بسم الله الرحمن الرحیم

نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر‏‎ ‎‏عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین است؛ و مخالفت با آن از‏‎ ‎‏روشن ترین موارد نهی از منکر است. و چون این نغمۀ تازه که به دستور کارشناسان‏‎ ‎‏یغماگر برای اغفال ملت از مسائل اساسی، از حلقوم شاه برخاسته تا کشور را بیش از پیش‏‎ ‎‏خفقان زده کند و راه را برای مسائلی که در نظر دارند باز نمایند، و قوۀ مقاومت را بکلی از‏‎ ‎‏ملت سلب نموده و نفس را در سینه ها حبس سازند. لهذا لازم است ـ حَسَب وظیفه ـ‏‎ ‎‏تذکراتی بدهم؛ باشد که ملت اسلام تا فرصت از دست نرفته با مقاومت بیش از پیش و‏‎ ‎‏همه جانبه جلو این نقشه های خطرناک را بگیرند.‏
‏‏

قبلاً باید گفت شاه در این پیشنهاد غیرمشروع، به شکست فاحش طرح استعماری ـ به‏‎ ‎‏اصطلاح ـ «انقلاب ششم بهمن» و برخوردار نبودن آن از پشتیبانی ملت اعتراف نموده‏‎ ‎‏است. کسی که بیش از ده سال است فریاد می زند که ملت ایران موافق با این «انقلاب»‏‎ ‎‏است و اسم آن را «انقلاب شاه و ملت» گذاشته، امروز مردم را به صفهای مختلف تقسیم‏‎ ‎‏کرده و می خواهد با زور سرنیزه برای خود موافق درست کند. اگر این ـ به اصطلاح ـ‏ ‏«انقلاب» از شاه و ملت می باشد، دیگر چه احتیاجی به حزب تحمیلی است؟!‏
‏‏

دربارۀ این حزب ـ به اصطلاح ـ «رستاخیز ملی ایران» باید گفت این عمل ـ با این‏‎ ‎‏شکل تحمیلی ـ مخالف قانون اساسی و موازین بین المللی است و در هیچ یک از‏‎ ‎‏کشورهای عالم نظیر ندارد. ایران تنها کشوری است که حزبی به امر «ملوکانه» تأسیس‏‎ ‎‏کرده و ملت مجبور است وارد آن شود، و هر کس از این امر تخلف کند سرنوشت او یا‏‎ ‎‏حبس و شکنجه و تبعید و یا از حقوق اجتماعی محروم شدن است. مردم محروم این‏‎ ‎‏کشور مجبورند موافقت خود را با نظام شاهنشاهی اعلام کنند؛ نظام پوسیده ای که از نظر‏‎ ‎‏اسلام مردود و محکوم به فناست؛ نظامی که هر روز ضربۀ تازه ای بر پیکر اسلام وارد‏‎ ‎‏می آورد، و اگر خدای نخواسته فرصت یابد اساس قرآن را برمی چیند؛ نظامی که هستی‏‎ ‎‏ملت را به باد فنا داده و تمام آزادیها را از او سلب کرده است؛ نظامی که طبقات جوان‏‎ ‎‏روشنفکر را در زندانها و تبعیدگاهها از هستی ساقط نموده و باز می خواهد با این‏‎ ‎‏حزب بازی اجباری، بر قربانیها و زندانیهای خود بیفزاید.‏
‏‏

مردم مسلمان ایران مجبورند در برابر شاهی سر تسلیم فرود آورند که دستش تا مرفق‏‎ ‎‏به خون علمای اسلام و مردم مسلمان آغشته است. شاهی که می خواهد تا قطرۀ آخر نفت‏‎ ‎‏این کشور را بفروشد و پولش را ـ به عناوین مختلف ـ به سرمایه داران و چپاولگران تقدیم‏‎ ‎‏نماید و به آن افتخار کند.‏
‏‏

استعمار امریکا از ذخایر هنگفت نفت خود استفاده نمی کند، و از دیگران می خرد که‏‎ ‎‏برای مصالح کشورش محفوظ باشد؛ ولی شاه ایران این طلای سیاه را می فروشد و خزانۀ‏‎ ‎‏ایران و ملت را تهی می کند، و درآمد آن را به جای اینکه صرف این ملت پابرهنه و‏‎ ‎‏گرسنه نماید، به اربابان استعمارگرش وام می دهد؛ و یا اسلحه های خانمانسوز و مخرب‏‎ ‎‏می خرد تا از منافع و مطامع استعمارگران در ایران و منطقه نگهبانی کند، و به خونریزی و‏‎ ‎‏سرکوبی جنبشهای ضد استعماری ادامه دهد.‏

‏‏ او تا دیروز با اخذ وامهای کمرشکن از خارج، اقتصاد ایران را به ورشکستگی‏‎ ‎‏می کشانید و امروز با دادن وامها و خرید اسلحه، ملت را به افلاس کشانیده و از رشد باز‏  ‏می دارد. معاملات اسارتبار و بخصوص معاملۀ ۱۵ میلیارد دلاری اخیر با استعمار امریکا،‏‎ ‎‏ضربۀ نابودکنندۀ دیگری است که شاه به اقتصاد ایران وارد ساخته و چوب حراج تازه ای‏‎ ‎‏است که بر ثروت و ذخایر ملت محروم ایران می زند.‏

‏‏ ملت ایران مجبور است به کسی رأی موافق بدهد که وضع کشاورزی و دامپروری‏‎ ‎‏ایران را چنان به عقب رانده که اکنون باید گندم، برنج، گوشت، روغن و سایر ارزاق را با‏‎ ‎‏قیمتهای هنگفت وارد کند. شاه که در آغاز طرح ـ به اصطلاح ـ «انقلاب سفید» به دهقانان‏‎ ‎‏نوید می داد که در سایۀ اصلاحات ارضی، غلۀ مورد نیاز کشور در داخل تأمین می شود،‏‎ ‎‏اکنون به جای خجلت زدگی افتخار می کند که دو میلیون و نیم تن گندم و چهارصد هزار‏‎ ‎‏تن برنج در سال جاری وارد کرده است! در صورتی که مطلعین می دانند که یک استان‏‎ ‎‏ایران، مثل خراسان، قدرت تهیۀ گندم برای تمام کشور را داشت و این قدرت را «انقلاب‏‎ ‎‏سفید شاه» سلب کرد.‏

‏‏ شاه بیش از ده سال است که فریاد از پیشرفت کشور می زند، در حالی که اکثریت ملت‏‎ ‎‏را در فقر و فاقه غوطه ور ساخته. ظاهر تهران را آراسته و از دسترنج ملت برای عمال خود‏‎ ‎‏عمارات چند طبقه بنا می کند ولی در دهات و قصبات ـ که قسمت عمدۀ جمعیت ایران را‏‎ ‎‏تشکیل می دهند ـ از مواهب اولیۀ زندگی خبری نیست، و اکنون وعدۀ ۲۵ ساله به مردم‏‎ ‎‏می دهد. ولی مردم آگاه ایران توجه دارند که این وعده های او پوچ و عاری از حقیقت‏‎ ‎‏است. قدرت کشاورزی از کشور سلب گردیده، وضع کشاورزان و کارگران روز به روز‏‎ ‎‏وخیمتر شده و از صنعتی شدن مستقل و غیروابسته جز اسمی نیست و نخواهد بود مگر‏‎ ‎‏اینکه به خواست خدای قادر این رژیم پوسیده تغییر کند.‏

‏‏ با تمام شدن ذخیرۀ نفت به دست این رژیم، آنچنان فقری به ملت روی می آورد که‏‎ ‎‏جز تن به اسارت دادن راهی ندارد. ملت شریف ایران، که نه زراعت دارد و نه صنعت،‏‎ ‎‏باید با فقر و فلاکت دست به گریبان باشد و یا به عملگی برای سرمایه داران تن در دهد.‏

‏‏ شاه از مشروطه و قانون اساسی دم می زند، در صورتی که خود او در رأس مخالفین‏‎ ‎‏قانون اساسی و مشروطیت، اساس مشروطه را از بین برده است؛ که نمونۀ بارز آن مصاحبه‏ ‏و جنجال اخیر است: اجبار ملت به ورود در حزب نقض قانون اساسی است؛ اجبار مردم‏‎ ‎‏به تظاهر در موافقت و پایکوبی و جنجال در امری که مخالف خواستۀ آنهاست نقض‏‎ ‎‏قانون اساسی است؛ سلب آزادی مطبوعات و دستگاههای تبلیغاتی و اجبار آنها به تبلیغ‏‎ ‎‏برخلاف مصالح کشور نقض قانون اساسی است؛ تجاوز به حقوق مردم و سلب‏‎ ‎‏آزادیهای فردی و اجتماعی نقض قانون اساسی است؛ انتخابات قلابی و تشکیل مجلس‏‎ ‎‏فرمایشی محو مشروطیت و نقض قانون اساسی است؛ ایجاد پایگاههای نظامی و‏‎ ‎‏مخابراتی و جاسوسی برای اجانب مخالفت با مشروطیت است؛ مسلط نمودن اجانب و‏‎ ‎‏عمال کثیف آنها از قبیل اسرائیل بر بهترین اراضی مملکت و کوتاه کردن دست ملت را از‏‎ ‎‏آن نقض قانون اساسی و خیانت به کشور است؛ اجازۀ سرمایه گذاری به اجانب و مسلط‏‎ ‎‏کردن آنها بر تمام شئون مملکت و غارت ذخایر نفتی به اسم «حاکمیت ملی» و کوتاه‏‎ ‎‏کردن دست ملت از فعالیتهای اقتصادی خیانت به ملت و نقض قانون اساسی است؛‏‎ ‎‏مصونیت دادن به اجانب و عمال آنها مخالفت با مشروطه و قانون اساسی است؛ و اصولاً‏‎ ‎‏دخالت شاه (که به حسب نص قانون اساسی مقام غیر مسئولی است) در امور کشور و‏‎ ‎‏قوای مملکت بازگشت به دوران سیاه استبداد و نقض قانون اساسی است.‏

‏‏ این شخص باز از انقلاب سفید دم می زند؛ انقلابی که موجب سیه بختی ملت شده و‏‎ ‎‏می باشد. انقلابی که جز فلج کردن قوای فعالۀ ملت اثری نداشت. انقلابی که پس از ده‏‎ ‎‏سال، خود «شاه» هم قلابی بودن آن را فاش کرد. انقلابی که می خواهد فرهنگ‏‎ ‎‏استعماری را تا دورترین قرا و قصبات کشانده، و جوانان کشور را آلوده کند. باید مخالف‏‎ ‎‏این ـ به اصطلاح ـ «انقلاب» به شکنجه گاه برود و از حقوق اجتماعی محروم شود. علمای‏‎ ‎‏اسلام و محصلین و رجال دین و طبقۀ دانشگاهی که با این نظام پوسیده و دستگاه ظلم و‏‎ ‎‏جور و با این انقلاب رسوا مخالفند، یا «بی وطن» هستند و باید به شکنجه گاه بروند و یا از‏‎ ‎‏حقوق اجتماعی محروم می باشند. طبقات بازرگان، زارع و کارگر که در این ده سال جز‏‎ ‎‏وعده های پوچ ندیده اند و از این پس باز وعدۀ بیشتری می شنوند و با این انقلاب سیاه‏‎ ‎‏لعنتی مخالفند، به همان سرنوشت دچار خواهند شد.‏

علمای اعلام و سایر طبقات بدانند که تشکیل این حزب، مقدمۀ بدبختیهای بسیاری‏‎ ‎‏است که اثراتش بتدریج ظاهر می شود. بر مراجع اسلام است که ورود در این حزب را‏‎ ‎‏تحریم کنند و نگذارند حقوق ملت مسلمان ایران پایمال شود. بر سایر طبقات خصوصاً‏‎ ‎‏خطبای محترم و محصلین و طبقۀ جوان دانشگاهی و طبقات کارگر و زارع و تجار و‏‎ ‎‏اصناف است که با مبارزات پیگیر و همه جانبه و مقاومت منفی خود، اساس این حزب را‏‎ ‎‏ویران کنند و مطمئن باشند که رژیم در حال فرو ریختن است و پیروزی با آنهاست. باید‏‎ ‎‏ملت از تبلیغات پوچ دستگاه اغفال نشود. اینها در عین حال که مخالفت خود را با اسلام و‏‎ ‎‏احکام آن روزافزون می کنند، برای اغفال ساده لوحان، در دستگاه تبلیغاتی مراسم‏‎ ‎‏خواندن دعای کمیل و سینه زنی و زنجیرزنی پخش می کنند، احکام قرآن کریم را نقض‏‎ ‎‏وخود آن را چاپ و منتشر می کنند.‏

‏‏ اینجانب در این کنج غربت از وضع اسفبار ملت ایران رنج می برم، و چقدر خوب بود‏‎ ‎‏که در این شرایط حساس در میان آنها بودم و در این مبارزات مقدس، جهت نجات‏‎ ‎‏اسلام و ایران، از نزدیک با آنان همکاری می کردم. از خداوند تعالی قطع ایادی اجانب و‏‎ ‎‏عمال آنان را خواهانم. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.‏
‏‏۲۸ صفر ۱۳۹۵‏
‏‏روح الله الموسوی الخمینی‏

‏‎ ‎منبع: صحیفه امام(ره)، جلد سوم، صفحه۷۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *