال ۱۳۴۱ با درجه استواری در نیروی هوایی استخدام شد. به دلیل نمره بالا در آزمون اعزام به خارج برای تکمیل دوره فنی خلبانی به آمریکا فرستاده شد. توانایی او در هدایت بالگرد (هلی کوپتر) چنان بالا بود که نامزد خلبانی بالگرد شاه شد ولی در بازگشت از پذیرش این شغل امتناع کرد و سبب تشکیل پرونده ای در نیروی هوایی علیه خود شد. ازدواج بدون اجازه بهمن نیز کارش را سخت تر کرد و سبب گردید تا پس از دو سال کش و قوس و عدم عذرخواهی اش در رد خلبانی شاه به ۳ سال زندان و اخراج از ارتش محکوم شود. (۳۱۷)
در زندان قصر با خسرو جهانبانی (داماد شاه) که به جرم اعتیاد در زندان بود، هم بند شد. افرادی از درباری ها که به ملاقات جهانبانی می آمدند و به عیش و عشرت می پرداختند، بهمن آنان را نصیحت می کرد تا از عیش و نوش و بی بند و باری دست بردارند.
بهمن فردی دیندار و مسلمان و اهل نماز و روزه بود. (رجوع به خاطرات یکی از همقطاراتش پانوشت۳۰۹) از این میان دو نفر از جوانان یکی «پاتریک پهلوی» ) تنها فرزند شاهپور علیرضا پهلوی) و دیگری «کاترین عدل» (دفتر پروفسور یحیی عدل، دبیر کل حزب مردم و از درباریان معروف) بود.
کاترین خیلی زود شیفته بهمن شد و عشق خود را به او بروز داد. خسرو جهانبانی که از عاقبت کاترین در دربار می ترسید، کاری کرد که بهمن را پنهانی به زندان بابل منتقل کنند تا شاید کاترین دل از او بر کند. اما کاترین تلاش فراوانی کرد تا او را بیابد، سرانجام یافت و با آزادی بهمن، کاترین بدون اجازه پدر و با وجود مخالفتش با بهمن ازدواج کرد. پاتریک پهلوی نیز با هدایت بهمن مسلمان و در ۲۵ سالگی در بیمارستان بستری و مختون شرعی شد و فامیل خود را از «پهلوی» به «اسلامی» تغییر داد و نام خود را نیز «علی» انتخاب کرد (۳۱۹)
علی اسلامی (پاتریک پهلوی) کیست؟
وی فرزند شاهپور علیرضا پهلوی از مادر لهستانی تبار و مسیحی بود. و در پاریس زاده شد. علیرضا پهلوی تنها برادر تنی محمدرضا پهلوی (شاه وقت ایران) بود شاهپور علیرضا، سلطنت را حق خود می دانست و در صدد براندازی محمدرضا بود، اما محمدرضا با پیش دستی، هواپیمای وی را در یک سانحه ساختگی در سال ۱۳۳۲ در دریای خزر ساقط کرد و او را ازبین برد.
علی اسلامی در مورد بهمن حجت کاشانی می گوید: «او مسلمانی غیر متعصب و به راستی جوانی دینی بود. آن چه با ما صحبت و همنشینی می کرد، سخن از لفظ اسلام به زبان نمی آورد، از اصولی در دین سخن می گفت و حقایقی را بازگو می کرد که بعدها فهمیدیم آن چه به تبیین آن پرداخته [طابق] النعل بالنعل اسلام بوده است. او بر ما جوان هایی که اصولآً بویی از اسلام و دیانت نبرده بودیم خیلی ماهرانه وارد شد و همگی را غیر ارادی به سوی افق باز انسانیت و اسلامیت پیش برد. بهمن فلسفه زندگی ما را دگرگونی نمود و آن اتصالی را که یاران باهم داشتند، به انفصال کشانید و بربنیان عقاید ما تسخیر زد…» (۳۲۴)
جریان علی اسلامی و بهمن حجت کاشانی به صورت مبسوط و با تحقیقات میدانی مولف آمده است که خواندن آن جالب و در همان حال عبرت آموز می نماید. بهمن پس از قیام مسلحانه در کوه های خرم دره، خود را به تهران می رساند و به خانه دوستی می رود تا برنامه اش را برای کشتن شاه اجرا کند، اما تا جدار – صاحب منزل و رئیس قسمت اقتصادی بانک مرکزی که همکاری ساواک بود- به ساواک ماجرا را گزارش می دهد و مأموران ساواک با کلید تاجدار به خانه او وارد شدند و «بهمن را در ساعت ۱۵:۱۲ روز اول اردیبهشت ۱۳۵۴ هنگامی که به دلیل خستگی راه پیمایی دو روز در خواب بود با رگبار از پای درآوردند.» (۴۰۰)
همسر فلج وی (کاترین عدل) نیز در غار محل سکونتش که در محاصره نیروهای ارتشی و مأموران شهربانی و ساواک بود با چند تیر مأموران محاصره کننده کشته می شود. و دو دختر وی زخمی می شوند. (۳۹۰)
«پزشک قانونی اظهار داشت جمعاً پنج گلوله به بدن همسر حجت کاشانی کاترین عدل (چهارعدد زیر بغل راست و یک گلوله سمت راست گردن) اصابت [کرده] و باعث مرگ او شده و اضافه نمود که گلوله ها از بدن وی خارج نشده است». (۳۹۹)
ولی مریم دختر ۸ ساله بهمن و کاترین گفت: «مادرم بر اثر بمب نظامی ها (منظور نارنجک دستی) مرد». (۳۹۹)
در همین ماجرای خرمدره، علی اسلامی نیز توسط نیروهای محاصره کننده دستگیر و مهمات و سلاح های منزل وی نیز ضبط شد. (۴۰۹- ۴۰۸)
علی اسلامی را بازداشت و در اوین بی سر و صدا زندانی کردند و آن چه دروغ بود در مطبوعات علیه بهمن حجت کاشانی نوشتند ولی از ارتباط علی اسلامی (پهلوی) با وی هیچ موردی را اشاره نکردند.
سرانجام علی را بی سر و صدا (۲۵/۲/۱۳۵۴) به روستای کلاله (در استان گلستان کنونی) به همراه همسر و دو فرزندش روانه کردند تا کشاورزی کند؛ به شرطی که از محل بیرون نرود و با کسی تماس نگیرد محل وی زیر نظر و مراقبت مأموران بود. (۴۲۸) ولی علی بدون توجه با هرکسی می خواست دیدار و گفت و گو می کرد. علی اسلامی در مدت بازداشت و در مدت اقامت در کلاله با مأموران رژیم هیچ همکاری نکرد و همواره بر مسلمانی خود تأکید می کندو سرانجام «امیرعباس هویدا، نخست وزیر طی نامه ای به سپهبد صمدیان پور، رئیس شهربانی کل کشور» اعلام کرد که طبق نظر شاه، علی پهلوی (اسلامی) و همسرش و فرزندانش را با گذرنامه و نام مستعار روانه خارج کنند. (۴۳۵)
مولف این کتاب نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی در پاریس در محل رایزنی فرهنگی ایران با علی اسلامی دیدار و گفت و گو کرد (عکس دیدار، ۴۲۹)
آخرین بخش این دفتر از کتاب نهضت امام خمینی درباره «فریادگران فیضیه» است. (۴۵۳)
نویسنده ضمن بررسی وضعیت ایران در دهه ۵۰، به تحول شعارها و حرکت های رادیکالی اشاره می کند که تحت تأثیر موضع گیری های امام خمینی به ویژه پس از طرح حکومت اسلامی یا ولایت فقیه در میان مبارزان مسلمان به وجود آمد. برای نمونه، وی از تظاهرات سه روزه ۱۵ تا ۱۷ خرداد ۱۳۵۴ به مناسبت تجلیل از حماسه آفرینان ۱۵ خرداد سال ۴۲ در قم (فیضیه) یاد می کند که به صورت حرکت رعدآسا و ضد رژیم درآمد و گفته شد که در این قیام ۵۴ نفر کشته (۴۸۵) و ده ها نفر دستگیر شدند. (۴۶۸- ۴۸۹)
مولف نامهای را از افغانستان می آورد که به او در نجف اشرف نوشته بودند: «وقتی اولین جزوه درس حکومت اسلامی به افغانستان رسید با استفاده خارج از توصیف محصلین مدارس و دانشجویان و دیگر قشرهای دانا مواجه شد تا جایی که حسینیه ها و مساجد در روزهای تعطیل از محصلین و دانشجویان پر می شد و حکومت اسلامی تدریس می گردید و تنها در یک حسینیه بالغ بر چهارصد محصل و دانشجو برای آموختن کتاب حکومت اسلامی گردهم می آمدند.»
مولف یادآوری می کند طبق گزارش ساواک از سال ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۵ تعداد روحانیون ممنوع المنبر ۱۱۲ تن بود. در این دوره شماره روحانیون زندانی هم کمتر از این تعداد نبود. وی اسامی عده ای از زندانیان مقیم دهه ۵۰ را در (۴۶۴- ۴۶۳) آورده است.
به تعداد روحانیون زندانی و ممنوع المنبر باید روحانیون تبعیدی را هم اضافه کرد. ساواک روی نقشه ایران، جاهایی را که باید روحانیون تبعید شوند مشخص کرده بود (۸۴۵) طبق این نقشه روحانیون می بایست به شهرهای گنبد کاووس، مشکین شهر، طوالش، پیرانشهر، بوکان، ملایر، ایلام، داران، ممسنی، برازجان و بافت تبعیه شوند.
در همین دوره بسیاری از دین باوران زن و مرد مسلمان و مبارز از میان اقشار مختلف دستگیر و روانه شکنجه گاه ها شدند. به گزارش رئیس ساواک قم به سپهبد نصیری در ساواک مرکزی در ماجرای تظاهرات ۱۵ تا ۱۷ خرداد ۱۳۵۴ در فیضیه قم ۲۲۲ نفر از طلاب دستگیر شدند… ولی آمار دستگیری «۳۰۰ نفر» نیز وجود دارد (۵۰۰)
پس از این ماجرای بزرگ، آیات عظام در جلسه ای تصویب کردند که نمایندگانی به زندان شهربانی قم بفرستند و از دستگیر شدگان دیدن کنند، خانواده های طلاب متأهل شناسایی و به آنان کمک مالی شود، مدرسه فیضیه و دارالشفا از اشغال خارج و پس گرفته شود، در مقابل تبلیغات رژیم برای کمونیست نشان دادن طلاب نامه هایی به مقامات روحانی دیگر نوشته و از دستگیر شدگان پشتیبانی شود که چنین هم می کنند. (۵۰۲)
بعد هم درس های حوزه های دیگر تعطیل و در مشهد سید عبدالکریم هاشمی نژاد و عباس واعظ طبسی و طلاب دیگری از جمله در مشهد دستگیر شدند. در حقیقت اقدام طلاب قم در ۱۵ تا ۱۷ خرداد ۱۳۵۴ دامنه اعتراض را به شهرهای دارای حوزه علمیه و به برخی از دانشگاه های مثل دانشگاه تهران کشاند که مورد انتظار رژیم نبود؛ اعلامیه های مختلف نیز دامنه افشاگری علیه جنایات عوامل رژیم را به کوچه و بازار و خانه ها گسترش داد.
امام خمینی (ره) در ۲۰ تیر ۱۳۵۴ اعلامیه ای با محتوای محکومیت رژیم سرکوبگر و حمایت از طلاب صادر کرد. در بخشی از آن آمده است: «این جانب به ملت بزرگ ایران پس از تسلیت در این مصیبت های دلخراش و تسلیت در اهانت به قرآن کریم و حریم اهل بیت طهارت – علیهم السلام – و تسلیت در واقعه ۱۵ خرداد ۴۲ و ۱۷ خرداد ۵۴، تبریک می گویم بر این روشنفکری و آزادمنشی، تبریک می گویم بر طلوع صبح آزادی و قطع ریشه استعمار و عمال خبیث آن.» (۵۲۵)
دفتر چهارم از نظر تدوین مطالب به ویژه بهره مندی از شرح عکس ها و سامان بخشی پیوست ها و اسناد، دقیق تر از سه دفتر دیگر درآمده است. برای مولف محترم این کتاب عظیم که وعده دفتر پنجم آن را نیز داده، آرزوی توفیق هر چه بیشتری از خداوند متعال داریم.