آیا انتصاب مرحوم مهندس مهدی بازرگان به مقام نخست وزیری دولت موقت از جانب امام خمینی و اعلام اینکه حمایت از دولت او حمایت از دولت امام زمان است، با موضع بعدی امام که نهضت آزادی را گروهی منحرف و غیر قانونی خواندند، منافات ندارد؟ آیا میان این دو رفتار تناقض دیده نمیشود؟!
اولا باید دانست که سران «نهضت آزادی» در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی خود را از پیروان سرسخت ولی فقیه و اسلام فقاهتی وانمود میکردند و در راه اطاعت از امام و اجرای منویات ایشان سر از پا نمیشناختند. چنان که در شماره ۶ فصلنامه ۱۵ خرداد آمد «نهضت آزادی» طی اطلاعیهای با تمسک به آیه قرآنی اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولیالامر منکم، پیروی و اطاعت از ولایت و مرجعیت را واجب اعلام کرد و مهندس بازرگان در سخنرانی خود امام خمینی را حسین زمان میدانست و به ملت ایران میبالید که حسین زمان را تنها نگذاشتند و مانند کوفیان عمل نکردند. چه کسی باور میکرد که دم زدن آنها از امام و سخن گفتن آنها از ولایت و مرجعیت جنبه تاکتیکی و فرصتطلبی داشته باشد. در آن روز به نظر میرسید که این گروه در باور و دریافت خود از اسلام تجدید نظر کرده و به اسلام ناب محمدی(ص) ایمان آوردهاند.
ثانیا برگزیدن نامبرده به ریاست دولت موقت، طبق نظر و رأی شخصی امام نبود، چنان که در نامه ۶/۱/۱۳۶۸ تصریح کردند: والله قسم من با نخستوزیری بازرگان مخالف بودم.
بلکه امام علیرغم نظر خویش به آرای اکثر اعضای شورای انقلاب احترام گذاشت. دأب امام این بود که هیچگاه رأی و نظر شخصی خود را بر نظر جمع مقدم نمیداشت.
ثالثا باید توجه داشت طبق مبانی فقهی هر شخصی که از جانب ولی فقیه به مقامی منصوب میشود، از آن جهت که منصوب ولیفقیه است، حمایت از او در حکم حمایت از دولت امام زمان است.
بنابراین آن روزی که این گروه خود را پیرو ولایت فقیه وانمود میکردند با آن روزی که رویاروی ولایت و امامت ایستادند متفاوت بودند و طبیعی است که برخورد با آنان در این دو روز متفاوت باشد.