در تاریخنگارى رسمى مشروطیت که هنوز هم روایتهاى یکسوگرایانه و تنگنظرانه آن، نوشتههاى تاریخى این دوره را تحت سیطره خود دارد، به طور کلى با یک معادله دوطرفه سر و کار داریم که یک طرف آن، آزادیخواهان، مشروطهطلبان، اصلاحگران، سینهچاکان ترقى و تجدد، قانونگرایی، روشنفکرى و فرنگرفتهها قرار دارند و طرف دیگر آن، مستبدان، مخالفان آزادی و قانون و طرفداران عقبماندگی قرار دارد، در این میان، تاریخنگاری رسمی مشروطیت به خصوص در سلطه هفتاد ساله خود بر تار و پود فرهنگ، ادبیات و پژوهشهاى علمى و سیاسى این کشور، به طور کلى غیر از این دو روایت هیچ روایت دیگرى را بر نمىتابد.
در این گفتار، روایتهاى رسمى و تاریخنگاریهاى دولتى عصر مشروطیت پیرامون افکار، اندیشهها و اهداف ستار خان را مورد تردید قرار خواهیم داد و معتقدیم ظلمى که از این ناحیه بر حقایق تاریخى تحولات سیاسى و اجتماعى ایران وارد شده است به مراتب ناجوانمردانهتر از شهادت متفکران و منتقدانى است که به وسیله تاریخنگارى رسمى و دولتى عصر مشروطیت ترور شخصیت شدند.
همه مىدانیم که در پى بمباران مجلس و سرکوب مشروطهخواهان در تهران، در تبریز نیز یورش به دژ مقاومت سلحشوران و مجاهدان تبریزى به رهبرى ستار خان آغاز شد. نظامیان دولتى به تبریز تاختند و به سرکوب اهالى دست زدند. انجمنىهاى بىاراده، همانند همکیشان تهرانى خود، بدون کوچکترین مقاومتى سنگر را رها کردند و از صحنه گریختند. اینان نه مرد رزم بودند و نه براى فداکاری، جانبازى و شهادت در راه وطن به صحنه آمده بودند. انگیزه آنان از آن همه هیاهو و جار و جنجال این بود که نگذارند ملت ایران بر سرنوشت خویش چیره شود و به آزادى و استقلال دست یابد و از آنجا که ستار خان و پیروان او به راستى در راه اسلام، ایران و استقلال به پا خاسته بودند، براى کارگزاران استعمار و دستافزاران آنان خطر جدى به شمار مىآمدند. از این رو، همه تلاش فراماسونهایى که در انجمن تبریز رخنه داشتند این بود که آتش جنگ را در میان آن مجاهدان پاکباخته و نیروهاى دولتى شعلهور کنند و همانگونه که در تهران پیشروان مشروطیت را به دست قزاقان سرکوب و پراکنده کردند، ستار خان و یاران او را نیز به دست دژخیمان خونآشام رژیم محمدعلى شاهى به شکست بکشانند
بسیارى از سردستگان و نمایندگان انجمن سخت ترسیدند و هر یکى به اندیشه جان و دارایى خود افتاده… هر یکى خود را به نهانگاهى کشید… راستى ایستادگى گردانه ستار خان یک کار بزرگى مىباشد. در تاریخ مشروطه ایران هیچ کارى به [این] بزرگى و ارجدارى نیست. (۱)
اما تحریفگران قلم بدست تاریخ این حماسه بزرگ و دلیرانه ستارخان را در نوشته های خود طوری جلوه دادند که ستار خان را در رده انقلابىنماها و سیاستبازان انجمن تبریز بنمایاند و ایده و آرمان او را در برقرارى مشروطه اروپایى و نظام لائیک جلوه دهد. در جایى که روشن است راه ستار خان با کژراهه انجمنىها و انقلابىنماها تفاوت ریشهاى دارد همسان نمایاندن آن دو نشاید. براى روشنتر شدن این واقعیت برخى ویژگىهای او را برمىشمریم
۱- ستار خان پیرو ولایت و پایبند به تقلید بود
… این خادم کمترین ملت، به حکم واجبالاطاعه حجج اسلام نجف اشرف که نواب امام و آقایان حقیقى و روحانى مایند، حمایتکننده مجلس شوراى ملى تهران – شیدالله ارکانه – و انجمن مقدس ایالتى تبریز و مشروطه مىباشم. الان حکم ایشان در بغل من است… . (۲)
۲- ستارخان به امامان بزرگوار و اهل بیت پیامبر اکرم(ص) گرایش ویژهاى داشت، نام و یاد حضرت امام زمان(عج) و حضرت عباس(ع) را پیوسته بر زبان داشت. او در پاسخ به نماینده عینالدوله هشدار داد:
… من با این جمع قلیل که دست از جان شستهاند دفاع خواهیم کرد و انشاءالله از فضل خداوندى و توجه امام زمان – علیه السلام – دمار از روزگار ظلم مستبدین در خواهم آورد (۳)
۳- ستار خان از سیاستبازی، پشت هماندازی، مردمفریبى و بیگانهپرستی گریزان بود. او هیچگاه دستافزار روس و انگلیس قرار نگرفت و زیر پوشش مشروطیت و آزادى و دموکراسى در پى اجرای سیاست بیگانگان نبود.
… اگر شاهنشاه ایران به من سیاست فرمایند نوش خواهم مرد. [اما] ابداً ملت از حقوق مشروعه خود دست نخواهد کشید، مگر من و اهالى تبریز به دولت علیه ایران یاغى شده که در زیر بیدق شما (خطاب به کنسول روس) پناهنده شویم؟ (۴)
۴- ستار خان چنانکه به طور عینى نشان داد، در راه مبارزه با استبداد و برقرارى نظام مشروطه، در چهارچوب اسلام ایستادگى و جانفشانى کرد، مانند انقلابىنماها و به اصطلاح «آزادیخواهان»! نبود که آزادی، دموکراسی، مشروطیت و… را دستاویزى براى رسیدن به قدرت و یا انجام مأموریت قرار داده بودند و زیر پوشش مشروطهخواهى با خودکامهترین و جنایتکارترین زورمداران بند و بست مىکردند و با محمدعلى شاه به بهانه اینکه مخالف مشروطیت است کشمکش داشتند و در راه رسیدن ظلالسلطان به سلطنت تلاش مىکردند.
ایستادگى و پایدارى حماسى و کممانند ستار خان در تبریز، در پى بمباران مجلس شوراى ملى و سرکوب مشروطهخواهان و پراکندن پیشروان مشروطیت، تنها حرکتى بود که در راستاى آرمانهاى اسلامى و اهداف بنیانگذاران نهضت عدالتخواهى تداوم یافت. دولت همه نیرو و توان خود را به کار گرفت تا آن مقاومت را در هم بشکند و آن تنها نداى آزادیخواهى و قانونگرایى را خاموش سازد. نظامیان بر سر اهالى تبریز شبانه روز بمب ریختند و از هیچگونه تجاوز، تاخت و تاز و چپاولگری پروا نکردند. در مدتی کوتاه ۳۴ بار جنگى تمام عیار ضد ستار خان انجام دادند، لیکن راه به جایى نبردند.
در این میان، علماى نجف که از دلاوریها و پایداریهاى ستار خان و مجاهدان تبریز و نیز از بستن راه آذوقه به آن شهر از سوى عینالدوله آگاهى یافته بودند به پشتیبانى مجاهدان برخاستند و فتوا دادند که حمله بر تبریز «به منزله جنگ با امام زمان» و بستن راه خواربار براى آن شهر «در حکم بستن آب فرات به روى اصحاب سیدالشهدا (ع)» است. (۵)
این فتوا در سست کردن سربازان دولتى و خوددارى آنان از پیکار با مجاهدین تبریز تأثیر بسزایی داشت و روحیه مجاهدان را بیش از پیش استوار کرد.
بدگمانى انگلیس نسبت به حرکت تبریز ریشه در اندیشه و انگیزه ستار خان داشت که از اسلام مایه مىگرفت و در پى برقرارى مشروطه اسلامى و مشروعه بود، نه مشروطه وارداتى و استعمارى. از این رو، انگلیسیان آنگاه که نتوانستند این حرکت اسلامى را با هیچ ترفند، نیرنگ و توطئهاى در هم بشکنند و کنار بزنند، با روسها به معامله برخاستند و با یکدیگر بر سر تبریز به سازش رسیدند.
از این رو، دولت روسیه در پى بند و بست با انگلستان با دستاویز اینکه جان اتباع بیگانه در تبریز مورد تهدید قرار گرفته است، به خاک ایران تجاوز کرد و تبریز را به اشغال خود درآورد و کانون انقلاب را در آن شهر متلاشى ساخت. در ۶ اردیبهشت ۱۲۸۸ / ۹ ربیعالاول ۱۳۲۷ سپاهیان روس با ساز و برگ نظامى از مرز ایران گذشتند و بر تبریز تاختند، بدینگونه نهضت اسلامى و عدالتخواهى تبریز نیز در هم شکست.
پاورقی:
۱. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران (تهران: امیرکبیر، بیتا، چ ۴)، ص ۶۹۳ و ص ۶۷۸.
۲. همان، ص ۱۲۳ و ۱۲۴.
۳. بلوای تبریز، یادداشتهای حاجی محمدباقر ویجویه، به کوشش علی کاتبی (تبریز: خورشید، ۱۳۴۷)،ص ۲۱.
۴. همان، ص ۳۱.
۵. کسروی، همان، ص ۷۲۹.