مصاحبه شبکه یک سیما با دکتر سیدحمید روحانی پیرامون عوامل فرار شاه و سقوط رژیم پهلوی مورخه  ۲۱/۱۰/۸۹

 عوامل سقوط شاه رهبری امام و آگاهی ملت ایران بود.
به نتیجه نرسیدن تلاش رژیم برای دور کردن ملت ایران از اسلام و پیوستن بدنه ارتش به ملت، از عوامل اصلی فرار شاه بود.
نارضایتی مردم از نظر اعتقادی، اقتصادی و امنیتی در حد انفجار، این انقلاب را آفرید.
امریکا دریافته بود که تاریخ مصرف شاه تمام شده و دفاع از او دفاع از یک مهره سوخته است؛ شاه برای آنها ارزشی نداشت که بخواهند او را حفظ و یا از او دفاع کنند.
پیروزی انقلاب اسلامی با آگاهی مردم، توکلشان به خدا و اینکه هدفشان الهی بود و با پیروی مردم از اصل ولایت‌فقیه تحقق پیدا کرد. اگر ملت ما این ویژگی‌ها را حفظ کند مسلما انقلاب ما تداوم پیدا می‌کند.
* * *

چه عواملی موجب سقوط رژیم شاه شد؟ 
برای پاسخ به این سؤال دو خاطره است که لازم می‌دانم عرایضم را با آن خاطرات شروع کنم. نخست اینکه امام در ۱۶ مهرماه ۱۳۴۱ که روز آغاز نهضت ایشان بود در جمع مراجع قم این جمله را فرمودند که: «اگر ما بخواهیم اسلام و ایران از اضمحلال نجات پیدا کند باید دودمان پهلوی را از بین ببریم. استعمار انگلیس خاندان پهلوی را در ایران به قدرت رساند تا به دست آنها هم اسلام را از بین ببرد و هم ایران را به روز سیاه بنشاند.» آقای شریعتمداری که در این جلسه حضور داشتند از امام سؤال کرده بودند که ما با کدام قدرت و نیرو می‌توانیم چنین هدفی را به زبان بیاوریم و مطرح کنیم؟ ما که بمب در جیبمان نیست تا بیرون بیاوریم و برسر‌ شاه بکوبیم.
امام فرموده بودند «ما قدرتی داریم که اگر درست از آن استفاده شود از بمب قوی‌تر است و آن قدرت مردمی است.» امام از همان تاریخ در جهت رشد و آگاهی دادن به مردم حرکت کردند، به مردم تکیه کردند و با کمک مردم و محرم دانستن آنها و روشنگری‌هایی که به مردم کردند قدم به قدم با مردم جلو آمدند تا جریان انقلاب اسلامی فرا رسید.
خاطره دوم که خودم حضور داشتم مربوط می‌شود به فروردین ماه ۱۳۴۲.
بعد از حمله کماندوهای شاه به مدرسه فیضیه که روز دوم فروردین ۱۳۴۲ اتفاق افتاد. شاید هفت تا ده روز پس از آن فاجعه بود که امام در منزلشان در جمع عده‌ای از طلاب و روحانیان بعد از نماز مغرب و عشا نشسته بودند، یکی از روحانیان این سؤال را مطرح کرد و خطاب به امام عرض کرد: اکنون که دولت نشان داد در برابر انتقاد و اعتراض شما تحمل‌ناپذیر است و به دلیل اعتراضاتی که شما به دولت داشتید به مدرسه فیضیه حمله کردند و مدرسه را به خاک و خون کشیدند. آیا در چنین شرایطی اعلامیه دادن و سخنرانی کردن کار مناسبی است؟ آیا سخنرانی و اعلامیه می‌تواند در مقابل توپ و تانک عرض‌اندام کند و کارایی داشته باشد؟ امام پاسخی فرمودند که آن موقع من نتوانستم آن را به درستی درک کنم. ایشان فرمودند: «اگر ما بتوانیم مردم را آگاه سازیم و ملت ایران به وظایف اسلامی و انسانیشان آشنا شوند شاه و ساواک نمی‌توانند در این کشور زندگی کنند و باید از ایران بیرون بروند.»
این سخن امام در آن روز برای من یک مقداری قابل هضم نبود و نتوانستم بفهمم اگر مردم ما به وظایف اسلامیشان آگاه شوند چگونه می‌توانند درمقابل توپ و تانک بایستند. این جریان گذشت و این ابهام در ذهن ماند تا سال ۱۳۵۶ که نهضت فراگیر شد و ملت ایران به تعبیر حضرت امام به وظایف اسلامی و انسانیشان به‌درستی آشنا شدند و یکپارچه به حرکت درآمدند، بدنه ارتش به مردم پیوست ورژیم خلع سلاح شد.
آن روز بود که من دریافتم امام در سال ۱۳۴۲ چه گفتند و برای من نکته‌ای که قابل تعجب بود این بود که امام در طول مبارزاتشان حرکت مسلحانه را تایید نمی‌کردند. وقتی که گروه شهید محمد بخارایی از شاخه نظامی حزب مؤتلفه اسلامی می‌خواستند دست به اعدام انقلابی بزنند نماینده‌ای را خدمت امام فرستادند و امام حرکت مسلحانه آنها را تایید نکردند. برای من جای شگفتی بود که امام با دست خالی چگونه می‌خواهد یک نظام تا دندان مسلح را سرنگون کند. سال ۱۳۵۶ این مسئله حل شد و امام با کمک مردم توانستند هدف مقدس خود را جامه عمل بپوشانند و آن‌چه را که ما در قرآن می‌خوانیم که پیامبران ما مانند حضرت موسی(علی نبینا و آله و علیه‌السلام) با یک عصا نظام چهارصد ساله فرعون را سرنگون می‌کند. در قرن اتم و در قرن بیستم امام با دست خالی و با سلاح ایمان و با آگاه ساختن مردم این هدف را تحقق بخشیدند.
بنابراین عوامل سقوط شاه رهبری امام و آگاهی ملت ایران بود.
ملت ایران دو ویژگی داشت: ویژگی اول این بود که حرکتش الهی و برای خدا بود؛ برای مادیت، مال، پول، قدرت و شهرت و اینگونه مسائل نبود. فقط برای خدا و دفاع از اسلام بود. ویژگی دوم ملت ایران آگاهی و هوشیاریشان بود. مردم ما در حد اعلای رشد و آگاهی بودند و توانستند در برابر ترفندها و توطئه‌های رژیم هیچ‌وقت فریب نخورند و اغفال نشوند و کاملا راه را به‌درستی بشناسند و این مسئله‌ای بود که در پیروزی انقلاب اسلامی و فرار شاه نقش بسیار ارزشمند و عظیمی داشت.
چ
ه عواملی باعث فرار شاه از ایران شد؟
رژیم شاه که بعد از کودتای ۲۸مرداد [۱۳۳۲] به ایران برگشت می‌دانست که در میان ملت ایران پایگاهی ندارد و مردم از او متنفراند. ولی دو امید داشت؛ مسئله اول امید به ارتش بود. تاجایی که توانست روی ارتش سرمایه‌گذاری کرد، وام‌های کلانی از خارج گرفت، بودجه کلانی را برای پرورش ارتش در نظر گرفت نه برای دفاع و استقلال کشور بلکه برای اینکه از نظام شاهنشاهی دفاع کنند و به اصطلاح فرهنگ شاهنشاهی را پاس بدارند و برای سرکوب ملت در خدمت رژیم شاه باشند.
مسئله دوم اینکه رژیم امید داشت با ترویج فرهنگ شاهنشاهی، اندیشه‌های باستان‌گرایی ملت ایران را به تدریج از اسلام دور و به رژیم شاه نزدیک کند و وفاداری مردم به شاه را به دست آورد. این دو مسئله‌ای بود که رژیم شاه خیلی به‌ آن امید داشت و برای آن خیلی سرمایه‌گذاری کرده بود. اما با آغاز نهضت امام و آمدن مردم به صحنه، رژیم دریاف ملت را به همراه ندارد و نه ترویج باستان‌گرایی و فرهنگ شاهنشاهی و نه رفرم امریکایی که از سال ۱۳۴۰ در ایران به اسم اصلاحات ارضی و تقسیم اراضی اجرا کردند نتوانست مردم را اغفال کند و آن برنامه‌های نمایشی نتوانستند مایه فریب مردم شوند.
رژیم شاه فکر می‌کرد یک ارتش جرار قوی پنجه‌ی تا دندان مسلح را در اختیار دارد که هروقت بخواهد می‌تواند مردم را سرکوب کند. اما در سال ۱۳۵۶ دریافت که ارتش هم با او نیست. با پیوستن ارتش به صف ملت و با جدا شدن نیروهای مسلح، نیروهای هوایی و نیروی زمینی از بدنه ارتش و اینکه پادگان‌ها خالی شدند برای رژیم زنگ خطر را به صدا درآورد و فهمید که خلع سلاح شده است. خصوصا آن جریانی که در روز عاشورا در پادگان لویزان اتفاق افتاد که چند نفر از نیروهای مسلح، خلبانان و فرماندهان ارتش را به رگبار بستند، تیر خلاصی برای رژیم شاه بود و فهمید که دیگر از پشتیبانی ارتش هم نمی‌تواند برخوردار باشد. خواه‌ناخواه دیگر راهی برای او باقی نمانده بود، از یک طرف حرکت خروشان ملت و فریاد مرگ بر شاه که در سراسر ایران طنین‌انداز شده بود و از یک طرف پیوستن بدنه ارتش به ملت سبب شد که خارجی‌ها دریابند اگر روزی خواستند کودتایی کنند، پادگان‌ها خالی شده و اگر نیرویی هم باقی مانده دلشان با شاه نیست و قلبشان با مردم است و از او اطاعت نخواهند کرد. بنابراین برای شاه هیچ راهی باقی نمانده بود جز اینکه جانش را بردارد و خودش را نجات دهد.
چرا کشورهای غربی نتوانستند از فرار شاه جلوگیری کنند؟
کشورهای غربی یکی از این سه کار را می‌توانستند انجام دهند یا باید نیروهای خارجی در جهت پشتیبانی از شاه وارد ایران می‌شدند که طبیعی بود کشورهای غربی هیچ‌وقت برای چنین مهره‌های سوخته‌ای سربازان خود را به خطر نمی‌انداختند. آنها از این‌گونه مهره‌هایی که تاریخ مصرفشان تمام شده باشد زیاد دارند، آنها را کنار می‌گذارند و فکر می‌کنند می‌توانند نیروهای دیگری را جایگزین کنند. امریکا با ارزیابی‌هایی که داشت به‌درستی دریافته بود که تاریخ مصرف شاه تمام شده و دفاع از او دفاع از یک مهره سوخته است و امریکا نمی‌توانست برای یک آدمی مثل شاه که آلت دستی بود و هیچ ارزشی نداشت جان سربازان خود را به خطر بیاندازد.
راه دوم اینکه کودتا کنند. کودتا هم با پیوستن سربازان، نیروهای مسلح، نیروی هوایی و نیروی زمینی به مردم خود به خود برای ارتش فراهم نبود برای امریکا هم که بخواهد کودتا کند امکان‌پذیر نبود. حتی آنطور که شنیدم با آمدن هایزر به ایران، یکی از سخنان وی با فرماندهان ارتش شاه این بود که اگر روزی لازم باشد، آنها دست به کودتا بزنند. فرماندهان ارتش به او جواب داده بودند که یا پادگان‌ها خالی شده و یا اگر هم نیرویی در پادگان‌ها باقی مانده دلشان با ما نیست و معلوم نیست که از ما اطاعت کنند.
راه سوم این بود که بتوانند مسیر انقلاب را منحرف کنند و کسانی را جایگزین رهبری سازند و به اصطلاح رهبری فرمایشی و کاذبی را بوجود آورند و مسیر انقلاب را عوض کنند تا شاه را نجات دهند. البته به این کار هم دست زدند. شما اگر کتاب‌هایی را که لانه جاسوسی منتشر کرده است ببینید متوجه می‌شوید که خیلی سعی کردند بتوانند رهبری قلابی بوجود آورند تا امام را از رهبری بلامنازع خود کنار بزنند و در مقابل امام، قدرتی را بوجود آورند. مدتی روی شریعتمداری کار کردند، زمانی دکتر سنجابی را مطرح کردند و حتی در مذاکرات داخلی که اردشیر زاهدی هم حضور داشت این موضوع مطرح شد که روی دکتر سنجابی تبلیغات صورت گیرد. دکتر مصباحیان که سردبیر روزنامه کیهان بود گفت: هرکسی را که شما بخواهید می‌توانیم در ظرف یک‌ماه به عنوان یک چهره انقلابی در ایران مطرح کنیم.
روی دکتر سنجابی سرمایه‌گذاری کردند اما دیدند رهبری امام مثل آفتابی می‌درخشد که با اینگونه فانوس‌ها نمی‌توان نور آن را زدود و کم‌رنگ ساخت و این مسئله هم راه به جایی نبرد بنابراین دیگر چاره‌ای نداشتند و آخرین حربه آنها هم آوردن شاپور بختیار بود تا بتوانند حداقل یک مهره وابسته به غرب را در مقابل امام حفظ کنند که البته دیدیم طوفان انقلاب او را هم از بین برد و انقلاب را به پیروزی رساند.

 علل اصلی نارضایتی‌ها از رژیم شاه چه بود؟
عوامل مختلفی را در زمینه نارضایتی مردم می‌توان ذکر کرد. اولین نارضایتی که مردم از رژیم شاه داشتند نارضایتی اعتقادی بود. مردم از زمان‌های دور از دوران خود رضاخان به این نتیجه رسیده بودند که خاندان پهلوی چه پهلوی اول و چه پهلوی دوم در اندیشه اسلام‌زدایی و اسلام‌ستیزی هستند. عملکرد، رفتار و کارهای زشتشان و فسادهایی را که رواج می‌دادند که حتی بیان آن شرم‌آور است به گوش مردم می‌رسید و مردم از آنها اطلاع حاصل می‌کردند. نمونه بارز آن جریان جشن هنر شیراز است که در برابر چشم ده‌ها زن و مرد، کودک و جوان و پیر آن آمیزش جنسی را در خیابان تحت عنوان جشن هنر انجام دادند. این فضاحت‌ها مردم را کاملا به ستوه می‌آورد و مردم نسبت به رژیم شاه تنفر پیدا می‌کردند و احساس می‌کردند که برنامه آنها،برنامه اسلام‌زدایی است. به قدرت رساندن بهایی‌ها و حمایت از حزب صهیونیستی و رابطه با رژیم صهیونیستی، اینها چیزهایی بودند که برای مردم سخت ناراحت کننده بود و عامل دیگر نارضایتی مردم عامل اقتصادی بود.
از یک طرف فقر و گرسنگی و بیچارگی، حلبی‌آبادها و کپر‌هایی که در اطراف شهرهای بزرگ وجود داشت و از طرف دیگر بریز و بپاش‌های شاه که دائماً در حال جشن و عیاشی بود و هزینه‌های سنگینی را در این راه خرج می‌کرد، جشن‌های دوهزار و پانصد ساله، درحالی بود که مردم برای یک لقمه نان پرسه می‌زدند، بچه‌هایشان را سر راه می‌گذاشتند، زن‌ها و شوهرها از هم جدا می‌شدند، فقر و فاقه از سر و روی این کشور می‌بارید و این در شرایطی بود که شاه بانک‌های خارجی را از پول ملت انباشته بود مردم می‌دیدند که وعده‌های شاه دروغ از آب در می‌آید (اینکه با اصلاحات ارضی ایران بهشت موعود می‌شود). کار به آن‌جا رسید که باید آرد و نان را از امریکا به ایران می‌آوردند و اگر روزی امریکا پشت چشم برای ما نازک می‌کرد و آرد و گندم و نان به ما نمی‌داد مردم ما باید شب گرسنه می‌خوابیدند. این هم از نظر اقتصادی که واقعا مردم را به ستوه آورده بود. مسئله سوم خفقان و جنایاتی بود که در ایران ودر زندان‌ها می‌شد، شکنجه‌هایی که می‌دادند و آدم‌هایی را که در زیر شکنجه می‌کشتند خفقانی را در کشور حاکم کرده بود که حتی شب‌ها پنجره‌ منازلی را که به خیابان و کوچه‌ها راه داشت را چراغ قوه می‌انداختند و از پنجره نگاه می‌کردند و اگر جوانی مشغول مطالعه بود فوراً می ریختند تا ببینند کتابی را که مشغول مطالعه است چه نوع کتابی است؟ کتاب چریکی است، کتاب به اصطلاح ضد نظام شاهنشاهی است، و یا به اصطلاح خودشان کتاب‌های ضد امنیتی است، تا حدی فشار و خفقان زیاد بود که زن از شوهر می‌ترسید، شوهر از همسرش می‌ترسید. جاسوسی و فشار در همه زندگی مردم رخنه کرده بود. این همه مسئله‌ای بود که مردم را به ستوه آورده بود و نارضایتی از رژیم را به اوج خود رسانده بود.
مردم از نظر اعتقادی، اقتصادی و امنیتی همه چیز خود را در خطر می‌دیدند و این نارضایتی‌ها به حدی رسید که مردم در حد انفجار این انقلاب را آفریدند.

چرا با وجود اینکه شاه خود را متعلق به غرب به‌ویژه به امریکا می‌دانست پس از خروج از ایران هیچ‌کدام از مدعیان حمایت از وی از او حمایت نکردند و حتی قادر به پذیرش او نشدند و وی آواره کشورهای مختلف گردید؟
امریکایی‌ها و اصولا کشورهای خارجی که دلشان برای شاه نسوخته بود. اینها عبید و اسیر نفت بودند. وقتی که شاه از ایران رفت و احساس کردند که ملت ایران نسبت به شاه حساس‌اند و نفرت شدیدی دارند، احساس اینکه ممکن است با پذیرش شاه از نفت و امکاناتی که در ایران دارند محروم شوند برایشان بزرگترین خطر و دغدغه و نگرانی بود لذا سعی می‌کردند که به نحوی بتوانند رضایت ایران را جلب کنند و از طرفی با توطئه‌ها و ترفندها علیه انقلاب اسلامی زمینه را برای یک کودتا، برای درهم شکستن انقلاب فراهم کنند و از طرفی هم سعی کردند وقتی قدرت انقلابی در ایران حاکم است مردم از استکبار جهانی و ابرقدرت‌ها منزجر نشوند و حرکت انقلابی از مردم علیه دستگاه استکبار سرنزند تا بتوانند منافعی را که در ایران دارند حفظ کنند.
بنابراین برای حفظ منافع خود ناگزیر بودند که نسبت به رژیم شاه کاملاً بی‌اعتنایی نشان بدهند و البته این مهره سوخته برای آنها ارزشی نداشت که بخواهند آن را حفظ کنند و یا از او دفاع کنند و از طرفی تاریخ مصرفش چنان‌که عرض کردم تمام شده بود آنها او را به عنوان یک دستمال کاغذی بی‌مصرف دور انداخته بودند و دیگر کاری با او نداشتند.

به عنوان سؤال پایانی بفرمایید واکنش امام (رحمه‌الله علیه) و مسئولین برخی از کشورها را در خصوص فرار شاه چگونه ارزیابی می‌کنید؟
روز ۲۶ دی‌ماه ۱۳۵۷ که خبر فرار شاه به نوفل‌لوشاتو رسید ما در آن‌جا بودیم. خبرنگاران به محل اقامت امام آمدند. امام از منزلشان بیرون آمدند و مردم به ایشان تبریک می‌گفتند. ایرانیانی که آن‌جا بودند شادی، شعف و خوشحالی می‌کردند، شیرینی پخش می‌کردند، تبریک می‌گفتند، شعار الله‌اکبر بلند شد و اما در ایران که بهتر از من خبر دارید غوغا شد. در سراسر ایران مردم به شادی پرداختند. آن روز جمله امام که در ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ خطاب به شاه فرموده بودند تحقق پیدا کرد ایشان فرمودند: «آقای شاه ؛ بدبخت؛ بیچاره من نمی‌خواهم تو مثل پدرت بشوی، وقتی پدرت فرار کرد مردم در ایران شادی کردند پایکوبی کردند با وجود اینکه کشور در معرض خطر بود و سه کشور اجنبی بر ایران هجوم آورده بودند و ایران را اشغال کرده بودند ولی با وجود این مردم خوشحال بودند که پهلوی رفت من نمی‌خواهم که این طور بشود.» و البته این طور هم شد. روزی که شاه فرار کرد سراسر ایران مردم به جشن و شادی پرداختند. امام هم در آنجا مصاحبه‌ای با خبرنگاران داشتند و سؤالاتی از ایشان شد اینکه نظر شما در مورد فرار شاه چیست؟
ایشان فرمودند: «مهره‌ای بود که رفت ولی عمده این است که هنوز به هدف نهایی نرسیدیم و روزی آرزو و هدف ما تحقق پیدا می‌کند که بتوانیم حکومت اسلامی را در ایران جامه عمل بپوشانیم.» از امام سؤال شد حالا که شاه از ایران رفته است امنیت کشور چگونه است؟ ایشان فرمودند: «جوانان فداکار ما امنیت کشور را به عهده خواهند گرفت و مسلماً امنیت را حفظ خواهند کرد.» البته از همان لحظه برنامه تشکیل کمیته و مسئله حفظ امنیت به‌وجود آمد و انصافا توانستند به بهترین نحو مملکت را در آن مقطع حساس حفظ کنندو از هر خطری مصون بمانند و ما باید از آن جهت ممنون عزیزانی باشیم که با عنوان بسیجی، حزب‌اللهی، نیروهای فداکار به صحنه آمدند و ایران را در آن شرایط حساس که دشمن و سلطنت‌طلبان انتظار داشتند که ایران تجزیه شود و ناامنی بوجود آید و شیرازه کشور از هم بپاشد حفظ کردند.
دیدیم که به برکت توجهات حضرت ولی‌عصر(عجل‌الله تعالی فرجه شریف) آگاهی مردم و حضور جوانان ما در صحنه اجازه نداد که کوچکترین تزلزلی در ارکان کشور بوجود بیاید، انقلاب ما به پیروزی رسید و امنیت کشور ما بهتر از گذشته‌ها حفظ شد و بار دیگر این حقیقت به وقوع پیوست که خون بر شمشیر پیروز است.

اگر مطلب خاصی دارید بفرمایید.
نکته‌ای که من می‌خواهم عرض کنم این است که همچنان که اشاره کردم پیروزی انقلاب اسلامی با آگاهی مردم، توکلشان به خدا و اینکه هدفشان الهی بود و با پیروی مردم از اصل ولایت‌فقیه تحقق پیدا کرد.
ملت ما با پیروی از رهبری و ولایت‌فقیه، وحدت کلمه و اتکا به خداوند متعال، هوشیاری و بصیرت و اینکه حرکتشان الهی بود و جز خدا هدف دیگری نداشتند توانستند انقلاب را به پیروزی برسانند و یک نظام دوهزار و پانصدساله را با دست خالی منقرض سازند. امروز هم این ویژگی‌ها برای ما حیاتی است. اگر ملت ما این ویژگی‌ها را حفظ کند مسلما انقلاب ما تداوم پیدا می‌کند. هوشیاری و بصیرتی که مقام معظم رهبری به آن اشاره داشتند و دارند، حضور مردم در صحنه، پیروی ملت از رهبری و ولایت فقیه در سرنوشت کشور ما و حفظ استقلال آن نقش بسیار عظیمی دارند و اینکه مردم اتکاشان به خدا، گام‌هایشان برای خدا و حرکتشان الهی باشد می‌تواند نقش مهمی را در حفظ انقلاب ما داشته باشد. ما تا روزی که در جهت پیشبرد اهداف اسلامی و رضایت خداوند حرکت کنیم، وحدت خود را حفظ کرده و اتحادمان را از دست ندهیم و حرکت الهی و آمیخته با مسائل مادی و نفسانیات نکنیم خودخواهی‌ها، خودبینی‌ها و غرور ما را نگیرد مسلماً انقلاب ما انشاء‌الله به انقلاب حضرت مهدی‌(عج‌الله تعالی فرجه شریف) متصل خواهد شد.
«والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *