برخورد خشونتآمیز نیروهای انتظامی و بسیجی با تظاهرکنندگان را چگونه میتوان توجیه کرد؟ (۱۳۸۸/۷/۲۷)
برخورد خشونتآمیز نیروهای انتظامی و بسیجی با تظاهرکنندگان را چگونه میتوان توجیه کرد؟ (۱۳۸۸/۷/۲۷)
درباره «برخورد خشونتآمیز نیروهـای انتظـامی با تظاهرکنندگــان» نیز چند نکته را نبایستی نادیده گرفت: ادعای خشونت، از شایعهسازیهــا، سیاهنماییهـا و جنگ روانی بود که ضد نظـام جمهوری اسلامی به راه انداختند و لیستی از قــربانیان ساختگی خشونت به نمـایش گـذاشتند، مانند علیرضا توسلی، تــرانه موسوی و… که مایه رسوایی بیشتر منافقان جدید و همدستان آنها گردید.
نقش عوامل نفوذی در ایجاد خشونت برای بدنام کردن و به زیر سؤال بردن نیروهـای بسیجی و حزب اللهی، انتظامی و نظام جمهوری اسلامی را نباید از نظر دور داشت، برخی رویدادهــا و جریانهایی که در آشوبهای خیابانی اتفاق افتاد، نشان از این واقعیت دارد که عناصر مــرموز و چهرههــای نــاآشنایی به نـام نیروهــای بسیجی و انتظامی به خشونتهــایی دست زدند و وحشیگریهــا کـردند. چنان که در روز ۱۵ خـرداد ۴۲ که مردم تهران در راه حمایت از امام بهپا خــاسته و به دستگیری ایشان اعتراض داشتند، شمـاری از عناصر نفوذی ساواک با لباس مشکی و با شعـار یا مرگ یا خمینی با تظاهرکنندگان همراه شدند و به جنایاتی دست زدند. این شگرد کهنه و زنگزده عوامل بیگــانه در حوادث اخیر نیز بار دیگر تکرار شد؛ خشونتآفرینان از جیرهخواران و مأموران برخی از سفارتخــانههــا بودند که به یک کرشمه دو کــار میکردند، به نام نیروهای بسیجی و حزباللهی به وحشیگریهـایی دست میزدند تا این نیروهــای مردمی را بدنــام کنند و دیگر اینکه با تشدید خشونت و رفتار غیرانسانی درگیریهــا را شدت بخشیده و گسترش دادند.
تندرویهــایی از سوی افــراد ساخته نشده و ناپخته در میان نیروهــای انتظــامی و امنیتی دیده شد. بیتـردید کسانی که مسئولیت امنیت جــامعه را بر دوش دارند، همگی از افـراد تربیت شده به آداب اسلامی و موازین اخلاقی نیستند و نمیتوان انتظــار داشت که در برخــورد با آشوبگــران و فتنهجویـان بتوانند طبق موازین قـانونی رفتار کنند و هیچگونه خطایی از آنها سرنزند.
برخی برخوردها گریزناپذیر بود. نمیتوان انتظــار داشت نیروهایی که حافظ جان و مال و امنیت شهروندان هستند، آنگاه که وحشیگریهـا، آتشسوزیهـا، تخریب اماکن عمومی و تجاوز به جــان، ناموس و مال مردم از سوی آشوبگــران را شاهد هستند، به نوازش اراذل و اوباش بپردازند، بنابراین، ناگزیرند جدی و قاطع برخورد کنند و در این برخورد جدی ممکن است خدای ناخواسته فــاجعه جبرانناپذیری پیش بیاید که اجتناب ناپذیر است. همین مشکل را در اداره زندانهــا به ویژه در برههای که شمار زیادی به زندانها گسیل میشوند، میتوان دید که خواه ناخــواه، کنترل از دست مسئولان خــارج شده و چه بسا حادثه ناگــواری ممکن است روی دهد. مـا نمیگوییم باید از کنار هر گـونه اعمال غیرقانونی و تخلفات – چه عمدی و چه اتفــاقی – گذشت و آن را نادیده گرفت. اما راه علاج آن نامهپراکنیها و تهیه خـوراک تبلیغاتی برای دشمن نیست. انسانی که مغرض و مریض نباشد، آنگــاه که از رفتاری خشونتآمیز، غیرقانونی و غیراخلاقی خبردار میشود، جـار نمیزند و معـرکه نمیگیرد، بلکه از راه قانونی و ارتباط با مراجع ذیربط میکوشد که با بیقانونیها و قانونشکنیها مقابله کند. اینهایی که دنبال این هستند خبر ناگـواری را به دست آورند و بدون کوچکترین تحقیق و بررسی روی صدق و کذب شنیدهها، آن را در بوق و کــرنا بدمند و روی آن معرکـه بگیرند، دلسوز ملت، کشور، انقلاب و نظـام نیستند و هدفشان رویارویی با قانون شکنی نیست، آنها درد دیگری دارند و آن درد قدرت، و شهوت مقام و منصب است. بگذریم از گروهکهــای ورشکستهای که امــروز از آزادی و دموکـــراسی فــراوان دم میزنند، لیکن اگـر خـدای ناخواسته روزی به قدرت دست یابند، خون مخــالفان خود را در شیشه میکنند، قلمهــا را میشکنند و هـر صدای مخــالفی را در سینه خفه میکنند، همانطور که در گذشته در برخــی از مقاطع که به مقامی دست یافتند، با بایکوت مخــالفان و سانسور اندیشههــا و دیدگاههای دیگران روی فالانژها را سپید کردند که شرح آن مجال دیگری میخواهد.
مگر فراموش کردهایم که همین جریانها در انتخابات دوم خرداد سال ۷۶ نیز روی داد و عدهای روی کار آمدن اصلاحات و جامعه مدنی را نشان از دیکتاتوری و فضای بسته دولت آقای هاشمی عنوان میکردند، حالا چه شده همه در یک جبهه قرار گرفتند؟!
از اینکه برخــی از شخصیتهای سیاسی، ساز مخالف با نظام را میزنند اظهار نگرانی کردهاید و از آینده این وضع پرسیدهاید.
باید بدانید کـه اولا انقلاب اسلامی ایــران و نظــام جمهوری، وامــدار هیچ مقــام و شخصیتی نمیبــاشد. انقلاب اسلامی ریشه در تودههـای ملتی آگـاه، انقلابی، دینباور، قهرمان پرور، ایثارگر و شهادتطلب دارد و دارای ایدئولوژی قـوی و نیرومند اسلامی میباشد. بنابراین، همانگونه که تداوم دین حنیف اسلام و قوام آن به اشخاص و افراد نمیباشد، حیات ملت ایران نیز به شخصیتهــای ملی و رجــال بـرجسته ایرانی بستگی ندارد؛ جــاودانگی انقلاب و نظـام جمهوری اسلامی به اسلام و ملت ایران است و اقبال و ادبار افـراد، اشخـــاص و چهرههــا نمیتواند به این جـاودانگی و بــالندگی آسیب وارد کند. در صدر اسلام نیز دیدیم بسیاری از کسانی که به اسلام گــرویده بودند، در روز امتحان و آزمون به علت خواستههای نفسانی و وسوسههای شیطانی، به بیراهه رفتند «ارتد الناس بعد النبی ثلاثه او سبعه» لیکن به رغم آن کجرویها و خیانتها و ضربههــای سنگینی که از سوی آن نـابکــاران وارد آمد، آیین مقدس اسلام به راه خـود ادامه داد و پایدار و استوار پیش رفت و بیراههپوییهـا، قدرتطلبیها و بدعتگزاریهای گوناگون و رنگارنگ، نتوانست اسلام را از نورافشانی، ظلم و ظلمتستیزی و آزادی و عدالتآفرینی باز دارد و نور خدا را خـــاموش کند. ثانیا به گفته شاعر:
آنجا که عقاب پر بریزد از پشه لاغری چه خیزد؟
در جــایی که افرادی همانند آقای منتظری و چهرههایی مانند بنیصدر و قطبزاده و گروههای ریشهداری چون سازمان منافقان، آنگــاه که از نظــام و انقلاب جدا شدند، جز رسوایی و بیآبرویی طــرفی برنبستند و نتوانستند به نظـام آسیبی برسانند، مخالفخوانی چند مهره سوخته که عملکرد خودشان و رفتار ناهنجار اطرافیها، آقازادههـا و نورچشمیهایشان آنان را در میان مردم بیآبرو کرده است، نه تنها برای انقلاب و نظام ضرر و زیانی به همراه ندارد، بلکه مایه استواری بیشتر نظام میشود.