دکتر مظفر نامدار

کلپتوکراسی

سرایت ویروس خطرناک کلپتوکراسی در دیوانسالاری ایران!!

نفاق و نفوذ

آورده‌اند که روزی به حکم داروغه شهر، خواجه ابومنصور را به حضور آوردند. داروغه به وی نهیب زد که شنیده‌ام بر سیره ما پاره‌ای حکایت‌ها و کنایت‌های نیش‌دار نوشته‌ای! خواجه عرض کرد لاوالله، مرا چه بدین شکر خوردن‌ها و قند شکستن‌ها، فی‌الجمله داروغه اصرار کرد و خواجه انکار! تا آخر داروغه گفت: پس تو را یک روز مهلت دادم تا این گمان شایع را از سر مردمان به در آوری. خواجه گفت: سمعاً و طاعته. آن گاه اجازت خواست و به دفتر جریده کثیرالانتشار شهر رفت و اعلامیه‌ای داد که ایها الناس! هر گونه شباهت میان بعضی از اشخاص حکایت‌های بنده با داروغه جماعت، تصادف محض است و سندیت ندارد.

این حکایت را در ابتدای این یادداشت از این جهت آورده‌ام که داروغه‌گان جناح چپ و راست و اصلاح‌طلب و اصول‌گرا و ایضاً، افراطیون و اعتدالیون و غرب‌پرستان و سرسپردگان به استکبار شرق و غرب بدانند که هر گونه شباهت در این نوشته با بعضی از اشخاص و جناح‌ها و مفاهیم و اصطلاحات و دولت‌ها را، از سر تصادف محض ببینید!! مثلاً اگر از واژه کلپتوکرات برای نشان دادن نوعی ویروس خطرناک در دیوانسالاری ایران در این نوشته استفاده شده است، منظور سارق و دزد و شارلاتان که به غلط، بعضی مترجمین در ترجمه این واژه به کار برده‌اند، نیست؛ بلکه مراد من از کلپتوکرات دولتمردانی هستند که هدف اصلی آنها در قبضه قدرت، ثروت‌اندوزی شخصی بوده و از موقعیت مقام دولتی، برای پیشبرد اهداف شخصی خود و وابستگان و پیوستگانشان استفاده می‌کنند.[۱] 

علت چنین تأکیدی آن است که از زمانی که نسلی در پوشش فرنگی‌مآبی، تمام امتیازات تولیدی دانش و ادب و معرفت کشور را در انحصار خود درآورده‌اند، زبانی که با آن سخن می‌گویند دیگر زبان زمانه نیست. این زبان اسیر نشان‌های ایدئولوژیک متناقض این نسل است. آن که تمایلات لیبرالیستی دارد اصطلاحاتی را که به کار می‌گیرد در تقابل معنایی با همان اصطلاحاتی است که رقیب ایدئولوژیک وی در جناح کمونیستی یا سوسیالیستی استعمال می‌کند و آن که چپ است واژه‌ها را چپکی و آن که راست است واژه‌ها را الکی و دل‌بخواهی ترجمه و استعمال می‌کند. بنابراین باید بپذیریم که بعضی از واژه‌ها در ادبیات سیاسی ایران معنای اصلی و حقیقی خود را از دست داده‌اند و گرفتار تخیل مکالمه‌ای و بازی‌های زبانی شده‌اند. برای این که اهمیت این موضوع را بیشتر درک کنیم به چند مثال تاریخی در ادبیات سیاسی ایران معاصر از دوره قاجاریه تا به امروز رجوع می‌کنیم:

  1. در دنیا، اصطلاح روشنفکری به معنای شجاعت به کارگیری عقل در فهم مسائل، بدون کمک دیگران (تقلید نکردن) است. غربی‌ها می‌گویند: روشنفکری با دعوت به عقل‌ورزی و پرهیز از تقلید آغاز می‌شود. ایمانوئل کانت، خدای منورالفکران جهان! در تعریف این اصطلاح می‌گوید: روشن‌نگری خروج آدمی از نابالغی و ناتوانی در به کار گرفتن فهم خویشتن بدون هدایت دیگری است. این نابالغی ناشی از کمبود فهم نیست بلکه کمبود اراده و دلیری در به کار گرفتن آن است. کانت می‌گوید: دلیر باش در به کارگرفتن فهم خویش.[۲]اما در ایران این واژه سرگذشت متضاد و عجیب و غریبی دارد. در کشور ما داستان روشنفکری با تعطیلی عقل و دعوت به تقلید آغاز می‌شود. یعنی آنهایی که پرچم‌دار این تفکر در ایران هستند از دوره قاجاریه به ما گفته‌اند: ملت ایران توانایی و استعداد ساختن چیزی را ندارد و باید پیوسته از فرنگی‌ها تقلید کند! تحقیر ایرانی‌ها و دعوت به تقلید به جایی رسید، عده‌ای که خود را متجدد، مترقی و روشنفکر می‌خواندند، گفتند ایرانی‌ها اگر می‌خواهند پیشرفت کنند باید از فرق سر تا نوک پا فرنگی شوند.[۳]
  2. دانشگاهیان ما در ادبیات سیاسی مدرن ایران، به عاقدان قراردادهای استعماری می‌گویند اصلاح‌طلب! و در تئوریزه کردن سرسپردگی آنها به دشمنان این مرز و بوم، مکتب تبریز و نظریه اصلاحات و کانون ترقی و ایدئولوژی جهانی شدن و جنبش جامعه مدنی را می‌سازند. میرزا حسین‌خان سپهسالار فراماسون معروف دربار قاجاری را که کارچاق‌کن انگلیس‌ها و یهودیان در بسیاری از قراردادها به خصوص قرارداد رویتر بود، پدر اصلاح‌طلبی ایران می‌گویند و خیانت نابخشودنی او را در تجزیه بخشی از خاک وطن در سیستان و بلوچستان، در جهت اصلاحات می‌دانند. ماجرای اختلافات ایران و انگلیس در مرزهای شرقی را که میرزا حسین‌خان سپهسالار در مقام صدر اعظم کشور در سفر اول ناصرالدین‌شاه به فرنگ، شاه را وادار کرد که حکمیت گلد اسمیت، رئیس اداره تلگراف انگلیس‌ها را در تقسیم بلوچستان و سیستان بپذیرد و پس از آن، گلد اسمیت بلوچستان را که آن دوره مساحتش حدود ۱۸۱۴۶ کیلومتر مربع بود به دو قسمت تقسیم کرد؛ حدود ۱۰۷۷۲ کیلومترمربع را به انگلیس داد که افغانستان و هند را در دست داشت و حدود ۷۳۷۴ کیلومترمربع را به ایران داد؛[۴]اصلاح‌طلبان تاریخ ایران، تمام تلاش خود را به کار می‌گیرند که این خاطره رنج‌آور را از حافظه تاریخی ملت ایران پاک کنند.
  3. در ایران دوره قاجاریه و پهلوی، امتیازات زیادی به بیگانگان داده شد و دست آنها برای نابودی زیرساخت‌های ایران باز گذاشته شد. در آن شرایط غمبار، فقط صدای اعتراض عده‌ای در مقابل این بذل و بخشش‌ها درآمد اما ادبیات سیاسی دوران معاصر که تحت سیطره غرب‌پرستان است، به جای این که از افرادی که با این قراردادها مقابله کردند، به عنوان قهرمانان ملی تمجید کنند، از آنها به نام مرتجع و عقب‌مانده یاد می‌کنند. حاج ملا علی کنی‌ها، میرزای شیرازی‌ها، شیخ فضل‌الله نوری‌ها و کاشانی‌ها که در مقابل این قراردادهای اسارت‌بار و استقلال‌شکن ایستادند، می‌شوند مرتجع و عقب‌مانده و میرزا‌حسین‌خان‌ها و ملکم‌خان‌ها و مشیرالدوله و قوام‌السلطنه‌ها و تقی‌زاده‌ها و… می‌شوند اصلاح‌طلب.
  4. کسانی که به نام آزادی و قانون‌خواهی در سفارت انگلیس تحصن می‌کنند و به قول شیخ شهید فضل‌الله نوری مشروطه ایران را از دیگ پلوی انگلیسی‌ها استخراج می‌کنند، آزادیخواه و مترقی معرفی می‌شوند و کسانی که با این مشروطه مخالفت کرده و آن را مغایر عزت و استقلال ایران می‌دانند مستبد معرفی می‌شوند و سرشان بالای دار می‌رود. افرادی که به سفارت انگلیس پناهنده می‌شوند و مشروطه را فرزند روحانی انگلیس معرفی می‌کنند آزادیخواه، تجددطلب و قانون‌گرا و مخالفان این اعمال قبیح و حقارت‌بار، واپس‌گرا و عقب‌افتاده معرفی می‌شوند.
  5. نظام مشروطه سلطنتی را بر یک جنبش مردمی باشکوه به نام «نهضت عدالت‌خواهی در ایران» تحمیل نمودند و در قانون اساسی این نظام، پادشاهی را در ایران مادام‌العمر در دل یک خانواده بی‌هویت، بی‌فرهنگ و عقب‌مانده، قانونی کردند و اسم این عمل ضد عقلی را گذاشتند آزادیخواهی و عقل‌گرایی.
  6. رژیم پهلوی را که یک رژیم کودتایی و غیرقانونی در ایران بود، تقدیس کردند و به دست یک حقوقدان سرسپرده به انگلیس، به نام محمدعلی فروغی، یک سرهنگ قزاقخانه روس را که نه سواد و نه درکی از ایران داشت مسلط بر جان، مال، ناموس، استقلال و عزت کشور کردند و نزدیک به پنجاه و هفت سال ایران را به یک کشور وابسته و عقب‌مانده و ویران تبدیل نمودند و اسم آن را گذاشتند دیکتاتوری منور؛ و اندر وصف این بت جدید و حقیر چه افسانه‌ها که نساختند!! تا جایی که حتی امروز هم عده‌ای برای نشان دادن ابهت خود از این تمثیل که من حقوقدان هستم نه سرهنگ، استفاده می‌کنند!!
  7. کاپیتولاسیون را که استقلال دستگاه قضایی ما را نابود و ملت ایران را در نزد امریکاییان و سایر بیگانگان حقیر نشان می‌داد، تصویب کردند و اسم این اقدام حقارت‌بار را گذاشتند احترام به قوانین بین‌المللی در فرآیند جهانی شدن!!
  8. پایه‌گذاران اعدام‌ها، سازندگان زندان‌ها و تشکیل‌دهندگان جوخه‌های ترور و وحشت و کمیته‌های مجازات مخالفان را که شبیه سازمان‌های فاشیستی هیتلر در ایران بود، گفتند: ترقی‌خواهان و متجددان ایران.
  9. پایه‌گذار جشن کتاب‌سوزی در ایران را که اسمش احمد کسروی بود به عنوان ولتر ایران و یکی از عقل‌گرایان دوران معاصر معرفی می‌کنند و هنوز جسارت این را ندارند که به نسل امروز و فردای ایران توضیح دهند قرار دادن اول دی‌ماه هر سال توسط کسروی به عنوان جشن کتاب‌سوزی و سوزاندن آثار مفاخر ادبی ایران چون فردوسی و حافظ و سعدی و مولوی و دیگر بزرگان علم و ادب و مذهب چه نسبتی با عقل‌گرایی دارد! کسروی را تقدیس و کشندگان این موجود عقب‌مانده و خشک‌مغز را تقبیح می‌کنند!!
  10. استقلال‌طلبی در کشور را مخالفت با تجددخواهی و پیشرفت معرفی می‌کنند و خودشان ارتجاعی‌ترین توافقات تاریخی به نام برجام را بر ملت ایران تحمیل می‌کنند و اسم این را می‌گذارند تدبیر و امید!!

این‌ تناقضات مفهومی و تاریخی و ده‌ها مورد شبیه به این نشان می‌دهد که عملاً تعریف مفاهیم، سیاست‌ها، نخبگان و دولت در ایران معنای مصطلح و منطقی خود را از دست داده است و به ابزاری برای توجیه نادانی‌ها، ناتوانی‌ها و ناکامی‌های دولتمردان، روشنفکران و کارگزاران تبدیل شده است. امروزه دیگر واژه‌ای مثل تدبیر و امید، اصلاحات، جامعه مدنی، اعتدال و… بیش از آن که یادآور عزت و سربلندی و استقلال و امنیت کشور باشد تداعی کابوس‌های بنیادینی است که ریشه در رفتارها، سیاست‌ها، برنامه‌ریزی‌ها و تصمیم‌گیری‌های دولت‌ها و جریان‌های وابسته به این دولت‌ها در سه دهه اخیر دارد.

زیربنای معناآفرین این واژه‌ها، به خصوص در چند سال اخیر، به دلیل عملکرد آزاردهنده دولت روحانی، مبادی منطقی خود را از دست داده است. یک دیده‌بان هوشمند به محض رؤیت این واژه‌ها، به جای تداعی یک چشم‌انداز امن، اطمینان‌بخش، عاقلانه و امیدبخش، با حجمی از شیوه‌های نادرست، اعصاب خردکن، وادادگی، بی‌برنامگی، ناهوشمندی و از همه بدتر، وابستگی و دل‌سپردگی به خارج از مرزهای این سرزمین، روبه‌رو خواهد شد. در دولت یازدهم و دوازدهم نه تنها بسیاری از باورها- که پشتوانه تداوم انقلاب اسلامی بود- مضمحل گردید بلکه حتی واژه‌ها و اصطلاحات عزیز و پسندیده و مثبت نیز در ادبیات ایران تخریب شد.

واژگان تدبیر و امید همراه با واژه اصلاحات، دیگر در ذهن مردم ایران به معنای برساختن پیکر سیاسی و مهارت‌گری یک دولت عاقل و عادل نیست. همان‌طوری که واژه اصلاحات که یک واژه مقدس در ادبیات دینی و سیاسی ما ایرانیان بود از زمان میرزا حسین‌‌خان سپهسالار مترادف با وطن‌فروشی، بیگانه‌پرستی و وابستگی شد و از دولت خاتمی به بعد، به یک دستگاه ایدئولوژیک دین‌ستیز، فرهنگ‌گریز و انقلاب‌ستیز جریانات چپ و راست هم معنا شد و از دل آن فتنه‌های دوم خرداد، جامعه مدنی، قتل‌های زنجیره‌ای، واقعه کوی دانشگاه، فتنه ۸۸، بیانیه ۷۷و… خارج گردید. اصلاح‌طلبی در حافظه تاریخی ملت ایران هیچ‌گاه تداعی شکلی از حکومت اهل معرفت و فضیلت نبوده و نیست.

پس از پایان موج کوتاه حل صدروزه مسائل و مشکلات و معجزه‌گری برجام بدفرجام، نوای خودستایی دولتیان تدبیر و امید دیگر جذابیت چندانی حتی برای ساده‌لوحانی که این شعارها را باور کرده بودند، ندارد. اتحاد نامقدس اصلاح‌طلبان و اصولگرایان بی‌بصیرت و قدرت‌طلب در دولت اعتدال، شرایطی برای کشور فراهم کرد که اثرات آن از فتنه ۸۸ به مراتب ترسناک‌تر است و ما امروز می‌فهمیم که چرا رهبر انقلاب اسلامی در سال ۸۸ گفت فتنه بزرگتری در راه است!!

ترسناکی این فتنه را می‌توان در تصمیمات نابخردانه اخیر دولت در قضیه گرانی بنزین و کنش‌های سازمان‌یافته گروهک‌های مزدور در قالب «شورش‌های بی‌سر» که هدفی جز کشتار و تخریب آن هم در حجم انبوه، ندارد، مشاهده کرد. عمق این ترسناکی زمانی آشکار می‌گردد که ملت ایران با بهت و حیرانی، شخصیتی به نام رئیس‌جمهور را در قاب تلویزیون در شرایطی مشاهده می‌کنند که لبخند بر لب، خود را از عواقب تصمیم‌گیری‌های نابخردانه دولت مبرا دانسته و مدعی می‌شود که وی نیز مانند مردم از تاریخ اعلان گرانی بنزین خبر نداشته است!!

این فرافکنی ناروا، توسط رئیس دستگاه قوه مجریه، که مسئول تمامی برنامه‌ریزی‌ها، سیاست‌گذاری‌ها و تصمیمات در سطوح اجرایی است معانی و تفسیرهای استراتژیک متناقضی به همراه دارد که جای آن در این یادداشت نیست. اما بیش از همه، این حقیقت را به ذهن متبادر می‌کند که دولت در ایران دچار بیماری خطرناکی شده است که اگر برایش چاره‌ای نیندیشیم خسارات سنگین و جبران‌ناپذیری بر ایران، انقلاب اسلامی، نظام جمهوری اسلامی و مردمی که تنها پشتوانه اعتبارسنجی نظام هستند، وارد خواهد ساخت.

متأسفانه، نبود تأمل انتقادی، تاریخی و اجتماعی بر رویدادهای گذشته به خصوص بر عملکرد دولت‌ها و پیشگیری نکردن از خودستایی‌ها و خودپرستی‌های انتقام‌جویانه‌ای که از دولت خاتمی آغاز و در دولت روحانی تئوریزه و نهادینه شد و مقدس کردن بی‌جای دیوانسالاری و دیوانسالاران برای در امان ماندن آنها از انتقاد حکیمانه و حواله کردن اغلب انتقادها به اصل نظام که نوعی سوءاستفاده از تعلق خاطر مردم به نظام جمهوری اسلامی و آرمان‌های انقلاب اسلامی بود، اکنون کشور را در شرایطی قرار داده که ما باید به دنبال ضد انقلاب در پستوهای تو در توی دیوانسالاری در درون نظام جمهوری اسلامی بگردیم.

گریزهای وهم‌آلود از بیان دستاوردهای جمهوری اسلامی در این چهار دهه و سیاهنمایی‌های سیستماتیک در نمایش‌های انتخاباتی ریاست‌جمهوری و مجلس، که هر دوره نسبت به دوره قبلی خطرناک‌تر و وقیحانه‌تر می‌شود، گویی همه با هم به شکل هدفمند تنها یک مسئله را نشانه رفته‌اند و آن چیزی جز القای ناکارآمدی، ناتوانی و حاکمیت فساد سیستماتیک در نظام مقدس جمهوری اسلامی نیست. نتیجه چنین القائاتی بی‌تردید چیزی جز بی‌اعتمادی، بی‌تفاوتی، روانی شدن جامعه، امنیتی شدن اجتماع و از همه خطرناک‌تر از دست رفتن سرمایه اجتماعی که همانا مردم هستند، نیست. همه اینها نشان می‌دهد که ما «نفاق و نفوذ» را در ساختار دیوانسالاری ایران جدی نگرفته‌ایم؛ یا این که عده‌ای تلاش می‌کنند این دو پدیده مخرب را از حافظه تاریخی مردم پاک کنند.

اگر حتی سند همگان‌پسند در این مسئله نداشته باشیم یا گرفتار این وسوسه فریبنده و گمراه‌کننده شویم که اگر به این مسئله بپردازیم، جوجه‌روشنفکرانی در دانشگاه، رسانه و جامعه هستند که با سنگرگیری در پشت علم، ما را متهم به گرفتاری در دام توهم توطئه و امثال ذلک کنند، اما برشمردن فرآیندهای فروکاهنده‌‌ای که در ظرف این سه دهه، دولتمردان برای جمهوری اسلامی رقم زده‌اند به اندازه‌ای علمی و گویا است که فقدان هر گونه سند و مدرکی را هم توجیه می‌کند.

هنگامی که عملکرد اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی (نه عملکرد عمرانی و نه عملکرد بعضی از بخش‌های دانش‌های بنیادی) که برآیند آن عدالت اجتماعی است را در دولت‌های هاشمی، خاتمی، احمدی‌نژاد و روحانی می‌سنجیم، میانگین آن در شاخص عدالت اجتماعی قابل اعتنا نیست. به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی:

عدالت اجتماعی، برداشتن فاصله‌های زیاد بین قشرهای مختلف مردم است. در این زمینه البته کم‌کاری داریم، عقب‌ماندگی داریم، کاری که باید در این زمینه انجام بگیرد آن‌چنان‌ که شایسته و بایسته و لازم بوده انجام نگرفته؛ باید بجد دنبال این باشیم و بدانید که به توفیق الهی دنبال این هستیم و از این قضیه صرف‌نظر نخواهیم کرد؛ این یکی از پایه‌های اصلی نظام جمهوری اسلامی است. البته راهش مبارزه‌ با ظلم و مبارزه‌ با فساد است.[۵]

مهم‌ترین عامل اصلی ناکامی دولت‌ها در این بحث، تنش میان ظرفیت‌های گسترده کشور و تعلقات بیگانه‌پرستانه دولت‌مردان در حل مسائل است. تضاد میان این ظرفیت‌ها و آن تعلقات در دیوانسالاری ایران، به خصوص در دولت خاتمی و روحانی، ریشه تمامی فتنه‌هایی است که در سی سال اخیر، به ارکان دوام جمهوری اسلامی، اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی آن لطمه وارد کرده است. کارگزاران دیوانسالاری ایران به این ظرفیت‌های گسترده در جامعه، ایمان قلبی ندارند و دستورالعمل‌ها و نسخه‌های خارجی را بر راهکارهای بومی و درونی ترجیح می‌دهند و به جای این که چاره کار را در داخل جست‌وجو کنند وادادگی و سرسپردگی به بیگانگان را سرلوحه خود قرار داده‌اند و همین تعلقات، راه را برای نفوذ پدیده‌ای به نام فساد و کلپتوکراسی، در دیوانسالاری ایران باز کرده است.

کلپتوکراسی، تعامل بین فعالیت‌های اقتصادی کم‌بازده دولت و رانت‌جویی‌های غیرمولد بخش قابل توجهی از دولتمردان در بخش دولتی و عمومی، اثربخشی سیاست‌ها و برنامه‌ریزی کشور را مخدوش کرده و سوداگران بازار و خیابان( دلالان) را تشویق می‌کند تا در پناه چنین تمایلاتی در دولت‌ها و نادیده گرفتن قوانین نظارتی و مالیاتی- چه در بخش‌های رسمی و چه در بخش‌های غیررسمی- تیشه به ریشه اعتماد عمومی مردم به نظام جمهوری اسلامی بزنند.

از آنجایی که در کشور ما بر خلاف آرمان‌های انقلاب اسلامی و بر خلاف نظر و تمایلات خمینی کبیر که معتقد بود: «اکثریت قاطع هر دو جریان مى‏خواهند کشورشان مستقل باشد، هر دو مى‏خواهند سیطره و شر زالوصفتان وابسته به دولت و بازار و خیابان را از سر مردم کم کنند. هر دو مى‏خواهند کارمندان شریف و کارگران و کشاورزان متدین و کسبه صادق بازار و خیابان، زندگى پاک و سالمى داشته باشند. هر دو مى‏خواهند دزدى و ارتشا در دستگاه‌هاى دولتى و خصوصى نباشد…»[۶] مقامات دولتی تنها کنشگران مسلط در حوزه عمومی هستند و هیچ گروه دیگری قدرت چانه‌زنی نسبی هم با دولت ندارد، هر کنشی در ساختار سیاست‌گذاری، برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری دولت، به راحتی استعداد تبدیل شدن به یک بحران اجتماعی کاذب را دارد؛ و از آنجایی که هم کارگزاران دیوانسالاری در ایران و هم دشمنان انقلاب اسلامی در داخل و خارج، از این نقطه ضعف آگاه هستند آن را تبدیل به یک منبع لایزال باج‌خواهی از ملت ایران کردند.

وقایع سه دهه اخیر و نقش دولت‌ها در این وقایع، مثال روشنی برای این ادعاست. اغلب این وقایع ریشه در مسئولیت‌ناپذیری دولت در تصمیم‌گیری‌ها و نگاه بیرونی آنها در حل مشکلات کشور دارد. این معضل در دولت یازدهم و دوازدهم از حد اعتدال (اگر اعتدالی برای این تمایلات قائل شویم) خارج و به یک افراط نابخشونی تبدیل شده است؛ تعلیق تمام ظرفیت‌های کشور به مدت شش سال فقط با این توهم که مذاکره با کدخدای جهانی راه برون‌رفت همه مشکلات کشور است و از دست دادن فرصت‌های بسیار گرانبها برای رها شدن از شر اقتصاد متکی به نفت و قربانی کردن بخش بزرگی از آرمان‌های انقلاب اسلامی در پای یک فرضیه توهمی و بی‌بنیاد به نام «سیاست خارجی توسعه‌گرا» که بی‌تردید القای ضدانقلاب‌های بی‌هویت نفوذی در مرکز تحقیقات استراتژیک و در رأس آن شخصی است که در اغلب آثار خود پیوسته تلاش می‌کند، استعمار را تطهیر، عقل ایرانی‌ها را تحقیر، تفکر استقلال‌طلبی را منسوخ، ادغام در سیاست‌های استکبار جهانی و در رأس آن امریکا را واجب، دست کشیدن از ارزش‌ها را عقلی، به رسمیت شناختن صهیونیسم را ضروری، واگذاری مملکت به بیگانگان را لازمه توسعه، شکم‌بارگی و مفت‌خواری را بزرگ‌منشی، غیرفلسفی بودن را مهم، شخصی شدن دین را عرفانی و اخلاقی، دفاع از سرزمین و ناموس را خشونت، سرسپردگی به بیگانگان را راه گشا و… معرفی کند.[۷]

همه این دلایل با زبان بی‌زبانی به ما می‌گوید که دولت مشهور به دولت مدرن در ایران از دوره قاجاریه گرفتار یک ویروس خطرناک به نام «کلپتوکراسی» شده و نظام مقدس جمهوری اسلامی هم به رغم تلاش‌های مبارکی که در این چهل سال داشته است، تا به امروز نتوانسته شر این ویروس را از سر دیوانسالاری ایران کوتاه کند و مردم را از آسیب‌های آن در امان نگه دارد.

رد پای تزلزل

به نظر می‌رسد رد پای این تزلزل به دهه اول انقلاب بازمی‌گردد. در ابتدای دولت میرحسین موسوی- دورانی که ریاست بنیاد مستضعفان را نیز عهده‌دار بود- وقتی بعضی از اموال بنیاد مستضعفان مثل کارخانه معروف جوراب استارلایت به بعضی از اشخاص شناخته‌شده، مثل هادی غفاری، صاحب بنیاد الهادی واگذار می‌شد، از آنجا که شناخت دقیقی از ویروس‌های مسری دنیای سیاست نداشتیم، نمی‌دانستیم که چه ویروس خطرناکی به نام کلپتوکراسی به بدن دولت تازه متولدشده جمهوری اسلامی وارد می‌شود! حتی وقتی در دولت هاشمی به صورت سیستماتیک بخش قابل توجهی از بنگاه‌های اقتصادی و فرهنگی مردم به بهانه خصوصی‌سازی به افراد و اشخاص خاص واگذار می‌شد، ما نمی‌دانستیم دولت نظام مقدس جمهوری اسلامی مبتلا به بیماری خطرناک کلپتوکراسی شده است.

بنابراین در آنجاهایی که دیوانسالاری در حال رشد دولت سازندگی، این جسارت را پیدا کرد پاره‌ای از حرف‌ها و باورهای ناگفته دولتمردان را برملا نماید که: «گذشته اگرچه دگرگون شده ولی از بین نرفته است»، ما صدای پای ویروس کلپتوکراسی را که به شکل خزنده‌ای داشت در بستر ساختار دولتی کشور، جای پنهان شدن برای خود پیدا می‌‌کرد، نشنیدیم.

کلپتوکراسی و طبقه نوپایی که از دل این مناسبات متولد شد در دستگاه مستعد و حاصلخیز دولت سازندگی و باورها و اعتقادات رئیس این دولت جان گرفت، رشد کرد و در کمتر از پانزده سال یعنی از سال ۱۳۶۹ تا ۱۳۸۳ وسعت زیادی پیدا کرد و مثل قارچ در ساختار نظام جمهوری اسلامی ایران ریشه دواند. و پس از روی کار آمدن دولت خاتمی رسماً تبدیل به چند حزب سیاسی شد. ولی باز هم متفکران و محققان مراکز علمی و دانشگاهی ما گزارش قابل اعتنایی از پیدایش این ویروس و شیوه نفوذ و سرایت و عملکرد آن بر مکانیسم سیاستگذاری، برنامه‌نویسی و تصمیم‌گیری کشور ارایه ندادند.

خیلی از نخبگان ما حتی در تحلیل علل و عوامل پیدایش فتنه‌های جامعه مدنی، دوم خرداد، قتل‌های زنجیره‌ای، واقعه کوی دانشگاه، فتنه ۸۸ و آشوب‌های ۹۶، به یک شبکه نظام‌مند دیگری در درون ساختار جمهوری اسلامی به عنوان سازمان‌دهنده اصلی این رخدادها نیندیشیدند و عموماً به همان شیوه‌های سنتی تحلیل که در رأسش امریکا، منافقین، سلطنت‌طلب‌ها و امثال این اراذل و اوباش هستند، بسنده کردند. درست است که در عنادورزی اینها نسبت به جمهوری اسلامی تردیدی وجود ندارد ولی اگر هوشمندانه سر نخ اصلی این فتنه‌ها را تعقیب می‌کردیم بی‌تردید با پدیده‌ای روبه‌رو می‌شدیم که در این یادداشت از آن به عنوان کلپتوکراسی اسم برده شد.

کلپتوکراسی چیست و چگونه باید آن را شناسایی کنیم؟

«کلپتوکراسی» در ابتدای یادداشت تعریف شد. در اینجا ویژگی‌های یک دولت کلپتوکرات را برمی‌شماریم تا نشان دهیم چرا در فتنه‌های سه دهه گذشته، به‌خصوص شش سال اخیر باید به دنبال کلپتوکرات‌ها در ساختار دیوانسالاری ایران بود:

  1. تلاش برای سازماندهی فساد در ارکان دولت (برای خوردن باید کمی هم به دیگران امتیاز بدهی! این شعار کلپتو‌کرات‌هاست.)
  2. انحصاری کردن امتیازات قدرت برای شبکه‌های وابسته (از این پدیده به عنوان رانت‌خواری نام می‌برند و رانت‌ها عموماً در خدمت کلپتوکرات‌ها هستند و ما از دولت موسوی تا حدودی و از دولت هاشمی تا به امروز به طرز عجیبی با این ویژگی دست و پنجه نرم می‌کنیم.)
  3. دخالت دولت در تمام ارکان اجتماعی (به تعبیر دقیق بعضی از محققان، ما از تولد تا مرگ به اجازه سازمان زندگی می‌کنیم. تولد ما در بیمارستان است که سازمان می‌باشد؛ ولادت ما تا مورد تأیید سازمان ثبت نباشد ما را به رسمیت نمی‌شناسند؛ مدرسه رفتن ما در سازمان؛ کار کردن ما در سازمان؛ ازدواج ما در سازمان؛ خرید و فروش ما در سازمان و در نهایت مرگ ما هم در سازمان باید به ثبت برسد. سازمان‌ها مثل کابوس وحشتناکی زندگی ما را رقم می‌زنند.)
  4. انباشته کردن ثروت در اطرافیان (مثل امتیازاتی که برای بستگان و وابستگان وزرا و معاونین و مدیران ارشد در نظر گرفته می‌شود. عموماً این امتیازات ناشی از پیوستگی‌های کلپتوکراتیک است.)
  5. تبدیل کردن سیستم نظارت و کنترل به یک منبع سوددهی (تخلف کن و جریمه‌اش را بده تا از تخلفت چشم‌پوشی شود. مثل کارهایی که شهرداری و نهادهای دولتی در مقابل متخلفان انجام می‌دهند که آدم را یاد پدران کلیسا می‌اندازد که از گنه‌کاران پول می‌گرفتند و از طرف خدا قلم عفو بر جرایم اعمال گنه‌کاران می‌کشیدند. این یعنی تبدیل کردن یک سیستم نظارتی و کنترل به یک منبع سوددهی.)
  6. هدایت یارانه‌ها و حمایت‌های دولتی به‌خصوص در بخش تولید به افراد و شرکت‌هایی که مایل باشند بابت دریافت آنها رشوه بپردازند یا امتیازی به کلپتوکرات‌ها پرداخت کنند.
  7. تأثیرگذاری بر سودهای خصوصی‌سازی و هدایت انحصارات پرسود به سمت خصوصی‌سازی برای بهره‌مندی بیشتر. کلپتوکرات‌ها در دولت چون از این امتیازات باخبر هستند از پیش برای به دست آوردن آن نقشه می‌کشند و خصوصی‌سازی‌ها را بدان سمت و سو سوق می‌دهند. مثل واگذاری کارخانه بزرگ ایران‌الکتریک رشت و ده‌ها کارخانه دیگر در دولت هاشمی و خاتمی به اعضای دولت و جریان کارگزاران سازندگی)
  8. مخالفت با برخی خصوصی‌سازی‌ها که از نظر نظام سیاسی سالم و کارآمد هستند و حمایت از خصوصی‌سازی‌های ناکارآمد.
  9. طراحی خصوصی‌سازی‌ها به گونه‌ای که متضمن فروش اجباری مؤسسات به قیمتی زیر قیمت‌های واقعی برای خود، خانواده و همراهان و همفکران باشد؛ برای این روش می‌توان ده‌ها نمونه ارایه داد.
  10. کاهش پایبندی‌های اخلاقی، روانی و دینی در سطوح مختلف دولت و رایج کردن فساد در کارمندان سطوح پایین
  11. از بین بردن تمام شرایط لازم برای یک دیوانسالاری سالم و کارآمد
  12. پنهان کردن ناکارآمدی‌ها با ترویج تأخیرهای بیشتر در پاسخ به مردم، کاغذبازی، تشریفات زائد اداری، تداخل و دامن زدن به برخوردهای میانی افراد در سازمان
  13. ایجاد تقاضاهای کاذب و انحرافی در میان قشرهای اجتماعی برای مشغول کردن ذهن‌ها و دغدغه‌ها (مثل بازی کنسرت‌های موسیقی، نمایش فرستادن دانشجویان به خارج از کشور بدون کنکور و امتحان، نمایش حد شرعی حجاب، پرخاشگری به قواعد غیرقابل تردید دین و ده‌ها تقاضاهای کاذبی که تمام دولت‌ها به‌خصوص دولت خاتمی و روحانی بیشترین بهره‌برداری را از این نمایش‌ها کردند.)
  14. دوقطبی‌سازی‌های کاذب و ترویج ادبیات رقیب‌هراسی مثل داستانی که روحانی در نمایش انتخابات ریاست‌جمهوری به راه انداخت و از دیوارکشی‌های خیابانی رقیب و جداسازی زن و مرد و دیو و دلبرسازی‌های کاذب و امثال این برای فریب افکار عمومی و انحراف آنها از مسائل اصلی استفاده کرد.
  15. جلوگیری از رشد نیروهای سالم در ادارات و حاکم کردن نیروهای کم‌مایه و چاپلوس و منزوی کردن نیروهای کارآمد و متعهد و متخصص.
  16. خودگرایی و درون‌گرایی افراطی و سیاهنمایی‌های سیستماتیک گذشته برای ارتقابخشی‌های کاذب دولت
  17. بی‌اعتنایی به حافظه تاریخی سازمان دیوانسالاری

دولت روحانی به رغم این که سهمیه‌بندی و کارت سوخت بنزین، مسکن مهر و یارانه‌ها را بی‌ارزش و خیانت به کشور معرفی کرد، بعد از شش سال تبلیغات کاذب و حیف و میل میلیاردها تومان در مصرف و قاچاق بنزین و ویرانی مسکن مهر با تغییر نام، به همان سیاست‌های دولت گذشته بازگشت و به رغم این که در مناظره‌های انتخاباتی به مردم گفته بود: نگران نباشید، اصلاً بالاتر؛ دولت تدبیر و امید دنبال این است که «آنچنان رونق اقتصادی ایجاد بکند و آنچنان مردم را از لحاظ درآمد سرشار بتوانند در اختیارشان قرار بگیرد، اصلاً به این ۴۵ هزارتومان خودشان نیاز نداشته باشند»؛ اما بعد از شش سال کشور را به جایی رساند که شصت و پنج میلیون نفر محتاج یارانه‌ها شوند.

ویژگی‌های گفته‌شده زنگ بیدارباشی است برای تمام نیروهای وفادار به انقلاب اسلامی که مواظب ویروس خطرناک کلپتوکراسی دولت موجود باشند که از هر دشمنی خطرناک‌تر است.

رد پای تزلزل دولت و چرخش‌های ایدئولوژیک انقلابی‌نماهای درون نظام جمهوری اسلامی را از اصل آرمان‌های انقلاب اسلامی، باید عموماً در تمایلات آنها برای انتخاب شدن دوباره و چندباره در قوه مقننه و مجریه جست‌وجو کرد. اگرچه عده‌ای معتقدند که تمایل به انتخاب دوباره طمع سیاستمداران را در دست‌درازی به حقوق و اموال مردم محدود می‌کند و دولت باز و شفاف را امکان‌پذیر می‌سازد، ولی در واقعیت‌های اجتماعی و تاریخی این چنین نیست. دلیل آن در صفحات قبل توضیح داده شد و گفته شد که از اساس بین ظرفیت‌های گسترده کشور و تعلقات بیگانه‌پرستانه دولتمردان در ساختار دیوانسالاری ایران که از دوره قاجاریه و پهلوی بر جا مانده است تفاوت وجود دارد. شاید تمثیل زیر به درک عمیق‌تر این تفاوت کمک کند:

آورده‌اند، روزی سگی در پی آهویی می‌دوید. آهو روی در عقب کرده و می‌گوید: ای سگ رنج بیهوده به خود راه مده که به من نخواهی رسید. زیرا که تو در پی استخوان می‌دوی و من در پی جان؛ طالب استخوان به طالب جان نخواهد رسید.

حکایت تضاد دولت و ملت در ایران چنین است. دولت در ایران در پی مشتی استخوان بی‌ارزش است اما ملت ایران در پی جان برای یک زندگی شرافتمندانه و عزتمند. اینها دو تمنای متفاوت از یکدیگر است. شاید اولین شخصیتی که این تفاوت را فهمید و برای برطرف کردن آن برنامه داشت امام خمینی بود. مفهوم دولت در اندیشه امام خمینی به روایتی که رهبر معظم انقلاب اسلامی تبیین کردند، بخش ناگسستنی فرآیند تأسیس تمدن اسلامی و رکن سوم بعد از ایجاد انقلاب اسلامی و تأسیس نظام اسلامی است. تحقق دو مرحله بعدی در هرم کلی اندیشه اسلامی یعنی ایجاد کشورهای اسلامی و ایجاد دنیای اسلامی بدون دولت اسلامی امکان‌پذیر نیست و همان‌طوری‌ که فرمودند تأسیس دولت اسلامی یک مرحله دشوارتر از انقلاب اسلامی و نظام اسلامی است و دولت به معنای نه هیأت وزیران بلکه مجموعه کارگزاران و در معنای حقیقی، تشکیل منش و روش دولت‌مردان به گونه اسلامی است.[۸] در حالی که دولت به مفهوم مدرن در ساختار دیوانسالاری غربی چنین وظیفه‌ای را به عهده ندارد؛ بلکه ساختاری است که از اساس در تضاد با آزادی شکل گرفت و اگر ضرورت حفظ امنیت و مالکیت نبود، شاید هیچ‌گاه توجیهی برای تأسیس دولت به معنای مجموع کارگزاران وجود نداشت. همدلی و همزبانی در چنین فاصله‌ای که از نظر درک معنای دولت وجود دارد کاری بسیار دشوار است. رد پای تزلزل در دیوانسالاری ایران و نفاق و نفوذ ویروس کلپتوکراسی دقیقاً از همین جا شروع می‌شود.

نظام ما یک نظام اسلامی است اما ساختار دیوانسالاری ما که دولت بخشی از آن است، از اساس بر مبنای باورهای اسلامی شکل نگرفته است. ساختاری بود که از دوران قاجاری و پهلوی بر جای ماند و تلاش شد که این ساختار فرسوده، کهنه و سکولار با آرمان‌های اسلامی سازگار شود. اما عملکرد سی‌ساله دولتمردان در ساختار دیوانسالاری نشان می‌دهد که این سازمان از اساس بر بنیاد کج نهاده شده است و کجکی رشد کرده و بالا آمده و عنقریب است که بر سر نظام ما و ملت ما خراب شود. اکنون در آستانه انتخابات مجلس هستیم و تردیدی نباید کرد که بخش قابل توجهی از کجی دولت‌ها به کجی مجالس وابسته است. مجلس ناکارآمد، ناتوان و ترسو نمی‌تواند در رأس امور قرار بگیرد و وقتی در رأس امور نباشد به بازیچه دست دولتمردان کلپتوکرات تبدیل می‌شود و خودشان هم بخشی از شبکه کلپتوکرات‌ها در کشور می‌شوند. داستان برجام، سند ۲۰۲۰، FATF و ده‌ها مسئله‌ای که عزت اسلام و انقلاب اسلامی و استقلال ملت ایران در آن نیست از دل چنین مجلسی بیرون آمده است. آن روزی که دولت تدوین برنامه ششم توسعه را بیش از یک سال تعلیق کرد و از ساختار برنامه‌ها عدول کرد، آن روزی که دولت از اجرای برنامه‌های بودجه در مسئله بنزین و ده‌ها مسئله از جمله مسکن مهر سر باز زد و آن روز که در کمتر از چند دقیقه برجام در مجلس تصویب شد و ناله‌ای از کسی بلند نشد و آن روزی که ملت ایران لبخند رئیس دولت در گرانی بنزین را دید اما اندک‌صدایی از نمایندگان مجلس نشنید، فهمیدیم که این مجلس نمی‌تواند در رأس امور باشد و یحتمل ویروس کلپتو‌کراسی در خانه ملت هم رخنه کرده است.

روایت کرده‌اند که اربابی را بگرفتند که تو مستکبری!! گفت لاوالله، من از مستضعفان زمینم زیرا وارث چندین ده و ملک و املاک در زمین هستم و وعده خدای رحمان که مستضعفان را وارث زمین خواهد کرد در باب من راست آمده است.

[۱]. برای مطالعه بیشتر رک: سوزان اکرمن، فساد و دولت، علت‌ها، پیامدها و اصلاح، تهران، شیرازه، ۱۳۸۵، ص۲۰۵.

 

[۲]. ایمانوئل کانت و دیگران، روشن‌‌نگری چیست؟، ترجمه سیروس آرین‌پور، تهران، آگه، ۱۳۷۶، ص۱۷.

 

[۳]. اصطلاح معروف تقی‌زاده یکی از غرب‌پرستان مشهور ایران در دوره قاجاری و پهلوی.

 

[۴]. داریوش رحمانیان و فضل‌الله براقی، مجله تاریخ ایران، بهار ۱۳۸۹، ش۶، پیاپی ۶۵-۶۴، ص۳۵.

 

[۵]. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش، تهران، ۱۹/۱۱/۱۳۹۶.

 

[۶]. صحیفه امام، ج‏۲۱، ص۱۸۰-۱۷۷( نامه مشهور به منشور برادری).

 

[۷]. برای آشنایی بیشتر با افکار این افراد رک: آثار محمود سریع‌القلم به خصوص کتاب: ایران و جهانی شدن، تهران، مرکز تحقیقات استراتژیک، ۱۳۸۴.

 

[۸]. منشور نظریه دولت اسلامی، ستاد فرهنگی فجر انقلاب اسلامی، قم، ولاء منتظر، ۱۳۸۷.

 

نسخه PDF
amet, Praesent risus ut eget id, diam Nullam